شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


فلسفیدان سینمایی


فلسفیدان سینمایی
۱) سرگیجه (آلفرد هیچکاک)
۲) روانی (آلفرد هیچکاک ۱۹۶۰)
کمتر منتقدی در فهرست ده تایی خود از یک فیلمساز دو بار نام برده ولی ژیژک با خیالی راحت از فیلمساز محبوب خود دو فیلم را انتخاب کرده است. سینمای هیچکاک برای ژیژک از این جهت محبوب و جذاب است که به او این امکان را می دهد آزادانه در جهان متنش سیر کند، کاراکترها را تحلیل روانی کند یا اصطلاحاً مانند مراجعان به یک مطب روانپزشکی آنها را روانکاوی کند و در مرحله آخر تصویر تازه یی از جهان داستان را خلق می کند که انگار خود او خالق داستان است. به هرحال او پیش از هر چیزی یک فیلسوف است و فلسفیدن برای او یعنی دوباره نگریستن، دوباره ساختن و این بازسازی برای او در معنی و مضمون فیلم است که به خوبی شکل می گیرد. تحلیل های روانکاوانه او از فیلم روانی و سایر آثار هیچکاک آنقدر دقیق و بی نقص است که نه تنها به این نتیجه می رسیم که خود هیچکاک در این زمینه ها هم یک نابغه بوده بلکه می توان به راحتی متوجه این موضوع شد که هیچکاک در گفت وگوی مفصل و خواندنی اش با فرانسوا تروفو فقید، حسابی ما و تروفو را سرکار گذاشته و بیشتر به شیفتگی های تروفو پاسخ گفته تا جزییات بسیار فکرشده و دقیق فیلم هایش.
۳) Dune (دیوید لینچ ۱۹۸۴)
اکثر کسانی که سینمای لینچ را دنبال می کنند و از آثار او شناخت دقیق و قابل اعتنایی دارند، این فیلم را ضعیف ترین اثر سینمایی او می دانند؛ فیلمی که قرار بود الخاندرو یودورفسکی آن را بسازد، دالی درآن بازی کند و طراح فیلم باشد و پینک فلوید موسیقی آن را بسازد. تعلق خاطر ژیژک به سینمای لینچ و تفاسیری که او از این آثار به شدت پیچیده و متفاوت دارد، باز باعث شده او با خیال راحت این فیلم را در فهرست ده تایی خود جای دهد، هرچند سوای یکسری دهن کجی، می توان ادعا کرد او فقط می خواسته بگوید لینچ تا نامی از فیلم او را ببرد.
۴) ایوان مخوف (سرگئی آیزنشتاین ۱۹۴۴)
ژاک ریوت درباره این فیلم گفته؛ در ایوان مخوف زیبایی شناسی جایگزین استعاره شده است؛ استعاره یی که تا پیش از این و در سینمای صامت و دوران طلایی تئوری مونتاژ و اصول دیالکتیکی به وضوع در آثار سینمایی آیزنشتاین بود در اینجا به نفع سینما و مضمون اصلی فیلم به کنار رفته است. این فیلم در دل جنگ جهانی دوم و در دل ناامنی های اجتماعی حاصل حکومت دیکتاتوری استالین خلق شد. یک دهن کجی هنری به استالین. این فیلم هم یکی از محبوب های ژیژک است و به عنوان سومین فیلم زندگی خود از آن یاد می کند.
۵) سرچشمه (کینگ ویدور ۱۹۴۹)
ژیژک معتقد است این بهترین فیلم تاریخ سینمای امریکا است. به نوعی می توان با ژیژک همراه و همفکر شد. سرچشمه از آن دسته از فیلم هاست که برای تشریح و تحلیل، باید سراغ نگارش یک کتاب رفت تا یک مقاله چندصفحه یی.
این فیلم آنقدر در گستره معانی و مفاهیم عمیق و لایه لایه است که غیبتش در فرهنگ عامه و گپ و گفت های سینمایی تا حدودی عجیب و بعضاً منطقی است. داستان فیلم درباره معماری است که حاضر نیست طبق سلیقه عوام و مافیای معماری و ساختمان سازی نیویورک رفتار کند و در عوض از طریق مخالف خوانی و وابستگی به ارزش های اصیل هنری و اجتماعی قصد دارد در جامعه مسخ شده نیویورکی پیشرفت کند. اثری در ستایش فردیت و هویتی اصیل. یک شاهکار بی بدیل. شاید اسکورسیزی با ساختن دار و دسته های نیویورکی قصد داشته همچنین فیلمی بسازد ولی این فیلم جایگاه دیگری دارد. این فیلم تنها در فهرست ده تایی اسلاوی ژیژک وجود دارد و این موضوع یک جورایی ثابت می کند منتقدان سینما هم کم تحت تاثیر تبلیغات نیستند، به رغم ارادت فراوان به سرگیجه، ولی باید بگویم سرگیجه واقعی اینجاست.
۶) سه و ده دقیقه به یوما (دلمر دیوز ۱۹۵۷)
عجیب اینکه این فیلم هم تنها توسط ژیژک انتخاب شده.
۷) اپفرگانگ (وایت هارلان ۱۹۴۴)
دومین فیلم مهم زندگی ژیژک که آن را بهترین فیلم تاریخ سینمای آلمان هم می داند؛ فیلمی که در دوران نازی ها ساخته شد و ژیژک آن را یک دوره ایثارگری محض می نامد. یک رابطه عاطفی عمیق به سبک شیوه آلمانی در دوران نازی ها.
۸) آوای موسیقی (رابرت وایز۱۹۶۵)
ژیژک هم مانند استالین موزیکال دوست دارد و از همه مهم تر اینکه برای او فیلم های موزیکال بیشتر از هر فیلم دیگر جنبه سرگرمی دارد.
۹) راه های میانبر (رابرت آلتمن ۱۹۹۳)
تعلق خاطر ژیژک به سینمای امریکا به گونه یی است که می توان آن را دهن کجی دیگر ژیژک به منتقدان و فیلسوفانی دانست که سینمای داستانی رایج را طبق فلسفه غار افلاطون، تنها در برانگیختن احساسات سطحی موثر می دانند.
۱۰) روشنایی صحنه (چارلی چاپلین ۱۹۵۲)
با اینکه ژیژک علاقه خاصی به برادران مارکس دارد، اما چاپلین را برای فهرست نهایی خود انتخاب کرده.
منبع : سایت بی نقاب