یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


چنار خونبار ؛ از شایعه تا واقعیت


چنار خونبار ؛ از شایعه تا واقعیت
چندین سال بود که شنیده بودم در منطقه الموت درخت چناری هست که هر ساله در روز عاشورای حسینی از آن خون جاری می شود. از شنیدن چنین مطلبی تا مرز باور کردن فاصله بسیار زیادی وجود دارد، زیرا هر انسانی با هر عقیده ای، هر پدیده ای را که عرف حاکم برخلاف راستای موجودیت آن باشد، یا بدون درنگ و تعقل رد می کند یا در هاله ای از تردید قرار می دهد، یا براساس رشته ای از اعتقادات درونی خویش و پیوند با باورهای درونی، بدون مطالعه می پذیرد. در این باب من نظریه دوم را پیدا کرده بودم و در هاله ای از ابهام قرار داشتم، نمی توانستم آن را رد کنم، چون در قدرت لایزال خداوند شکی نیست که از درخت خشک نیز قادر است میوه برچیند و نمی توانستم قطعاً باور کنم که این موضوع بر خلاف عرف حاکم بر طبیعت و اشجار موجود در کره زمین است.
لذا در یکی از روزهای تاسوعای حسینی عزم را بر این نهادیم که به منطقه سفر و از نزدیک شاهد این پدیده عجیب و قریب باشیم. لذا ساعت ۱۲ شب از طالقان به سمت الموت حرکت کردیم. جاده طالقان را به انتها رساندیم و به سمت قزوین حرکت کردیم. در اولین میدان ورودی شهر قزوین، در سمت راست میدان، تابلو راهنمای الموت نصب بود و ما را به سمت محل این واقعه قابل تعمق تاریخی راهنمایی کرد.
پیچ و خم های فراوانی را پشت سرگذاردیم، هر چند شب بود و امکان مشاهدات طبیعت زیبای منطقه مقدور نبود، لیکن نسیم معطوف و ملایم که از پنجره اتومبیل به داخل هجوم می آورد و صورتها را نوازش می داد، حاکی از وجود یک منطقه سرسبز بود. بالاخره در فضای بحث داخل اتومبیل در حاشیه این پدیده و آهنگ جانسوز عاشورای حسینی، راههای با نشیب و فراز و پرپیچ و خم را یکی پس از دیگری پشت سر گذاردیم، ولی از آنجایی که با جاده و منطقه آشنایی نداشتیم و محل وقوع پدیده را نیز نمی شناختیم، هر از چند گاهی از موتورسیکلت های فراوانی که در منطقه در اعماق تاریکی شب در رفت و آمد بودند و دلیل آن نیز برای ما روشن نبود، نشانی می پرسیدیم، البته این نکته را واقف بودیم که می بایست در هنگام صبح صادق و وقت اذان در محل حضور داشته باشیم و با اطلاعاتی که به دست می آوردیم، سرعت اتومبیل را به شکلی تنظیم کرده بودیم که حداقل نیم ساعت قبل از اذان صبح در آنجا حضور بیابیم.
فضای داخل اتومبیل سرشار از معنویت و ذوق شوق بود و هر لحظه انتظار آن را می کشیدیم که جاده به پایان برسد؛ اما ناگهان در حین عبور از جاده، یکی از اتومبیلها با نقص فنی روبه رو شد و ناخواسته و لاجرم وقت نسبتاً زیادی را صرف رفع عیب اتومبیل نمودیم که خوشبختانه مشکل حل و به سمت هدف حرکت کردیم.
اما چه فایده که زمان بروز حادثه در محل امکان حضور میسر نبود و ناگزیر در بین راه نماز صبح به جا آوردیم و با سرعت به سوی روستای زرآباد محل زندگی این درخت عجیب حرکت کردیم. همان طور که از پیچ و خم ها می گذشتیم، ناگهان سیل انبوه اتومبیل هایی را مشاهده کردیم که از شیب روبه رو برای خروج از منطقه سرازیر است. انگار سدی از اتومبیل ساخته باشند به محض باز کردن دریچه، آن اتومبیلها با سرعت و سبقت از همدیگر راه برگشت را پیشرو داشتند و انگار با رنگ و رویی سرخ و با شعار فتح، صحنه را ترک می گفتند.
ما نیز چندین پیچ را پشت سرگذاشتیم و به سربالایی تندی رسیدیم که دارای یک منطقه صاف و هموار و شاید حدود یک کیلومتر در یک کیلومتر بود و آنجایی که روستای زرآباد نام داشت. افسوس که ساعت ۵/۷ بامداد رسیدیم، لیکن حادثه در هنگام اذان صبح طبق عرف سالیان سال به وقوع پیوسته بود. ما به سختی از لابه لای اتومبیلها و توقفهای پی در پی، خود را به نقطه ای رساندیم که تابلو به سمت امامزاده حضرت علی اصغر را مشاهده کردیم. شاید کمتر از ۳۰۰ متر راه رفتیم و وارد محوطه ای شدیم که بارگاه امامزاده در آن قرار داشت و در جوار آن چندین درخت چنار بود. با آن که بخش عظیمی از مردم صحنه را ترک کرده بودند، باز هم در محوطه امامزاده جمعیت موج می زد و به سختی می شد تردد کرد. راستی کسی نبود در آن موقع صبح از آن همه جمعیت مرد و زن و کودک و جوان بپرسد برای چه امروز در این نقطه گرد آمده اید و به دنبال چه می گردید؟ در مدخل ورودی روستا چادرهای زیادی از هلال احمر مشاهده می شد که برای رفاه حال زائران در آن شب سرد و در آن روستای کم ظرفیت از نظر فضا برپا شده بود و نیروهای انتظامی را نیز مشاهده کردیم که در جهت حفظ امنیت و آرامش مردم عزیز مستقر بودند و اما از این پس:
وقتی که وارد حیاط و محوطه امامزاده حضرت علی اصغر شدم، اولین چیزی را که جلب نظر می کرد، چشمهای جست وجو گر جمعیت مشتاقی بودند که در زیر درخت چنار سر به آسمان داشتند و لابه لای شاخه های درختان را تعقیب می کردند و از همدیگر می پرسیدند و با علامت دست نشان می دادند و عکاسان و فیلمبرداران را در لابه لای مردم مشاهده کردم که برای ثبت واقعه در تلاش و تکاپو بودند و من نیز ناخودآگاه سرم به سوی آسمان کشیده شد و به همراه سایر مردم جست وجوگر به جست وجوی خون جاری شده بودم. اما نیازی به جست وجو نبود، زیرا در شاخه بالا سری که بیش از ساعتی از آن نگذشته بود، جوشش یک مایع خون رنگ از شاخه درخت کاملاً مشهود بود و همه به راحتی می توانستند آن را مشاهده کنند. مدتها به این صحنه نگریستم، اما فکرم در جست وجوی اطلاعات بیشتری سیر می کرد.
از آن صحنه خارج شدم، گفتم گشتی در امامزاده بزنم. ساختمان و گنبد و حرم امامزاده ساختمانی بسیار ساده و بی آلایش و کوچک بود. پارچه های عزاداری و شعارهای عاشورایی بر درب و دیوار امامزاده آذین شده بود. به قصد زیارت حرم مطهر وارد امامزاده شدم و پس از زیارت و نماز در صحن آن نشسته بودم که ناگهان چشمم به اشعاری بر روی پرچم سیدالشهدا که در سر درب امامزاده نصب شده بود، برخورد کرد. دو خط شعر بود که متأسفانه از ذهنم خارج شده است، لیکن مضمون این شعر این بود که در زرآب چناری است که در روز عاشورا خون از آن جاری می شود و الی آخر...
تاریخ طراحی و بافت این پرچم در سال ۱۳۵۰ ذکر شده بود که تا هنگام بازدید ما قریب به ۳۰ سال از آن می گذشت. با رؤیت این پرچم و تاریخ آن متوجه شدم که وقوع این حادثه جدید نیست و تصمیم گرفتم، اطلاعات بیشتری به دست آورم. در گوشه حیاط چشمم به یک جایگاه کوچک خورد که نوشته بود چای صلواتی. جهت صرف چای به آن سمت حرکت و مشاهده کردم در مجاورت این جایگاه، جایگاه دیگری قرار دارد که عکسهای بزرگ شفاف و روشنی از درخت چنار و آثار جاری بودن خون در آن به سهولت دیده می شود. در روبه روی آن جایگاه قرار گرفتم. دو نفر از برادران را مشاهده کردم که به پاسخ های مردم و فروش عکسهای حادثه سال گذشته اقدام می کردند.
پرسشهای متعددی از آنان کردم، از جمله این که آیا فقط در روز عاشورا خون جاری می شود که پاسخ مثبت بود. تاریخ اولین وقوع حادثه را پرسیدم، کسی نمی دانست. لیکن پیرمرد ۷۰-۸۰ ساله ای بود که اعلام داشت من از زمانی که یادم می آید، این اتفاق افتاده و از قول پدرم نیز همین را می گویم که ایشان نیز دال بر صحت مرتب عاشوراها را ذکر می کرد. من نیز یک پوشه که محتوی چهار قطعه عکس و بر روی جلد آن عکس درخت و جمعیت منتظر پای درخت و در داخل پوشه شرح تاریخی آن را ذکر می کرد، خریدم و اکنون براساس آنچه که بر من گذشت و بر مبنای آنچه که از شرح ماوقع این درخت که تأیید و صحت آن از طرف اوقاف انجام پذیرفته و مهر اداره کل اوقاف و امور خیریه استان قزوین الصاق است را بیان می کنم.
از برداشت های روحی و روانی و درونی انسان هایی که در زیر این درخت با چشمانی منتظر و قلبی ملتهب و دستانی نیازمند به سوی آن، جهت تحقق اثبات مظلومیت سالار شهیدان و منتسب دانستن این واقعه به عاشورای حسینی که بگذریم محتوای این شرح ماوقع را که از طرف اوقاف نیز تنظیم و تأیید شده است، مورد ارزیابی قرار می دهم. در داخل جلد این بروشور که موقعیت جغرافیایی منطقه و محل استقرار این درخت عجیب و قریب و این امامزاده را تشریح نموده است، این گونه نوشته شده: در مجاورت حرم امامزاده علی اصغر درخت چنار کهنسالی است که همه ساله در سحرگاه روز عاشورا خون از آن جاری می شود. درباره این موضوع، مرحوم علامه سید موسی زرآبادی در کتاب «کرامات» خود چنین نقل می کند:
«اینکه در قریه زرآباد درختی در قرب امامزاده واجب التعظیم حضرت علی اصغر است که همه ساله در یوم عاشورا از آن درخت خون جاری می شود. همه ساله مردم زیادی در آنجا جمع می شوند محض رؤیت، تا به حال که سنه هزار و سیصد و بیست و دو است، تخلف نکرده اضافه می نماید: ابوی مرحوم این فقیر الی ا... قریب سی سال، همه ساله دیده است و ایشان از ابوی خود نقل کردند همه ساله دیده است و ایضاً ایشان نقل کردند از ابوی خود آقا سید بزرگ رحمه ا... که همه ساله دیده اند و منعکس است.
در دوران پادشاهی شاه سلطان حسین صفوی موضوع خون آمدن از درخت چنار شهرت داشته که پادشاه صفوی، عالمانی را برای تحقیق صحت و سقم مسأله به قریه زرآباد فرستاده، از جمله این فرستادگان میرزا قوام الدین محمد بن مهدی حسینی سیفی قزوینی بود که به امر شاه صفوی به زرآباد رفت و رساله ای از مشاهدات خود درباره این درخت، به نام چنار خونبار تألیف کرد و برای پادشاه ارسال داشت.پس از میرزا محمد خان، عالمان دیگری نیز به همین منظور به زرآباد سفر کردند و در کتب و رسالات خود شرح وقایع روز عاشورا در آنها بیان کردند. از جمله میرزا حسین کامل حسینی قزوینی، در رساله چنار خونبار، ابن علی شیرازی در مقتل سفینه النجات، ملا محمد صالح برغانی قزوینی در مخزن البکاء، فاضل دربندی در کتاب اسرار الشهادت، واعظ اصفهانی در نفایس الاخبار، محمد هاشم خراسانی در منتخب التواریخ، شیخ مجتبی قزوینی در بیان الفرقان، نمازی شاهرودی در مستدرک سفینه البحار، جوهری در طوفان البکا، آیت الله شوشتری در اشک روان بر امیر کاروان، آیت ا.... دستغیب در داستان های شگفت انگیز و آیت ا... مظفری در ایضاح الحجه...
با توجه به موارد فوق بیش از پانزده منبع ذکر شده در طول تاریخ متأثر از چنین حادثه عبرت انگیزی شده اند و با توجه به امکانات و تکنولوژی آن روز درصدد کشف حقایق آن برآمده اند. در صورتی که امروز با وجود رشد اطلاعات علمی و دستیابی به تکنولوژی، متأسفانه مهر سکوت بر صحنه این حادثه مکرر حاکم گردیده است و فقط نقل و قول های مردم عادی، تداوم انتقال اطلاعات را سینه به سینه انجام می دهد. در صورتی که بر مسئولین امر و مطلعین فرض است که موضوع را به کاوش بگذارند و قدرت لایتناهی خداوند را در ارائه یک نمونه هر چند کوچک جهت تدبیر در بین جامعه منتشر نمایند.
ـ حال اگر یک ارزیابی کوچک بر روی این پدیده بنمائیم، موارد زیر به دست خواهد آمد.
۱) این اتفاق تصادفی و مصنوعی نیست، چون سالیان سال در حکومت های مختلف این جریان به وقوع پیوسته است.
۲) به صورت طبیعی امکان پذیر نیست، زیرا براساس گردش ماه قمری این واقعه فقط در یک روز از سال و آن هم در گردش با ماه قمری و در روز خاص عاشورا اتفاق می افتد.
۳) این، شیره منتشر شده از درخت نمی تواند باشد؛ زیرا در فصل زمستان که درخت خواب است، غیرممکن است.
۴) مواد زاید نمی تواند باشد؛ زیرا از یک نقطه درخت این ماده جاری نمی شود و تنها از تنه هم نیست و امسال را که من مشاهده کردم، از یک شاخه فرعی بود که به دلیل جوان بودن درخت و وجود پیوند و اتصال آوندها به تنه خروج مواد زاید طبیعی غیرممکن است.
۵) پدیده ای به عنوان وجود یک مخزن ساخت مواد ترشحی در درون بدنه درخت نمی تواند باشد؛ زیرا بروز این مواد از نقاط مختلف درخت انجام می پذیرد.
۶) عارضه طبیعی نیست؛ زیرا درختی با این توصیفات به صورت طبیعی در عرصه ها و جنگل های دنیا دیده و معرفی نشده است.
لذا پیشنهاد می کنم دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران به عنوان یک پروژه تحقیقاتی، این موضوع را از طریق علمی مورد بررسی و تحقیق قرار دهد.
ـ شاید حداقل با تحقیق بتوان یک نشریه علمی تحقیقی تهیه و تدوین کرد که دسترسی به موارد زیر به صورت قطعی امکان پذیر باشد:
▪ بررسی نوع درخت از گروه چنارهای قابل دسترسی؛
▪ مطالعه و به دست آوردن عمر درخت؛
▪ محل رویشگاه این گونه درخت؛
▪ برآورد عمر نهایی درخت؛
▪ تغییر فیزیکی و متافیزیکی این درخت با درختان مشابه از قبیل رشد سالیانه، قطر آوندها، طول الیاف، موقعیت بافت پوست ظاهری، مقایسه برگها با درختان مشابه، تاریخ گل دهی و مقایسه آنها و سایر عوامل فیزیولژیکی و شیمیایی.
▪ تکثیر درخت در همان منطقه و سایر مناطق و مقایسه آن با درخت موجود و ارزیابی تحقق یا عدم تحقق حادثه فوق.
▪ مطالعات تاریخی- اجتماعی در خصوص وضعیت روستا و تاریخ مهاجرت و کسب اطلاعات در خصوص نحوه انتقال درخت مذکور و سایر اطلاعات مورد نیاز.
در خاتمه امیدوارم دانشگاهها و دانشکده های علمی تحقیقاتی کشور از کنار این قبیل مسائل به سادگی عبور نکنند و دانشجویان عزیز با انتخاب پروژه های تحقیقاتی، سعی کنند پرده از روی ابهامات فکری فرهنگ ها و باور مردم بردارند و از این موضوع نیز به سهولت نگذرند که به استناد منابعی که ذکر شد، شاید بتوان از لسان آنان گفت: «تو مو می بینی و من پیچش مو» .
منبع: آفتاب
سید جمشید میرسلیمی
منبع : رنگین کمان