یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

زمین و آزادی(Land and Freedom)


زمین و آزادی(Land and Freedom)
▪ کارگردان: کن لوچ
▪ فیلمنامه: جیم آلن
▪ مدیر فیلمبرداری: بری آکروید
▪ تدوین: جاناتان موریس
▪ موسیقی متن: جرج فنتون
▪ بازیگران: یان هارت، روسانا پاستور، ایسیار بولن، تام گیلروی
▪ محصول: ۱۹۹۵، انگلستان، اسپانیا، آلمان
▪ مدت زمان: ۱۱۰ دقیقه
● خلاصه داستان:
مرد سالمندی به نام دیوید کارنه در لیورپول می میرد و یکی از نزدیکانش به نام کیم در وسایل او مشتی خاک، نامه ها، عکس ها و روزنامه های قدیمی مربوط به جنگ های داخلی اسپانیا در دهه سی را پیدا می کند. او شروع به خواندن نامه هایی که دیوید به محبوبش در آن سالها نوشته می کند و از این پس فیلم با یک فلاش بک به زمان جنگ بر می گردد. سال ۱۹۳۶، دیوید (یان هارت) بیکار است و تصمیم می گیرد به جمهوری خواهان اسپانیا ملحق شود و با فاشیست ها مبارزه کند. او در طول مسیر با یک گروه آنارشیست که زنی مبارز به نام بلانکا (روسانا پاستور) هم در آن عضویت دارد، آشنا می شود و به آنها می پیوندد. آنها به جنگ می روند اما درگیری میان آنارشیست ها و کمونیست ها بالا می گیرد تا حدی که خشونت آن کمتر از درگیری میان فاشیست ها و جمهوری خواهان نیست. در جریان یکی از این مبارزات دیوید بر اثر انفجار مجروح می شود و بلانکا از او پرستاری می کند، این اتفاق باعث ایجاد رابطه عاطفی میان دیوید و بلانکا می شود و ....
● پلان آخر:
کن لوچ کارگردانی است که تا کنون به عنوان فیلمسازی که همواره رسیدگی به مقوله سیاست را دست مایه ساختن آثارش قرار داده، شناخته شده است. آثاری چون "برنامه مخفی"، "بارش سنگ ها"، "نگاه ها و لبخندها"، "آواز کارلا"، "زمین و آزادی"، "نان و گل سرخ" و "باد بر مرغزارها می وزد" همگی گویای این مطلب است که لوچ بیش از هر چیز به سیاست و تاثیر آن بر زندگی اجتماعی و فردی افراد پرداخته است. دیدگاهی که البته تنها محدود به جغرافیایی خاص نمی شود و نگاهی فراگیر و بین المللی را در غایت اندیشه اش داراست. کن لوچ سینما را تجربه ای اجتماعی می داند و معتقد به ساختن فیلمهایی با زیربنای انسانی است. رئالیسم لوچ در ترسیم انسانهای ملموس و حقیقی قابل تحسین است و در عین حال وفاداری او به شیوه دیرپای نئورئالیسم ایتالیا نیز قابل توجه است. "زمین و ازادی" در گستره فعالیت سینمایی لوچ در رسیدگی به مسائل سیاسی-اجتماعی حائز جایگاه ویژه ای است. فیلمی که به شیوه ای نوستالژیک دست به تلفیق میان عشق و سیاست می زند و همچون اکثر آثار لوچ نمونه موفقی در حیطه چنین دست آثاری به شمار می رود.
کن لوچ در "زمین و آزادی" به جنگ های داخلی اسپانیا در خلال سالهای دهه سی میلادی می پردازد. لوچ معتقد است که اسطوره حماسی و نابغرنج جنگ های داخلی اسپانیا به عنوان نخستین نبرد بزرگ چپ گرایان بر علیه فاشیسم از دیرباز زیر سایه نکته تلخ تر دیگری نیز بوده است و آن اینکه انقلاب مردمی در اسپانیا با سوء ظن و از سوی هم پیمان های خود مورد خیانت قرار گرفت! این دیدگاه که طرح جامع آنرا برای نخستین بار "جورج اورول" در "زنده باد کاتالونیا" ارائه داد، دست مایه آن شده تا کن لوچ و جیم آلن در ساخت "زمین و آزادی" از آن استفاده کنند. در واقع تجربیات دیوید کارنه، پیشرفت او از ایده آلیسم ابتدایی به سمت بهت زدگی، تقارن نزدیکی با نقطه فکر قهرمان اورول در "زنده باد کاتالونیا" دارد.
"زمین و آزادی" به انگاره قراری است که کن لوچ و جیم آلن برای اثبات این موضوع با یکدیگر گذاشته اند که جنگ داخلی اسپانیا چیزی فراتر از دوره پر شور و رنگینی در روند چشم گشودن اسپانیا به روی جهان نو بوده است. در این فیلم به رسم سایر آثار لوچ موضوع های شخصی و سیاسی تاثیر متقابل بر یکدیگر می گذارند و تعادل ظریفی میان جنبه های آموزشی و دراماتیک در آن برقرار می شود. کن لوچ در "زمین و آزادی" مضمونی را یافته که طنین تاریخی اش با شدت و دامنه دیدگاه او متناسب است. شور زندگی و هیجان خشم دو مقوله ای است که لوچ در نهایت ظرافت به آنها پرداخته است. شعف و سرزندگی در لحظه خاطرات زنده، در آنگاه که همه چیز مهم است، و خشم و هراس از اینکه مبادا همه رویاهای خوب به نام مصلحت به ورطه نابودی کشیده شوند. اما قلب فیلم در صحنه های نبرد نمی تپد، هرچند که این صحنه ها با بی واسطگی و به دور از هرگونه گزافه گویی گرفته شده، بطوریکه جلوه ای کاملا موثق یافته است، اما صحنه کلیدی "زمین و آزادی" یک جدل سیاسی میان شبه نظامیان ضد فاشیست است که در آن هر دسته به زبان خود نظرش را می گوید که منجر به درز اختلافات شدیدی میان آنها می شود. حال اگر این نکته به نظر ابلهانه می رسد، دقیقا به این علت است که بخشی از خیانت بزرگی که لوچ در این فیلم به آن می پردازد، آن است که سیاست را بدل به مقوله ای خشک، بعید و بی ارتباط به زندگی روزمره ما کرده اند. این جدل بر سر اینکه آیا باید زمین را در یک روستای تازه آزاد شده اشتراکی کرد یا نه، ریشه دار و زننده و یا هر چیز دیگری هست، مگر ابلهانه. زیرا از نظر مردمی که درگیر آن هستند این پرسش نه مسئله جزمیت بلکه مسئله ای حاد و بی واسطه است و از این رو می توان گفت که زمین و آزادی دو نامی که در عنوان فیلم هم در یکدیگر تنیده شده اند، بستر شکل گیری ماجراهایی از این دست است. بلانکا پس از مرگش، چنانکه آرزویش بود در زمین اشتراکی دفن می شود، اما مدتی بعد حکومت زمین را به مالکیت خصوصی بر می گرداند و بدین سان آزادی که او برایش جنگیده بود حتی در مرگ هم از او ربوده می شود و این دردناک ترین و در عین حال نوستالژیک ترین مضمون فیلم است.

http://salam۳۰nama.blogfa.com/cat-۳۵.aspx
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید