دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

کاخ سفید و صاحبان تازه آن


کاخ سفید و صاحبان تازه آن
کاخ سفید از بیستم ژانویه صاحبخانه ای جدید دارد و با رفتن جورج بوش، باراک اوباما با تیم خود تا چهار سال دیگر در آن مقیم خواهند بود. باراک اوباما با شعار تبلیغاتی «تغییر» راهی کاخ سفید شد و این شعار قبل از هر چیز در شخص باراک اوباما متبلور شده است.
اوباما درکنگره سراسری چهار سال پیش دموکراتها تنها یک سناتور جوان و ناشناخته بود که سخنانش در مورد امید به روزهای خوش باعث نمی شد تا مخاطبان در او چهره رییس جمهور آینده آمریکا را ببینند و حتی یک سال پیش که نامزدی خود برای دستیابی به ریاست جمهوری آمریکا را به صورت رسمی اعلام کرد نیز کمتر کسی موفقیت او را پیش بینی می کرد.
مجله تایم با انتخاب اوباما به عنوان مرد سال ۲۰۰۸ میلادی بر تبلور تغییر در شخصیت اوباما تاکید کرد و نوشت: «او مانند صاعقه در صحنه آمریکا فرود آمد، جانی تازه به سیاست داد، قراردادهای عرفی دهه های اخیر را متزلزل ساخت و بر نظامی اجتماعی که قرن ها بر قرار بود غلبه کرد».
اوباما در مراسم سوگند ریاست جمهوری خود تغییر را در حضور خود یادآور شد: «چرا مردی که پدرش کمتر از شصت سال پیش ممکن بود نتواند در یک رستوران محلی کار کند، اینک در برابر شما ایستاده است تا مقدس ترین سوگند را ادا کند؟! ». این سخنرانی ابعاد گسترده تغییری را نشان داد که صاحبان تازه کاخ سفید به دنبال آن هستند و به بیانی خلاصه، می توان گفت که سخنرانی اوباما بیش از هر چیز بیانیه دوره حاکمیت او و تیم همراهش در کاخ سفید است.
این نکته جالب توجه است که اوباما قبل از هر چیز اشاره به بحرانی کرد که هم اکنون آمریکا درگیر آن است. او اشاره مستقیمی به این بحران و دامنه وسیع آن کرد که جنگ، طمع و آز برخی از مسئولان آمریکایی، کساد اقتصادی، گرانی بهداشت و درمان و دیگر موارد را در برمی گیرد، اما عمیق ترین بحران در کلام وی «کاهش اعتماد در سراسر» آمریکا بود. به گفته وی: «چالش هایی که در برابرمان قرار دارد واقعی، جدی و بسیار هستند. رویارویی با آنها آسان و در زمان کوتاه ممکن نخواهد بود. اما، آمریکا، این را بداند که با آنها مقابله خواهد شد».
اوباما قبل از به عهده گرفتن مقام ریاست جمهوری آمریکا عزم خود را برای مقابله با بحران آمریکا در انتخاب دقیق و هوشمندانه تیم همراه خود نشان داد. کسانی چون جوزف بایدن، کریستینا دی. رومر و هیلاری کلینتون در کنار اوباما نشانگر این انتخاب هوشمندانه است.
جوزف بایدن که سالها ریاست کمیته روابط خارجی سنای آمریکا را به عهده داشته از زبده ترین سیاستمداران آمریکایی است و خانم رومر به عنوان یک اقتصاد دان برجسته کسی است که به گفته اوباما در مقابله با بحران اقتصادی آمریکا واجد «قضاوت درست، اندیشۀ تازه، تجربه عمیق و غنای فکری» است.
خانم کلینتون از آن سیاستمدارانی است که به گفته جان کری، سناتور دموکرات و رییس کمیته روابط خارجی سنا، در گذشته ثابت کرده که «در فراهم آوردن ائتلاف، تواناست»، یعنی موضوعی که هم اکنون آمریکا در عرصه بین الملل بیش از گذشته به آن احتیاج دارد.
ظهور اوباما به عنوان تغییر در «قراردهای عرفی» و «نظام اجتماعی» آمریکا تا چه میزان به ساختار سیاسی آمریکا متکی است؟ این پرسشی است که در وهله نخست جواب دادن به آن، آسان به نظر می رسد، چرا که بسیاری گمان می کنند دموکراسی آمریکایی امکان این تغییر با چنین ابعادی را در خود دارد و حتی هستند بسیاری که ظهور اوباما را دلیل قاطعی بر حاکمیت آزادی و دموکراسی در نظام سیاسی آمریکا بدانند. پرداختن به این ادعا مجال بیشتری را می طلبد، اما جای آن است تا موضوع از زاویه دیگری نیز دیده شود. در واقع، به صورت کاملا ساده و صریح پرسش فوق را می توان تغییر داد و به این صورت مطرح کرد: ظهور اوباما تا چه مقدار متکی بر دموکراسی و آزادی در نظام سیاسی آمریکا است و تا چه مقدار بنابر مقتضیات نظام کاپیتالیستی آمریکا محقق شده است؟
برای توجه به زاویه دوم کافی است تا توجهی گذرا به هشت سال حضور جورج بوش و تیم نومحافظه کاران در کاخ سفید شود. کابینه بوش در هشت سال گذشته به اعتراف خود وی کابینه جنگ بود، جنگی که نقطه آغاز آن به برجهای دو قلوی تجارت جهانی و نمایش مربوط به آن برمی گردد. دولت آمریکا در این هشت سال از تفوق خود بر دیگر رقبا در عرصه های سیاسی و به خصوص نظامی استفاده کرد تا اراده خود را بر آنها دیکته کند. به بیان دیگر، آمریکا در این هشت سال توانست با تحکم پا در جایی گذارد که می توان به حق آن را قلب انرژی جهانی نامید؛ عراق.
جورج بوش حتی در آخرین سخنرانی خود ایجاد دموکراسی در عراق را دلیل حمله خود به آن کشور دانست و از آن دفاع کرد و در طی شش سال گذشته نیز او و همراهانش بر همین موضوع تاکید داشتند، اما واقعیت امر را باید در نفت عراق دانست که دسترسی مطمئن نظام آمریکایی به آن و نفت کویت به معنای دسترسی به بیش از بیست و پنج درصد نفت کل جهان، نکته ای که هیچگاه نباید فراموش شود.
درست است که عراق به عنوان باتلاق آمریکا دانسته شده اما این موضوع و تبلیغ آن نمی تواند باعث فراموش شدن دو نکته شود. نخست آن که رژیم صدام با وجهه ناسیونالیستی و خوی خشن و غیر قابل پیش بینی اش ، برای منافع دراز مدت آمریکا تهدیدی بالقوه بود و از سوی دیگر، باتلاقی که از آن نام برده می شود تا کنون توانسته حدود چهار هزار قربانی از آمریکا بگیرد، رقمی که حتی با توجه به پیش بینی قبل از حمله آمریکاییان بسیار ناچیز است.
واقعیت امر در مورد عراق آن است که هم اکنون آمریکاییان در عراق هستند و قرارداد امنیتی آنان با عراق نیز در راه به دست آوردن آرای عمومی است و نظام فدرالی که در آن به وجود آمده می تواند منافع آمریکا در عراق را تضمین کند. این واقعیت آن چیزی است که خواسته نظام کاپیتالیستی آمریکا در حمله به عراق را تامین می کند.
اگر کابینه بوش را کابینه جنگ بدانیم که با توسل به زور به اهداف مورد نظر دست یافته است، این قاعده در مورد آمریکا نیز صادق است که بعد از هر فتحی، مسئله اساسی در حفظ آن چیزی است که به دست آمده است. به عبارت دیگر، کابینه جنگ با فتح خود ، در عمل، کار خود را انجام داده و اکنون نیاز به کاری دیگر است که از عهده آن کابینه برنمی آید.
برای مثال و در مقیاس کوچکتر از عراق می توان به زندان گوانتانامو اشاره کرد. پیش از این گفته شده بود که اوباما در طی دو سال اول ریاست جمهوری خود، این زندان را تعطیل خواهد کرد و اکنون، او اولین اقدام خود را انجام داد. اوباما در اولین روز کاری خود فرمان توقف محاکمات در زندان گوانتانامو را صادر کرد تا «انطباق این محاکمات را با موازین حقوقی» مورد بررسی قرار دهد!
زندان گوانتانامو در جریان جنگ ادعایی بوش علیه تروریسم ،جایگاه خاصی داشت که رفته رفته این جایگاه با توجه به رفتار آمریکاییان با زندانیان کم رنگ شد. زندان گوانتانامو در یک سال اخیر دیگر نه تنها آن تاثیر گذشته را نداشت بلکه اثر معکوس بر چهره جهانی آمریکا می گذاشت. ضرورت بسته شدن زندان گوانتانامو از مدتها پیش بر خود آمریکاییان نیز معلوم شده بود اما موضوع در این است که چه کسی می تواند آن را ببندد؛ جورج بوش جنگ طلب یا کسی دیگر با کسوتی کاملا متفاوت؟
در اینجا موضوع، نه دموکراسی است و نه آزادی، بلکه فرایندی است که بستر و هدف آن حفظ و تحکیم نظام کاپیتالیستی آمریکا است. چهره نو که مبین تغییر باشد می تواند به خوبی آنچه که چهره خشن به دست آورده را حفظ کند. البته در این راه، زندانی که از مدتها پیش چندان کارآئی نداشته و حتی دردسری برای آمریکاییان نیز شده هم باید بسته شود.
واژگانی چون؛ «مردان و زنان آزاد»، «انسانیت مشترک» و «معنای آزادی ما و نژاد ما» در سخنان اوباما تصور آزادی و دموکراسی آمریکایی را در ذهن تداعی می کند، اما در زیر سایه کاپیتول، از آزادی سخن گفتن تا آنجا ممکن است که نظام کاپیتالیستی اراده کرده باشد. شاید تحلیل آسوشیتدپرس چندان بی جا نباشد که درباره دیدار دو ساعته اوباما با بوش نوشت: «در مورد راه رفتن دو نفر نیز باید به این نکته اشاره کرد که اوباما با حفظ فاصله ،نیم قدم عقب تر از بوش، پیروی از او را اثبات کرد».
باید رفتار سیاسی امریکاییان ، برای سیاست پیشگان کشورهایی همانند ایران، درس آموز باشد: هدف ، منافع ملی است.بوش به وظایف خود برای حفظ منافع ملی عمل کرد و رفت.اکنون اوباما باید همان راه را با بهره گیری از استراتژی و تاکتیکی نوین ، ادامه دهد.پیشینیان بوش و پسینیان اوباما ، همگی در یک راه قدم بر داشته اند، دست در دست یکدیگر .
دکتر نعمت الله عبدالرحیم زاده
منبع : پایگاه خبری ـ تحلیلی فرارو


همچنین مشاهده کنید