پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


تابلوها با ما سخن می گویند


تابلوها با ما سخن می گویند
آواز «چمبری» که در صحنه طنین انداز می شود، مانند بافتی کلی تار و پود ساختار متن و بیان اجرایی را درهم می تند. همه چیز برای بیان یک اجرای تراژیک و در عین حال اورژینال آماده به نظر می رسد. طراحی لباس، شخصیت ها را شناسنامه خاص جغرافیای مشخص می بخشد و مهم تر از همه فونتیک حاکم بر اجرا که مانند اکسیری آدم های نمایشی را از تیپ به سوی فردیت هدایت می کند.
شاید اینها نخستین تعامل هر مخاطب حرفه ای با هستی متن و بیان دراماتیک، نمایشی به نام «طوبی در جنگ» است؛ نمایش طوبی در جنگ اثری به تمام معنا در ژانر رئالیسم بومی ایران است؛ ژانری که همواره اثر هنری را با دستمایه های مردم شناسی و فرهنگ محلی شست وشو و جلا می دهد و با گریز از مؤلفه های قراردادی زبان معیار به سوی بیانی غریب تر می رود. این نمایش به نویسندگی محمد ابراهیمیان و کارگردانی دکتر مسعود دلخواه در حالی اجراهای عمومی خود را پشت سر گذاشت که تجربه حضور در دوازدهمین جشنواره تئاتر دفاع مقدس را نیز در کارنامه خود دارد. طوبی در جنگ به یک جغرافیای مشخص و تعریف شده (ایلام زمان جنگ) می پردازد.
معمولاً شهرهایی همچون ایلام، قصرشیرین، سرپل ذهاب و... به دلیل مرزی بودن از شهرهای کاملاً جنگ زده به شمار می آیند که خسارت های بسیاری را متحمل شدند. معمولاً چنین شهرهایی در زمان جنگ به زنگ تفریح توپخانه های رژیم بعثی شباهت داشت و شهر با چند گرای متفاوت زیر تگرگ توپخانه قرار می گرفت. بسیاری از جبهه های مرزی این شهرها هم همواره خاطرات نبرد را به یاد دارد. جاهایی مانند سومار و... از مرزهای پرتنش دوران جنگ هستند.
با این حال قصه طوبی در جنگ، زندگی مردم شهر را موازی با پدیده جنگ دستمایه خود قرار می دهد. در این میان زندگی زنی دردکشیده به نام طوبی نیز مانند جریانی محوری در دل هستی داستانی برجسته تر پرداخت شده است. طوبی در رابطه با جنگ زنی است که لباس رزمندگان جبهه ها را می شوید و گویی این سهم او از پدیده کارزار است اما آنچه که در کنار این مهم حائز اهمیت است، فردیت خود طوبی است. زنی زجرکشیده که میراث دار دو نسل است که همواره چهره او را با چهره مادرش یکی می کند و انگار او ادامه سرنوشت و به تعبیری ابعاد شخصیتی مادر خود در فرآیندی به نام زمان است. طوبی هم اکنون صاحب بچه ای فلج است؛ همچنان که مادرش هم چنین بوده است.
بنابراین زندگی در کنار خانواده ای ضعیف و ناتوان یگانه جنگ طوبی برای ادامه حیات است. او هر روز برادرش عباس را روی ویلچر به نظاره می نشیند و سرنوشت خود و فرزند فلج خود را به یاد می آورد. از سوی دیگر شوهر طوبی نیز به اعتیاد مبتلا شده و به بهانه کار به بندر رفته است. تمامی این رویدادها مانند دوایری تاریک و تودرتو زندگی طوبی را به تنگنا کشانده اند. نویسنده برای بیان این سلسله دوایر که از نوعی شبه زبان معیار (به تناسب جغرافیای نمایشی) استفاده می کند. این زبان چه به لحاظ محتوا و فرم قابل توجه است. بحث فرمیک این زبان شاید در مواردی از پتانسیل نهفته در آن خبر می دهد که یکی از شخصیت ها (حشمت) از آن استفاده می کند.
حشمت در این صحنه، لباس و دیگر وسایل رزمندگان را برای شست وشو نزد طوبی آورده است. وی در دیالوگ های خود یک شیء معنادار و یک شیء مهمل را در کنار هم قرار می دهد و با به کار بردن تعابیری همچون، ملافه پلافه، روپوش موپوش، متکا پتکا، پتومتو و... یک ساختار زبانی ناهمگون را به وجود می آورد؛ ساختاری که در عین حال از واقعیت رئالیستی زبان مردم منطقه ناشی می شود، از نوعی پتانسیل طنز نیز سود می برد. این زبان به لحاظ محتوایی نیز از سازه ها، نمادها و علائم خاص منطقه سود می برد که شاید به لحاظ محور مجاورت بتوان در مواردی همچون نشانه شناسی خاطره «بوره» و هم کناری آن با کاراکتر برادر طوبی آن را دید. این در حالی است که ایجاد این محور مجاورت زبانی و همنشینی چنین عناصری در زبان به تناسب یک بعد یا یک شباهت انجام می شود.
برای نمونه این شباهت در عناصر ذکر شده متن تنها در شباهت رنگ نهفته است و به تعبیری موهای بور برادر طوبی در چنین قرائتی به یک نوع مدلول شناختی ظاهری و دیداری می انجامد که یک باور بومی دو عنصر متضاد و ناهمگون را به صورت همگون درمی آورد و آنها را در یک محور مجاورت زبانی قرار می دهد. این ساختار زبانی تقریباً ناملموس، نویسنده را در زاویه ای از نوشتار قرار می دهد که اثر خود را با رشته ای از این عناصر خاطره گون و تداعی آدم ها، باورها، اشیا و بریده هایی از رؤیا و واقعیت شکل دهد و در گوشه هایی از نمایش نیز مخاطب سر دوراهی پرسش و تأمل توأمان قرار دهد.
این امر تا جایی است که ایلام ترسیم شده در نمایش در جاهایی به ماکوندو مارکز در ۱۰۰ سال تنهایی شبیه می شود؛ نمونه ای برای اثبات این مدعا بحث از روستایی شیمیایی شده است که زنان آن روستا بعد از جریان بمباران شیمیایی نوزادهای ۳سر به دنیا می آورند و چه جالب که شخصیت های نمایشی این پدیده را می پذیرند و انگار چنین رویدادهایی جزو رئالیسم ترسیم شده برای آدم هاست.
تصویر خلیل با آن کارگاه قالی بافی اش هم چنین فضاهایی را به ذهن متبادر می سازد. خلیل که شخصیتی منفی و خائن دارد، بچه های شهر را برای کار در کارگاه خود استخدام می کند و به والدین آنها پول یا خواروبار می دهد. جالب این جاست که او یک قپان (ترازو) دارد و بچه ها را با آن وزن می کند. آن وقت در ازای بچه ها به والدین آنها، قند و روغن و چای و ماکارونی می دهد.
شاید مبادله انسان با کالا هم یکی از چیزهای عجیب و غریب نمایش بوده که تاکنون مصداق آن کمتر دیده شده است. در مقابل این نکته های متن بحث اجرا هم از زوایای زیادی قابل بررسی است. معمولاً مسعود دلخواه در اجراهایش خالق تابلوهای ثابت یا دینامیک و نوعی کمپوزیسیون دراماتیک است که گاهی تأمل در عناصر و نشانه های این تابلوها، زیبا و جالب توجه است.
دلخواه پس از سال ها و بعد از تحصیلات واجراهای خارج کشور حضور جدی خود را در تئاتر ایران اعلام کرد. این کارگردان که با دو اثر ویتسک و جولیوس سزار نگاه مخاطبان را به سوی خود خواند، همواره به شکل متفاوتی از اجرا نظر دارد. تکنیک های اجرایی دلخواه در نمایش طوبی در جنگ نیز گاهی رگه هایی از دو کار گذشته وی را در ذهن تداعی می کند. برای نمونه تقدم دراماتیک اتفاق قبل از زمان آن به وسیله یک کنش دراماتیک است. وی که این تکنیک را در نمایش جولیوس سزار چندین بار تکرار کرد، در این نمایش هم همواره آن را تکرار می کند.
دلخواه در این بیان اجرایی مرگ یا اتفاقی روی نداده را به تصویر درمی آورد و به این شکل بحث جریان سیال ذهن را که همیشه رشته ای از جریان های گذشته و حال را در هم می تند به آینده می کشاند. او روایت گر بیان دراماتیک جریان سیال ذهن در زمان آینده است. نمونه چنین تکنیکی در مرگ جولیوس سزار قبل از وقوع مرگ او در متن یا نابودی خلیل در نمایش طوبی در جنگ پیش از نابودی او است. حرکتی که یکی از شخصیت های نمایش حشمت در واکنش به خیانت او انجام می دهد، تنها یک خیال است که قبل از حرکت متن به لحاظ زمانی و رسیدن به اصل اتفاق است. این خیال هم چیزی جز مرگ و نابودی خلیل نیست.
دلخواه در اجراهایش به صحنه ای خالی نظر دارد. چنانکه در نمایش طوبی در جنگ از چند پرده ساده و معمولی، طنابی که تجسم دیداری سقف منزل است و... فضایی پرخلأ، برای تنفس های دراماتیک می سازد. دلخواه در چنین فضایی با استفاده از میزانس های ناگهانی و غافلگیرکننده، حرکات ریتمیک، به نوعی هندسه ترسیمی اجرا نظر دارد که نشانه ها و علائم آن در یک ترکیب نشانه شناختی شاعرانه و رنگ آمیزی شده معنا پیدا می کند.
شاید آنچه که آرتو کارگردان بزرگ تاریخ تئاتر در شخصیت زدایی بازیگر مدنظر داشت، در کار دلخواه به صورت تابلوهای متوالی و شخصیت زدایی چند بازیگر به نفع خلق کمپوزسیونی زیبایی شناختی است؛ کمپوزسیونی که در نوع چیدمان بازیگران در ترکیب، جهت و واکنش میمیک چهره آنان در مقابل اتفاق عینی، علائم فیزیکی و استعاره های لاکلامی معنا می یابد و در واقع تداعی گر الهام از همان نظام هیروگلیفی آرتو است که در شکلی جمعی نمود پیدا کرده است و به جای شخصیت زدایی از فرد و در واقع آگراندیسمان معکوس او، موقعیت برجسته می شود. دلخواه کارگردان برجسته سازی موقعیت ها از طریق تابلوهای با خلأ و فاصله است.
او فاصله گذاری را به خوبی می شناسد و مانند نوعی فضای فرامتنی در دل متن از آن سود می جوید. تا با خلق دراماتیک یک موقعیت مخاطب را برای لحظاتی از ریتم معمول نمایش منحرف کند و توجه او را به یک تابلوی شاعرانه و یک تصویرسازی نامعمول جلب کند. دلخواه در طراحی نور موازی با موقعیت های نمایشی نیز هوشمندی خاصی داشته و نور به عنوان یک المان معنادهنده به صحنه متناسب با موقعیت و بر اصول روان شناختی رنگ ها عمل می کند. در نمایش طوبی در جنگ بازیگرانی از جمله ریحانه سلامت، ایمان افشاریان، حمیدرضا هدایتی، سوده شرحی، مهدی شاه پیری، بیژن زرین، ساناز رحمانی، حسین طاووسیان، فرهاد مقدم، سمانه قرائی، الهه ارتقایی، ارشیا زرین،نیما بیش بازه، حسین صفریان و آرمین صالحی به ایفای نقش می پردازند. بازیگرانی که در قرائت اجرای شاعرانه و تصویرسازی دراماتیک همواره از ترسیم موقعیتی به موقعیتی دیگر در تکاپو هستند.
امید بی نیاز
منبع : روزنامه ایران