یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آیا اوباما پیشتاز خواهد ماند؟


آیا اوباما پیشتاز خواهد ماند؟
پس از آنکه جان کری نامزد دموکرات‌ها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ ایالات متحده از جورج بوش دوم شکست خورد، معاون او جان ادوارد به رهبری حزب دموکرات برگزیده شد. او در نخستین سخنان خود در این پست به هواداران حزب گفت: ما بازنده شدیم چون به اندازه کافی دموکرات و لیبرال نبودیم. او از دموکرات‌ها خواست که در انتخابات آینده با بی‌پروایی بر آرمان‌های لیبرالی و دموکراتیک خود پای بفشارند و از ایده‌آل‌های خود شرمسار نباشند تا پیروز شوند و این درست همان کاری بود که اوباما در رویارویی درون‌حزبی با هیلاری کلینتون کرد. در یک ماراتن نفسگیر برای به چنگ آوردن آرای دموکرات‌ها اوباما توفانی از لیبرالیسم و ایده‌آلیسم به راه انداخت.
از گفت‌وگوی مستقیم با ایران و سوریه گرفته تا خروج نیروهای آمریکایی از عراق و دادوفریادهای گوشخراش درباره لزوم تغییرات، اوبامایی آرمانگرا، آزاداندیش، دموکرات و هوادار صلح را دیدیم که با سخنان دلربا و شورانگیز خود دموکرات‌های خسته و افسرده از جنگ عراق را شیفته خویش کرد. هیلاری بیچاره با آن واقع‌گرایی سرد و خشک خود چه کاری می‌توانست از پیش ببرد؟
اوباما به دموکرات‌ها نشان داده بود که به اندازه کافی دموکرات و لیبرال است. تا اینجا او مرد آرمانی جان ادوارد بود. پیروزی اوباما بر هیلاری، گرچه برتری جناح چپ را در حزب دموکرات نشان می‌داد اما این برتری بی‌چون و چرا هم نبوده است. جناح راست دموکرات‌ها به رهبری هیلاری در یک رقابت تنگاتنگ شکست خورده بود. با چنین پیشینه‌ای اوباما به جنگ مک کین جمهوریخواه آمد. آیا او همان استراتژی رقابت‌های درون‌حزبی را پی می‌گرفت؟ بر همگان روشن است که اوباما گام به گام و هر روز بیشتر از دیروز از شعارهای ایده‌آلیستی خود دور می‌شود. او بارها بر پشتیبانی بی‌چون و چرای خود از اسرائیل تاکید کرده و ضمن مخالفتش با برنامه‌های هسته‌ای ایران رفته رفته به موضع مک کین نزدیک‌تر می‌شود که گفته است: تنها ایران هسته‌ای بدتر از جنگ با ایران است.
گرچه برخلاف مک کین او از مخالفان سرسخت برنامه افزایش نیروها در عراق بود اما سرانجام پذیرفت که اوضاع امنیتی در این کشور بهبود یافته است و این چیزی مگر تایید دیرهنگام طرح بوش نیست. اوباما خواهان افزایش نیروها در افغانستان است و این همان کاری است که بوش دارد انجام می‌دهد. آیا اوباما صلح‌طلب و میانه‌رو است؟ پس چگونه خواهان برخورد سرسختانه‌تر با پاکستان شده است؟ موضعگیری‌های او در برابر روسیه پس از بحران گرجستان با مک کین مو نمی‌زند. یک سال پیش که مک‌کین خواهان بیرون راندن روسیه از گروه هشت شده بود، بسیاری از دموکرات‌ها او را دیوانه‌ای ستیزه‌جو و بدبین به شمار آوردند اما اکنون بسیاری از رای‌دهندگان از خود می‌پرسند آیا مک کین دوراندیش‌تر از اوبامای خوش‌خیال یا چنان که فریدز کریا می‌نامد خوشبین نبوده است؟
اوباما با برگزیدن جوزف بایدن، این سناتور کهنه‌کار به معاونت خود گرچه کوشیده است تا داغ بی‌تجربگی در سیاست خارجی و امنیت ملی را از پیشانی خود پاک کند اما کودک تغییراتش به مرگی زودهنگام دچار شد. انتخاب هیلاری می‌توانست نمادی از یک تغییر دست‌کم در پست معاونت ریاست جمهوری باشد اما این بار هم جمهوریخواهان پیش افتادند. با برگزیدن سارا پیلین به عنوان معاون خود مک‌کین تنها برای به دست آوردن میلیون‌ها رای‌دهنده هوادار کلیسای انجیلی که سارا هم از اعضای آن است دورخیز برنداشت، بلکه او با این تیر چند نشانه دیگر را نیز زد. چهره منطقی اما خشک، سرد و پیر و فرتوت او اکنون در خورپذیرش‌تر شده است. کم نخواهند بود زنانی که زن بودن پیلین آنها را وسوسه خواهد کرد که به جمهوریخواهان رای دهند.
هرچند هیلاری از هواداران خود خواسته است به اوباما رای دهند اما خود این درخواست نشان از آن دارد که سران دموکرات از فروپاشی ارتش فمینیست‌هایی که می‌توانستند پیرامون هیلاری گرد آورند در هراس هستند. آیا مردم آمریکا با خود نخواهند گفت اوباما درباره تغییر سخن می‌گوید اما این مک‌کین است که در این راه پیشگام شده است؟ ستاد اوباما به تازگی به او سفارش کرده که برای به دست آوردن رای مردان، کمی تهاجمی‌تر برخورد کند. آیا مردانه‌تر شدن اوباما زنان را از او دلسرد نخواهد کرد؟ چرا اوباما می‌کوشد خود را منطقی‌تر، واقع‌گراتر، عملگراتر و مشت‌آهنین‌تر از مک کین نشان دهد؟ چرا از تندی شعارهای آرمان‌گرایانه، لیبرال، صلح‌طلبانه و نوگرایانه خود کاسته است؟
مگر با همین شیوه بر هیلاری پیروز نشد؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها باید به دو ویژگی بارز مردم آمریکا اشاره کرد: رئالیسم و پراگماتیسم. مردم آمریکا هنوز هم به واقع‌گرایی و عملگرایی بسیار بیشتر از ژست‌های روشنفکرانه و آرمانگرایی‌های خوش‌باورانه و تئوری‌های لیبرالی ارج می‌نهند. با چنین شناختی از آمریکا به خوبی درخواهیم یافت که چرا در تاریخ ایالات متحده شمار فیلسوفان سرشناس از انگشتان دست هم کمتر است؟ چرا شعارهای پرآب و رنگ سوسیالیستی هرگز در آمریکا خریداری پیدا نکرد؟ در همان دهه‌های شصت و هفتاد میلادی که فمینیست‌های اروپایی به دنبال راندن بولدوزر و جوشکاری اسکلت ساختمان می‌رفتند، زنان آمریکایی به مادر بودن، همسر بودن و زن بودن خود می‌بالیدند و به آرمان‌های ایده‌آلیستی از این دست گوشه‌چشمی هم نمی‌انداختند.
ایده‌آل آمریکایی عدالت، برابری و یکی من، یکی تو، است؛ آنان به برابری فرصت‌ها بسنده کرده‌اند. به یاد داریم که بوش پسر در نخستین پیکار خود با ال‌گور در پاسخ به این پرسش که آیا شما ایده‌ای درباره گرم شدن زمین دارید (ال‌گور یادآور شده بود که کتابی در این باره نوشته است) چه گفت؟ من روشنفکر و تئوری‌پرداز نیستم، من عمل می‌کنم. این سخن بدان معنی نیست که آمریکا روشنفکر ایده‌آلیست‌ندارد اما این یک واقعیت است که در آمریکا سوسیالیست‌ها، لیبرال‌ها، ایده‌آلیست‌ها، روشنفکران رویایی، پاسیفیست‌ها، سبزها و فمینیست‌ها همه و همه ناچارند در جاده‌های خاکی برانند. بر پایه چنین شناختی از مردم آمریکا است که نامزدهای دموکرات همواره می‌کوشند که نشان دهند آن اندازه واقع‌گرایی و عملگرایی دارند که شایستگی ورود به کاخ سفید را پیدا کنند.
در شرایطی که ایالات متحده درگیر معضل امنیتی بوده و سیاست خارجی برجسته می‌شود، دموکرات‌ها در برابر جمهوریخواهان در موضع انفعالی قرار می‌گیرند. آنان مردانی با نسخه‌های بدلی جلوه می‌کنند. در رویارویی با مک کین، اوباما و حزب دموکرات بر سر یک دو راهی سرنوشت‌ساز قرار گرفتند؛ یا باید با همان شعارهای پرآب و رنگ ایده‌آلیستی وارد میدان می‌شدند که با توجه به شرایط امنیتی و معضلات سیاست خارجی که امروز ایالات متحده با آن روبه‌رو است شکست سختی را پیش‌بینی می‌کردند یا راه دوم را برمی‌گزیدند، یعنی تعدیل مواضع ایده‌آلیستی خود به گونه‌ای که برای مردم آمریکا درخور پذیرش‌تر باشد. این همان شیوه‌ای است که جان کری در برابر جورج بوش در پیش گرفته و به شکست انجامیده بود. او نتوانست به مردم آمریکا بباوراند که از جورج بوش عملگراتر، واقع‌گراتر، مصمم‌تر و میهن‌پرست‌تر است. از آن گذشته هرچه اوباما از ایده‌آل‌های خود کم کند هواداران با گرایش چپ‌تر را از خود دلسردتر خواهد کرد. شیوه اوباما در برابر هیلاری هوشمندانه بود اما در برابر مک‌‌کین چاره‌ای ندارد مگر پیمودن همان راهی که کری رفت. آیا اوباما خوش‌شانس‌تر از او خواهد بود و خواهد توانست برتری ناچیز چند درصدی خود را تا سه‌شنبه سرنوشت‌ساز چهارم نوامبر نگه دارد؟
این در گرو اگرهای بی‌شماری است. اگر اوضاع امنیتی عراق دوباره وخیم شود و مردم آمریکا خود را در برابر کابوس ویتنامی‌دیگر ببینند، چه بسا لشکر خسته‌شدگان از جنگ، اوباما را به کاخ سفید بفرستند. یک تنش امنیتی همانند بحران گرجستان یا یک حمله تروریستی در جهان غرب، اقبال مردم آمریکا به مک کین مشت آهنین را در پی خواهد داشت. ‌ گرچه اقتصاد همواره برگ برنده دموکرات‌ها بوده است و گروهی از کهنه‌کاران دموکرات به اوباما سفارش کرده‌اند که یک برنامه اقتصادی ارائه دهد اما آیا در این یک ماه مانده به انتخابات او می‌تواند نقش روزولت دهه ۱۹۳۰ را بازی کند که با برنامه‌های اقتصادی نوین خود بحران بزرگ را مهار کرد؟ طرح ۷۰۰ میلیاردی بوش که سرانجام در سنا تصویب شد نشان می‌دهد که جمهوریخواهان همچون گذشته به عدم دخالت دولت در اقتصاد پایبند نیستند. این همان عملگرایی‌ای است که بخش بزرگی از مردم آمریکا واله و شیفته آن هستند. آیا دموکرات‌ها طرح بهتری دارند؟ ‌
مک کین مردی زیرک با تاکتیک‌های هوشمندانه است که توانسته فاصله آرای خود با اوباما را نسبت به آغاز رقابت‌ها کمتر کند و اکنون شانه به شانه او است. در شرایطی که بحث امنیت ملی آمریکا و چالش‌های فراروی سیاست خارجی آن کشور مهم و سرنوشت‌ساز است، اگر مک کین بتواند به مردم آمریکا بباوراند که سیاست‌های اوباما چیزی نیست مگر نسخه بدلی همان سیاست‌هایی که او با صراحت و با صلابت از آن دفاع می‌کند، چه بسا با نزدیک شدن به نخستین سه‌شنبه نوامبر از فریبندگی سراب اوباما آنچنان کاسته شود که کالج الکترال مک کین را پیروز انتخابات معرفی کند. ‌
احد بیداقی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید