یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


فروشگاه خالی از شگفتی


فروشگاه خالی از شگفتی
«فروشگاه شگفت آقای مگوریوم» یک فانتزی دوست داشتنی با درجه نمایشی G است که اولین فیلم زاک هلم در مقام کارگردان به شمار می رود. هلم که پیش از این به عنوان فیلمنامه نویس فعال بود («عجیب تر از قصه» از آثار اوست)، گرچه لحظات باشکوهی در فیلم خود خلق کرده که علاوه بر کودکان، بزرگسالان را نیز مجذوب خود می کند، اما با توجه به عنوان دهان پرکن فیلم باید گفت اثر نهایی آن چنان که باید و شاید مخاطب را شگفت زده نمی کند و وی را به هیجان نمی آورد. همکاری کمپانی فاکس و والدن در شرایط فعلی که فیلم های خانوادگی کمتری روی پرده می آیند شایسته تقدیر است اما مراجعه کنندگان به فروشگاه شگفت انگیز این فیلم باید بدانند که اجناس این فروشگاه چندان متنوع نیست و نباید توقع زیادی از آن داشته باشند،
«فروشگاه شگفت آقای مگوریوم» داستان چندان ارژینال و اصیلی نیست و اعتبار و ارزشی هم اگر کسب کند باید خود را مدیون بازی ها، کتاب ها و اسباب بازی هایی بداند که از واقعیت به داستان راه یافته اند و در جای جای فیلم خاطره های شیرینی را برای مخاطب زنده می کنند (اسباب بازی هایی واقعی مانند «اسلینکی»). فیلم اما در کنار به کارگیری چنین عناصر جذابی، داستان خود را در فصل های متعدد توسط پسری نوجوان به شیوه «روزی روزگاری» تعریف می کند (بازیگر نوجوان فیلم زاک میلز است که قبلاً در فیلم «هالیوود لند» شاهد بازی اش بوده ایم).
در فیلم با مالک سالخورده یک فروشگاه اسباب بازی به نام آقای مگوریوم (داستین هافمن) مواجه می شویم که ۲۴۳ سال دارد و آرایش موهایش بسیار شبیه موهای کریستوفر لوید در نقش دانشمند دیوانه فیلم «بازگشت به آینده» است. مگوریوم با میل خودش و از سر رضایت قصد دارد از این سیاره برود و سïکان مدیریت فروشگاهش را به دختر جوان تحت الحمایه اش بسپارد. دختری به نام ماهونی (ناتالی پورتمن) که اعجوبه نواختن پیانو است و به فروشگاه آقای مگوریوم پناه آورده است. فروشگاه مشتری پر و پا قرصی به نام اریک (میلز) هم دارد در نقش پسری آرام و دست و پا چلفتی، که علاقه زیادی به کلاه دارد و به دلیل اینکه دوستانی هم سن و سال خودش ندارد بیشتر وقتش را با اهالی فروشگاه مگوریوم می گذراند. در این جهان تخیلی و عجیب و غریب شخصیت دیگری به نام هنری (جیسن بیتمن) هم حضور دارد که در نقش حسابدار فروشگاه و به دعوت آقای مگوریوم در فروشگاه مشغول به کار شده است. شخصیتی که مانند شخصیت مادر در فیلم «ئی تی» با جهان جادویی پیرامون خود بیگانه است و خبر ندارد که گورخر آقای مگوریوم یا حیوانات عروسکی وی در کنار شخصیت های فیلم زندگی لذت بخش خود را دارند.
ایده اسباب بازی هایی که به زندگی واقعی انسان ها وارد می شوند ایده چندان جدیدی در فیلم نیست؛ همینطور ایده شخصیت عجیبی که به دنبال وارثی می گردد تا از این طریق زندگی اش را جاودانی کند. (ویلی ونکا را به یاد آورید که همین چندی پیش با بازی جانی دپ در فیلم «چارلی و کارخانه شکلات سازی» تیم برتون به عرصه سینما راه یافت) با این حال زاک هلم تلاش بسیاری برای باورپذیر کردن جهان داستانی فیلمش انجام داده و به همین دلیل جهان جادویی فروشگاه را از زاویه دید کودکی به مخاطبان شناسانده است. دیالوگ های جاندار و تاثیرگذار فیلم هم به این باورپذیری کمک کرده است تا در نهایت پیام اصلی فیلم به تدریج به مخاطبان عرضه شود؛ ستایش زندگی و پذیرش مرگ با آغوش باز به عنوان سفر باشکوهی که پس از زندگی در انتظار انسان ها است.
فیلم البته در شرح و بسط شخصیت های کلیدی خود (تنها چهار شخصیت کلیدی) با مشکل مواجه است و از موقعیت ها و بسترهای داستانی پیش رویش کمال استفاده را نمی برد و در باورپذیر کردن بخشی از رفتار آنها به مخاطب ناتوان است. نمونه اش اشاره به این نکته که مدیریت ماهوی می تواند فروشگاه را در معرض خطر قرار دهد یا شک و تردیدی که برای پذیرفتن مسوولیت فروشگاه در غیاب مگوریوم همراه اوست که به هیچ وجه کارکرد صحیح خود را در فیلم نمی یابد.
از میان بازیگران فیلم ناتالی پورتمن به خوبی از پس نقش دختری معصوم و بی پناه برآمده و داستین هافمن نیز گرمای قابل توجهی به شخصیت محوری فیلم بخشیده است. خصوصاً با صدای کارتونی اش که از صدای پل وینچل معروف الهام گرفته شده است.
به لحاظ تکنیکی فیلم غیر از سکانس نقطه اوجش چندان از جلوه های بصری استفاده نکرده که در همان تک سکانس هم به جای روی آوردن به اسباب بازی های انسان نما یا کودکانی با چشمان گرد شده، به موسیقی الکساندر دسپلت و ارون زیگمن پناه برده است.
«فروشگاه شگفت آقای مگوریوم» تمام تلاش خود را برای به هیجان آوردن کودکان و مخاطبان بزرگسال انجام داده و در استفاده از قواعد مرسوم و محبوب فیلم های مشابه و حتی تکرار آنها هیچ ابایی نداشته است. عمده مشکلش اما به این نکته باز می گردد که داستان خود را تنها برای مخاطبان «تعریف» می کند و در انتقال حس و حال فانتزی و شگفت انگیز فیلم به آنان ناتوان است. مسلماً میان تعریف صرف یک داستان و انتقال حس و حال آن به شنونده و در اینجا به تماشاگر تفاوت بسیاری وجود دارد.
منبع؛ ورایتی
برایان لاوری
ترجمه؛ یحیی نطنزی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید