یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


شخصیت و شخصیت پردازی در داستان


شخصیت و شخصیت پردازی در داستان
● شخصیت و داستان
شخصیت پردازی با آوردن و معرفی شخصیت در داستان کامل نمی شود بلکه نویسنده باید شخصیت را از آغاز داستان تا پایان به آگاهی و شناختی تازه برساند. شخصیت باید در پایان داستان با شخصیت آغاز آن تفاوت داشته باشد، زیرا تجربه ای را گذرانده است و پس از این تجربه باید به نوعی بینش و شناخت دست یافته باشد. شخصیت داستانی موقع ورود به داستان از خود هویتی مشخص نشان نمی دهد با پیشرفت داستان شخصیت در حوادث شرکت می کند و در طول زمان دگرگون می شود. فرد با پیشرفت قصه از دودلی ها، نقیضه بافی ها، رنگ به رنگ شدنها، ابهام و تیرگی نجات می یابد و به صورت فردی که هویت خود را به عنوان موجودی بی نظیر یافته است و موقعیتش روشن و انتخاب شده است، در می آید.
شخصیت با مجموعه ای از درون نگری ها و ادراکات ظریف و تدریجی عمق پیدا می کند و این عمق با گسترش ادراک اولیه وی ایجاد می شود. این ادراک هم از درون (از طریق افکار، عواطف و عقاید باطن شخصیت) گسترش می یابد و هم از بیرون (از طریق تاثیر حوادث بیرونی) که البته گاهی این دو نوع گسترش ادارک همزمان و گاهی به طور متناوب اتفاق می افتد. شخصیت هنگامی کم کم عمق پیدا می کند که حوادث بیرونی وی را در راه رسیدن به امیالش تحت فشار بگذارند و نیز وقتی که شخصیت مجبور شود تمایلات اولیه اش را تبدیل کند.
خوانندگان همگی از نویسنده می خواهند که تغییر شخصیت ها را نشان دهد. برای اثبات تغییر شخصیت باید نشان داد که چگونه زندگی شخصیت تحت تاثیر چیزی قرار گرفته است. برای تحقق این امر باید
۱) به شخصیت ضربه ای روحی وارد شود و به خطایش پی ببرد.
۲) میل شدیدی به تغییر پیدا کند.
۳) با کارهایش ثابت کند که تغییر کرده است.
در تغییر شخصیت باید تغییر پذیرفتنی و باور کردنی باشد. شخصیت بد، برای رفتارهای خود دلایل قانع کننده بسیاری چون فقر، مشکل روانی، حس انتقام، بیکاری، و... دارد و اعمالش در سایه انگیزه هایش قابل توجیه است. اما شخصیتی که تنها به فکر نیکوکاری است و دلیل قانع کننده ای برای این کار خود ندارد، اعمالش به نظر خواننده مسخره و باورنکردنی می آید. تغییرات اساسی در شخصیت های داستانی به ندرت ناگهان اتفاق می افتند. در داستان کوتاه تغییر شخصیت خیلی به ندرت اتفاق می افتد و اگر هم بیفتد، تغییری ناچیز است که زمینه آن باید به خوبی فراهم شده باشد. کم بودن فضای داستان کوتاه و محدودیت آن باعث می شود که زمینه برای تغییر فراهم نشود و ایجاد تغییر کاری دشوار است. بدین سبب گفته اند که در داستان کوتاه شخصیت قبلا تکوین یافته و قوام گرفته است و پیش چشم خواننده منتظر، درگیر و دار کاری است که قبلا وقوع یافته اما به نتیجه نهایی خود نرسیده است. گاهی شخصیت پیشتر تغییر کرده یا به حدی از شناخت و بلوغ برای تغییر رسیده است ولی خود از آن خبر ندارد. نویسنده با تشدید فشار و وضعیتی بحرانی، کاری می کند که شخصیت، نکته ای را که قبلا درباره خودش کشف نکرده، درک کند و این افشای درون باعث تغییری در شخصیت وی می شود. اما باید توجه داشت که تغییر شخصیت نباید غیرمعقولانه باشد.
شخصیت های داستانی باید واقعی باشند، یعنی ما را متقاعد کنند که چنین شخصیت هایی را بپذیریم و به رفتار و عواقب آن ها علاقمند شویم. پذیرفتنی و باورکردنی بودن شخصیت عامل مهمی است و یکی از تکیه گاه های اساسی در نقد است.
شخصیت پذیرفتنی و باور کردنی باعث می شود تا خواننده داستان را بهتر بپذیرد و راحت تر قبول کند.
شخصیت هایی که در جهان داستان، هرچند که این جهان غریب باشد زنده و واقعی جلوه کنند.
● شخصیت
آفرینش شخصیت شاید هیجان انگیز ترین وجه داستانی باشد. نویسنده با خلق یک شخصیت گویی به آفرینش انسانی دست می یازد که می تواند مختارانه در ماجرای داستان حضور پیدا کند و تاثیرگذار باشد در واقع همین آفرینش شخصیت، نویسنده را مانند خالقی می سازد و او را دچار تجربه ای غریب اما لذت بخش می سازد.
اگر بخواهیم داستان بزرگی خلق کنیم، باید شخصیت بزرگی داشته باشیم. اگر شخصیت ها خوب کار نکنند، داستان و موضوع به تنهایی نمی تواند خواننده را درگیر کند. به رمان های مهم و یا فیلم های به یادماندنی اگر اندیشیده شود، موفقیت خود را مدیون شخصیت های خوش ساخت خود هستند.
آبرامز می گوید: شخصیت ها، افرادی هستند که در یک نمایشنامه یا اثر روایی دارای ویژگی اخلاقی و آگاهانه پیش شناخته اند. این ویژگی ها در گفتار و عملشان نشان داده می شود. انگیزه و زمینه ای که نویسنده می سازد، حالت و طبیعت اخلاقی شخصیت را برای گفتار و عمل تشکیل می دهد. یک شخصیت ممکن است از آغاز تا پایان اثر از نظر درونی و حالت تغییر نکند .
هر شخصیتی محملی است که حالات و احساسات رمان نویس را در خود متجلی می کند. در هر داستان شخصیت های مختلف حکم رشته هایی به هم بافته را پیدا می کنند و تجربه خواننده از داستان، توسط شخصیت داستان به وجود می آید، همین بس که شخصیت داستان اگر تاثیرگذار باشد، امکان دارد که خوانندگان داستان و یا ببیندگان فیلم از حرکات او تقلید کنند و یا کاملا همانند آن شخصیت رفتار کنند.
● تعریف شخصیت
اشخاص ساخته شده ای (مخلوقی) را که در داستان و نمایشنامه و ... ظاهر می شوند، شخصیت می نامند و یا شخصیت داستانی؛ شبه شخصیتی است تقلید شده از اجتماع که بینش جهانی نویسنده، بدان فردیت و تشخص بخشیده است. شخصیت؛ در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او و آنچه می گوید و می کند، وجود داشته باشد.
نویسنده برای آنکه بتواند شخصیت های زنده و قابل قبولی عرضه کند باید سه عامل مهم را در نظر داشته باشد:
۱) شخصیت ها باید در رفتار و خلقیاتشان ثابت قدم و استوار باشند، آن ها نباید در وضعیت و موقعیت های مختلف، رفتار و اعمال متفاوتی داشته باشند مگر اینکه برای چنین تغییر رفتاری دلیلی وجود داشته باشد.
۲) شخصیت ها برای آنچه انجام می دهند باید انگیزه معقولی داشته باشند، به خصوص وقتی که تغییری در رفتار و کردار آن ها پیدا شود، ما باید دلیل این تغییر را بفهمیم. امکان دارد که در آن بخش از داستان دلیل تغییر رفتار شخصیت یا شخصیت ها را نفهمیم اما به هر حال وقتی داستان را تمام کردیم باید دلیل چنین تغییری را بدانیم.
۳) شخصیت ها باید پذیرفتنی و واقعی جلوه کنند یعنی نباید مطلق باشند، باید ترکیبی از خوبی و بدی باشند و آن ها نباید الگوهایی از پرهیزگاری و نه اهریمن شرارت باشند. شخصیت ها نباید از خصلت های ناهماهنگ ترکیب یافته باشند. مانند داستان های قدیمی که شخصیت های آن ها یا به طور کامل خیر بودند یا شر.
در دگرگونی شخصیت ها، مخصوصا در نوع رمان، که شخصیت های آن در سیر حوادث تغییر پیدا می کنند و تحول می یابند چنین تغییراتی باید باورکردنی و معقولانه به نظر آید، و نیز خواننده متقاعد شود. تغییرات و تحولات شخصیت باید این سه شرط را دارا باشد:
۱) تغییرات باید در حد امکانات آن شخصیتی باشد که این تغییرات را موجب می شود.
۲) تغییرات باید به حد کافی معلول اوضاع و احوالی باشد که شخصیت در آن قرار می گیرد.
۳) باید زمان کافی وجود داشته باشد تا آن تغییرات به تناسب اهمیتش به طور باورکردنی اتفاق بیفتد.
در داستان کوتاه برخلاف رمان و حتی داستان بلند امکان پرداخت شخصیت ها بسیار محدود است. از این رو اغلب در داستان های کوتاه یک یا حداکثر دو شخصیت اصلی حضور دارد. منظور از شخصیت لزوما شخصیتی انسانی نیست. داستان ها می توانند از درخت، حیوان و یا یک شیء به عنوان شخصیت داستانی بهره مند شوند و تنها الزام در این خصوص تفویض وجوه انسانی به آنهاست تغییرات اساسی در شخصیت انسانی به ندرت به طور ناگهانی رخ می دهد.
شخصیت های داستانی را می توان از جنبه های مختلف تقسیم بندی کرد. از جمله این تقسیم بندی ها، گروه شخصیت های ایستا و گروه شخصیت های پویا (متحول) است.
۱) شخصیت ایستا
۲) شخصیت پویا (متحول)
▪ شخصیت ایستا (ساده):Static character
شخصیت ایستا، حول محور خصوصیت واحدی ساخته می شود، طرحی کلی است فاقد جزئیات فردی.
شخصیتی در داستان است که تغییر نکند یا اندک تغییری را بپذیرد. به عبارت دیگر، در پایان داستان همان باشد که در آغاز بوده است و حوداث داستان بر او تاثیر نکند یا اگر تاثیر بکند، تاثیر کمی باشد.
شخصیت ایستا (ساده) یک نوع طرز تفکر یا ایده و کیفیتی روانی دارد، و از آغاز تا پایان داستان ثابت است و از نظر فکری و روحی تغییر نمی کند. همچنین ویژگی شخصیتی او در یک عبارت خلاصه می شود و خوشی و تفریحی ندارد، و عاری از هرگونه شور و شهوت و درد و آلام شخصی است.
باید یادآور شد که شخصیت ایستا (ساده) هم شامل اشخاص فرعی و کم اهمیت داستان می باشد هم شامل شخصیت قهرمان داستان (قصه) می باشد که حوادث بسیاری بر او می گذرد.
▪ شخصیت پویا:Dynamic character
شخصیت پویا، شخصیتی است که یکریز و مداوم در داستان، دستخوش تغییر و تحول باشد و جنبه ای از شخصیت او، عقاید و جهان بینی او یا خصلت و خصوصیت شخصیتی او دگرگون شود. این دگرگونی ممکن است عمیق باشد یا سطحی، پر دامنه باشد یا محدود. ممکن است در جهت سازندگی شخصیت ها عمل کند یا در ویرانگری آن ها، یعنی در جهت متعالی کردن او پیش برود یا در زمینه تباهی او، این تغییر اساسی و مهم است و تغییری نیست که مثلا در سرماخوردگی در حال و وضع آدم ظاهر شود یا در لحظه ای حالت و عقیده شخص را دگرگون کند. این شخصیت باعث توجه خواننده در داستان و یا بیننده در فیلم خواهد شد زیرا می خواهند از شبکه ای در هم تنیده از انگیزه ها و هدف ها و شرایط که باعث رفتار و کنش شخصیت پویا شده است، آگاهی یابند. شخصیت پویا، از نظر خلقیات و انگیزه های رفتاری، موجودی پیچیده است. او با جزئیات پیرامون خود سروکار دارد و مثل یک شخصیت واقعی در زندگی است.
● انواع شخصیت:
▪ «شخصیت اصلی» یا شخصیت محوری، شخصیت مرکزی:
شخصیتی است که مدار داستان برگرد او می گردد. این شخصیت ها با جزئیات بیشتر و مفصل تر تشریح و تصویر می شوند و خصلت های فردی آن ها ممتاز تر از شخصیت های دیگر داستان است. دیگر شخصیت ها (شخصیت های فرعی) ناگزیر سطحی اند و اگر وجودشان در داستان صرفا به منظور نشان دادن قسمتی از خصایل، افکار و رفتار شخصیت اصلی باشد، جز سیاهی لشگر چیزی نیستند. شخصیت اصلی را گاه «قهرمان اول» و شخصیتی را که با او در مبارزه است «شخصیت مخالف» یا «ضد قهرمان» (Protagonist) می نامند و اشخاص دیگری را که در مقابل یا برابر شخصیت های اصلی باشند یا شخصیت های مخالف را بهتر و برجسته نشان دهند «شخصیت های مقابل» (Foil character »می نامند.
▪ شخصیت های قالبی:
نوعی خاص از شخصیت های ساده است که بی آنکه از خود تشخص داشته باشند، نسخه بدل یا کلیشه شخصیت دیگری هستند. آن ها ظاهری آشنا و گفتار و رفتاری قابل پیش بینی و مشخص دارند. این شخصیت ها از آنجا که ریشه در خاک داستان ندارند، به آسانی قابل جابجایی و تعویض اند. شخصیت های قالبی بیانگر این امر هستند که همه اعضای یک گروه (جاهل مسلک ها) وجه مشخصه واحدی دارند. مانند روشنفکرنما، مظلوم نما، مقدس نما، فرنگی نما و... که از رفتار و گفتار آشنای آن ها به خصوصیت های قالبی شخصیت ها پی می بریم. مثلاً شخصیت نوعی لوطی مسلک ها که حرکات خاص خود را دارند و کلمات را با لحن خاصی به زبان می آورند.
▪ شخصیت قراردادی:
این شخصیت ها نه تنها دارای خصوصیات تازه ای نیستند، بلکه خصوصیاتشان سنتی و جا افتاده نیز می باشد. شخصیت «سیاه» و نمایش های سیاه بازی از این نوع است و نیز در قصه های قدیمی جادوگرها، آدم های خسیس، سخی، شخصیت های قراردادی بودند که در توصیف آن ها مبالغه می شد. این نوع شخصیت ها به شخصیت قالبی بسیار نزدیک است و گاه تشخیص این دو از هم دشوار است.
▪ شخصیت نوعی:
شخصیت نوعی یا تیپ نشان دهنده خصوصیات گروه یا طبقه ای از مردم است که او را از دیگران متمایز می کند. شخصیت نوعی نمونه ای است برای امثال خود. این نوع شخصیت را می توان در گفتار آن ها جستجو کرد. شخصیت نوعی که ویژگی های گروه یا طبقه ای از مردم را نشان می دهد بوسیله طرز سخن گفتنش برجسته می شود زیرا طبقات مختلف جامعه، طرز سخن های مختلف دارند Social dialects: زبان جاهلانه (داش مشدی ها)، زبان بازار (تجار و کسبه). مثلاً گفتار یک پزشک با گفتار یک فروشنده دوره گرد تفاوت دارد و این همان خصوصیتی است که گروه یا طبقه ای را از گروه و طبقه دیگر متمایز می کند.
▪ شخصیت های تمثیلی:
- تبلور و تجسم یک ایده، فکر، خصلت و... است که نیابتاً به شخصیتی انسانی یا حیوانی بخشیده می شود. به عبارت دیگر چون آن ایده، فکر، خصلت، و یا... مستقلاً نمی توانند تظاهر مادی به خود بگیرند، جنبه یا جنبه هایی از شخصیت را برای این کار به استخدام می گیرند. شخصیت تمثیلی یک معنای آشکار دارد و یک، یا چند معنای پنهان. شخصیت های حیوانی کلیله و دمنه و به ویژه منطق الطیر در این باره مثال های خوبی هستند.
شخصیت های تمثیلی تک بعدی هستند و کسی انتظار ندارد چند بعدی باشند. ویژگی خاصی را مجسم می کنند که معمولاً مبتنی بر فکرهایی چون عشق، خردمندی، بخشش یا عدالت است. سرآغاز شخصیت های تمثیلی را در تراژدی های یونانی و رومی می توان یافت. خدایان و الهگان به طور عام با یک مشخصه تعریف می شدند. ونوس خدای عشق، نپتون خدای دریاها، و در اساطیر ایران آناهید الهه عشق و باروری، دین (دئنا) ایزد بانویی که مظهر وجدان است و به آدمیان نیرو می دهد که راه اهورایی را برگزینند.
▪ شخصیت تاریخی:
چنانچه از نامش برمی آید بازآفرینی شخصیتی تاریخی است که آنچه را که نویسنده بدو می افزاید یا از او می کاهد فقط برای برجسته کردن بعضی از مختصات وی است.
تقسیم بندی دیگری در مورد شخصیت های داستانی وجود دارد به این صورت است که در این تقسیم بندی افراد داستان در شش دسته گرد هم می آیند و براساس نقشی که در کنش داستانی دارند، مشخص می شوند. بازیگران با توجه به ساختار تعریفی فاعل.مفعول، دهنده.گیرنده، یاری دهنده. مخالف، جدا می شوند. هر یک از این ها می تواند با دیگری سه نوع ارتباط داشته باشد: می توانند مخالف، متناقض و یا مکمل یکدیگر باشند.
۱) قهرمان. ضد قهرمان ارتباط میان این دو شخص از نوع تضاد است. وجود یکی با عدم دیگری همراه است. این دو نمی توانند باهم سازگار باشند.
۲) قهرمان. قهرمان زن: ارتباط میان این دو نوع تناقض است مانند: تفاوت جنس زن و مرد. تفاوت جنسی از نظر معنایی و اجتماعی می تواند وظیفه های متفاوتی را برای شخصیت ها تعیین کند.
۲) قهرمان.یاری دهنده: مناسبت این دو از نوع مکمل است. یاری دهنده فرد و یا نیرویی است که فقط به قهرمان کمک می کند، تا مطلوب خود را بیابد و بنابراین نقش تکمیلی دارد. در داستان امروز این نوع می تواند دارای شکل های مختلفی باشد و یا اصلاً حذف شود، و بجای یک نیروی طبیعی و انسانی، ممکن است اراده مصمم و کارساز شخصیت داستان، نقش یاری دهنده را به عهده گیرد. علاوه بر تقسیم بندی های فوق می توان شخصیت های نمادین، تصادفی، فدایی، واسطه و اشاره ای، آرایشی، منشی، گوش، منتقد، سیاهی لشکر و... را بر این ها می افزاید.
● فرق تیپ و شخصیت
از انواع بحث انگیز و مهم شخصیت که نگاهی نیز به جنبه اجتماعی و واقعی انسان دارد، تقسیم شخصیت به «نمونه نوعی» (Type) و «نمونه فردی» است.
شخصیت اثر، یا تیپ است یا فرد. فرد خصوصیات مخصوص به خود دارد. خلقیات او همگانی نیست. باید با دقت او را شناخت و با حال و روزگار و افکار و اوهام او آشنا شد که شاید در دنیای واقعی هم مصداقی نداشته باشد. اما تیپ، نماینده قشر و صنفی از مردم و جامعه است. یعنی طبقه و گروهی از مردم که همان خلقیات و رفتار را دارند. وقتی او را شناختیم مثل این است که هزاران نفر را شناختیم.
نمونه های نوعی را می توان شاخه ای از شخصیت ها مسطح دانست. اینها افرادی هستند که نشان دهنده یک طبقه یا قشر از جامعه به شمار می روند. بنابراین ویژگی های کلی آن طبقه را با خود دارند. این قهرمانان قدمتی بیشتر از شخصیت های فردی دارند و در داستان های اولیه بیشتر دیده می شوند. مثلاً خیر و شرکه به طور متناوب در داستان ها مطرح شده اند، از همین نوع هستند. یعنی شخصیت «خیر» ویژگی های کلی این نوع از انسان ها را که شامل خوش قلبی و محبت، دوری از مکر و فریب، تحمل سختی، صبر، سرانجام نیک و اندکی ساده لوحی است، با خود دارد.
● رابطه شخصیت با واقع
شخصیت داستانی در داستان به منزله شخصیت واقعی در جامعه تلقی می شود و بعضی آنان را رونوشتی از افراد جامعه می دانند که دارای خصلت های افراد واقعی، اما به گونه ای مختصر و محدودند. تقریباً همه نویسندگان تصریح کرده اند که نمی توان یک نفر خاص را به عنوان منشأ و سرچشمه الهام شخصیت داستان در نظر گرفت. بلکه شخصیت های داستان ترکیبی از ویژگی های مختلفی هستند که از افراد مختلف اخذ شده و با هم تلفیق شده اند و یا این افراد، ابعاد پنهان وجود نویسندگانش به شمار می روند.
عنصر شخصیت غالباً، ترکیبیست؛ نویسنده حتی وقتی که یک شخص حقیقی را الگو قرار می دهد ویژگی های جسمی و روحی او را تماماً و عیناً کپیه برداری نمی کند، بلکه آن ویژگی های جسمی و روحی او را که مناسب شخصیت داستانی خود نمی داند حذف می کند و به جای آن ها ویژگی هایی جسمی و روحی را می گذارد که در اشخاص دیگر مشاهده کرده است. این شخصیت وقتی پا به عرصه هستی می گذارد اساساً مصنوع است.شخصیت داستانی مانند یک انسان واقعی است دارای ابعاد متفاوتی است که بعضی از آنها از چشم انسان پوشیده مانده است و بعضی در معرض چشم همه قرار دارد. نویسنده با توسل به ابعاد مختلف شخصیت او را به خواننده معرفی می کند و درجریان داستان به نقطه اوج و پایان داستان راهنمایی می کند. بعد اصلی و زیربنایی شخصیت اندیشه و روان است و طبیعی است که روان افراد قابل درک و لمس نیست ولی اعمال و رفتار و گفتار و حتی قیافه ظاهری افراد نشان دهنده ابعاد پنهانی و درونی آنهاست. بنابراین ما با درون افراد از طریق گفتار و رفتار و قیافه شان آشنا می شویم. اگر انگیزه شخصیت روشن و مشخص نباشد اعمال او هم غیرقابل توضیح یا باورنکردنی می شود.
با شخصیت پردازی نویسنده خصوصیات و ویژگی های آدم های داستان را آشکار می سازد. یک نویسنده از روش های گوناگون برای نشان دادن این ویژگی استفاده می کند. گاهی اوقات با صراحت به خواننده می گوید که آدم های داستانش چگونه هستند، به این روش شخصیت پردازی مستقیم می گویند، اما اگر نویسنده با وصف ظاهر و شرح گفتار و رفتار شخصیت های داستان آنها را به ما بشناساند. به این روش شخصیت پردازی غیر مستقیم می گویند.
در واقع ما در شخصیت پردازی دو راه داریم یکی نمایش یا نشان دادنShowing ، و دیگری روایت یا بیان کردنTilling. در روش نشان دادن که گاهی به آن روش نمایشی (متد دراماتیک) می گویند، شخصیت صحبت می کند، عمل می کند و خواننده می تواند خود، انگیزه ها و اوضاع و احوالی را که پشت اعمال و گفتار اوست استنباط نماید. اما در شیوه روایت و بیان کردن، نویسنده خودش، با اقتدار و آزادی دست به توصیفات و ارزش گذاری می زند و آنچه را که خود می خواهد در اختیار خواننده قرار می دهد.
روش نمایش دادن به خاطر اینکه نویسنده شخصیت ها را وامی دارد آنچه را که می اندیشند و احساس می کنند به ما نشان دهند از مقبولیت بیشتری برخوردار است.
داستان وقتی موفقیت آمیز خواهد بود که شخصیت ها نمایشی باشند. یعنی در حال عمل و صحبت همچون یک نمایش نشان داده شوند. برای اینکه خواننده باور کند که شخصیتی واقعاً خودپسند است. باید رفتار خودپسندانه او را ببینند. بنابراین نویسنده موفق باید اساساً بر ارائه شخصیت به روش نمایشی (غیرمستقیم) و استفاده از آن به طور مخفیانه تکیه کند.
در این روش نویسنده هیچ گاه نمی گوید که شخصیت داستان یک قاتل یا یک دروغگوست و لازم هم نیست که بگوید این شخصیت ها با اعمالی که انجام می دهند، درون خود را نشان می دهند.
یک فرد عصبی در همه حالات و رفتار خود، پریشانی و اضطراب خود را نشان می دهد. بنابراین در داستان، انسان عادی بدون سابقه قبلی نباید به طور ناگهانی شروع به انجام رفتاری متفاوت از دیگران کند. بلکه باید از همان آغاز اگر نه به روشنی بلکه باید به گونه ای مبهم شخصیت غیرطبیعی او بیان شود؛ یا لااقل خواننده به نکته ای مرموز در شخصیت او پی ببرد، وگرنه اگر در موقعیتی قهرمان بدون سابقه قبلی شروع به انجام رفتاری غیرعادی کرد از دید خوانندگان پذیرفته و باورکردنی نیست. شخصیت پردازی غیرمستقیم به چند طریق انجام می شود که عبارتند از:
۱) اعمال یا رفتار
۲) گفت وگو
۳) نام
۴) قیافه ظاهری
۵)توصیف حالات و ویژگی های روانی.
● رفتار
رفتار یا عمل در کنار شخصیت و گره خوردن با آن است. اینها مکمل یکدیگرند. کارهای هرکسی مستقیماً از اندیشه های او سرچشمه می گیرد. کسی که دارای طبعی سخاوتمند است رفتارش نیز سخاوتمندانه است کسی که به همه اطرافیان خود بدبین است، دررفتارش هم به وضوح این بدبینی نمایان است. آنچه تعیین کننده است عمل شخصیت هاست. پس اگر شخصیت ها زنده خلق شوند با عملشان عیار وجود خود را آشکار می سازند. اولین و ساده ترین نقش یک شخصیت، نقش کنش گری اوست. از این لحاظ می توانیم بگوییم که شخصیت، فاعل و یا نهادی است که کاری را انجام می دهد و یا گزاره ای را به او نسبت می دهند. بنابراین از این نظر شخصیت از زمره بازیگران داستان است.
اعمال انسان در تقابل سه حالت پدید می آید:
۱) در پیوند با کیفیات روحی و اخلاقی خود شخص
۲) در پیوند با همنوعان
۳) در پیوند با محیط مادی یعنی چیزهای بی جان که وی را احاطه کرده اند. بیشتر از همه، افراد در رابطه با محیط اجتماعی و همنوعان خود است که داستان را پدید می آورد. اشخاص داستان ممکن است با محیط داستان سازگار و یا با آن در تباین باشند. اما در هر حال باید در مقابل محیط خود عکس العمل نشان دهند و یا به قول و فعل خود نشان دهند که از آن متأثر گشته اند. محیط در تغییر و تحول شخصیت عامل مهم و نیرومندی است و اشخاص داستان حتی اگر به طور موقت هم در محیط معین قرار بگیرند از تأثیر آن برکنار نیستند. این تأثیر را باید به نحو محسوس و مشهودی نشان داد، نادیده گرفتن این تأثیر سبب می شود که داستان خلاف واقع جلوه کند.
موجوداتی که رمان نویس ساخته، باید طوری باشند که خواننده به شخصیت تک تک آنها توجه کند و کارهای آنها باید از خصوصیات روحی وفکری و اخلاقی آنها ناشی شود. رمان نویس هرگز نباید به خواننده اجازه دهد که بگوید: «فلان و بهمان آدم هیچ وقت اینطور رفتار نمی کنند.»، بلکه برعکس خواننده باید مجبور شود که بگوید: «این درست همان چیزی است که من انتظار داشتم فلان آدم رفتار کند.» اعمال شخصیت ها به دو دسته عادتی و غیرعادتی تقسیم بندی می شوند. «کنش عادتی عملی است که مرتب تکرار می شود. در صورتی که کنش غیرعادتی آنست که فقط یک بار اتفاق می افتد و از همین تکرار می توان به روحیه شخصیت پی برد.»
● گفت وگو
انسان در هر حالتی باید سخن بگوید؛ در خوشحالی، غم و حتی در هنگام کار. گفت وگو به عنوان ابزاری مهم و ظریف از چند جنبه در داستان رعایت می شود. شخصیت در داستان بدون گفت وگو معنی ندارد. مگر اینکه کاملاً تنها باشد، در آن صورت هم نیاز به گفت وگوی درونی یا یادآوری گفت وگوها در ذهن شخصیت هست. ولی اگر شخصیت در محیطی اجتماعی باشد، مجبور است که با دیگران ارتباط داشته باشد. زیرا گفت وگو نیز مانند عمل، نشان دهنده ویژگی های روح شخصیت داستان است. کلمات به کار رفته، تأکید بر هجاهای خاص، موضوع و مضمون گفت وگوها، مکث ها، پستی و بلندی صدا، تلفظ های نادرست یا غلط و لغزش های زبانی، همه نشان دهنده پیشینه ذهنی، تجربی و روانی افراد داستان اند. درست همان طور که رفتار هر قهرمان باید ناشی از خصوصیات روحی و فکری و اخلاقی او باشد، حرف زدن او هم باید همینطور باشد. یک زن مدپرست باید مثل زن مدپرست حرف بزند، یک لیمونادفروش مثل یک لیمونادفروش و یک وکیل عدلیه مثل یک وکیل عدلیه. گفت وگوها باید برای نشان دادن خصوصیات اخلاقی و روحی و فکری کسانی که حرف می زنند و به قصد جلو بردن داستان، به کار رود. گفت وگوها نه بایستی پرت و پلا باشدد و نه بایستی فرصتی به دست نویسنده بدهد تا عقاید خود را تبلیغ کند. یکی از اشتباهات نویسندگان به خصوص در آغاز کار همین استفاده نادرست از شخصیت ها برای تبلیغ اندیشه های خود است.
هر گفتاری نشانه هایی از گوینده آن دارد. نشانه هایی از طبقه اجتماعی، گویش، وجه نظر، میزان تحصیلات و نظایر اینها. هنگامی که ما با چیزی مخالفیم و مخالفت خود را به زبان می آوریم، این عمل تا حدود زیادی معرف خاستگاه فکری و ذهنیت ماست.
شخصیت نوعی یا تیپ هم به وسیله طرز حرف زدن بازشناخته می شوند. زیرا طبقات مختلف جامعه، طرز حرف زدن های مختلف دارندSocial dialects : زبان جاهلانه (داش مشدی ها)، زبان بازار (تجار و کسبه)، زبان اهل فضل(دانشگاهی)، زبان نظامی، زبان رمانتیک به عبارت دیگر هر طبقه و گروه اجتماعی طرز کلام خاصی دارد: حال برادر چه طور است؟ احوالات اخوی چگونه است؟ داداش چطوره؟ اخوی قدیمی تر و به اصطلاح حوزوی است، داداش جاهلانه و بازاری است، برادر معمولی و متعارف است.
اهمیت گفتار به حدی است که یکی از مهم ترین شیوه های شخصیت پردازی به روش نمایشی (غیرمستقیم) محسوب می شود. گفتگوی متقابل که تمامی بار شخصیت پردازی و حتی حادثه و اوج و فرود داستان را در خود گنجانده است اهمیت شخصیت پردازی از طریق گفتگو بیشتر از سایر شکل های شخصیت پردازی می باشد، زیرا در داستان هرچه که نویسنده از روش های غیرمستقیم استفاده کند عمق اثر بیشتر شده، داستان قوی تر می شود. بنابراین استفاده از گفتگو برای شخصیت پردازی غیرمستقیم و نشان دادن درون شخصیت ها از طریق گفتار، کاری مفید برای عمق بخشیدن به داستان می باشد. اگر نویسنده با استفاده از توصیف به خواننده بگوید که قهرمان او از فردی متنفر است، صرفاً عقیده خود را بیان کرده است، اما اگر شخصیت تنفر خود را از طریق گفتگو ابراز کند، واقعیتی قانع کننده بیان شده است. در سخن های شخصیت ها باید از فضل فروشی و آوردن کلمان مغلق و ناخوشایند به گوش، و بالاخره بزک کردن کلمات «فسیل» و استفاده از آن ها جداً پرهیز کرد. گفتگو باید چنان باشد که خوانند احساس کند با مردم زنده سروکار دارد.● نام
یکی دیگر از راه های شخصیت پردازی استفاده از نام است. هر شخصیتی لاجرم باید نامی داشته باشد، و نویسنده به راحتی می تواند برای القای هدف خود در شخصیت پردازی از نام استفاده کند. اگر به فهرست داستان ها بنگریم، همیشه در نام گذاری شخصیت ها تعمدی بوده است تا نام در راستای ویژگی های فرد باشد، ولی سبک نام گذاری نویسندگان با یکدیگر متفاوت است. اسم یک شخصیت می تواند به چهار صورت ویژگی های او را بیان کند.
۱) ارتباط بصری: مانند دو حرفO و I که اولی در اسم شخصیتی که چاق است به کار می رود و I برای فردی که بلند قد است.
۲) ارتباط آوایی: در این مورد می توان به نام آواها اشاره کرد که ارتباط میان دال و مدلول از طریق موسیقی کلام انجام می شود. مانند منّ و منّ، شر شرر،
۳) ارتباط از طریق تولید آواز: گاهی نویسنده برای شخصیت خود نامی پرطمطراق انتخاب می کند که تلفظ آن مشکل است و می خواهد از طریق موسیقی کلام احساس را به خوانند منتقل کند.
۴) استفاده از اسم های نمادین: گاهی اسم یک شخصیت اشاره به بعضی از مفاهیم اساطیری و ادبی بیرون از داستان می کند.توجه به تداعی معانی اسم شخصیت ها از آغاز قرن بیستم شروع شد. نویسندگان و همین طور شاعران سمبولیست، متوجه ارتباط شکل ظاهری کلمات و بار عاطفی آن ها، آهنگ کلام و تداعی توأم با آن شدند. استفاده از تداعی معانی به نویسنده امکان می دهد که با یک کلمه چندین نکته و مفهوم خاص را به طور همزمان به خواننده خود القا کند. در چارچوبی که برای قدرت داستان برشمردیم. یعنی «هر چه غیر مستقیم تر قوی تر»، در نام گذاری شخصیت هم هر چه از راه پیچیده تر و مخفی تری وارد شویم، اثر آن عمیق تر خواهد بود و غیر مستقیم ترین راه استفاده از همین روش تداعی معانی است.
واژه فلورانس (Florence) در معنای معروف خود نام شهری است، اما می تواند گل را نیز به ذهن متبادر کند (زیرا ریشه آن «فلورا» نام الهه گل است و فلور در زبان های اروپائی به معنی گل است) همچنین فلورانس در زبان های اروپائی اسم زنان است. در زبان فارسی نیز می توان شقایق را مثال زد که اسم گلی است و خشخاش و داغ و درد و دامنه کوه و صحرا و اوایل بهار را به ذهن متبادر می کند و هم می تواند اسم زنی باشد و نیز در ارتباط با لاله یادآور شهید و شهادت و خون است و نیز می تواند برای کسی تداعی کننده خاطره خاصی باشد. نمونه شعری آن در ادبیات:
دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش (صائب)
آبرو «آب» را به ذهن می آورد که با پل تناسب دارد.
در رمان های اخیر بعضی از شخصیت ها را می بینیم که در داستان نام مشخصی ندارند، بلکه با صفت یا ضمیر معرفی می شوند. این شیوه به خصوص در رمان هایی که به شیوه سیال ذهن نوشته شده اند، دیده می شود. نام نبردن از شخصیت می تواند دلایل بسیاری داشته باشد از جمله اینکه نویسنده علاقه ای به شخصیت ندارد؛ یا نام بردن او برایش مهم نیست یا نام او را به درستی نمی داند یا در ذهن راوی داستان چند نفر با یکدیگر ادغام شده و برای راوی جدا کردن آن ها دشوار است و شاید بدلیل آشنایی زدایی و وادار کردن خواننده به تفکر، نویسنده نامی را برای شخصیت خود انتخاب نمی کند؛ یا به خاطر بی هویتی شخصیت داستان یا ترس و نفرت راوی از شخصیت مورد نظر و دلایل متعدد دیگر که به انگیزه راوی بستگی دارد.
● قیافه ظاهری
توصیف ظاهر یکی دیگر از ابعاد شخصیت پردازی است که ارزش آن از قدیم الایام مورد توجه بوده است. یعنی به مشخصات و ویژگی های ظاهری فرد در راستای داستان توجه می شده است. ظاهر پیشتر از گفتار به عنوان وسیله ای برای نشان دادن انسان ها شناخته شد. قهرمانان حماسه ها همه از ظاهری متناسب با رفتارهای خاص خود برخوردار بودند یعنی دارای جثه ای بزرگ و تقریباً همه موصوف به صفت زیبایی بودند. در مکتب های مختلف ادبی نیز به قیافه از چشم انداز خاصی نگریسته می شد. رمانتیسم به ظاهر افراد با پاره ای مبالغ می نگریست. زیبایی شخصیت ها با تفصیل بیشتری شرح داده می شد. در ناتورالیسم نیز زشتی و ناپاکی طبقات پایین اجتماع و توصیف ظاهر شخصیت ها که معمولاً از طبقات پایین بودند، با رنگ های زننده تری نشان داده می شد و در رئالیسم به واقعی بودن قیافه و خصوصیات طبیعی پرداخته می شد. در هر حال همه مکتب ها به قیافه ظاهری به عنوان یکی از مجال های اظهار دیدگاه های خود می نگریستند. در بعضی داستان ها حتی قهرمانانی بی چهره می بینیم. قهرمان هایی که تنها وجود آنها یا عمل آنها مهم است و قیافه شان هیچ اهمیتی ندارد مانند قهرمانان پیرمرد و دریا و خشم و هیاهو. می توان گفت، چون توصیف ظاهری یکی از روش های مستقیم شخصیت پردازی است و رمان در سیر خود همیشه به سوی روش های غیر مستقیم رفته است؛ بنابراین از اهمیت توصیف ظاهر رفته رفته کاسته شده است تا شکل جدید خود را یافته است، و داستان هایی می توان یافت که هیچ اثری از توصیف ظاهر در آن ها نیست.
توصیف و دخالت نویسنده در داستان های قبل از قرن بیستم چیز متداولی بود. بدین معنی که نویسنده به خواننده اجازه نمی داد که به طور مستقیم با شخصیت ها ارتباط برقرار کند.
در طول داستان خواننده وجود نویسنده را احساس می کند و مجبور است که از دریچه چشم او داستان را بنگرد.
سلیقه نویسنده نمی تواند نفرت و بیزاری خود را از شخصیت منفی اثر خود کتمان کند.
هیچ گاه توصیف نویسنده به تنهایی نمی تواند کارساز باشد، بلکه باید در کنار توصیف ویژگی های اشخاص را اثبات کرد. با گفتن اینکه شخصیتی شوخ، زیرک، پلید، دست و دل باز، تنبل و بداخلاق است، شخصیتی خلق نمی شود بلکه باید توصیف توأم با عمل باشد موضوع مورد بحث در داستان بر اثر طول و کثرت توصیفات که از آن می کنند جسمیت و موجودیت نمی یابد؛ بلکه به سبب پیچیدگی و تعدد روابطی که با اشخاص مختلف داستان دارد، به عمق هستی می رسد، و آنگاه واقعی تر می نماید به عبارت دیگر هرچه علاقه خواننده به تغییر و تبدیل جهان مخلوق داستان بیشتر باشد کشف آن جهان زنده تر می شود»
● شخصیت پردازی درشیوه جریان سیال ذهن
این شیوه، شیوه جدیدی است که در آن زمان و مکان واقعی در هم ریخته می شود و زمان اثرگاه در گذشته و گاه در آینده است. به خاطر همین خیلی از ابعاد شخصیت پردازی تغییر پیدا می کند. گفتار در داستان های قبل از قرن بیستم همواره منطقی و دارای سیر خاص خود بود یعنی بین دو شخصیت به صورت سؤال و جواب طرح می شد و ادامه پیدا می کرد، اما در داستان های سیال ذهن ممکن است سؤالی چندین بار تکرار شود یا اول جواب و بعد سؤال مطرح شود و یا هر شکل ممکن دیگری برای نقل گفتار به کار آید. اعمال نیز در داستان های سیال ذهن همینطور است؛ یعنی توالی آن ممکن است به هم بخورد و عملی که پیامد عمل دیگری است، در داستان قبل از آن بیاید و ذهن راوی ازپیامد به عمل نخستین برسد؛ درحالی که در رمان منطقی این امر ممکن نیست. نام به دلیل گذرا و کوتاه بودنش در داستان های سیال ذهن به کار برده می شود اما باز آن هم دچار ویژگی های این شیوه می شود. یعنی اسامی ممکن است بر چند شخصیت اطلاق شوند، یعنی با یکدیگر آمیخته شوند.
یا گاه ممکن است از نام استفاده نشود و به جای آن ضمیر آورده شود که با دشواری بتوان مراجع آن را پیدا کرد.
توصیف قیافه ظاهری نیز در شیوه جریان سیال ذهن دچار تشتت است. متمرکزکردن ذهن بر روی قیافه فردی به اندازه یک پاراگراف کار دشواری است، به همین دلیل توصیف قیافه در داستان سیال ذهن به صورت گذرا و مختصر است. در هر موردی که به قیافه پرداخته شود، یک یا دو جنبه از آن توصیف می شود و یا شاید ذهن راوی به دلیل نزدیکی، درپی توصیف قیافه ظاهری برنیاید به همین دلیل گاه قهرمان هایی بی چهره دراین شیوه می بینیم، یا تنها یکی از اجزایشان مثل گردن یا هر عضو دیگر که فکر راوی را به سمت خود بکشد، توصیف شود و آن هم به صورت بسیار گذرا و مختصر.
تک گویی درونی که به عنوان یکی از شیوه های روایت (زاویه دید، دیدگاه) در داستان است، می تواند یکی از شیوه های شخصیت پردازی درجریان سیال ذهن of consciousness stream استفاده شود. خواننده به طور غیرمستقیم درجریان افکار شخصیت داستان و واکنش های نسبت به محیط اطرافش قرارمی گیرد و سیر اندیشه های او را دنبال می کند.
سلیمان مختاری
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید