سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا
کودک...دختر...همسر...مادر
فرهنگسرای دختران... فرهنگسرایی که به نام دختران و برای دختران تاسیس شده است.
قبل از اینکه وارد شوی تمام تلاشت را میکنی که فکرهای خوبی داشته باشی؛ در تصورت آنجا جایی است که در آن به تو به عنوان یک دختر جوان نگاه میکنند، نه یک مشکل و نه یک معضل و نه کسی که یک دنیا مشکلات روانی دارد و باید برایش کلاسهای روانشناسی و مشاورههای مجانی بگذارند. در ذهنت لااقل در فرهنگسرای دختران، تو یک دختر هستی و مثل یک آدم به تو نگاه میشود... اما ته دلت کسی میگوید محال است! آنجا هم جایی است مثل بقیه جاها. سعی میکنی امیدت را از دست ندهی... دنبال آدرس میگردی؟
اگر میخواهی بدانی این فرهنگسرا، کجای نقشه تهران است باید به دنبال بلوار فردوس بگردی؛ آنجا یک ساختمان نه چندان کوچک است که بر تابلویش نوشتهاند: «فرهنگسرای دختران»؛ داخل که میروی فضای بزرگی است در دو طبقه. دبیرخانه در طبقه همکف است. برای گرفتن اطلاعات وارد یک اتاق شیشهای میشوی. از خانمی که آنجا نشسته میپرسی:
- «شما چه برنامههایی برای دختران دارید؟»
و در کمال ناباوری میشنوی:
- «اینجا تنها نامش فرهنگسرای دختران است و هیچ فعالیت خاصی در خصوص دختران انجام نمیدهد. لیست برنامهها را بیرون از نگهبانی بگیر...»
دلت میخواست بخصوص در این روزهای حول و حوش «روز دختران» همه در تکاپو باشند! دلت میخواست از در که وارد میشدی همه جا پر از دخترانی باشد که در حال تلاشند برای روز خودشان... روز تو... اما سکوت در گوشت فریاد میزند!
...
به نگهبانی میروی و لیست را میگیری: «کارگاه مذهبی همسرداری در اسلام... کارگاه منزلت کودک در خانواده... کارگاه وابستگیهای سالم... مسابقه سفره رنگین... کارگاه من و همسرم... کارگاه پرواز روح و تعبیر خواب در اسلام... کارگاه تغذیه در قرآن کریم...» و اما لیست کلاسهای آموزشی: «خیاطی... آشپزی... سفرهآرایی... عروسک فانتزی... گریم... سفال...»
همان طرف دلت که بدبین است شروع میکند: «گفتم که... اینجا هم مثل همه جا...»
طرف خوشبین دلت آرام زمزمه میکند: «مگر من چه میخواهم؟ من آشپزی دوست دارم. سفره آرایی دوست دارم، اما سفره آرایی هویت من نیست! این تنها یک هنر است که اگر داشته باشم خوب است، اما من هویتی جدا از سفره آرایی و آشپزی دارم... من آن هویت را میخواهم... اینجا هم نبود...»
طرف بدبین میپرد وسط و میگوید: «میفهمی این لیست یعنی چه؟ یعنی تو از همان وقتی که به دنیا آمدی فقط برای شوهرداری و بچهداری به وجود آمدی... این یعنی...»
- «من مخالف ازدواج و بچهداری نیستم... فمنیست تندرو هم نیستم که طرفدار از بین رفتن مردان باشم؛ من فقط خودم را میخواهم... آخر من تا دختر نباشم، چگونه میتوانم همسر و مادر خوبی باشم... من اگر الان نیاموزم چگونه خودم باشم، فردا چگونه میتوانم از خودگذشتگی کنم...؟!» دیگر حتی حوصله حرفهای طرف بدبین را هم نداری... تنهایش میگذاری و او همین طور مدام غر میزند.
در راه سرت را به شیشه ماشین تکیه میدهی و به آدمهایی که به هرسو میدوند مینگری و با خود میاندیشی که هویتت را کجا میتوانی پیدا کنی؟ هیچ کس نیست که راهنماییات کند. مشاورههای فراوانی هست اما در مورد راهنماییهای پیش از ازدواج و پس از ازدواج... کسی هست که مرا به من نشان دهد؟ این همه متولی و سرپرست و وزیر و وکیل که همه ادعای جوانگرایی دارند و خود را متولی من میدانند الان چه میکنند؟!
«معلوم است دیگر... اسم یک روز را گذاشتند روز دختر و همان روز در تلویزیون و رادیو چند برنامه مزخرف پخش میکنند که به لعن خدا هم نمیارزد و تمام... چه توقعها داری! چه کار کنند؟ همین دو تا برنامه از سرت هم زیاد است... هویت؟! هویت کیلویی چند؟ بیخیال... ابتکار رو حال کن: روز دختر!»
طرف خوشبین میگوید: «کاش در این روز و در همه روزهای سال جایی بود برای دختری که دنبال خودش میگردد... کاش راهنمایی بود...»
به امید دیگر مکانی که به نام بانوان است، به سوی پارک بهشت مادران میروی. مادر چه کلمه زیبایی... وارد میشوی. در این پارک تنها زنان و دختران اجازه ورود دارند! دور تا دور پارک را پوشاندهاند تا زنان بتوانند در آن راحت قدم بزنند... روسریات را در میآوری و در کیفت میگذاری. نسیم خنک پاییزی تو را با خود میبرد. قبل از اینکه وارد چنین پارکی شوی به نظرت خندهدار میآمد، اما حالا که آمدی میفهمی چندان هم بد نیست. خانمهایی هستند که در آنجا دوچرخه سواری میکنند و کسانی هم با دوستانشان آمدهاند برای گردش و پیک نیک. از اردیبهشت امسال چنین پارکهایی بوجود آمدند. البته بوجود که نه، چندین پارک شهر را نصف کردند و دورش حصار کشیدند و پارک زنان نامیدندش. و جالبتر اینکه تنها تا ۸ شب مخصوص زنان است و جمعه ها هم مختلط است!
ناگهان یاد حرف دکتر آزاد میافتی که در مصاحبهای گفته بود: «زنان جامعه ما از سطح پایین به سطح عمومی رسیدند. حق اعتراض به خرید آقایان را پیدا کردند و خودشان خرید میکنند. رانندگی میکنند .دانشگاه میروند و درس میخوانند ولی کم کم این سطح هم برایشان جذابیت ندارد و خواهان ورود به سطح بالا هستند. جایی که مردان راهشان نمیدهند.»
به این حرفها فکر میکنی... به روز دختر... به پارک... به جامعه مردسالاری که برای ساکت کردن تو میاندیشد و راهی پیدا میکند. روزی را به نامت میگذارد، پارکی را برایت مهیا میکند، امور زنان در همه ادارهها راه میاندازد و تا لب به اعتراض گشودی، این فعالیتهای پربارش را به رویت میآورد و فریاد را در گلوی تو خفه میکند. شاید برای اینکه نتوانی خودت را بیابی. این خود تو برای جامعه مردسالار خطرناک است... پس نباید بیابیاش. لابه لای کلاسهای آموزش آشپزی و خیاطی او را رها کنی تا جامعهات راحت باشد. تو مادر و همسری هستی که باید «از خود گذشتگی» کند اما از کدام خود بگذرد مهم نیست... پس بگذر!
منبع : مجله اینترنتی دخت ایران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
حماس غزه آمریکا رافائل گروسی رهبر انقلاب حج مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان دولت دولت سیزدهم حسین امیرعبداللهیان رسانه
هواشناسی تهران قتل شهرداری تهران حجاب قوه قضاییه سیل فضای مجازی آموزش و پرورش سلامت سیلاب سازمان هواشناسی
قیمت خودرو خودرو مالیات ایران خودرو بانک مرکزی قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو قیمت دلار مسکن حقوق بازنشستگان
تئاتر دفاع مقدس سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب سینمای ایران مسعود اسکویی صدا و سیما سینما
دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان فضا
اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین روسیه رفح چین اوکراین طوفان الاقصی نوار غزه مصر طالبان
استقلال فوتبال پرسپولیس لیگ برتر ذوب آهن نساجی لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران بازی سپاهان رئال مادرید جواد نکونام
هوش مصنوعی اپل سامسونگ آیفون باتری مایکروسافت گوگل ناسا تلفن همراه ماهواره
بیماران خاص کاهش وزن رژیم غذایی زیبایی بیمه دندانپزشکی فشار خون سبزیجات