دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

لویناس فیلسوفی که ناشناخته مانده


لویناس فیلسوفی که ناشناخته مانده
اکثر متخصصان فلسفه هایدگر بر این باورند که در نوشته های این فیلسوف بحث ارزش ها به گونه یی دقیق و مستقل مورد بررسی و تبیین قرار نگرفته است. اما یکی از برجسته ترین هواخواهان فرانسوی او این کاستی را در سیر اندیشه های خویش برطرف کرده است. لویناس فیلسوف معاصر فرانسوی (۱۹۹۵-۱۹۰۶) این دغدغه فلسفی را در آثار خویش به وجهی دقیق دنبال کرد و به همین جهت او را فیلسوف ارزش ها نامیده اند. تا آنجا که راقم این سطور می داند هیچ یک از آثار او به زبان فارسی ترجمه نشده است. تنها یک جزوه مقدماتی راجع به اندیشه های او در سال گذشته منتشر شد. فلسفه لویناس را اهل نظر فلسفه اخلاق شمرده اند. اما فلسفه اخلاق او به هیچ روی به دنبال تبیین رستگاری، خوشبختی، فضیلت یا امر قطعی کانت نیست. خود وی در یکی از نوشته هایش در سال ۱۹۶۱ اعلام کرد دغدغه اصلی او فلسفه اولی است. بدیهی است که فلسفه اولی از نظر وی منطق قدیم یا مابعدالطبیعه نیست. بلکه او وجهی رویکرد پدیدارشناسانه را در مورد برخورد رویاروی آدمیان مدنظر قرار داده. به دیگر سخن دغدغه اصلی او مناسبات میان ذهنی (Intersubjective) در مرتبه پیشاشناختی آن را تشکیل می دهد. بدین معنا که او حساسیت و تاثیرپذیری آدمیان را در برخوردهای روزمره تحلیل کرده است. بعضی از محققان پروژه فلسفی او را طرحی تکوینی می شمارند. او در نوشته های خویش کوشیده است وجه هرمنوتیک تجربه زیستی را در این جهان پیش نهد. وی مراتبی از تجربه زیستی را تحلیل کرده که در آثار هوسرل یا هایدگر غایب است. به اعتباری لویناس مواجهه با جهان را در قالب مفهوم دیگری یا غیر مدنظر قرار داد و این مناسبت را در پرتو حساسیت و تاثیرپذیری آدمیان بررسی کرد.
ژاک دریدا در سال ۱۹۶۷ صریحاً یادآوری کرد که لویناس در پی طرح قواعد اخلاقی یا معیارهای ارزشی نیست، بلکه درصدد است تا اخلاقی را ناظر به اخلاق معرفی کند. بدین معنا که او در پی آن است تا شرایط امکانی دلبستگی به زیست اخلاقی را تحلیل کند. بدین اعتبار می توان گفت لویناس دغدغه نگارش اخلاق را در ذهن خویش نپرورده بلکه می خواهد معنای مناسبات میان ذهنی را در پرتو تعالی (ترانسندانس) وجود و «دیگری» روشن کند.
در حقیقت گرانیگاه نظریه فلسفی لویناس را توصیف و تحلیل مواجهه با دیگری تشکیل می دهد. او بحث این همانی و این نه آنی یا به تعبیر قدما هویت و غیریت را در پرتو وجدان و مسوولیت ناشی از حضور وجدان دنبال کرده و در همین راستا «اخلاق» موردنظر خویش را تبیین می کند. ایرادی را که لویناس به هایدگر وارد می کند این است که فیلسوف ما بیش از حد به هستی شناسی پرداخته و از بحث اخلاق غافل مانده است؛ اخلاقی که در مواجهه من با دیگری تبلور می یابد و دیگری تاثیری ژرف بر روح و روان من بر جای می گذارد. در اینجا ما درمی یابیم که انسانی دیگر چون ما وجود دارد و همچون ما زندگی می کند و او نیز چون ما دارای سپهر زیست اجتماعی خاص خویش است.
لویناس در این چارچوب مدعی شد که عنصر بنیادین زندگی میان ذهنی متضمن انسان دیگری است که ما را فرامی خواند. در اینجاست که ما در مقابل او احساس مسوولیت می کنیم و لذا در سیر به سوی دیگری از خویشتن خویش جدا شده و استعلا می یابیم. گفتنی است که لویناس در سال ۱۹۳۰ کوشید «فلسفه هوسرل و هایدگر» را به فرانسویان معرفی کند. سارتر وقتی این اثر را مطالعه کرد یادآور شد که با خواندن آن دریافتم که اندیشه های لویناس همان چیزهایی است که من در پی بیان آنها بوده ام. اما بلاغت حاکم بر نوشته های لویناس چشمگیرتر است. فلسفه او برای اندیشمندان فرانسوی از جمله مرلو پونتی، بلانشو، دریدا، ایری گاری و لیوتار سرمشقی الهام بخش محسوب می شود. او در سال ۱۹۶۱ در اثر معروف خود تمامت و ناکرانمندی سعی کرد اخلاق را در مناسبات رودررو با دیگری شرح دهد. لویناس در جوانی با آثار داستایوفسکی، لئو تولستوی، پوشکین و گوگول آشنا شد و در همین آثار بود که او به اهمیت غیر پی برد. به همین اعتبار یادآور شد که با خواندن آثار داستایوفسکی آدمی به مسوولیت در قبال دیگری پی می برد. به گفته وی با خواندن شاهکارهای ادبی روسیه آدمی به اهمیت اندیشه های فلاسفه یی چون افلاطون و کانت پی می برد.
به باور لویناس هیچ رویدادی نزد ذهن ما بنیان فکن تر از مواجهه با دیگری نیست. «من» برای نخستین بار خویشتن را ملزم به توجیه و تبیین خویش می یابد. از این رو پاسخ «من» به حکمی تلقی می شود که به گونه یی ایهام انگیز از ناحیه دیگری صادر شده است. در واقع این «حکم احضار خود» متضمن مناسبتی درونی است با غیر. الزام به پاسخ خود زمینه ساز ورود به هم پرسه و گفت وگو با دیگری و لذا ظهور زبان محسوب می شود. به دیگر سخن گفت وگو در تحلیل نهایی در پرتو پاسخگویی به دیگری تبلور می یابد. در این برخورد است که فرد با تجربه فراروی، استعلا و اخوت مواجه می شود. در اینجاست که ضرورت اخلاق هرچه بیشتر احساس می شود. لویناس مدعی است که در فلسفه غرب از دوران افلاطون به بعد همواره غیر یا دیگری به خود یا همان تاویل شده و به گفته وی متافیزیک غربی در پرتو «جباریت خود» دیگری را بلع کرده است و پیوسته به بهانه فهم و اندریافت دیگری وی را به گونه یی خشونت آمیز در وجود خود هضم کرده است. به همین دلیل است که دغدغه فلسفه به خصوص در عصر مدرن در خودشناسی (Egology) خلاصه شده است. به دیگر سخن در فلسفه غرب همواره هرچیز و از جمله دیگری به من یا این همانی تقلیل یافته است و جایی برای دیگری باقی نگذاشته. هم از این رو است که فلسفه غرب قادر شده تا هرچیز و همه چیز را در گستره کلیت و عینیت خلاصه کند. بدین اعتبار است که او فلسفه غرب را دارای ماهیت و منشی تقلیلی می شمارد و در چارچوب پروژه فلسفی خویش کوشیده است دگرسانی و غیریت را غیرقابل تقلیل معرفی کند. به همین جهت دیگری را به گونه یی عریان مورد بحث قرار می دهد. عریانی دیگری در چهره او هویداست و این چهره را می توان مظهر تام و تمام هستی شمرد.
نکته دیگری را که لویناس در چارچوب پروژه فلسفی خود مطرح کرد سراسیمگی و دلشوره یی است که در تقرر «آن جاستی» (Dasein) بر آدمی چیره می شود، بدین معنا که واقعیت چیزی نیست جز بودن با دیگری و در کنار او به گونه یی عریان و چهره به چهره. در این چارچوب فرد از خود فرا می رود و به دیگری می رسد. در این شرایط آدمی با وجهی سراسیمگی و دلشوره دست به گریبان می شود. زیرا با نگاه خیره و پرسش انگیز دیگری روبه رو می شود. در اینجاست که به فردانیت خویش پی می برد اما در عین حال فرد اطمینان و اعتماد به نفس خویش را متزلزل می یابد. هم از این رو است که وجودش مشحون از دلشوره می شود. زیرا که از ناحیه غیر در معرض پرسش و چالش قرار گرفته است. در اینجاست که مفهوم عدالت و داد نزد او جان می گیرد. به همین اعتبار فرد با خویشتن خود گسسته و به دیگری می پیوندد و از همین رهگذر است که استعلا حاصل می آید. در تحقق فراروی و استعلا زبان نقشی کارساز ایفا می کند. به قول لویناس زبان اساس و خاستگاه اخلاق را تشکیل می دهد زیرا در سایه زبان است که آدمی با دیگران ارتباط برقرار کرده و علاقه خویش را به آنها ابراز می دارد. او زبان را برحسب ناکرانمندی وجود تحلیل می کند و این ناکرانمندی را در وجود غیر می جوید. به تعبیری می توان زبان را از دید او تبلور عینی غیریت و دگرسانی شمرد. زبان عبارت است از حیرت دیگری که با من به گفت وگو می نشیند. دیگری در من سخن می گوید و به من امکان می دهد تا خود شوم و خویشتن را در تقابل با دیگری دریابم و تاویل کنیم. در سایه همین غیر است که آدمی زاده با خدای خود روبه رو می شود، یعنی پا در گستره نامتناهی می گذارد و لذا از ورطه «خودتنهایی» (Solipsism) خویشتن رها می شود. در اینجا لویناس سوژه مدرن غربی را به چالش می گیرد و از پویه خودبنیادی درگذشته و به ساحت دیگراندیشی گام می نهد.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید