دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تخته سفید


تخته سفید
دوباره سفره ات پهن شد و تو... تو دوباره دعوتم کردی. من برگشته ام، برگشتم به جایی که تو مرا فراخواندی...
زمین در این یک سال بارها دور خودش گشت و ماه بارها دور زمین و من بی نهایت بار دور خودم... گشتم تا بیام و دویدم تا برسم و رسیدم به تو؛ به خودم! رسیدم به آنچه همیشه در پی اش بودم و هر چه می گشتم نمی یافتمش!
رسیدم؛ خسته و درمانده از این راه و مسیر طولانی و حالا باز سر سفره تو نشستم و منتظرم تا زخمهایم را دوا کنی خستگی هایم را درآوری و تیمارم گردانی...
وقتی من، می دانم تو هستی و می دانم آن لحظه ای که برمی گردم با آغوش گرم می پذیری ام، وقتی خودت صدایم می کنی؛ وقتی تمام لحظات سختی و رنج را تنها به امید لحظه رسیدن به تو می پیمایم و هر لحظه تصویر نگاه رضایتمند تو در ذهنم نقش می بندد؛ آنگاه با تمام توانم؛ راه می روم... نه! نه! راه نمی روم؛ می دوم؛ می دوم تا به تو برسم به نور به هستی به فراتر از آنچه ذهن می اندیشد و قلب احساس می کند؛ به تو به همه چیز...
و حالا بنگر به من!
به این مسافر خسته؛ مسافری که اینک به تو رسیده است... و بر سر سفره تو نشسته است... و از آن چه تو به او دادی بهره یافته و سرریز شده است از... از مهربانی ات از لطف و رحمت ات، از چشمه همیشه جوشان عطوفت ات!
اینک من؛ ای همیشه «رحیم» بر سفره رحمت ات نشستم به امید آنکه اجابت کنی دعاهایم را برای همیشه پیش تو ماندن، برای از تو نگسستن و رها نشدن برای اینکه هر سال این راه را طی کنم و نلغزم و تو دستم را رها نکنی و تنهایم نگذاری...
راستی!
مگر می شود رهایم کنی؟... أللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه...

سمیه همت پور
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید