یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


برایان دی پالما، مرد تنهای هالیوود


برایان دی پالما، مرد تنهای هالیوود
برایان دی‌پالما در ۱۱ سپتامبر ۱۹۴۰ در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی به دنیا آمد. پدرش دکتر جراح و مادرش معلم مدرسه بود. وی ابتدا به تحصیل در رشته فیزیک در دانشگاه کلمبیا پرداخت اما علاقه‌اش به سینما آنقدر زیاد بود که تحصیلاتش را نیمه کاره رها کرد و در کالج سینمایی سارا لانکس نیویورک ثبت نام کرد. در فاصله سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۸ چندین فیلم کوتاه ساخت. اولین فیلم بلندش «جشن عروسی» (تولید ۱۹۶۳ و پخش ۱۹۶۹) نام داشت که یک کمدی سیاه و سفید بود و با بودجه‌ای ۱۰۰ هزار دلاری تولید شده بود.
این فیلم که در توزیع و پخش دچار مشکلات عدیده‌ای شد عملا اعتباری برای دی‌پالما به همراه نداشت، هرچند یکی از استعدادهای بزرگ بازیگری به نام رابرت دنیرو را به سینمای آمریکا معرفی کرد. دی‌پالما در ۱۹۶۸ فیلم «تصادفات» را که آنهم یک کمدی بود با شرکت جاناتان واردم و رابرت دنیرو ساخت. فروش نسبتا خوب فیلم و بردن جایزه خرس نقره‌ای جشنواره برلین باعث ساخته شدن قسمت دوم آن با نام «سلام مامان» (۱۹۷۰) شد. در این فیلم رابرت دنیرو با ایفای نقش یک سازنده فیلمهای پورنوگرافی نشان داد که آینده‌ای درخشان در پیش دارد. این فیلم هم موفقیت بسیاری به دست آورد و جایگاه دی‌پالما را بیش از پیش تثبیت کرد. فیلم بعدی دی‌پالما «اطلاع یافتن درباره خرگوشتان» (۱۹۷۲) نام داشت که یک کمدی نه چندان دلچسب و پر دیالوگ بود و حتی حضور ستارگانی چون اورسون ولز و کاترین راس نتوانست مانع از شکست تجاری آن شود.
دوران جدید فیلمساز دی‌پالما از سال ۱۹۷۳ و با ساخت فیلم «خواهران» آغاز شد. این فیلم که با سرمایه شخصی خود دی‌پالما و بر خلاف فیلمهای قبلی‌اش در نیویورک و به دور از هالیوود ساخته شده بود، در حقیقت نخستین فیلم هیچکاکی دی‌پالما به حساب می‌آید. آهنگساز این فیلم برنارد هرمان آهنگساز اکثر فیلمهای هیچکاک بود و روند و داستان فیلم تماشاگر را به یاد «روانی» استاد می‌انداخت. «شبح بهشت» (۱۹۷۴) درامی ترسناک با مایه‌ها کمدی بود. «وسوسه» (۱۹۷۶) به نحوی بازسازی هوشمندانه «سرگیجه» آلفرد هیچکاک بود که با داستانی گیرا و پر از تعلیق و بر اساس فیلمنامه دوست قدیمی دی‌پالما، پل شرایدر ساخته شد. بازی کلیف رابرتسون در این فیلم مورد ستایش منتقدان قرار گرفت. «کری» (۱۹۷۶) از همان سکانس ابتدایی‌اش یک فیلم دی‌پالمایی خالص بود. درامی دلهره‌آور که با نمایی طولانی که به صورت استدی‌کم گرفته شده آغاز می‌شود و تا پایان وجه هراس‌آور و روانشناختی خود را حفظ می‌کند.
این دوران از فیلمسازی دی‌پالما در واقع به نحوی دوران ادای دین به هیچکاک و سینمای وحشت شناخته می‌شود. ادای دین بیش از حد او به هیچکاک که در فیلم «آماده برای کشتن» (۱۹۸۰) هم ادامه یافت عملا جایگاه دی‌پالما را به عنوان کارگردانی مولف و صاحب سبک در هالیوود تحت تاثیر قرار داد. او «Blow out» را در سال ۱۹۸۱ ساخت که حداقل در داشتن دستمایه چشم چرانی ما را به یاد پنجره عقبی می‌اندازد و البته بازی فوق‌العاده جان تراولتا که به بازیگری مشهور تبدیل می‌گردد.
در ۱۹۸۳ دی‌پالما دست به بازسازی یکی از شاهکاری سینمای کلاسیک زد: «صورت زخمی». و شاید این، یکی از معدود بازسازی‌هایی باشد که دست کمی از اثر اولیه ندارد. بازیهای فوق‌العاده‌ای از آل پاچینو و میشل فایفر، موسیقی متن عالی از جورجیو مورودر و فیلمبرداری و تدوین خوب این فیلم اثری خوش ساخت را عرضه کرد که با فیلمنامه استادانه الیور استون همخوانی بسیار داشت. فیلم به انتقاد از برخی جنبه‌های زندگی آمریکایی و رویای آمریکایی می‌پردازد و در این حال قابلیت ویران کننده قدرت را به تصویر می‌کشد.
اوج این قدرت شاید آنجا باشد که خواهر عریان قهرمان فیلم دیوانه‌وار عکس‌العمل نشان می‌دهد و البته در انتها این عطش قدرت فروکش می‌کند، وقتی پاچینو در استخر سرنگون می‌شود و دوربین از بالا او را در قاب می‌گیرد. حرکتهای دوربین و میزانسن‌های دی‌پالما در این فیلم مثال زدنی‌اند که در کنار خشونت بیش از حد فیلم باز هم اثری کاملا دی‌پالمایی را پدید می‌آورند.
«تسخیرناپذیران» (۱۹۸۷) از معدود فیلمهای اسکاری دی‌پالماست. فیلم در رشته بهترین بازیگر مرد مکمل اسکاری را برای شون کانری به ارمغان می‌آورد. داستان فیلم همان داستان تکرار آل کاپون تبهکار و الیوت نس کاراگاه مشهور است. اینجا هم میزانسن‌های دی پالما چشمگیرند. سکانس مشهور ایستگاه راه‌آهن که نمونه کاملی از یک سکانس کامل است. حرکتهای دوربین، تدوین و دکوپاژ دست در دست هم این سکانس به یاد ماندنی و پر از تعلیق را پدید می‌آورند. در اینجا خشونت گاهی بهترین روش برای انتقام گرفتن است، وقتی که کاراگاه نس (کوین کاستنر) با بی رحمی قاتل همکارش را از پشت بام دادگاه به پایین می‌اندازد. «تسخیر ناپذیران» شاید اوج تکنیک در کارگردانی دی‌پالما باشد. نماهایی کاملا حساب شده و چشم‌نواز که به فیلم سبک و استیلی دیدنی می‌بخشد.
«ضایعات جنگ» (۱۹۸۹) اثری متفاوت در کارنامه دی‌پالماست. این فیلم در حقیقت نشان دهنده نگاه شخصی دی‌پالما به جنگ ویتنام است و از این جهت با فیلمهایی چون «اینک آخرالزمان»، «جوخه» و «غلاف تمام فلزی» مقایسه شده است که هر سه نشان‌دهنده نگاه شخصی کارگردان‌هایشان به مقوله جنگ ویتنام هستند.
صحنه فوق‌العاده خشن تجاوز فیلم بهانه را به دست منتقدان دی‌پالما داد تا حسابی از خجالت او دربیایند. دی‌پالما بعد از ساختن دو فیلم نه چندان موفق «آتش غرور» (۱۹۹۰) و «روح قابیل» (۱۹۹۲) در سال ۱۹۹۳ دوباره به جایگاه اصلی‌اش بازگشت :«راه کارلیتو». داستان کارلیتو (آل پاچینو) تبهکار پیشین که می‌خواهد زندگی شرافتمندانه‌ای داشته باشد اما دوستش (شون پن) او را در گیر باندهای تبهکاری می‌کند. در اینجا رفاقت به تم اصلی فیلم تبدیل می‌شود: واقعا کارلیتو تا کی می‌تواند رفتارهای دوستش را تحمل کند و از او در برابر مافیا حمایت کند؟
دی پالما جواب این سوال را در نمایی به یادماندنی می‌دهد: وقتی که پاچینو فشنگهای اسلحه پن را که خالی کرده است درون سطل آشغال می‌اندازد. نمایی که از پایین و به صورت اسلوموشن گرفته شده و در تدوینی موازی پن را می‌بینیم که با اسلحه‌ای خالی در دست، به قتل می‌رسد. «راه کارلیتو» می‌توانست به تولد دوباره کارگردانش منجر شود اما عملا به مرثیه خداحافظی دی‌پالما از سینمای هنری تبدیل شد. فیلم مورد بی توجهی عجیب آکادمی و منتقدان قرار گرفت و دی‌پالما سرخورده از این بی مهری‌ها به سراغ سینمای تجاری هالیوود رفت :«ماموریت غیر ممکن» (۱۹۹۶). این فیلم به عنوان پر فروش‌ترین فیلم دی‌پالما شناخته می‌شود. فیلم بعدی او «چشمان مار» (۱۹۹۸) هم یک فیلم هالیوودی است که برخی از ویژگیهای سینمای دی‌پالما را با خود دارد. مثل نماهای طولانی ابتدای فیلم که با استفاده از استدی‌کم گرفته شده‌اند. «ماموریت به مریخ» (۲۰۰۰) هم فیلمی متوسط محسوب می‌شود. «زن اغواگر» (۲۰۰۲) هم شکستی کامل برای کارگردانش بود. چهار سال بعد «کوکب سیاه» (۲۰۰۶) تا حدودی اعتبار از دست رفته دی‌پالما را بازگرداند. اما باز هم با بهترین فیلمهای او فاصله بسیاری داشت. «غیر قابل انتشار» (۲۰۰۷) تا حدودی بازگشت دی‌پالما به حال و هوای ضایعات جنگ محسوب می‌شد که در آن به جنگ عراق پرداخته بود.
برایان دی‌پالما در زمره کارگردانان جوان دهه ۱۹۷۰ بود. از هم‌نسلان مارتین اسکورسیزی، فرانسیس فورد کاپولا، استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس. اینها افرادی بودند که هر کدام با سبک مخصوص خود سینمای معاصر آمریکا را شکل دادند. در این میان اسکورسیزی و کاپولا وجهه‌ایی هنری یافتند و مورد توجه منتقدان قرار گرفتند و اسپیلبرگ و لوکاس با ساخت سوپر پروداکشنهای عظیم به سلاطین سینمای تجاری هالیوود مشهور شدند. در این میان دی پالما نه جزء دسته اول بود و نه جزء دسته دوم. نه محبوب منتقدان بود و نه برنده گیشه و همواره ناشناخته و مهجور باقی ماند. در مارس ۲۰۰۷ وقتی که مارتین اسکورسیزی برای دریافت جایزه اسکارش به روی صحنه آمد، دوستان قدیمی همه حاضر بودند، اما خبری از دی پالما نبود. بنابراین شاید عجیب نباشد که اورا مرد تنهای هالیوود بنامیم.
علیرضا احسانی
منبع : لوح