یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


داستان، تصویر و تمام دنیا


داستان، تصویر و تمام دنیا
فیلم «سقوط» تارسم یک داستان تخیلی دیوانه کننده است، یک جور عیاشی آشکار فراتر از حد تصور، یک سقوط آزاد از واقعیت به قلمرو بی قانون فرمانروایان... به جرات می توان گفت این فیلم شاهد شجاعانه ترین افراطی است که یک کارگردان می تواند در کارش انجام دهد. تارسم که دو دهه یی در زمینه کارگردانی کلیپ های ویدئویی موسیقی و تبلیغات تلویزیونی در زمره بهترین ها جای داشت، میلیون ها دلار از پول خودش را صرف سرمایه گذاری در «سقوط» کرد. چهار سال برای فیلمبرداری آن در ۲۸ کشور مختلف وقت گذاشت تا فیلمی بسازد که تنها دلیل دیدنش، این است که ساخته شده است و وجود خارجی دارد. قطعاً فیلمی مثل «سقوط» ساخته نخواهد شد. «سقوط» آنقدر بی پرواست که وقتی مجله «ورایتی» آن را «پروژه یی بیهوده» می خواند، فقط می توانید مردی را که با غرور کامل آن را ساخته، ستایش کنید. فیلم داستانی ساده را با تصویری گسترده و شوکه کننده از عشق ارائه می دهد که شخصاً مجبور شدم دو سه بار آن را ببینم تا مطمئن شوم که هیچ تصویر کامپیوتری در آن استفاده نشده است. هیچی؟ یعنی حتی «دخمه پرپیچ و خم ناامیدی» که هیچ راه دررویی ندارد؟ دیوارهای تو در تو و راه پله های مارپیچ چطور؟ مردی که از درخت در حال آتش گرفتن بیرون می آید، چطور؟ شاید کلمات کلیدی «تصاویر کامپیوتری» باشند. شاید هم برخی تصاویر با حقه های سنتی تر جلوه های ویژه ساخته شده اند.
چارچوب داستان برای گنجاندن مجاز در آن به رک ترین شکل ممکن تنظیم شده است. حدود سال ۱۹۱۵ یک بدلکار در لس آنجلس هنگام انجام حرکتی خارق العاده از کمر به پایین فلج می شود. او دوران نقاهتش را در بیمارستانی به نسبت دورافتاده می گذراند که راهرویی از تخت هایی اکثراً خالی با ملحفه های کرم و لیمویی را در خود جا داده؛ تخت هایی که بالش ها و ملحفه هایش منتظر برداشت محصولات جنگ جهانی اول هستند. بدلکار داستان روی (لی پیس) است که چهره اش مقبول است، اسیر نطق هایش است و از دوستی با دختری کوچک به نام الکساندریا (کاتونیکا اونتارو) خوشحال است.
روی برای الکساندریا داستانی تعریف می کند که درگیر ماجراجویی می شود؛ ماجراجویی که در تغییر سریع چهره ها به شکلی که برای ذهن یک بچه امکان پذیر است، شکل می گیرد. ما این پروسه را در فیلم می بینیم. روی از مردی سرخپوست حرف می زند که یک خانه سرخپوستی دارد. الکساندریا این کلمات را نمی فهمد و مردی هندی را تصور می کند که در قصری بزرگ زندگی می کند و مثل هندی ها پارچه یی به سرش بسته و مثل مرتاض هاست. داستان کلامی روی ورودی مساله است و تصورات الکساندریا خروجی آن.
خود روی هم در داستان حضور دارد (او نقش دزد سیاه پوش را دارد) و دوستانی را دور خود جمع کرده است؛ یک بمب ساز ایتالیایی آنارشیست، یک برده فراری آفریقایی، یک هندی از هند و چارلز داروین در کنار میمونش، والاس. دشمن قسم خورده شان، اودیوس فرماندار است که آنها را در جزیره یی متروک و دورافتاده ول کرده است. اما آنها با سوار شدن بر فیل هایی به ساحل می رسند و علیه او اعلام جنگ می کنند.
روی این داستان را با انگیزه یی شخصی مطرح می کند. بعد از اینکه الکساندریا برایش از کلیسای کوچک بیمارستان بیسکویت می آورد، روی متقاعدش می کند از داروخانه عمومی بیمارستان برایش قرص های مورفین بدزدد. روی که فلج شده و معشوقه اش را از دست داده است (معشوقه یی که در داستان نقش پرنسس را دارد)، امیدوار است با این قرص ها بتواند خودش را بکشد. صحنه یی که دختر کوچک سعی دارد او را به دنیا بازگرداند، بی نظیر است.
یا شما داخل این داستان کشیده می شوید یا نه. مسلماً این داستان مضحک است اما رای من، رای ورنر هرتزوگ (کارگردان آلمانی) است که اعتقاد دارد اگر فیلم های متنوع نسازیم، محکوم به نابودی هستیم. در این فیلم ما شاهد تیراندازهایی هستیم که صدها تیر از کمان رها می کنند. اکثر آنها در بدن برده فرومی رود و او با تمام وزنش از پشت می افتد انگار که روی تختی از تیر خوابیده است. صحنه یی هست که والاس، میمون داستان در فضایی که معماری اش بی نظیر است دنبال یک پروانه می کند.
در چنین مرحله یی از نوشتن نقد درباره فیلم هایی مثل «سقوط» (که البته تعدادشان هم زیاد نیست)، من معمولاً اعلام می کنم به هدفم رسیده ام. من فیلم را شرح می دهم، اینکه چطور آن را می بینم و اینکه کارگردان در طول مسیر به چه چیزی دست یافته است. خب، حالا او چه دستاوردی داشته؟ «سقوط» به خاطر خود «سقوط» زیباست. یک حس دوست داشتنی دیگر هم هست و آن حضور یک بازیگر دختر جوان به نام کاتونیکا اونتارو است که با معصومیت بچگانه اش حرف می زند و تمام تلاشش فرار از گیرهای زبانی اش است. او را با واقعیتی که با آن زندگی می کند و فانتزی که تظاهر به آن دارد، می شناسیم. تصورات اوست که به داستان روی تصویر می دهد و آنها با این فاکتورها خلوص و قدرتی فراتر از هر نوع معادله یی دارند. روی برای الکساندریا بهترین داستانگوی دنیاست و الکساندریا هم بهترین شنونده داستان های روی. آنها با هم دنیا را می سازند.
راجر ابرت
ترجمه؛ محمدوالا یزدانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید