دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

پارانویا و روشنفکران


پارانویا و روشنفکران
زیگموند فروید (۱۹۳۹- ۱۸۵۶) پدر روانکاوی، اختلال پارانویا (Paranoia) را خاص روشنفکران می داند و می گوید؛ «بیماران پارانویا که عموماً افراد مجرد و از زمره روشنفکران اند، از شک و بدگمانی خود رنج می برند، از دشمنان خیالی وحشت دارند و برای مبارزه با آنان، تلاش و وسایل بکر و بدیعی ابداع می کنند.»۱ ناگفته پیداست این مفهوم فروید را نمی توان به تمام گروه روشنفکری تعمیم داد و از طرف دیگر نیز نمی توان مصادیق بارز رفتار پارانوئیدی را در کثیری از روشنفکران و سردمداران افکار بلند بشری نادیده گرفت. اینجاست که با صرف نظر از مفهوم «بیماری» که به نوعی اختلال روانی آن هم به تنها تعداد کمی از افراد جوامع اشاره دارد، می توان با تعدیل این مهم، آن را به تمامی افراد بشری تعمیم داد و آن را امر طبیعی دانست، چرا که سوءظن در حد کوچکی لازمه تعامل و تصمیم گیری درست است. ثانیاً پارانویا را جزء اجتناب ناپذیر اندیشه صاحبان افکار بلند و انتزاعی نگر به شمار آورد تا ضمن صحه گذاشتن بر این فرض فروید، منظور او را به درستی فهمید.
از این رو با مراجعه به زندگینامه روشنفکران و نفوذ در لایه های زیرین و پنهانی زندگی و افکار آنان، شاید به جرات بتوان گفت افرادی همچون گالیله، ژان ژاک روسو، نیچه، شوپنهاور، کافکا، همینگوی، تولستوی، فروید و ... اگرچه از اختلال شخصیت پارانوئیدی به دور بوده اند لیکن اندیشه های پارانوئیدی داشته اند و آن را در گفته ها و نوشته های خود تصویر کرده اند.
شاید فروید به این دلیل پارانویا را درباره روشنفکران مطرح می کند که روشنفکران افرادی هستند که قدم به مناطق ممنوعه می گذارند، به مطلق تردید دارند، به مقدسات حمله ور می شوند، از تابوها عبور می کنند، علیه حکومت می شورند، جانب محرومان و رنجدیدگان را می گیرند و نه تنها از برخورداران قدرت و ثروت طرفداری نمی کنند، بلکه استبداد و دیکتاتوری را به چالش می خوانند که بازخورد این امر سبب شکل گیری «توهم توطئه» در آنان می شود و برای خنثی کردن توطئه های دشمن فرضی به واکنش های پارانوئیدی پناه می برند تا از این مجرا امنیت روانی خود را بازیابند.
گالیله در یک اقدام نمادین «کاپرا را به سرقت ادبی متهم می کند و تا محکوم کردن او به وسیله مقامات پادوا پیش می رود... در ونیز هجونامه یی بر ضد کاپرا منتشر می کند.»۲ علاوه بر آن قاطعیت و اصرار او در راه ابراز عقایدش و واژگونی اصول فکری دانشمندان پیشین، سبب شد هم عصرانش «تکبر» و «جاه طلبی بیهوده» را نیروی محرک اعمال و نظرات او بدانند. ژان ژاک روسو که خود را دوستدار بشریت می دانست و انرژی فکری - روانی خود را صرف آزادی انسان از قید و بندهای طبیعی و ماوراء طبیعی کرد، با انتشار کتاب «امیل» به جرم فتنه جویی و اغتشاش گری علیه مذهب کاتولیک، کتابش را آتش زدند و خود او تا چندی متواری بود و به قول سیمون دوبووار؛ «روسو از هذیان تحت آزار و تعقیب بودن رنج می برد و در آخر از آن خسته شد و به خوف اینکه نقشه هایی بر ضد وی در کار است، پایان داد.
او این کار را با تمجید از خود عملی ساخت که این نیز شکلی از اختلال دماغی است. ولی این وضع آرامش وی را فراهم آورد.»۳ نیچه به محض اینکه معشوقش او را قال گذاشت، به جنون روی آورد و به زنان بدبین شد. علیه آنان مطلب نوشت و تا آخر عمر از آنها واهمه داشت. شوپنهاور و مادرش علیه همدیگر نامه های توهین آمیز می نوشتند و همدیگر را به باد دشنام و ناسزا می گرفتند. کافکا یک روز صبح از خواب برخاست، احساس می کرد «محاکمه» خواهد شد و بایست در دادگاه حاضر شود. همینگوی «پس از معالجه های گوناگون برای افسردگی و پارانویا، بهترین تفنگ دولول شکاری انگلیسی خود را برداشت، دو فشنگ در آن گذاشت و جمجمه خویش را متلاشی ساخت.»۴ تولستوی دچار هذیان عظمت شد و خود را «برادر بزرگ خداوند»۵ برشمرد و حتی خود فروید از پارانویا در امان نبود. همانندسازی او با موسی که نشان از داعیه پیامبری او بود، این باور را در او ایجاد کرده بود که به سان موسی می تواند وعده دهنده «ارض موعود» باشد و بشریت را زیر سلطه فکری خود گرد آورد. این نگرش او از این شعارش در کتاب «تعبیر رویا» که «اگر نتوانم آسمان را مطیع سازم، جهنم را زیر و رو خواهم کرد.»۶ به آسانی قابل درک است و آن هنگام که اوج مخالفت ها علیه او برپا شده بود در نامه یی به «فرنتسی» چنین نوشت؛ «امکان دارد بعد از آنکه این همه سرود تدفین بیهوده بر سر ما نواخته شده است، این بار ما واقعاً دفن شویم، این مساله به میزان زیادی سرنوشت شخصی ما را تغییر خواهد داد ولی تغییری در سرنوشت دانش ما ایجاد نخواهد کرد، ما حقیقت را در تملک خود داریم.»۷
روشنفکر بسته به متدولوژی که دارد اغلب رگه یی از پارانویا جزء جدایی ناپذیر شخصیت و اندیشه او است چرا که او ارزشی بیش از حد برای خود قائل است، اعتقادات دیگران را به چالش می برد، گاهی مواقع قضاوتی خشک و یکجانبه دارد، به طرزی دیوانه وار از یک موضوع دفاع می کند یا به رد دیگری می پردازد و علاقه مند به تحلیل و تفسیر است. بیش از افراد عادی از حساسیت، زودرنجی، شکاکی، بدبینی و یک دندگی بهره مند است و چه بسا همین ویژگی ها و حالت های متفاوت است که موجب شکل گیری اندیشه های عمیق در او می شود.
بدین ترتیب شخصیت روشنفکر تا حدی به انقباض می گراید. چانه زن و اهل بگومگو می شود، وضع موجود را بهتر از آنچه هست، می خواهد، خود را یگانه و منحصر به فرد می داند، در برابر دنیای بیرون حالت دفاع به خود می گیرد و گاهی دوستان نزدیک خود را نیز در شمار دشمنان سرسخت قلمداد می کند.
روشنفکر بلندپرواز و خودبزرگ بین است. از این رو همواره یک گرایش ناهشیار به اصلاح گرایی و ایجاد رفرم دارد، ادعای عظمت و جاودانگی می کند، خود را دانای کل می داند که باید معلم اخلاق دیگران باشد، همیشه به دنبال نقص زدایی از کار دیگران است در حالی که نقایص خود از نظرش دور می ماند و خود را صاحب رسالت و ماموریت برای تحول و دگرگونی وضع موجود و نجات بشریت از چالش ها می داند.
خلاصه اینکه چون روشنفکر به طور فطری موجودی معترض است، اعتراض پایان ناپذیر او سبب می شود مدام در معرض بی مهری و تهدید باشد و به ویژه مورد هجوم و آزار حاکمان و صاحبان قدرت، ثروت و دانش قرار بگیرد. از این رو روشنفکر یا از حکومت وحشت دارد و از چوبه دار می هراسد یا از هم طبقه هایش و از اینکه در صدد تخریب و حذف او برآیند و از گردونه رقابت بیرونش کنند. شریعتی در سال های آخر عمر نوشت؛ «مرگ هر لحظه در کمین است. توطئه ها در میانم گرفته اند. من با مرگ زندگی کرد ه ام، با توطئه خو کرده ام... آنچه نگرانم کرده است ناتمام مردن نیست... ترسم از نفله شدن است...»۸ و جلال آل احمد از «یک چاه و دوچاله» یی که احساس می کرد دوستان و رقبایش برای سقوط او کنده اند کتاب نوشت.
گاهی پارانویای روشنفکر فلسفی است. روشنفکر گمان آن دارد که توسط نیروهای نامرئی و ماوراء طبیعی معدوم شود و در قبضه انهدام خدایان قهار محو شود یا به سان «پرومته» در زنجیر خدایان گرفتار شده یا همچون سیزیف، به انجام کار بیهوده و بی امید گماشته شود.
سعید عبدالملکی
پی نوشت ها؛
۱- فرویدیسم، اشاراتی به ادبیات و عرفان، امیرحسین آریان پور، ص ۲۸۴
۲- گالیله، مرکز بین المللی سنتز بخش تاریخ علم، ترجمه ناصر موفقیان، ص ۱۴
۳- کهنسالی، سیمون دوبووار، ترجمه دکتر محمدعلی طوسی، جلد ۲، ص ۷۶۵
۴- روشنفکران، پال جانسن، ترجمه جمشید شیرازی، ص ۳۱۸
۵- همان منبع، ص ۱۹۷
۶ـ رسالت زیگموند فروید، اریک فروم، ص ۹۱
۷- همان منبع، ص ۹۱۷
۸- مجموعه آثار (۱)، با مخاطب های آشنا، صص ۲۵۶ و ۲۵۷
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید