شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ارتباط با دگراندیشان، نیاز حوزه


ارتباط با دگراندیشان، نیاز حوزه
حوزه‌های علمیه و نهاد روحانیت هیچ‌گاه رابطه‌ای تعریف شده و رسمی با احزاب و نهادهای سیاسی و فرهنگی غیر از حوزه نداشته است، زیرا هراس از این داشت كه چنین تعاملی حوزه‌ها را از چارچوب سنتی خود خارج كند.
عدم مداخله شیخ عبدالكریم حایری در امور سیاسی و پس از او آیت‌الله بروجردی در تقابل با فداییان اسلام نشانگر این هراس است ولی از سویی، معدودی از عالمان دین به عنوان سمبل تفكر یا به تعبیر روشن‌تر به عنوان نواندیشان دین، پا را از چارچوب سنتی حوزه‌ها فراتر نهاده و با تعامل فكری كه با آن سوی مرزهای حوزه داشته‌اند، افق فكری خود را به‌گونه‌ای دیگر بازتاب داده‌اند.
در این میان می‌توان شیخ هادی نجم‌آبادی، آخوند خراسانی، نائینی، طالقانی، مطهری و معدود افراد دیگر را مثال زد و در جهان عرب و اهل سنت از عبده رشیدرضا، كواكبی، علی عبدالرزاق و كسان دیگر نام برد.
اگر كسی تفكر چنین عالمانی را با تفكر عالمان سنتی حوزه‌ها كه تفكر غالب بوده است، مقایسه كند، نتیجه می‌گیرد كه یك تفاوت ماهوی وجود دارد.
این تفكری كه خود را از قاعده حوزه‌ها استثنا ساخته، به عنوان نوگرایان دینی خود را مشخص می‌نماید و در ایران در آغاز انقلاب مشروطیت خود را نشان می‌دهد و در جهان غرب هنگام رهایی از تسلط تركان عثمانی و مبارزه با استعمار غرب؛ به عنوان مثال، تفكر مرحوم شیخ فضل‌الله‌نوری و پیروانش نمودار تفكر غالب بر حوزه‌ها بود و تفكر نائینی و خراسانی. پیش از آن، اندیشه نجم‌‌آبادی در قالب اندیشه‌های استثنایی حوزه‌ها قرار داشت.
لهذا چنین اندیشه‌هایی دیری نپایید و پژمرده گشت. مثال بارزتر و امروزی‌تر آن، طرح اندیشه دو عنصر زمان و مكان و ضرورت آن در اجتهاد از سوی امام خمینی(ره) بود كه نتوانست در حوزه‌ها رسوخ یابد و این تفكر استثنایی یك قاعده سنتی را اصلاح كند؛ همانطور كه اندیشه‌های خراسانی و نائینی تا حدودی در همان روزگار افول كرد و نتوانست تاثیر خود را آنچنان كه باید بگذارد.
تفاوت بارزی كه در اندیشه نوگرایی دینی در جهان عرب به ویژه مصر، با نوگرایی دینی در ایران و حوزه‌های شیعی وجود داشت، این بود كه نوگرایی دینی در جهان عرب تاثیر بیشتری در افق فكری آن سامان گذاشت، به‌گونه‌ای كه اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی را دگرگون كرد.
سیدجمال اسدآبادی كه یك عالم شیعی و ایرانی بود، توانست تاثیر بسزایی در تركیه و مصر داشته باشد و شیخ محمد عبده، كه روحانی سنی بود، را مجذوب افكار خود كند.
به گونه‌‌ای كه عبده نواندیشی دینی در جهان عرب محسوب می‌شود. به روایت مرحوم عنایت، نگرانی عبده این بود كه اگر عالمان دین نتوانند افكار خود را با جهان نو سازگار كنند، دینداری در حكم مخالفت با پیشرفت دانسته می‌شود و رهبری اصلاحات به دست مخالفان دین می‌افتد.
عبده چاره مقابله با خطر پس‌ماندگی مسلمین را، احیای فكر دینی و بازگشت به سرچشمه‌های اصلی شریعت اسلامی از راه مبارزه با تقلید می‌دانست.
باید گفت عقل‌گرایی عبده تاثیر خود را تا شمال آفریقا پیش برد. با توجه به این‌كه حوزه های اهل سنت،‌ باب اجتهاد را از زمان امام احمدبن حنبل مسدود می‌دانست، با تفكر عبده این قاعده در هم شكست ولی عقلگرایی نائینی و خراسانی و تاثیر زمان و مكان امام خمینی، نتوانست خیلی از قاعده‌ها را درهم بشكند، با اینكه،‌در حوزه‌های شیعی‌، از لحاظ مبنا باب اجتهاد مفتوح بوده است.
شاید دلیل عمده این امر، عدم تعامل حوزه‌های شیعی با سازمان‌های سیاسی و فرهنگی بیرون باشد، برخلاف مركزی مانند «الازهر» كه با سازمان‌های بیرونی ارتباط بیشتری داشت. در اینجا برمی‌گردم به وضعیت كنونی حوزه‌های شیعی. تفاوت مهمی كه میان حوزه نجف با قم است، در این است كه در نجف به خاطر حاكمیت حزب بعث و نظام دیكتاتوری عراق، این حوزه هیچ تعاملی با بیرون نداشته است و پس از اعدام اندیشمندی مانند شهید محمدباقر صدر چراغ اندیشه این حوزه فروخفت.
با فروپاشی حاكمیت حزب بعث و در پی آن ارعاب و انفجار و زور و حركت‌های ارتجاعی و تروریستی القاعده و هم‌اندیشان آنان، حوزه نجف به حال خود نیامد و مرجعی دوراندیش و زمان‌شناس چون آیت‌الله سیستانی حوزه درس خود را به خاطر ناامنی تعطیل كرد اما حوزه علمیه قم، از لحاظ درس و شاكله فكری راه سنت را در پیش گرفت و حوزه، همپا و همگام حكومت و در تعامل با نهادهای سیاسی حاكمیت حیات علمی خود را ادامه داد ولی نتوانست با نهادها و احزاب و سازمان‌های فكری و فرهنگی مستقل، رابطه تعریف‌شده‌ای داشته باشد.
در اینجا باب اجتهاد مفتوح است ولی باب عقلانیت فقهی و تعامل با معرفت‌های بیرونی چندان مفتوح نیست. سمینارهای علمی كه با حضور میهمانان خارجی، در حوزه‌های متعلق به دین، برپا می‌شود رونق یافته، در غالب مراكز تحقیقاتی، ارتباطات الكترونیكی توسعه پیدا كرده، اما هنوز تاثیر قابل‌ملاحظه‌ای نگذاشته است.
فی‌المثل اگر یك حزب سیاسی یا برخی نواندیشان به دنبال تشكیل همایشی در حوزه باشند، ممكن است با موانعی روبه‌رو شوند. مجمع محققین و مدرسین كه اعضای مركزی آن از چهره‌های علمی و سرشناس حوزه هستند، برنامه‌های علمی و سیاسی خود را با احتیاط دنبال می‌كنند. ولی وجود این نهاد مستقل با همه موانع تاثیر قابل‌توجهی داشته است.
كسانی كه از بیرون با مراجع و اساتید رده بالای حوزه تماس دارند، غالبا وابسته به نظام و حكومت هستند. طبیعتا چنین ملاقات‌هایی نمی‌تواند به حال حوزه‌ها چندان مفید باشد. آنچه مهم است تعامل فكری با نواندیشان دینی یا به تعبیر دیگر،‌ دگراندیشان دینی و سیاسی است.
كاری كه در زمان امامان معصوم، به ویژه دوران امام صادق و باقر (ع) صورت می‌گرفته است. آنچه امثال بهشتی، مطهری و طالقانی را پرواز داد، تماس فكری آنان با اندیشمندان دینی دانشگاه‌ها چون بازرگان و سحابی بود. ممكن است مبانی فكری موجود در حوزه‌ها و تار و پود فقه و اصول و فلسفه كهن نتواند خود را با پاره‌ای از مسائل انسانی منطبق كند.
نمونه آن چالش فقه موجود با برخی از آموزه‌های حقوق بشر است و از همه مهمتر مساله نابرابری حقوق زن و مرد یا مسلمان و غیرمسلمان است ولی پاره‌ای از این چالش‌ها را می‌توان با عقلانی‌تر كردن شریعت و عرفی كردن فقه موجود برطرف ساخت.
رابطه حوزه و دانشگاه نتوانست این مشکل را حل كند؛ زیرا این رابطه تنها به حضور فیزیكی چند روحانی در دانشگاه بسنده شد، به مبانی نظری توجه نشد و اصلاحات فكری در مبانی اندیشه فقهی و اصولی صورت نگرفت. بازنگری در مبانی فكری موجود با دنبال كردن یك معرفت‌شناسی عادلانه، می‌تواند راه را برای تعامل فكری با بیرون هموار سازد.
به شرط اینكه نهادهای حوزوی از دو آفت خود را دور بدارند؛ یكی قدرت‌زدگی و دوم جمود ورزی. البته شاید عوام‌زدگی به تعبیر شهید مطهری بی‌تاثیر نباشد ولی قدرت‌زدگی و جمودورزی بیشتر می‌توانند جلوی اصلاحات را بگیرند.
اگر آن اندازه كه اصحاب منصب و سیاست با بدنه حوزه‌ها در تعامل هستند، همان میزان یا بیشتر اصحاب فكر و قلم و صاحبان اندیشه در سیاست با حوزه‌ها تعامل فكری می‌داشتند، شاید افق‌های فكری به‌گونه‌ای دیگر می‌درخشید ولی متاسفانه این تراود و تعامل فكری، محدودیت خود را همچنان حفظ كرده است.
محمدتقی فاضل میبدی
منبع : روزنامه هم‌میهن