شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پایان عصر آمریکایی خاورمیانه


پایان عصر آمریکایی خاورمیانه
سلطه گری آمریكا در خاورمیانه پایان یافته است و در تاریخ مدرن این منطقه دورانی جدید آغاز شده است. دورانی كه بازیگران و نیروهای جدیدی در آن به رقابت خواهند پرداخت تا به نفوذ بیشتری دست یابند و بر منطقه سروری كنند. در این میان واشنگتن مجبور خواهد بود به جای تكیه بر نیروی نظامی بیشتر به دیپلماسی اعتماد كند.
●پایان یك عصر
درست دو قرن بعد از ورود ناپلئون به مصر و هشتاد سال بعد از سقوط امپراتوری عثمانی، ۵۰ سال بعد از پایان سیاست مستعمراتی و كمتر از ۲۰ سال پس از پایان جنگ سرد، عصر جدید خاورمیانه از راه می رسد و عصر آمریكایی این منطقه به پایان رسیده است. چشم انداز جدید منطقه چیزی شبیه اروپای در صلح و آرامش، مرفه و مبتنی بر دموكراسی نخواهد بود. بلكه این عصر جدید، عصر خاورمیانه ای نو است كه می تواند به خودش، آمریكا و دیگر مناطق دنیا آسیب رساند.
همه عصرهای این منطقه تحت تأثیر عوامل و نیروهای مخالف چه داخلی و چه خارجی به وجود آمده اند. تنها چیزی كه باعث تنوع این عصرها شده است، توازن بین این نیروها بوده است. اما در عصر جدید خاورمیانه، نیروهای خارجی كمترین میزان تأثیرگذاری را داشته اند و در عوض نیروهای داخلی در موقعیتی تأثیرگذارتر از آنان قرار دارند. این نیروهای داخلی كه قدرت را در دست دارند، تحول خواهانی هستند كه خود را ملزم كرده اند وضعیت كنونی را تغییر دهند. با توجه به جمیع این مسائل است كه شكل دهی خاورمیانه جدید از خارج از مرزهای این منطقه دشوار به نظر می رسد اما این، در كنار تحت كنترل داشتن آسیایی فعال، عمده ترین چالش هایی خواهد بود كه آمریكا مجبور است تا دهه ها بعد در سیاست خارجی خود با آن رویاروی شود.
خاورمیانه جدید در اواخر قرن هجدهم متولد شد. به گمان برخی تاریخ نگاران نشانه های فرارسیدن چنین عصری در سال ۱۷۷۴ مشخص است. زمانی كه بین امپراتوری عثمانی و روسیه پیمانی مبنی بر پایان دادن جنگ بین آنها امضا شد و همین معاهده بود كه موجب شد ناپلئون در سال ۱۷۹۸ بتواند به راحتی وارد مصر شود و به اروپایی ها نشان دهد این منطقه آماده فتح است و درست بعد از این بود كه روشنفكران مسلمان و عرب سؤالی را طرح كردند كه هنوز هم در اذهان آنها وجود دارد. آنها می پرسیدند چرا تمدن آنها باید پشت سر اروپا قرار گیرد؟ سقوط امپراتوری عثمانی همراه شد با نفوذ اروپایی ها در این منطقه كه موجب این سؤال می شد كه چگونه باید تأثیرات سقوط امپراتوری عثمانی را سازماندهی كرد. سؤالی كه هنوز هم بسیاری از گروه ها در پی یافتن جوابی برای آن هستند.
نخستین عصر خاورمیانه همراه با جنگ جهانی اول خاتمه یافت. در طول این جنگ امپراتوری عثمانی نابود شد و جمهوری تركیه از خاكستر آن برخاست و غنایم جنگی بین اروپایی های پیروز تقسیم شد. پس از جنگ، عصر قوانین مستعمراتی از سوی فرانسه و انگلستان حاكم شد. عصر دوم خاورمیانه چهار دهه بعد یعنی پس از اتمام جنگ جهانی دوم پایان گرفت. در طول جنگ جهانی دوم قوای اروپایی ها تحلیل رفت، ناسیونالیسم عربی پا به عرصه وجود گذاشت و دو ابرقدرت رویاروی یكدیگر قرار گرفتند. «آلبرت هورانی» تاریخ نگاری كه از همان زمان بحران ۱۹۵۶ سوئز را نشانه پایان عصر مستعمراتی و شروع دوران جنگ سرد می دید، در همان ایام نوشت: «كسی كه بر خاور نزدیك حكمرانی می كند، بر تمام دنیا حاكم است. بنابراین هركس علاقه مند به حكمرانی بر جهان است، باید خود را آماده ارتباط بیشتر با خاورمیانه سازد.
در طول جنگ سرد، همانند سابق نیروهای خارجی نقش برجسته ای را در خاورمیانه ایفا می كردند اما طبیعت رقابت آمریكا و شوروی اوضاع منطقه را تبدیل به محلی برای مانور آنها می كرد. اوج این عصر در اكتبر ۱۹۷۳ رقم خورد. زمانی كه آمریكا و شوروی برحسب ضرورت در موقعیتی بن بست گونه، دیپلماسی بلندپروازانه خود را متوجه صلح مصر و اسرائیل كردند.
كمی ساده انگارانه خواهد بود، اگر بخواهیم عصر سوم خاورمیانه را زمانی برای مسابقه قدرت های بزرگ بدانیم. جنگ ژوئن ۱۹۶۷ برای همیشه توازن قدرت در خاورمیانه را برهم زد. استفاده از نفت به عنوان یك سلاح سیاسی، اقتصادی در سال ۱۹۷۳ آمریكا و جهان را متوجه كمبود منابع و قیمت هایی كه روبه افزایش داشت، كرد. توازن قدرتی كه ناشی از جنگ سرد بود نیز مزید بر علت شد تا زمینه ای فراهم شود كه نیروهای داخلی خاورمیانه كه به استقلال خود توجه ویژه ای داشتند، فعالیتهای خود را با نظم بیشتری پی گیری كنند. انقلاب ۱۹۷۹ در ایران كه یكی از تكیه گاه های سیاست خارجی آمریكا در خاورمیانه را نابود كرد، نشان داد خارجی ها نمی توانند كنترلی بر وقایع داخلی منطقه داشته باشند. كشورهای عربی نیز در برابر آمریكا كه از آنها می خواست در پروژه های ضدشوروی او شركت كنند، مقاومت می كردند. اشغال لبنان در ۱۹۸۲ به دست اسرائیلی ها بذر «حزب الله» را در منطقه پاشید و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نزدیك به یك دهه كشورهای منطقه را فرسوده ساخت.
●نمایش آمریكایی
چهارمین عصر خاورمیانه با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی كه باعث شد آمریكا از نفوذ بی سابقه خود در خاورمیانه سرمست شود، آغاز شد. نمونه بارز عصر آمریكایی زمانی بود كه آمریكا در جنگ خلیج فارس برای آزادسازی كویت وارد منطقه شد. حضور طولانی مدت نیروهای زمینی و هوایی آمریكا در شبه جزیره عربی و دیپلماسی تهاجمی این كشور در زمینه مناقشات اعراب و اسرائیل (كه اوج آن در تلاش های فراوان اما در نهایت ناموفق دولت بیل كلینتون رقم خورد) از دیگر نمونه های حضور آمریكا در عصر آمریكایی در منطقه خاورمیانه است. این دوره بیش از هر دوره دیگری آنچه را كه حالا از آن با عنوان «خاورمیانه قدیم» یاد می شود، آشكار ساخت. در این دوران محافل غرب خاورمیانه را با ویژگی هایی مانند اینها معرفی می كردند: یك عراق متجاوز اما ناموفق، یك ایران تندرو اما دچار چالشهای سیاسی و یك اسرائیل صاحب انرژی و سلاح اتمی و همچنین نفتی كه قیمت بی ثباتی داشت، اعرابی كه جامعه خود را دچار واپس گرایی كرده بودند و باز اسرائیلی كه همزیستی چندان مسالمت آمیزی با فلسطینی ها و دیگر اعراب نداشت و البته بیشتر از همه برتری آمریكا بر منطقه در این عصر (عصر آمریكایی) آشكار است.
كمتر از دو دهه بعد این عصر نیز تحت عواملی كه برخی ساختاری و برخی خودساخته بودند، به پایان رسید. مهمترین این عوامل حمله دولت بوش به عراق در سال ۲۰۰۳ و پیامدهای بعدی آن همچون چگونگی اداره این كشور و ادامه اشغال آن بود. یك واقعه این جنگ قدرت نمایی تندروهای مذهبی عراق بود. تندروهایی كه در تنش با شیعیان ایران بوده اند.
در این بین تروریست ها از اوضاع منطقه كمال استفاده را برده اند و تكنیك های جدید خود را در این كشور (عراق) پیدا كرده اند. احساسات ضدآمریكایی نیز همچنان در حال تقویت است كه این احساسات با حضور نیروهای آمریكایی در منطقه نیز بیشتر شده است.
این جنگ نه تنها در عراق كه در سراسر جهان موجب كاهش نفوذجهانی آمریكا شده است. این هم یكی از طنزهای تاریخ است كه جنگ عراق جنگی بود كه «عصر آمریكایی» به آن نیاز داشت تا بتواند شروع شود اما جنگ دوم در ۲۰۰۳ جنگی بود كه پایان این عصر را رقم زد.
عواملی دیگری هم بودند كه پایان این عصر را رقم می زدند یكی از این عوامل از دست رفتن پروژه صلح خاورمیانه بود. آمریكا همواره از ویژگی منحصر به فردی كه باعث می شد ارتباطی دو سویه با اعراب و اسرائیل داشته باشد به خود می بالید. اما این ویژگی را نیز در كمپ دیوید ۲۰۰۰ از دست داد. از آن زمان به بعد عواملی چون: ضعف جانشینان یاسر عرفات، «حماسی» كه در حال پیشرفت روزافزون بود و سیاست یك سویه اسرائیل همه دست به دست هم دادند تا آمریكا تبدیل به عنصری غیرمؤثر در خاورمیانه شود؛ چیزی كه اصلاً خوشایند دولت بوش كه عهده دار سیاست خارجی آمریكا است، نیست.
عامل دیگری كه به پایان عصر آمریكایی در خاورمیانه كمك كرد، شكست رژیم های سنتی عربی در رویارویی با مبارزان تازه نفس بود. این وضعیت باعث می شد مردم منطقه رویاروی یك انتخاب قرار گیرند و از بین رهبران سیاسی قدیمی كه چندان مورد رضایت نبودند و نیروهای رادیكال یكی را برگزینند. بسیاری از مردم منطقه گزینه دوم را انتخاب كردند. حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ برای رهبران آمریكا لازم بود تا بتوانند ارتباط بین كشورهای بسته و افراطی هایی كه قدرتشان پیدا نبود تشخیص دهند. اما نوع واكنش آمریكاییها، تروریست ها و حامیان آنها را آماده كرده است از فرصت هایی كه برای پیشرفت شان وجود دارد اما تا حالا در اختیارشان نبود، استفاده كنند.
سرانجام اینكه در نهایت مسأله «جهانی شدن» باعث شده كل اوضاع منطقه خاورمیانه هم تغییر كند. حالا نیروهای مبارز كمتر از گذشته برای به دست آوردن امكانات، تأمین هزینه ها، نیروهای نظامی و نیروهای تازه نفس دچار مضیقه شدند همچنان كه افزایش رسانه های جدید كه درصدر آنها شبكه های تلویزیونی ماهواره ای هستند، باعث شده دنیای عرب تبدیل به «دهكده ای منطقه ای» و سیاسی شود. محتوای بسیاری از این برنامه های تلویزیونی ـ همانند صحنه های خشونت و ویرانگری در عراق، تصاویر بدرفتاری های عناصر خارجی با زندانیان عراقی و مسلمان، خشونت در غزه و كرانه غربی و اخیراً نیز لبنان ـ حاكی از رویگردانی بسیاری از مردم خاورمیانه از آمریكا است. بنابراین حكومت های خاورمیانه برای داشتن روابطی آشكار با آمریكا به مشكل افتاده اند و نفوذ آمریكا در این منطقه نیز كاهش یافته است.
●آنچه پیش رو است
طرح كلی دوران پنجم خاورمیانه هنوز در حال شكل گیری است اما طبیعتاً تحت تأثیر پایان عصر آمریكایی در قالب پارامترهایی نمایان خواهد شد كه وقایع روزانه را شكل خواهند داد و اما پارامترهای پیش رو:
اول: آمریكا نسبت به دیگر قدرت های خارجی خاورمیانه می تواند از نفوذ بیشتری در منطقه برخوردار باشد. اما نفوذ او می تواند همانند آنچه كه در سالهای اخیر روی داد، كاهش یابد. این مسأله بازتابی است از ظهور صف آرایی های تازه نیروهای داخلی و خارجی، قدرت آمریكا و پیامدهای گزینه های سیاسی آمریكا.
دوم: آمریكا به یقین با سیاست خارجی دیگر كشورهای خارجی دچار چالش خواهد شد. اتحادیه اروپا در قبال مسأله عراق كمك اندكی به آمریكا خواهند كرد تا مشكل فلسطین تكرار نشود. چین از فشار آوردن به ایران در مورد پرونده هسته ای خودداری خواهد ورزید و تجهیزات مربوط به انرژی هسته ای را در ایران تضمین خواهد كرد.
روسیه نیز دیگر كشوری است كه حمایت خود را در پرونده انرژی هسته ای تقدیم ایران می كند تا این فرصت را نیز برای خود ایجاد كند كه مطابق آن استقلال خود را از آمریكا نشان دهد. هم چین و هم روسیه در یك مورد دیگر نیز مواضع مشتركی دارند و آن دور نگه داشتن خود از مواضع آمریكا در قبال خاورمیانه است.
سوم؛ ایران یكی از دو كشور قدرتمند خاورمیانه است. كسانی كه ایران را كشوری درگیر مشكلات ناشی از تغییرات داخلی می دانند، سخت در اشتباه هستند. ایران از ثروت عظیمی برخورداراست و نفوذ زیادی در كشور همسایه اش عراق دارد و از حامیان حزب الله وحماس به شمار می آید. قدرت ایران قدرتی كلاسیك و فراملی است كه تصویر این كشور را در منطقه پررنگ تر می سازد.
چهارم: اسرائیل تنها دولتی در خاورمیانه است كه از سلاح اتمی برخوردار است و علی الظاهر به لحاظ نیروی نظامی نسبت به دیگر بازیگران خاورمیانه جلوتر است.
اما به همین میزان نیز مجبور به تحمل هزینه های لشكر كشی های خود به كرانه غربی و دیگر مناطق است. اسرائیل درحال حاضر از موقعیت ضعیف تری نسبت به اوایل تابستان كه هنوز به لبنان حمله نكرده بود، برخوردار است.
این اوضاع با دستیابی ایران به تكنولوژی هسته ای برای اسرائیل و البته در پی آن آمریكا بدتر خواهدشد.
پنجم: درحال حاضر هیچ صلح پایداری در خاورمیانه به چشم نمی خورد و نمی توان آینده ای قابل پیش بینی برای آن متصور بود. یكی از عواقب ادامه جنگ علیه لبنان برای اسرائیل، ضعیف شدن این دولت كه كادیما آن را هدایت می كند، خواهدبود و این چیزی است كه توان اسرائیل را تاحدی تحلیل می برد كه دیگر نتواند با درگیری های داخلی مقابله كند و یا ریسك، حملات تلافی جویانه را بپذیرد.
همانطور كه عقب نشینی یك سویه از لبنان نیز نمی تواند ضامن صلح باشد ودر شرایط فعلی بی معنی به نظرمی رسد. ضمن آنكه واسطه ای هم در بین نیست كه بتواند بین این دو طرف مصالحه برقرار كند و به این ترتیب شانس گفت وگو را هم از دست می دهند. شاید آمریكا می توانست چنین نقشی را ایفا كند. اما درحال حاضر وجهه خود را به عنوان واسطه ای صادق و موثق ازدست داده است. ضمن آنكه دیدگاه ویژه اسرائیل تنها موجب بغرنج تر شدن دیپلماسی میان اسرائیل و فلسطینی ها می شود.ششم: عراق از دیرباز قدرت مركزی اعراب به شمار می آمده است. اما همین كشور تا سال های مدید مجبور خواهدبود با آشوب های مختلف دست و پنجه نرم كند. ازجمله اینكه حكومت های مركزی ضعیفی را تحمل كند، به اجتماعی سرشار از تفرقه تبدیل شود و از خشونت های قومی كه حالا به صورت امری عادی درآمده است، رنج ببرد و در بدترین حالت نیز شاهد درگیری های همیشگی و جنگ های داخلی خواهدبود كه همسایگانش نیز از آن در امان نخواهندماند.
هفتم: درنتیجه تقاضای روز افزون چین و هندوستان در زمینه سوخت، موفقیت محدود در زمینه كنترل مصرف سوخت در آمریكا و تأمین كمبودهای منابع ذخیره ای باعث ادامه افزایش قیمت نفت خواهدشد و دركل ممكن است قیمت نفت از ۱۰۰ دلار هم بالاتر برود. اما یقیناً از ۴۰ دلار كمتر نخواهدشد.
ایران، عربستان سعودی و دیگر تولیدكنندگان اصلی نفت از این قضیه بیشترین سود را خواهندبرد.
هشتم: گرایش به فعالیت های چریكی با شدت تمام ادامه خواهدداشت. نیروهای غیردولتی در عراق، لبنان وفلسطین روز به روز قدرتمندتر می شوند. حضور چریك ها هم كه ناشی از وجود حكومتی ضعیف هستند، در هرجایی كه توانایی دولتها كاهش یابد، پدیدار خواهدشد.
جنگ اخیر لبنان به تشدید این مسأله كمك بیشتری خواهدكرد. در همین جنگ بود كه حزب الله بدون زحمت و یا حتی تحمل كوچكترین شكستی، بشدت پیشرفت كرد ودرعوض اسرائیل بدون به دست آوردن پیروزی قابل توجهی جنگ را رها كرد و همین باعث جسورتر شدن «حزب الله» و احزابی كه از آن تقلید می كنند، خواهدشد.
نهم: تروریسم كه از آن تحت عنوان سوءاستفاده از غیرنظامیان برای رسیدن به اهداف سیاسی تعریف شده است.
یكی از صفات و مشخصه های بارز خاورمیانه باقی خواهدماند. این مسأله در جوامع دچار تفرقه مثل عراق بیشتر نمود خواهدداشت. تروریسم همچنان رشد خواهدكرد و ابزاری خواهدشد برای مقابله با اسرائیل، آمریكا و هر قدرت غیربومی دیگر.
دهم: اسلام بخش وسیعی از سیاست و خلأ فكری روشنفكرانه جهان عرب را پرخواهدكرد و شالوده سیاسی اكثر كشورهای منطقه و ساكنان آنها را پی خواهدریخت.
ناسیونالیسم و سوسیالیسم عرب چیزهایی مربوط به گذشته هستند و دموكراسی در خوشبینانه ترین حالت چیزی متعلق به سال های دور آینده است. اتحادیه اعراب نیز بیشتر یك شعار است تا واقعیت. همچنین نفوذ ایران و گروه هایی كه به آن تمایل دارند، تقویت شده است و تلاش هایی كه برای پیوند بین اعراب، اسرائیل و آمریكا، وجودداشت، ناموفق مانده است. ضمن آن كه تنش فرقه ای همچنان در خاورمیانه افزایش خواهدداشت و مشكلات عدیده ای را در كشورهایی كه دچار جامعه پرتفرقه ای هستند ، به وجود خواهدآورد.
یازدهم: رژیم های عرب قدرت طلب هستند و بیشتر آنها متعصب مذهبی و ضدآمریكایی هستند. دو كشور پیشقراول در این امر، مصر و عربستان سعودی هستند.
مصر كه جمعیت آن یك سوم جمعیت جهان عرب را تشكیل می دهد، برخی اصلاحات سازنده اقتصادی را اعمال كرده است. اما سیاست این كشور برای نگهداشتن نام خود در صدر كشورهای عرب شكست خورده است.
به عنوان نمونه این رژیم در سركوب كردن روشنفكران قلیل خود كه حق انتخاب بین قدرت طلبان سنتی و «اخوان المسلمین» را پیش روی مردم قرار داده اند، مصمم است. اما این احتمال می رود كه روزی مردم گزینه دوم را برای خود انتخاب كنند. در عربستان سعودی دولت و خانواده سلطنتی بیش از حد به عواید حاصله از نفت تكیه می كنند و سعی دارند به این وسیله مردم را كه خواهان اعمال تغییرات هستند، آرام كنند. بیشترین فشاری كه این كشور متحمل می شود، از جانب راست های مذهبی است تا روشنفكران چپ.
و سرانجام اینكه سازمانهای منطقه ای، ضعیف خواهند ماند و پشت سر دیگران قرار خواهند گرفت. شناخته شده ترین سازمان خاورمیانه، «اتحادیه عرب» است كه در آن دوعامل و قدرت برتر خاورمیانه یعنی ایران و اسرائیل جایی ندارند. شكاف بین اعراب واسرائیل نیز همچنان ادامه خواهد داشت تامانع مشاركت اسرائیل در هر مسأله احتمالی منطقه ای شود. تنشی كه بین ایران و برخی كشورهای عربی وجود داشته، به دلیل مسائل ضروری منطقه ای برطرف خواهد شد، تجارت در خاورمیانه رشد چندانی نخواهد داشت، زیرا كشورهای كمی هستند كه كالاها و خدماتی را عرضه كنند كه دیگران در مقیاس وسیع خواهان خرید آنها باشند. در مقابل واردات از دیگر نقطه های جهان همچنان ادامه خواهد داشت و با وجود نیاز مبرمی كه به جذب اقتصاد جهانی در این منطقه احساس می شود، اندكی از آن به این منطقه راه خواهد یافت.
●اشتباهات و فرصت ها
ویژگی های اساسی عصر پنجم خاورمیانه مدرن چندان برای آمریكا خوشایند نیست اما نباید باعث دلسردی شود. ضمن اینكه در اینجا باید یكسری اولویت بندی و تفاوت را هم قائل شد. به عبارتی دیگر بین خاورمیانه بدون توافقنامه های رسمی صلح و خاورمیانه ای كه با جنگ های داخلی دست و پنجه نرم می كند و بین خاورمیانه ای كه ایرانی قدرتمند را در خود جای داده وخاورمیانه ای كه روابط چندان راحتی با آمریكا ندارد و خاورمیانه ای كه از آمریكا نفرت دارد؛ تفاوت هایی بنیادی واساسی وجود دارد. البته طول «زمان» نیز یكی دیگر از این تفاوتها است. عصرهای خاورمیانه طول زمان مشخصی ندارند. برخی از آنها می توانند به درازای یك قرن باشند و برخی می توانند تنها چیزی حدود ۱۵سال به طول انجامند. اما آنچه واضح است، این است كه خاورمیانه نوین دیگر علاقه چندانی به آمریكا و انگلیس كه می توانند بخشی از این عصرها باشند، وجود ندارد و به حداقل خود رسیده است در عوض ممكن است نیروی دیگری كه معتدل و ملایم تر باشد، جایگزین آنها كند.
در این بین بازیگران سیاست آمریكا باید از دو اشتباه بپرهیزند و دو فرصت را هم از دست ندهند. نیروهای غیرنظامی و مردمی را كه سازماندهی منظمی ندارند و گروه هایی را كه كاملاً مجهز هستند و از حمایت نیروهای محلی برخوردارند و حاضرند جان خود را برای هدفشان نثار كنند، دست كم نگیرند. این تجربه ای است كه آمریكا درعراق داشته است و اسرائیل نیز در مواجهه با نیروهای لبنانی آن را به خوبی لمس كرد، نكته دیگر آن است كه اندیشه طراحی و پیش بردن حمله ای پیشگیرانه بر ضد تجهیزات اتمی ایران گزینه خوبی نیست. به عبارتی نه حمله به ایجاد نیروگاه هسته ای به خاطر احتمال تولید سلاح های اتمی و نه به كل نادیده گرفتن تسهیلاتی كه در پس انرژی هسته ای نهفته است، كار درستی نیست. این گونه سیاست ها باعث اقدامات و واكنش شدید ایران كه در خاورمیانه صاحب قدرت است می شود. واكنشی كه ممكن است با نفوذ این كشور در افغانستان و عراق كه مورد علاقه آمریكا هستند و یا واكنش مستقیم علیه آمریكا همراه شود. همچنین این سیاست ها باعث تندروتر شدن اعراب و مسلمانان می شود و فعالیت های ضدآمریكایی را افزایش خواهد داد. حمله مستقیم نظامی علیه ایران باعث افزایش بی سابقه قیمت نفت هم می شود و احتمال بروز بحران اقتصادی در سراسر جهان را افزایش می دهد.
اشتباه دوم، حساب كردن روی دموكراسی برای آرامش بخشیدن به منطقه است. البته این درست است كه مطابق اصول و قوانین دموكراسی پیشرو، جنگ یكی علیه دیگری نادرست است اما بدبختانه دموكراسی پیشرو چیزی نیست كه به راحتی و سریع به وجود آید و دهه ها طول می كشد تا دموكراسی فعلی موجود در خاورمیانه تبدیل به دموكراسی بالغ شود. ضمن آنكه هیچ توجیهی برای تروریسم ندارد. این درست است كه احتمال تروریست شدن پسران و دختران جوان اندك است و فقط در صورتی به این راه كشیده می شوند كه به آنها وعده های بزرگ داده شود. اما وقایع اخیر نشان داده حتی كشورهایی مانند انگلستان كه مدعی داشتن دموكراسی پیشرفته و بالغ هستند نیز از چنین مسائلی در امان نیستند. ضمن آنكه لازم است در رابطه با عملكرد گروه هایی كه متهم به تروریسم بودند بازنگری شود واقعیت این است كه هم حماس و هم حزب الله در انتخابات خوب عمل كرده اند و آزمون خوبی پس دادند.
جالب آن است كه وقتی با تندروهایی سر و كار پیدا می كنیم كه امید چندانی به دریافت حمایت اكثریت ندارند، بیشتر با دموكراسی مواجه می شویم.
و اما فرصت هایی كه نباید از دست برود:
اولین فرصتی كه نباید از دست برود، روی آوردن به سیاستی غیرنظامی در خاورمیانه است. اگر به اوضاعی كه پس از حمله به عراق و حضور سربازان آمریكا در عراق شكل گرفت نگاه شود، باید به نقش سوریه و ایران بیشتر توجه داشت. سوریه می تواند با ابزارها و امكان های سیاسی و امنیتی كه دارد در فرآیند برقراری ثبات در عراق و لبنان نقش مؤثر داشته باشد.
این كشور می بایست از مبادلات اقتصادی (با حكومت های عربی، اروپا و آمریكا) برخوردار شود. البته این كشور در خلال جنگ خلیج فارس به ائتلافی كه آمریكا آن را هدایت می كرد، پیوست و نسبت به كنفرانس صلح پاریس هم كه سال۱۹۹۱ برگزار شد، واكنش مثبتی داشت. همین دو عملكرد حاكی از آن است كه زمینه همكاری بیشتر با این كشور وجود دارد.
ایران مسأله دشوارتری برای آمریكا است. تهدید نظامی علیه برنامه اتمی ایران خطرناك خواهد بود و نتیجه نامشخصی خواهد داشت. در حالی كه می توان با تكیه بر روش دیپلماسی نتایجی بهتر در همكاری با ایران دست یافت. آمریكا باید بدون ذهنیت و بدون پیشداوری منفی جلو برود و از اتهام حمایت ایران از تروریسم فاصله بگیرد. بنابراین بهترین گزینه همان گزینه دیپلماسی خواهد بود. با دیپلماسی می توان شانس موفقیت را بالا برد.
نكته دیگر آنكه دیپلماسی چیزی است كه باید در مناقشات اسرائیل و فلسطین هم مورد توجه قرار گیرد. هدف از این گفته این نیست كه بخواهیم احزاب و گروه های مختلف را به پای قراردادهایی همچون كمپ دیوید بكشانیم. اما با فراهم كردن شرایط تحت یك دیپلماسی موفق می توان دوباره به خوبی از نو شروع كرد. بایدگفت وگوها را به سمتی پیش برد كه در نهایت فلسطینی ها در جایی كه مرزهای ۱۹۶۷ تعیین كرده است به حقوقشان دست یابند. این طرح نباید طوری باشد كه حماس آنها را پس بزند توجه به این مسأله باعث می شود آمریكا و حماس بتوانند بهتر مسائل موجود را حل كنند. درست مثل آنچه كه در قضیه «شین فین» و ارتش جمهوری ایرلند پیش آمد.
دومین فرصتی كه آمریكا باید به آن توجه داشته باشد و سعی كند آن را به كار بندد، این است كه آمریكا باید تا جایی كه ممكن است خود را از خاورمیانه دور نگه دارد. این اتفاق بخصوص باید در حوزه اقتصادی و انرژی رخ دهد. ضمن آنكه آمریكا باید ادعای خود را در مورد مبارزه با تروریسم كنار بگذارد. زیرا این دستاویز آمریكا نمی تواند بیش از این كمكی به آمریكا بكند و حتی باعث عدم محبوبیت این كشور شده و برعكس موفقیت بیشتر گروه هایی را كه آمریكا ادعای تروریستی بودن آنها را دارد، تضمین كرده است. توجه به این فرصت ها و پرهیز از اشتباه ها، كمك بزرگی برای حاكم شدن آرامش در خاورمیانه خواهد بود اما این واقعیت را نیز نباید نادیده گرفت كه هیچ راه حل ساده و سریعی برای حل مشكلات خاورمیانه جدید وجود ندارد. خاورمیانه جدید مجبور است با مشكلات عدیده ای كه تا سالها وحتی شاید دهه ها بعد گریبانگیر خاورمیانه و سایر مناطق جهان خواهد بود، دست و پنجه نرم كند، مشكلاتی كه آنقدر هستندكه باعث دلتنگی برای خاورمیانه عهد قدیم شوند.
نوشته ریچارد. ن. هاس
منبع: Foreign Affairs
مترجم: بنفشه غلامی
منبع : روزنامه ایران