یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به دو فیلم کم‌تر دیده‌شده‌ی موزیکال


نگاهی به دو فیلم کم‌تر دیده‌شده‌ی موزیکال
۱) دختران جوان روشه‌فورت
▪ نویسنده و کارگردان: ژاک دمی
▪ محصول ۱۹۶۷ فرانسه
فیلم به داستان زندگی دو دختر دوقلو به نام‌های «سولانژ» و «دلفین» می‌پردازد که یکی نوازنده و دیگری خواننده است و هر دو در کنار برادر کوچک‌تر و مادرشان «ایوون» که کافه‌یی کوچک دارد، زندگی می‌کنند. در این بین هر کدام ماجرای عاشقانه‌ی خود را دارند و به دنبال مرد ایده‌آل خود هستند.
فیلم دارای فیلمنامه‌ی ضعیفی است که «ژاک دمی» سعی کرده این ضعف را زیر ساختار پرطمطراق و پرزرق و برق فیلمش مخفی کند. بیش از حد تصادفی بودن خطوط اصلی داستان، گاه اثر را تا حد یک فیلم هندی پایین می‌آورد. برای مثال آقای «دام»، معشوق سابق ایوون، بعد از ده سال دوری و بی‌خبر بودن از معشوقه‌اش دقیقاً به چند کوچه پایین‌تر از مغازه‌ی ایوون نقل مکان می‌کند و یکی از مشتریانش نیز سولانژ است، در حالی که نمی‌داند او دختر ایوون است. او هم‌چنین دوست نوازنده‌یی دارد به نام «اندی میلر» که قصد دارد سولانژ را به او معرفی کند تا زمینه‌ی پیشرفت سولانژ فراهم شود، در حالی که قبل از این معارفه اندی و سولانژ در خیابان به هم برمی‌خورند و بدون آگاهی از موقعیت و نسبتی که با هم در آینده خواهند داشت،‌ عاشق یکدیگر می‌شوند.
یا پسری به نام «ماکسین» که هر روز به کافه‌ی ایوون می‌آید و به دنبال دختر ایده‌آل خود است. او تصور خود از آن دختر را در قالب یک نقاشی بر روی بوم آورده که بسیار شبیه به دلفین است و دلفین با دیدن نقاشی، ندیده عاشق ماکسین می‌شود، هم‌چنان که ماکسین ندیده عاشق اوست. باور این مسئله که ماکسین به رغم این‌ که مشتری ثابت ایوون است هرگز دختر او را ندیده، بسیار سخت است. هم‌چنان که باور برخوردهای تصادفی مداوم قهرمان‌های فیلم در خیابان با یکدیگر اما به شکلی که معماهای عاشقانه حل نمی‌شود، تقریباً محال به نظر می‌رسد. اساساً این فیلم نوعی موزیکال فانتزی محض است که با نمونه‌های آمریکایی که داستان آن‌ها در فضایی واقعی اتفاق می‌افتد، بسیار متفاوت است.
در این فیلم مردم کوچه و خیابان دایم در حال رقصیدن هستند و تقریباً اتفاقات هیچ نسبت معقولی با دنیای واقعی ندارد و همین امر شاید توجیه‌کننده‌ی حجم بالای تصادفات فیلم باشد. البته ژاک دمی که برای دیگر موزیکالش «چترهای شربورگ» موفق به کسب نخل طلای جشنواره‌ی کن شده بود با تجربه‌ی خوب توانسته است، استفاده‌ی مناسبی از رنگ و نور کند به شکلی که باعث افزایش جذابیت صحنه‌ها شود. علاوه بر این‌ها نکته‌ی ویژه‌ی فیلم، حضور دو بازیگر مشهور تاریخ سینما در کنار یکدیگر است؛ یکی اسطوره‌ی بازیگری یعنی «کاترین دونو» در نقش دلفین در معدود حضورهای او در یک موزیکال - که شاید دیدن آن برای تماشاگران کنونی سینما که بیش‌تر به دیدن دونو در نقش‌های درونگرا و کم‌تحرک عادت کرده‌اند کمی عجیب باشد - و دیگری «جین کلی» یکی از برترین بازیگران تاریخ سینمای موزیکال آمریکا که در این فیلم به زبان فرانسه صحبت کرده و آواز خوانده است. جین کلی به هنگام بازی در این فیلم پنجاه ‌و پنج سال دارد در حالی که دستِ کم ده سال جوان‌تر می‌نماید و میزان انرژی و تحرک او در این سن حیرت‌انگیز است
۲) واگن هنرپیشگان
▪ کارگردان: وینسنت مینه‌لی
▪ محصول ۱۹۵۳ آمریکا
یک تهیه‌کننده و کارگردان تئاتر از یک بازیگر موزیکال کهنه‌کار به نام «تونی هانتر» (فرد آستر) که دیگر دوره‌اش رو به اتمام است، دعوت می‌کند تا با هم اجرایی مدرن و موزیکال از «فاوست» داشته باشند. با شکست نمایش، هانتر تصمیم می‌گیرد با کمک همان گروه بازیگران، موزیکال‌هایی شاد و مطابق با سلیقه‌ی عام را در شهرهای مختلف اجرا کند و در نهایت نیز موفق می‌شود.
فیلم اثری خلاقانه با ساختاری بسیار سنجیده و طبق قواعد و در عین حال جذاب است. فرد آستر در نقشی اتوبیوگرافیک با ارایه‌ی بازی به‌یادماندنی و با استفاده از آوازهایی که عمدتاً کار خود اوست، صحنه‌هایی به‌یادماندنی از تسلط خود در بازیِ نقش‌هایی این‌چنینی به یادگار می‌گذارد و به واقع فیلم تا امروز بسیار کم‌تر از آن‌ چه که استحقاق داشته، ارزش گذاشته شده است. برای نشان دادن تأثیر آن می‌توان به این مسئله اشاره کرد که نماهنگ «جانیِ خونسرد» (Smooth Criminal) از مجموعه ترانه‌هایی که «مایکل جکسون» با ارایه‌ی آن‌ها در اوایل دهه‌ی نود به شهرت رسید، ساختاری بسیار تاثیر گرفته از این فیلم دارد. این نماهنگ که با افتتاحیه‌ی عجیبش - سکه‌یی که از فاصله‌یی دور به درون دستگاه پخش موسیقی پرتاب می‌شود و آن را به کار می‌اندازد - به نوعی تبدیل به مشهورترین نماهنگ بین آن مجموعه آثار شد، شباهت بسیاری به فصل پایانی فیلم دارد که هجویه‌یی است بر داستان‌های کارآگاهی «میکی اسپلین». آن‌ چه که در جانیِ خونسرد می‌بینیم به لحاظ بصری به‌شدت به تصویر فانتزی - کابوس‌واری که «وینسنت مینه‌لی» از فصل کلوب و درگیری داخل آن نمایش می‌دهد، نزدیک است. در هر دو مورد کلوبی را می‌بینیم که یادآور میکده‌ها و قمارخانه‌های زیرزمینی دهه‌ی بیست آمریکاست و افراد داخل آن و به‌خصوص مردها لباس سیاه بر تن دارند.
با ورود غریبه‌یی که لباسی کاملاً روشن به تن دارد همه‌ی نگاه‌ها متوجه او می‌شود. او ظاهراً کارآگاه است و در جست‌وجوی یک قاتل با اعضای کلوب درگیر می‌شود. ترکیب این مواجهه با فضای کمیک‌استریپ‌وار و اغراق‌شده‌ی داخل کلوب و استفاده‌ی هجو و پرسر و صدا از اسلحه و انعکاس تند نور بر روی فلزات در کنار حرکات موزونی که به درگیری‌ها صورت ریتمیک و جذابی می‌دهد، ترکیب بصری گیرایی ایجاد می‌کند که تا امروز نیز هم‌چنان جذاب و تازه است.
علاوه بر استفاده‌ی بسیار حساب‌شده از رنگ‌ها، نوع استفاده‌ی مینه‌لی از فیلمبرداری و استفاده از نماهایی با مدت زمانی طولانی و تا حد امکان کم‌تر خردشده که به شکلی ناخودآگاه باعث افزایش ارتباط مستقیم مخاطب با صحنه می‌شود، باعث تأثیرگذاری بیش‌تر فیلم می‌گردد، به عنوان مثال در فصل آواز «لوییزا» به رغم این‌ که تمام اتفاقات در فضایی بسته و به کوچکی یک اتاق با بیش از بیست شخصیت رخ می‌دهد، نمای ممتد حدوداً دو دقیقه‌یی را با میزانسنی تئاتری شاهدیم که در آن هر کدام از بازیگران مشغول اجرای نقش خود به بهترین وجه هستند و عملاً نمی‌توان گفت در صحنه، نقش سیاهی‌لشکر را بر عهده دارند.
یا در یکی از نقاط اوج میزانسن‌های سنجیده‌ی فیلم در فصلی که هانتر در ایستگاه مترو با تبهکاران درگیر می‌شود، جابه‌جایی‌های مداوم دوربین و در عین حال دور و نزدیک شدن دوربین به سوژه‌ها به تناوب و با تناسب - البته با در نظر گرفتن این مسئله که در آن سال‌ها هنوز استدی‌کم اختراع نشده بود - و نیز تصحیح کادرهای عالی به جای تقطیع نماها که گاه یادآور نمونه فیلم‌های مدرن اروپایی است فصلی بسیار جذاب و به‌یادماندنی و در عین حال وجدآور و حتی نفس‌گیر می‌سازد. همه‌ی این‌ها، فیلم را به یکی از ماندگارترین آثار در ردیف فیلم‌های موزیکال تبدیل می‌کند.
داوود زادمهر
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید