یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ضرورت تبیین نظریه سیاسی اسلام در نهج‌البلاغه


ضرورت تبیین نظریه سیاسی اسلام در نهج‌البلاغه
این مقاله مسائل زیر را از دیدگاه نهج البلاغه مورد بررسی قرار داده است:
الف) لزوم حكومت از این دیدگاه
ب) مردم از منظر حكومت
ج) حكمرانان خزانه دار و امین مردم اند
د) شرایط حاكم اسلامی
و) نقش مردم در گزینش حاكم.
دولت عالیترین نهاد سیاسی است كه اقتدارات ملی را در دست دارد و حاكمیت آن كلیه نهادهای حاكم جامعه را در بر می‏گیرد، چنین قدرت برای حكومت وقتی منطقی و مقبول است كه بر پایه قانونی استوار باشد كه از منبع پذیرفته شده‏ای نشأت گرفته و مشروعیت آن ملاك مقبولی داشته باشد.
در رژیمهای مردمی آراء عمومی منبع قدرت حكومت و به تعبیر دیگر دموكراسی ملاك مشروعیت آن شناخته شده است، در مورد حكومت اسلامی۱ نیز این سؤال مطرح است كه منبع قدرت حكومت و ملاك مشروعیت آن كدام است؟ آیا در مشروعیت آن مردم نقش دارند یا نه؟ این مقاله برای رسیدن به پاسخ سؤال مطرح شده مسائل زیر را از دیدگاه نهج البلاغه مورد بررسی قرار داده است:
۱) لزوم حكومت از این دیدگاه
۲) مردم از منظر حكومت
۳) حكمرانان خزانه دار و امین مردم اند
۴) شرایط حاكم اسلامی
۵) نقش مردم در گزینش حاكم.
با بررسی مسائل یاد شده معلوم می‏شود كه وجود حكومت در جامعه از دیدگاه نهج البلاغه یك ضرورت است و بدون آن هیچگونه تعالی امكان‏پذیر نیست، پس حكومت از این دیدگاه یك وسیله است و ارزش آن تنها در صورتی است كه وسیله اجراء عدالت و احقاق حقوق مردم باشد، بنابراین حاكم باید شرایط خاصی را داشته باشد و بدون آنها نمی‏تواند به عنوان حاكم اسلامی امور را بدست گیرد و بدون آن شرایط حكومت هیچ فردی مشروع نخواهد بود.
در تعیین و گزینش فردی كه شرایط حكومت را به بهترین شكل دارا باشد راه مورد پذیرش ومعقول جز انتخاب مردم نمی‏باشد و در اینجاست كه مردم نقش اصلی را بازی می‏كنند یعنی از میان افرادی كه دارای این شرایط هستند فردی را با رأی و بیعت خود گزینش می‏كنند و بدین وسیله حكومت مشروعیت لازم را بدست می‏آورد.
مطالعه تاریخ نشان می‏دهد كه انسان به جهت زندگی اجتماعی ناگزیر از آن است كه نیازهای خود را از طریق یك نظام اجتماعی و همكاری و تعاون در آن نظام بدست آورد. از سوی دیگر تعارض و تزاحم خواسته‏های بشری و روح استخدام او نیاز به قوانین اجتماعی را تشدید می‏كند. طبیعی است وجود قانون به تنهایی در تأمین این هدف كافی نیست بلكه نیاز به قدرت اجرایی دارد كه حكومت غیر از این نمی‏باشد.
ارتقاء بشر در مسائل فرهنگی و اخلاقی و اجتماعی این نیاز را برطرف نمی‏سازد بلكه به جهت رشد و توسعه قلمروهای زندگی بشر این نیاز شدیدتر احساس می‏شود، لذا ضرورت تشكیل حكومت برای ایجاد نظم و عدالت و تعالی زندگی بشر عقلاً از قضایایی است كه تصور دقیق آن ما را از توسّل به استدلال بی‏نیاز می‏كند. این ضرورت در منطق نهج البلاغه با تعابیری كه در زیر برخی از آنها را از نظر می‏گذرانیم آمده است:
الف) لزوم نظم در جامعه:
▪ امام علی(ع) در لزوم حكومت و ضرورت وجود آن فرمود:
«مردم ناگزیر از امیر و حاكم اند یا نیكوكار و یا بدكار، تا در سایه حكومت وی مؤمن به كار خویش پردازد و كافر نیز از مواهب زندگی بهره‏مند گردد و مردم زندگی خویش را در آن حكومت بسر برند و به وسیله وی اموال بیت المال جمع آوری شود و به كمك وی با دشمنان مبارزه گردد، جاده‏ها امن و امان شده و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته شود و نیكوكاران در رفاه و از دست بدكاران در امان باشند.»۲
امام علی(ع) این مطالب را در برابر خوارج فرمود كه آنان در آغاز امر مدعی بودند با وجود قرآن از حكومت بی‏نیازیم و با شعار «لا حكم الاّ لله» كه از قرآن اقتباس كرده بودند اساس حكومت را نفی می‏كردند. امام(ع) نفی هر قانون جز قانون الهی را می‏پذیرد، ولی معنی آن را نفی حكومت و نامشروع بودن فرمانروایی نمی‏داند و در آغاز سخن صریحا می‏فرماید كه این شعار خوارج «كلمهٔ حقّ یُراد بها الباطلُ نعم انه لا حُكْمَ الاّ للّه ولكن هولاء یقولونَ لا اِمْرهَٔ الا لله!» یعنی این سخن خوارج (لا حكم الاّ للّه) درست است ولكن مقصود آنان از این حرف آن است كه جز خدا فرمانروایی نیست و این نادرست است آنان سخن حقی را بر زبان می‏آورند و از آن معنی باطلی را منظور می‏دارند امام(ع) در سخن دیگر این حقیقت را چنین بیان می‏كند:
«وال ظلوم غشومٌ خیرٌ من فتنهٔ تدوم»۳
فرمانروای ظالم ستمگر كه بر مردم حكومت بكند از آشوب مداوم و پایدار بهتر است.
امام(ع) به نظم جامعه بسیار ارج می‏نهد، در وصیت خود به فرزندانش قبل از هر وصیت دیگر و به محض سفارش به تقوی نظم امور را تأكید می‏كند:
«اوصیكما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه كتابی بتقوی الله و نظم امركم»۴
شما و تمام فرزندان و فامیلم و هر كسی را كه كتاب من به او می‏رسد به پروای الهی و
به مجلس و دولت و دست اندركاران توصیه می‏نمایم كه قدر این ملّت را بدانید و در خدمتگزاری
به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان كه نور چشمان ما و اولیاء نعم همه هستند،
و جمهوری اسلامی ره آورد آنان و با فداكاریهای آنان تحقق پیدا كرد و بقاء آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نكنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید.وصیت نامه سیاسی الهی
نظم كارهایتان وصیت می‏كنم.
این نشانگر آن است كه جلوگیری از فته و هرج و مرج از دیدگاه نهج‏البلاغه بسیار مهم است، زیرا تمام كارها در یك جامعه منظم قابل پیاده شدن است، این هم بدیهی است كه چنین نظمی بدون قدرت حاكم و وجود حكومت امكان‏پذیر نیست.
ب) ستم گری و ستمكشی ممنوع است:
گرچه ضرورت نفی ستم یك حكم عقلی و از مستقلات عقلی است در بیان شرع و زبان دین نیز به صورت ارشادی تبیین شده و بر آن تأكید زیاد شده است و این نیز واضح است كه دفع ظلم بدون قدرت اجرایی لازم، امكان ندارد كه نتیجه منطقی این سخن لزوم و وجود حكومت برای نفی ستمگری و ستم كشی است.
امام علی(ع) می‏فرماید: «... و ما اخذ الله من العلماء علی آن لا یقارّوا علی كظّهٔ ظالمٍ و لا سغب مظلوم لالقیتُ حبلَها علی غارِبها و لقیت آخِرَها بكاسِ اوّلها...»۵... اگر نبود عهدی كه خداوند از دانشمندان گرفته است كه در برابر شكمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم سكوت نكنند من مهار شتر خلافت و حكومت را رها می‏ساختم و از آن صرفنظر می‏كردم.
ج ـ نفی تسلط و حاكمیت بیگانه بر مسلمان:
قرآن كریم سیادت مسلمانان و برتری كلمه حق را بیان داشته و خواهان عملی شدن آنهاست۶ و بسیار روشن است كه این دو بدون یك قدرت سیاسی كه وحدت و نظم میان مسلمانان ایجاد كند، ممكن نیست، لذا امام(ع) می‏فرماید:
«فرض الله... الامامهٔ نظاما للامهٔ»۷
خداوند امامت ـ تشكیل حكومت و وجود رهبری ـ را برای پایداری امت لازم نمود.
● حكومت برای اجرای عدالت
امام(ع) همانند هر انسان الهی و مرد ربانی حكومت و زعامت جامعه را به عنوان یك پست و مقام دنیوی كه مایه فخر باشد و حس جاه‏طلبی بشر را اشباع كند و به عنوان هدف زندگی، سخت تحقیر می‏كند و آن را بسیار بی‏ارزش می‏شمارد، آن را مانند دیگر مظاهر مادی دنیا از استخوان خوكی كه در دست انسان خوره‏ای باشد بی‏مقدارتر می‏شمارد، اما همین حكومت و زعامت را در مسیر اصلی و واقعیش یعنی به عنوان وسیله‏ای برای پیاده كردن عدالت و احقاق حق و خدمت به جامعه فوق العاده مهم می‏شمارد و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب می‏گردد و از شمشیر زدن برای حفظ و نگهداریش از دستبرد چپاولگران دریغ نمی‏ورزد.
ابن عباس در زمان خلافت علی(ع) بر آن حضرت وارد شد در حالی كه امام(ع) با دست خودش كفش كهنه خویش را پینه می‏زد از ابن عباس پرسید قیمت این كفش چقدر است؟ ابن عباس گفت ارزشی ندارد، امام فرمود ارزش همین لنگه كفش كهنه در نظر من از حكومت و امارت بر شما بیشتر است جز اینكه بوسیله آن عدالت را پیاده كرده و حقی را به صاحبش برسانم یا باطلی را از میان بردارم.۸
پس از نظر نهج البلاغه آن اصلی كه می‏تواند تعادل جامعه را حفظ كند و همه را راضی نگهدارد و پیكره اجتماع را سالم ساخته و به روح جامعه آرامش بخشد حكومتی است كه عدالت را سرلوحه خود قرار دهد، زیرا ظلم و جور قادر نیست حتی روح خود ستمگر و روح آن كسی را كه به نفع او ستمگری می‏شود، راضی و آرام نگهدارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان حق. در مقابل، عدالت بزرگ راهی است عمومی كه همه را می‏تواند در خود بگنجاند. و بدون مشكلی عبور دهد امّا ظلم و جور كوره راهی است كه حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی‏رساند.
همانطور كه در تاریخ آمده است خلیفه سوم بخش عظیمی از اموال عمومی مسلمانان را در دوره خلافت خود تیول خویشاوندان و نزدیكانش قرار داد امّا همینكه علی(ع) حكومت و زمام امور را بعد از وی به دست گرفت به عنوان یك حاكم، وظیفه خود می‏دانست عدالت را پیاده كند و لذا می‏فرماید:
«به خدا قسم، اگر با آن اموال، برای خودشان زن گرفته باشند و یا كنیزكان خریده باشند باز هم آن را به بیت المال و خزانه عمومی مسلمانان برمی‏گردانم زیرا: «فانّ فی العدل سعهًٔ و من ضاق علیه العدل فالجورُ علیه اضیق»۹
همانا در عدالت گنجایش و وسعت خاصی است كه می‏تواند همه را در بر گیرد و در خود جای دهد و آن كس كه بیمار است و اندامش نامناسب شده ـ در عدالت نمی‏گنجد ـ باید بداند
كه جایگاه ظلم و جور بر وی تنگتر است»
امام(ع) به قدری عدالت را مهم و مراعات آن را وظیفه حاكم دانسته كه كوچكترین ملاحظه كاری در مورد آن را نمی‏پذیرد و هرگز عدالت را فدای مصلحت نمی‏كند.
تبعیض و دوختن دهنها با لقمه‏های بزرگ همواره ابزار لازم سیاست قلمداد شده است امّا بعد از خلیفه سوم مردی زمامدار و كشتی سیاست را ناخدا شده است كه دشمن این ابزار است، هدفش مبارزه با این نوع سیاست بازی است. طبعا از همان روز اول انسانهای متوقع یعنی همان مردان و رجال سیاست، رنجیده خاطر شده و در نتیجه مشغول خرابكاری شدند و درد سرهایی فراهم آوردند. دوستان به حضور امام (ع) آمدند و با نهایت خلوص تقاضا كردند كه به خاطر مصلحت مهمتر در سیاست خود انعطافی پدید آورد. پیشنهاد كردند كه خودت را از درد سر این افراد راحت كن و به قول سعدی اگر بخواهیم استقلال حقیقی به دست آوریم، باید سعی كنیم تمامی اشكال نفوذ آمریكا چه اقتصادی و چه نظامی، چه سیاسی و چه فرهنگی را از بین ببریم.۹ / ۱۲ / ۵۷«دهن سگ به لقمه دوخته به» اینها افرادی با نفوذ و برخی از اینها از معروفان صدر اول اسلام هستند و حكومت مدینه فعلاً در مقابل دشمن فریبكار و بی‏ایمان مثل معاویه قرار دارد كه ایالت مهمی از سرزمین اسلام مثل شام را در اختیار گرفته است چه مانعی دارد كه به خاطر مصلحت فعلاً موضوع مساوات و برابری در مورد بیت المال را مسكوت بگذاری؟
▪ امام(ع) در جواب فرمود:
«أتامرونی ان اطلُبَ النّصْرَ بالجور فیمن ولّیتُ علیه!؟ واللهِ لا اطور به ما سَمَر سمیرٌ و ما امّ نجمٌ فی السّماء نجما لو كان المالُ لی لسوّیتُ بینهم فكیف و انّما المال مالُ الله...»۱۰
مرا فرمان می‏دهید تا پیروزی را به ستم كردن به كسی كه والی او هستم بجویم؟ از من می‏خواهید كه عدالت را به پای سیاست وسیادت قربانی كنم؟!) قسم به خدا تا جهان ادامه دارد و ستاره‏ای در آسمان پی ستاره‏ای برآید نخواهم پذیرفت ـ من و تبعیض! ـ اگر مال از آن من بود همگان را برابر می‏داشتم تا چه رسد كه مال از آن خدا باشد....»
امام(ع) چگونه می‏توانست چنین پیشنهادی را بپذیرد در حالی كه برای پاسداری از عدالت حكومت را پذیرفته است. خود حضرت می‏فرماید:
«اگر آن اجتماع عظیم مردم نبود و اگر با وجود یاور حجت بر من تمام نمی‏شد و اگر خدا از دانشمندان پیمان نگرفته بود كه در مقابل شكمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم ساكت و آرام ننشینند همانا افسار خلافت را روی دوشش می‏انداختم و مانند روز اول كنار می‏نشستم.»۱۱
● رابطه مردم با حكومت از دید نهج‏البلاغه
یكی از مسایلی كه در تبین مشروعیت حكومت راهگشایی دارد این است كه حكومت به مردم و به خود با چه دیده‏ای نگاه می‏كند آیا با این چشم كه آنها برده و مملوك اند و حكومت مالك و صاحب اختیار؟ یا با این چشم نگاه می‏كند كه آنها صاحب حق اند و او خود تنها امین و وكیل و نماینده است؟ در صورت اول هر خدمتی به مردم انجام دهد از نوع تیماری است كه مالك یك حیوان برای حیوان خویش انجام می‏دهد و در صورت دوم از نوع خدمتی است كه یك امین صالح انجام می‏دهد. اعتراف حكومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر نوع عملی كه مشعر بر نفی حق حاكمیت آنهاست از شرایط اوّلیّه جلب رضایت و اطمینان آنان است.
یكی از علل گرایش به مادیگرایی در غرب نارسایی مفاهیم كلیسایی از نظر حقوق سیاسی است، اربابان كلیسا در اروپا نوعی پیوند غیر واقعی میان اعتقاد به خدا از یك طرف و سلب حقوق سیاسی مردم و تثبیت حكومتهای استبدادی از طرف دیگر برقرار كردند. در نتیجه چنین فرض شد كه یا باید خدا را بپذیریم و حق حكومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی كه هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند تلقی كنیم و یا خدا را انكار كنیم تا بتوانیم خود را صاحب حق بدانیم!
در مرحله‏ای كه استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند كه حق حاكمیت از آن مردم است و كلیسا و یا طرفداران آن این فكر را عرضه كردند كه مردم در زمینه حكومت فقط تكلیف و وظیفه دارند نه حق! همین فكر كافی بود كه تشنگان آزادی و دموكراسی و حكومت را بر ضد كلیسا بلكه بر ضد دین و خدا به طور كلی برانگیزد.۱۲ این طرز تفكر در فرهنگ غرب و شرق ریشه بسیار قدیمی دارد:
▪ ژان ژاك روسو در قرارداد اجتماعی می‏نویسد:
«فیلون ـ حكیم یونانی در قرن اول ـ نقل می‏كند كه كالیگولا - امپراطور خونخوار روم ـ می‏گفته است همان قسمی كه چوپان طبیعهٔ بر گله‏های خود برتری دارد رهبران قوم جنسا بر مردم خویش تفوق دارند و از استدلال خود نتیجه می‏گرفته است كه آنها نظیر خدایان و رعایا نظیر چهارپایان می‏باشند.»
در قرون جدید این فكر تجدید شد و چون كلیسا رنگ مذهب و خدا گرفت احساسات بر ضد مذهب برانگیخت. در همان كتاب می‏نویسد:
«گرسیوس ـ از رجال سیاسی و تاریخ نویس هلندی در هفده میلادی ـ قبول ندارد كه قدرت رؤسا فقط برای آسایش مردم خود ایجاد شده است و گوید بندگان برای راحتی اربابان هستند نه اربابان برای راحتی و آسایش بندگان»۱۳
چنانچه ملاحظه می‏شود در این دیدگاه‏ها مسئولیت در مقابل خدا موجب سلب مسئولیت در مقابل مردم فرض شده است مكلّف و موظّف بودن در برابر خداوند كافی دانسته شده است برای اینكه مردم هیچ حقی نداشته باشند و عدالت همان باشد كه حكمران انجام می‏دهد و ظلم برای او مفهوم و معنی نداشته باشد.
آنچه در این دیدگاهها وجود ندارد این است كه اعتقاد وایمان به خداوند پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقی شود، منطق نهج البلاغه در باب حق و عدالت بر این اساس است كه ایمان به خداوند نه تنها زیر بنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است كه می‏توان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیه‏ها و قراردادها پذیرفت، بلكه بهترین ضامن اجرای آنهاست.
▪ امام علی(ع) در این مورد چنین می‏فرماید:
«خداوند برای من به موجب اینكه ولیّ امر و حكمران شما هستم حقی بر شما قرار داده است و برای شما نیز بر من همان اندازه حق است كه از من بر شما، همانا حق وسیع‏تر چیزهاست كه وصف آن گویند و مجال آن تنگ است برای عمل كردن و انصاف دادن ـ رفتن خط راست باریك، سخت است و تنگ ـ حق به سود كسی جریان می‏یابد مگر آنكه به زیان او نیز جاری گردد و حقی از دیگران بر عهده‏اش ثابت می‏شود ـ همینطور ـ حقی بر زیان كسی جاری نمی‏شود مگر اینكه به سود او نیز جاری می‏گردد.»۱۴
سیاست نه شرقی و نه غربی را در تمام زمینه‏های داخلی و روابط خارجی حفظ كنید وكسی را كه خدای نخواسته به شرق و یا به غرب گرایش دارد، هدایت كنید و اگر نپذیرفت، او را منزوی نمائید.۷ / ۳ / ۵۹ چنانچه ملاحظه می‏شود در این بیان همه سخن از خدا، حق و وظیفه است اما نه به این شكل كه خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آنان را تنها در برابر خود مسئول قرار داده است و برخی دیگر را از حقوق محروم كرده است و آنان را در مقابل خود و صاحبان حقوق بی‏حد و مرز مسئول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ظلم میان حاكم و محكوم مفهوم نداشته باشد.
▪ امام امیرالمؤمنین(ع) براساس اصل فوق در ادامه همان خطبه می‏فرماید:
«با من آن سان كه با ستمگران سخن می‏گویند سخن نگویید، القاب پر طمطراق برایم به كار نبرید، آن ملاحظه كاریها و موافقتهای مصلحتی كه در برابر مستبدان اظهار می‏دارند در برابر من اظهار مدارید، با من به سبك سازشكاری معاشرت نكنید، گمان مبرید كه اگر به حق سخنی به من گفته شود بر من سنگین آید، عمل به حق و عدالت بر او سنگین‏تر است بنابراین از سخن حق یا نظر عادلانه خودداری نكنید.»۱۵
▪ حاكم خزانه دار و امین مردم:
نتیجه منطقی مطالب فوق، همانطور كه نهج البلاغه به صراحت اعلام می‏كند، این است كه فرمانروا امین و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنان است یعنی مسئول بودن در برابر خدا مستلزم این نیست كه در برابر مردم مسئول نباشد و اگر بناست از این رو ـ فرمانروا، مردم ـ یكی برای دیگری باشد این فرمانرواست كه برای توده مردم محكوم است نه توده، محكوم برای فرمانروا، بلاتشبیه چوپان برای گوسفند است نه گوسفند برای چوپان، پس حكومت كردن بر مردم، ودیعه و امانت مردم در دست حاكم است.
▪ قرآن كریم در مورد امانت بودن حكومت در دست حاكم می‏فرماید:
«انّ الله یأمركم ان تودّوا الامانات الی اهلها...؛۱۶
خداوند بر شما فرمان می‏دهد كه امانتها را به صاحبانشان برگردانید.»
▪ مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه گوید:
«در معنای این آیه چند قول است: یكی اینكه منظور امانتهاست اعم از الهی و غیر الهی، مالی و غیر مالی.
دوم اینكه خطاب به فرمانروایان است، پروردگار عالم به فرمانروایان دستور می‏دهد با اداء امانت به رعایت كردن مردم قیام كنند سپس در تفسیر آیه بعد «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم» می‏گوید چون در آیه قبل به فرمانروایان دستور داده حق رعیت را اداء كرده وبا انصاف رفتار كنند در این آیه متقابلاً از مردم خواسته است از اولوا الامر اطاعت كنند.»۱۷
در تفسیر شریف المیزان نیز در بحث روایی كه در ذیل این آیه آمده است از تفسیر درّالمنثور از امام علی(ع) چنین نقل می‏كند:
«حقٌ علی الامام ان یحكم بما انزل الله و ان یؤدّی الامانهٔ فاذا فعل ذلك فحقّ علی الناس ان یسمعوا له...
بر امام لازم است در میان مردم آن چنان حكومت كند كه خداوند دستور آن را فرو فرستاده است و امانتی كه خداوند بر او سپرده است ادا كند هرگاه چنین كند بر مردم لازم است كه فرمان او را گوش فرا دهند و اطاعتش را فرض دانسته و دعوتش را اجابت كنند.»۱۸
چنانچه ملاحظه می‏شود قرآن كریم حاكم و سرپرست جامعه را امین و نگهبان جامعه می‏شناسد و حكومت را امانت دانسته كه به او سپرده شده است و باید ادا نماید، برداشت ائمه و شخص امام علی(ع) نیز چنین است. امام(ع) در نامه‏های خود به فرمانروایان چنین می‏فرماید: (در نامه به فرماندار آذربایجان):
«و انّ عملكَ لیس لك بطعمهٍٔ ولكنّه فی عنقك امانهٌٔ و انتَ مُسترعی لمن فوقك...»۱۹
مبادا چنین پنداری كه امارتی كه به تو سپرده شده است شكاری است كه به چنگ افتاده است، نه بلكه امانتی است كه به گردنت گذاشته شده است و مافوق تو رعایت و نگهداری حقوق مردم را از تو می‏خواهد.»
در فرمان معروف حضرت به مالك اشتر دارد كه :
«و لا تقولنّ انّی مؤتمرٌ آمرٌ فاطاع فانّ ذلك ادغالٌ فی القلب و منهكهٔ للدّین و تقرّبٌ من الغیر...»۲۰
مگو من اكنون بر آنان مسلط هستم از من فرمان دادن است واز آنها اطاعت كردن كه این عین راه یافتن فساد در دل و ضعف در دین و نزدیك شدن به سلب نعمت است.
در بخشنامه‏ای كه به مأموران جمع آوری زكات می‏نویسد می‏فرماید:
«به عدل و انصاف رفتار كنید، به مردم درباره خودتان حق بدهید و در برآوردن حاجات مردم تنگ حوصلگی نكنید كه شما خزانه داران مردم و نمایندگان آنها و سفیران امام هستید.»۲۱
● پاورقیها:
۱ ـ موضوع این مقاله مربوط به عصر غیبت معصوم(ع) است و هرگز نباید بحث امامت معصوم را با حكومت در عصر غیبت خلط نمود، گرچه در مورد امام معصوم نیز غیبت امامت نیز نیاز به پذیرش مردم دارد.
۲ ـ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه۴.
۳ ـ غرر الحكم و درر الكلم، آمدی، ترجمه انصاری، ج۲، حرف واو، شماره۵۰.
۴ ـ نهج البلاغه شهیدی نامه ۴۷، و خطبه۱۵۸.
۵ ـ همان، خطبه۳.
۶ ـ نهج البلاغه كلمات قصار، ۲۵۲، غرر الحكم و دررالكلم، ج۴، ص۴۵۷، چاپ دانشگاه آخرین عبارت در حرف (فا).
۷ ـ همان خطبه۳۳.
۸ ـ لن یجعل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلا ۱۴۱ / نساء و نیز: و جعل كلمهٔ الذین كفروا السفلی و كلمهٔ الله هی العلیاء ۴۰ / توبه.
۹ ـ نهج البلاغه، خطبه۱۵.
۱۰ ـ نهج البلاغه شهیدی، ص۱۲۴، خطبه۱۲۶.
۱۱ ـ همان، خطبه سوم.
۱۲ ـ سیری در نهج البلاغه، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ص۱۱۸.
۱۳ ـ قرارداد اجتماعی، ۳۷ و ۳۸، به نقل سیری در نهج البلاغه، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱.
۱۴ و ۱۵ ـ نهج البلاغه، دكتر شهیدی و صبحی الصالح، خطبه ۲۱۶.
۱۶ ـ قرآن كریم، سوره نساء آیه۵۸.
۱۷ ـ تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ج۳، ص۶۴.
۱۸ ـ تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبایی، ج۴، ص۳۸۵.
۱۹ و ۲۰ و ۲۱ ـ نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، نامه۵، ص۳۲۶، قسمتی از نامه مالك اشتر، نامه۵، ص۳۲۴.
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان