سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

زن در نگاه امام علی (ع)


زن در نگاه امام علی (ع)
موضوع «زن» و چگونگی نگاه اسلام به او یکی از مهم‏ترین و بحث برانگیزترین حوزه‏های اندیشه اسلامی است . منتقدان اسلام همواره نوع تعاملی را که در سنت جوامع اسلامی و برخی متون میراث اسلامی با زن شده است ، دست مایه خرده‏گیری بر اسلام قرار داده‏اند و نتیجه گرفته‏اند که وضعیت واقعی زنان در جوامع اسلامی همان چیزی است که از متون مقدس برمی‏آید . یعنی آموزه‏های دینی و مقدس به زن نگاهی پست‏انگارانه دارد و او را موجودی درجه دو می‏داند که در عقل و شخصیت و ایمان و دیگر توانایی‏های فردی به پای مرد نتواند رسید .
نتیجه یاد شده برآمده از آراء و نگرش‏های سطحی‏ای است که اصول قطعی و صریح قرآن کریم را نادیده گرفته و ظاهر برخی روایات را - که غالب آن مشکوک و نامطمئن و یا ناظر به شرایط و اوضاع ویژه‏ای است - مبنا قرار داده‏اند .
در این مقال برآنیم تا پس از مروری اجمالی به جایگاه زن در قرآن کریم به بررسی عمده‏ترین سخنانی که از امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درباره زنان نقل شده است بپردازیم و این روایات را با دو میزان قرآن و شرایط و اوضاع و قراین زمان صدور ارزیابی کنیم .
● جایگاه زن در قرآن
در بسیاری از آیات قرآن کریم بر برخورداری زن از جایگاه انسانی شایسته در عرصه خانواده و جامعه انسانی تأکید شده است .
برخلاف آنچه که در برخی کتاب‏های مذهبی آمده است ، زن عنصر گناه نیست و خروج آدم از بهشت به وسوسه همسرش حوا نبوده است . قرآن به صراحت آدم را وسوسه شده شیطان می‏داند : «فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لاَّ یَبْلَی»«پس شیطان او را وسوسه کرد ، گفت : ای آدم ، آیا تو را به درخت جاودانگی و مُلکی که زایل نمی‏شود راه نمایم ؟«(طه ، ۱۲۰)
قرآن سرشت و نفس انسانی را واحد و زن و مرد را دارای سرشت و نفسی یگانه می‏داند :
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً» «ای مردم از پروردگارتان که شما را از «نفس واحدی» آفرید و جفتش را [نیز] از او آفرید ، و از آن دو مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد ، پروا دارید .» (نساء ، ۱)
قرآن ایمان و عمل صالح زن و مرد را یکسان ، سزاوار پاداش می‏داند : «وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یُظْلَمُونَ نَقِیراً» «و کسانی که کارهای شایسته کنند - چه مرد باشند چه زن - در حالی که مؤمن باشند ، آنان داخل بهشت می‏شوند و به قدر گودی پشت هسته خرمایی مورد ستم قرار نمی‏گیرند .» (نساء ، ۱۲۴)
زن در پذیرش ارزش‏های معنوی و پاداش الهی با مرد برابر است : «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً»«مردان و زنان مسلمان ، و مردان و زنان با ایمان ، و مردان و زنان عبادت‏پیشه ، و مردان و زنان راست‏گو ، و مردان و زنان شکیبا ، و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد می‏کنند ، خدا برای [همه] آنان آمرزش و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است .» (احزاب ، ۳۵)
در برخی آیات قرآن ، زن - در نقش مادر - مورد احترام و تکریم ویژه قرار گرفته است : «وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً . . .» «انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم . مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد . . . .» (احقاف ، ۱۵)
قرآن رابطه زن و مرد را براساس حق و تکلیف متقابل می‏داند : «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»«و مانند همان [وظایفی] که برعهده زنان است ، به طور شایسته ، به نفع آنان [برعهده مردان] است . (بقره ، ۲۲۸)
آیات فوق تصویری کلی از سیمای زن در جهان‏بینی اسلام ارائه می‏دهد . اکنون به سراغ نهج‏البلاغه می‏رویم که پس از قرآن دومین کتاب مذهبی شیعیان است و محتوای آن گزیده‏ای از سخنان امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه‏السلام .
● زن در نهج البلاغه
امام در ضمن خطبه‏ای که در مسیر حرکت به سوی اصحاب جمل ایراد کرد می‏گوید : «انّ البهائم همّها بطنها و ان السباع همّها العدوان علی غیرها و انّ النساء همُّهنّ زینة الحیاة الدنیا و الفساد فیها ، انّ المؤمنین مستکینون ، انّ المؤمنین مشفقون ، انّ المؤمنین خائفون .» (خطبه ۱۵۱ ، ص۲۷۹) «به راستی که همه کوشش چهارپایان شکمشان است و همه کوشش درندگان تجاوز و تعدی به غیر خودشان و همه کوشش زنان چیزهایی است که زندگی دنیا را زینت می‏بخشد و کوشش دیگر آنان ایجاد فساد در دنیا است . همانا مردمان مؤمن [در برابر خدا [خاضع و فروتن هستند . همانا افراد مؤمن پرهیزگار (یا مهربان)اند . همانا مردمان با ایمان از خدا بیم‏ناک‏اند .»
ابن ابی الحدید به درستی اشاره می‏کند که در باطن این سخن کنایه‏ای نسبت به سران جمل نهفته است .
علامه شوشتری در تفسیر این خطبه به دو صفت شهوت و غضب که در چارپایان و درندگان وجود دارد توجه می‏دهد . وی بر آن است که منظور امام از چهارپایان و درندگان ، اشاره به طلحه و زبیر است که همه کوشششان تجاوز و تعدی به غیر خودشان است و آن‏جا که می‏گوید همه کوشش زنان چیزهایی است که زندگی دنیا را زینت می‏بخشد و . . . ، اشاره به عایشه است .
بسیار شگفت‏آور است که علامه شوشتری با این که اشاره امام را متوجه ، طلحه و زبیر و عایشه می‏داند بر آن است که اگرچه مراد امام از کلمه زنان ، شخص عایشه است ، اما کلامش عام و فراگیر است . وی سپس مثال‏ها و روایاتی را برای اثبات این که زن منبع شرّ و فساد فریب‏کاری است ، ذکر می‏کند ، اما به روایات و حکایاتی که دلالت به تسلط شهوت و غضب بر مردان می‏کند و به جنگ‏های فراوانی که در نتیجه غلبه این دو عنصر بر مردان در گرفته است ، اشاره‏ای نمی‏کند .
اما دکتر نجوی جواد معتقد است ادعای این که امام علی علیه‏السلام ، زن را به سبب اهتمام به زیور و زینت نکوهیده است ، به چند دلیل دور از فضای تاریخی و مضمونی سخن امام است :
▪ خودآرایی و اهتمام زن به زیور ، به لحاظ شرعی مستحب است و نه سزاوار نکوهش . بنابراین معقول نیست که امام علی علیه‏السلام امری را که پیامبر و اهل‏بیت علیهم‏السلام ستوده و بدان ترغیب کرده‏اند ، ناپسند بشمرد . نتیجه این که منظور امام ، این نیست .
▪ امام علی علیه‏السلام این سخن را در ضمن خطبه‏ای سیاسی و نظامی و در مسیر حرکت به سمت جنگ جمل بیان کرده است . بنابراین یادکرد زینت و خودآرایی زن در چنین شرایط نظامی - که سخن فرمانده باید متناسب با فضای میدان باشد - چندان معنایی ندارد .
▪ زنی که آتش جنگ جمل را برافروخت ، در پوشاندن بدن و پنهان داشتن زینت خویش مطیع امر خدا بود . از این‏رو اگر روی این سخن با عایشه باشد ، به میان آمدن مسأله زینت و خودآرایی زنان توجیهی ندارد .»
نویسنده در ادامه تفسیری دیگر از سخن امام ارائه می‏دهد و در پایان نتیجه می‏گیرد که تمام سخن امام متوجه عایشه است . وی می‏نویسد :
امام در این خطبه به بیان نیروهایی که بر نفس بشری غلبه دارد می‏پردازد . این نیروها ، نیروی بهیمیت و نیروی سبعیت است . امام با ذکر دو نوع از حیوانات که بر هر کدام یکی از این نیروها غلبه دارد ، مثالی می‏زند تا این دو مفهوم به ذهن‏ها نزدیک‏تر شود .
سپس از انسان یاد می‏کند که این دو غریزه بر رفتار او چیره شده و او را از راه حق منحرف و از دایره مؤمنان خارج کرده است .
غریزه‏ای که بر چارپایان مستولی است ، غریزه اشباع گرسنگی است . این غریزه در میان انسان‏ها ، نماد مال دوستی است . و غریزه حاکم بر درندگان غریزه تجاوز و دشمنی و نمایش قدرت است و این غریزه در نهاد انسان در شکل قدرت دوستی و به دست آوردن بزرگی و شهرت و رسیدن به اوج هرم جامعه با استفاده از هرگونه وسایل مشروع و نامشروع است .
این انسانی که غریزه مال دوستی و قدرت‏پرستی و مقام‏طلبی بر او غلبه یافته و وادار به پیمودن همه راه‏هایش کرده است ، گاه در قالب یک زن نمود می‏یابد . از این‏رو امام علیه‏السلام نام «زنان» (نساء) را به قصد اشاره به ام‏المؤمنین عایشه به میان آورده است . به نظر من تمام سخن امام ، متوجه عایشه است و نه سران سه‏گانه جمل ، چنان که برخی شارحان نهج‏البلاغه گفته‏اند .
این نظر برآمده از دو گواه است :
۱) این که ام‏المؤمنین عایشه به تنهایی نقش رهبری و ریاست اصحاب جمل را برعهده داشت و حتی مورد اطاعت آن دو شیخ (طلحه و زبیر) هم بود .
۲) نیروی بهیمی و نیروی غضب از زیورهای زندگی دنیا است و افراطِ در تلاش برای تحقق آن دو ، به فساد و تباهی در روی زمین می‏انجامد . صفت سوم که در آن یاد زنان شده است زاییده صفت نخست و دوم است ، بنابراین سه صفت یاد شده ، همگی ، زنان را - و یا بهتر بگوییم عایشه ام‏المؤمنین - را هدفت گرفته است .
با مطالعه شخصیت عایشه می‏توان به این نتیجه رسید که هر سه صفت یاد شده در کلام امام علی علیه‏السلام یک‏جا در وی فراهم است . بلند پروازی خارق‏العاده ، مقام‏طلبی ، تند مزاجی ، تیزهوشی ، غیرت شدید ، عصبیت و خشونت همگی در شخصیت او گرد آمده بود .
با این حال اگر بخواهیم سه صفت یاد شده را بین سران جمل توزیع کنیم ، در آن صورت نکوهش امام علیه‏السلام باید شامل سران سه‏گانه و همه مردان و زنانی باشد که در راه آنان گام برمی‏دارند و تعمیم نکوهش تنها به زنان ، درست نیست .»
امام پس از جنگ جمل در بصره در ضمن خطبه‏ای چنین می‏گوید : «معاشر الناس انّ النساء نواقص الایمان ، نواقص الحظوظ ، نواقص العقول . فامّا نقصان ایمانهنّ فقعودهن عن الصلاة و الصیام فی ایّام حیضهنّ . و امّا نقصان حظوظهنّ فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال و امّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتین کشهادة الرجل ، فاتّقوا شرار النساء و کونوا من خیارهنّ علی حذر و لا تطیعوهن فی معروف حتی لا یطمعن فی المنکر»
«ای گروه مردمان ، همانا زنان ایمانشان ناقص ، حظّ و بهره‏اشان هم ناقص ، عقلشان نیز ناقص است . اما ناقص بودن ایمانشان به این است که در روزهایی که در عادت زنانه هستند ، نماز و روزه از آنها ساقط است ، اما نقصان حظّ و بهره‏اشان از این روی است که ارثی که می‏برند نصف ارثی است که مردان می‏برند ، اما نقص عقلشان به این است که شهادت دو زن به منزله شهادت یک مرد است . پس از زنان بد بپرهیزید و از خوبانشان نیز برحذر باشید . در انجام کاری نیک از آنها فرمان نبرید تا در فرمان بردن شما از ایشان در کاری زشت طمع نورزند .» (خطبه ۷۹ ، ص۱۲۷)
برخی مفسران نهج‏البلاغه با نظر به ظاهر این فقره از خطبه و بدون توجه به شرایط سیاسیِ زمان القای این خطبه ، تعلیل‏هایی ارائه داده‏اند که نه با صریح آیات قرآن سازگار است و نه حتی از همین بخش از خطبه برمی‏آید .
ابن‏الحدید در شرح خود می‏گوید : امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقصان نماز را نقصان ایمان خوانده است و این مؤید نظر اصحاب ما است که : اعمال بخشی از ایمان است و اقرار کننده به توحید و نبوت اگر عملی را ترک کند ، مؤمن نیست .
جای شگفتی است که ابن ابی الحدید به این نکته روشن و بدیهی التفات ندارد که ترک نماز از سوی زن در ایام خاص نه تنها ترک عملی واجب نیست بلکه اطاعت از فرمان خداست و خدا ، خود زن را از نماز در این مدت معاف داشته است .
علامه شوشتری هم در نهج‏البلاغه به طرز شرح ابن ابی الحدید می‏نویسد : «اما نقصان ایمان زنان به سبب دست شستن از نماز در ایام حیض و نفاس است ، چنان که ورود به مساجد و قرائت عزائم (سوره‏های سجده‏دار) که در کمال ایمان مدخلیت دارند ، بر آنان جایز نیست . آنان هرچند قضای روزه‏های از دست رفته را به جا می‏آورند ، اما از فضیلت ماه (رمضان) محروم می‏شوند . نماز از دست رفته (در ایام خاص) هم که قضا ندارد . خداوند تعالی نماز را «ایمان» نامیده است . زیرا در پاسخ مسلمانانی که پس از تغییر قبله می‏پرسیدند : آیا نمازهای ما بی‏ثمر بوده است ؟ چنین می‏گوید : «وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ» (و خداوند ایمان شما را تباه نکرده است .)»
برخی از مفسران نیز تحت تأثیر افسانه‏هایی که در باب مکر و حیله زنان ساخته شده است ، از دادن هیچ نسبت ناروایی به جنس زن کوتاهی نکرده‏اند .
خویی شارح نهج‏البلاغه می‏گوید : زن در اصل آفرینش ، دارای حیله‏گری سریع ، خشم تند ، گمان فاسد و تدبیر تباه است و شجاعت و بخشندگی در آن مفقود و یا اندک است .
بحرانی ، دیگر شارح نهج‏البلاغه نقص عقل زنان را به دو سبب ارجاع می‏دهد :
▪ سبب درونی که کم استعدادی مزاج زن و ناتوانی او از پذیرش تصرف عقل است . برخلاف مرد که مزاجش پذیرای آن است .
▪ سبب خارجی که کمی معاشرت زنان است با اهل خرد و کم کاری آنان در عادت دادن قوای حیوانی خویش به پای‏بندی به قوانین عقلی در تدبیر امر معاش و معاد .
شیخ محمد عبده نیز در تفسیر این خطبه به گرفتاری زن در حمل و زادن و تربیت کودک و پس از آن تدبیر امور منزل و ملازم خانه بودن او و محدودیت دایره فعالیت او اشاره می‏کند و می‏گوید : عقل زن به اندازه نیازی که زن - در دایره محدود فعالیتش - دارد ، آفریده شده است . شرع هم مطابق فطرت است و در احکام آن ، زنان نه در عبادت ، نه در شهادت و نه در میراث به پای مردان نمی‏رسند .
اما علامه سید محمد حسین فضل‏اللّه‏ به گونه‏ای دیگر به این نص می‏نگرد . وی نخست در اصل خطبه به نوعی تردید می‏کند و معتقد است که باید کاوش در این حدیث به اهلش واگذار شود . پاسخ تفصیلی وی چنین است : اگر این مسأله - مثلاً ناقص العقل بودن زن به طور مطلق و بدون ذکر علت بیان می‏شد ممکن بود از روی تعبد آن را بپذیریم ، اما هنگامی که علت این امر چنین ذکر می‏شود که شهادت دو زن مساوی شهادت یک مرد است ، با خود می‏اندیشیم که عالم شهادت (گواهی) ، عالم حس و امانت در نقل است . اما عالم عقل به تفکر و تحقیق و مطالعه امور مرتبط است . و ربطی بین عالم شهادت که عالم حس است و عالم عقل وجود ندارد . این امر را با اشارت از آیه مربوط به شهادت یک زن ، شهادت زن درمی‏یابیم که آنجا که می‏گوید : «أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَی»«اگر یکی فراموش کرد ، دیگری به یادش بیاورد .» (بقره ، ۲۸۲)
شهادت یک زن شهادت زن دیگر را کامل می‏کند . حال چگونه ممکن است که ناقصی ، ناقص دیگری را کامل کند ؟ از این‏رو ، نظر ما این است که برابر بودن شهادت دو زن با شهادت یک مرد از باب احتیاط در عدالت است نه به معنای کاستن شأن زن . وگرنه در مسأله بینه‏ای که نیازمند دو شاهد یا چهار شاهد مرد است - مانند اثبات زنا - باید بگوییم که این امر کم شمردن ارزش و ناقص دانستن عقل مرد است ، زیرا در این امور شهادت یک مرد به تنهایی در نزد قاضی پذیرفته نیست . اما ما می‏گوییم که این از جهت احتیاط در عدالت است .
هم‏چنین است مسأله ناقص دانستن ایمان زن . معنی نقصان ایمان ، سستی احساس ایمانی در زن است . در حالی که ما می‏دانیم که خودداری زن از به جا آوردن نماز و روزه در ایام حیض ، به جهت اطاعت از امر الهی است . و اطاعت از امر الهی از کمی ایمان نیست بلکه از زیادی ایمان است . وانگهی حتی برخی از زنان که دوست ندارند نماز و روزه‏اشان را ترک کنند ، قرص‏های ضد بارداری مصرف می‏کنند تا عادت نبینند . بنابراین ، چنین چیزی از کم ایمانی نیست ، بلکه هماهنگی با شرع مقدس است . زیرا خداوند دوست دارد در اموری که حرام کرده است - همانند امور واجب - اطاعت شود .
ممکن است کسی بگوید که محرومیت زن از نماز و روزه در ایام حیض ، عملاً برای او نقص است . و ایمان او به لحاظ عملی ناقص می‏شود . در پاسخ او می‏گوییم : آیا درباره مسافر هم که نماز او در سفر ، شکسته است می‏گویید که ایمان او ناقص است ؟ !» درباره شخص مریض چه می‏گویید ؟ آیا می‏گویید که ایمان مریض به سبب روزه نگرفتن در ماه رمضان ناقص است ؟ !
وی در ادامه شخصیت زن را در محک قرآن کریم ، چنین ارزیابی می‏کند :
ما هنگامی که قرآن کریم را مطالعه می‏کنیم در می‏یابیم که خداوند سبحان ، زن و مرد را به لحاظ اعمال برابر می‏داند . علت این امر هم آن است که خداوند آن دو را با هم مکلف قرار داده است و اگر عقل زن کم‏تر از عقل مرد می‏بود ، عدالت حکم نمی‏کرد که تکلیف زن ، همانند تکلیف مرد باشد .
اما مسأله معاف بودن زن از جهاد و اموری این چنینی ، گویا به ملاحظه شرایط بدنی و جسمانی بوده باشد .
در مجموع می‏گوییم که در قرآن هیچ دلیلی بر برتری عقل مرد نسبت به عقل زن نداریم . بلکه برعکس ، حتی مواردی را می‏یابیم که دلالت بر برتری عقل زن نسبت به عقل مرد دارد ، چنان که در داستان ملکه سبا می‏بینیم . قرآن کریم چنین نقل می‏کند که او پس از مشاهده نامه سلیمان قوم خود را گرد آورد و به آنان چنین گفت : «إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ إِنَّهُ مِن سُلَیْمَـانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ»۱ «زن گفت : ای بزرگان ، نامه‏ای گرامی به سوی من افکنده شد . نامه از سلیمان است و این است : به نام خدای بخشاینده مهربان . بر من برتری مجویید و به تسلیم نزد من بیایید .
زن گفت : ای بزرگان ، در کار من رأی بدهید ، که تا شما حاضر نباشید من هیچ کاری را فیصل نتوانم داد .»
ملکه سبا از آنان خواست تا با فکرشان او را یاری دهند ؛ اما آنان با عرض عضلات خویش او را یاری می‏دهند و روشن است که این کار خلاف عقل است . ملکه سبا که به تفاوت لحن نامه سلیمان با لحن پادشاهان پی برده چنین می‏گوید : «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً»۲ «زن گفت : پادشاهان چون به قریه‏ای درآیند ، تباهش می‏کنند و عزیزانش را ذلیل می‏سازند . هم‏چنین هنگامی که نزد سلیمان رفت و سخنانش را شنید و آن‏گاه ایمان آورد ، گفت : همراه با سلیمان - و نه پشت سر او - به خدا ایمان آوردم : «أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَـانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»۳ «و اینک با سلیمان در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم .»
این نمونه که قرآن به ما عرضه می‏کند ، نمونه زنی است که با عقلش می‏اندیشد نه با عاطفه‏اش ، اگرچه قومی مطیع در کنار خود دارد . اما مردان قوم او با احساسات خویش می‏اندیشند نه با عقل خویش . بنابراین قرآن به اشاره می‏خواهد بگوید که ممکن است عقل زن بیش‏تر از عقل مرد باشد . این هم نمونه‏اش . نمونه‏های دیگر ، همسر فرعون و مریم دختر عمران علیها‏السلام است .
آیه دیگری که ممکن است حمل بر ضعف شخصیت زن شود این آیه است : «أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ»۴ «آیا آن که به آرایش پرورش یافته و در هنگام جدال آشکار نمی‏گردد از آن خداست ؟»
این آیه از مسأله نشو و نمای دختر سخن می‏گوید نه از طبیعت ذات او . معمولاً طفل دختر آراسته و زینت داده می‏شود . گفته می‏شود که زن ضعیف‏تر از مرد است . اما قرآن از ضعف نوع انسان سخن می‏گوید و نه از ضعف زن : «خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفاً»۵ «آدمی ناتوان آفریده شده است .» بنابراین چیزی به نام «ضعف زن نسبت به مرد» در قرآن کریم نداریم . وانگهی می‏دانیم که زن بر اثر تمرین می‏تواند قوی‏تر از مرد شود .
ما معتقدیم که قرآن اساس و مبنای کار ماست و سنت ، تفصیل مجملات قرآن است . اگر بعضی از احادیث ظاهرا به گونه‏ای دیگر گفته‏اند ، باید آنها را به گونه‏ای مطالعه کنیم که با مفاهیم قرآنی موجود در آن موضوع منافات نداشته باشد .
اما مرحوم علامه شیخ محمد مهدی شمس‏الدین حدیث یاد شده را بنابر نقل شریف رضی ، حدیث مرسل و براساس روایت کلینی ضعیف السند می‏داند و در هر دو حال بر فرض دلالتش ، حجت نمی‏داند . وی درباره دلالت این حدیث هم به شرایط صدور آن اشاره می‏کند و عوامل و مقتضیات زمانی را در آن دخیل می‏بیند :
«به امام نسبت داده شده است که این کلام را پس از جنگ جمل بیان کرده ، جنگی که فتح باب فتنه بین مسلمانان و شمشیرکشی آنان به روی یکدیگر و سبب کشتار جمعیتی عظیم - ۲۰ هزار نفر بنابر قولی - بوده است .
این جنگ بر اثر موضع انفعالی ام‏المؤمنین عایشه در برابر امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام و یاری دادن برخی صحابه که کینه علی و طمع قدرت داشتند و دور عایشه را گرفتند ، پدید آمد .
عایشه منزلتی بزرگ نزد عامه مردم داشت . زیرا همسر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ام‏المؤمنین و دختر خلیفه اول - ابوبکر - بود . این منزلت اجتماعی منشأ تأثیر بزرگی بود .
امیرالمؤمنین علیه‏السلام با قرار دادن عایشه در صف سایر زنان و تصریح به این که او نسبت به دیگر زنان تمایزی ندارد که او را شایسته رهبری مردم نماید - آن هم به شیوه مصیبت باری که در پیش گرفت و به هیچ نصیحتی گوش نداد و به حکم خدا که زنان پیامبر را به نشستن در خانه دستور داد ، تن در نداد و از عاقبت فتنه نترسید - ، می‏خواست از منزلت او بکاهد .
امام می‏خواست با پرهیز از طعنه مستقیم به عایشه ، به عامه مردم بصیرت ببخشد . برای این کار از این روش که مبتنی بر ذکر احکام شرعی خاص زنان است استفاده کرد . البته این احکام خاص مقتضی نقصان در شایستگی و ویژگی‏های انسانی‏ای که او را مساوی مرد قرار می‏دهد ، نیست .
امام می‏خواست تا چشم مردم را بگشاید تا درک کنند که عایشه زنی است مانند دیگر زنان و وضع خاصی ندارد که اطاعت و انقیاد از تمایلات و مواضعش را - بی‏آن که به قانون یا شورا مستند باشد و در آن تنها میل و مزاج ویژه‏اش لحاظ شده باشد - ایجاب کند .
▪ در بخشی از وصیت امام به فرزندش حسن علیه‏السلام یا فرزند دیگر محمد بن حنفیه رضی‏الله‏عنه - بنا به تفاوت روایات - آمده است :
«ایّاک و مشاورة النساء فانّ رأیهن الی افن و عزمهنّ الی وهن . واکفف علیهن من ابصارهن بحجابک ایّاهن فانّ شدة الحجاب ابقی علیهن . و لیس خروجهنّ باشدّ من ادخالک من لا یوثق به علیهنّ ، و اذا استطعت الاّ یعرفن غیرک فافعل . و لا تملک المرأة من امرها ماجاوز نفسها ، فانّ المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة . و لا تعد بکرامة نفسها و لا تطمعها فی ان تشفع بغیرها»
«زنهار از این که با زنان به مشورت بپردازی که همانا رأی ایشان ناقص‏گونه و اراده و عزمشان سست است . با در پرده نگاه داشتن زنان چشمانشان را از دیگران (نامحرمان) ببیند که به راستی آنان را سخت در پرده داشتن بیش‏تر موجب باقی ماندن ایشان به حال خود می‏باشد . هم‏چنین بیرون رفتن زنان از منزل بدتر و نامناسب‏تر از این نیست که کسی را که نمی‏توان به او اعتماد کرد ، وارد محل سکونت ایشان نمایی . اگر بتوانی کاری بکنی که زنان ، جز تو کس دیگری را نشناسند ، این کار را انجام ده و به زن اجازه و اختیار مده از آنچه اختصاص به خود او دارد به چیز (کار) دیگری بپردازد که همانا زن به منزله گلی خوش‏بو است و نه کارگزار و پیش‏کار . در گرامی داشتن زن از آنچه مخصوص به خود او می‏باشد ، تجاوز مکن و او را به طمع نیانداز که از دیگری شفاعت کند .»
این وصیت را صدوق در «من لا یحضره الفقیه» با عنوان وصیت امام به محمد حنفیه ، احمد بن عبدربه مالکی - بخشی از آن را - در العقد الفرید ، ابن شعبه در تحف العقول ، مجلسی به نقل از کراجکی در بحارالانوار و کلینی در کافی به عنوان وصیت به امام حسن علیه‏السلام روایت کرده‏اند .
در روایت کراجکی ، فقره آغازین این وصیت به گونه‏ای دیگر آمده است :
«و ایّاک و مشاورة النساء الا من جرّبت بکمال عقل فانّ رأیهن یجر الی الافن و عزمهنّ الی وهن»۶ «زنهار از این که با زنان - جز آنان که به کمال خرد آزمودیشان - به مشورت بپردازی که رأی زنان به کاستی انجامد و عزمشان به سستی» .ابن ابی الحدید در شرح این فقره از نامه می‏گوید : «مشاوره با زنان ، کار مردان ناتوان است .»
مرحوم شوشتری صاحب نهج‏البلاغه نیز در شرح این بخش ، به روایاتی از رسول خدا استناد می‏جوید که از آن وجوب مخالفت با نظر زن - در صورت مشورت با او - برمی‏آید . وی به این دو حدیث از رسول خدا اشاره می‏کند :
«شاوروهن و خالفوهن» «با آنان مشورت کنید و خلاف رأیشان عمل کنید .» و «لا یفعلنّ احدکم امرا حتی یستشیر فان لم یجد من یستشیر فلیستشیر امرأته ثم یخالفها فانّ فی خلافها برکة» «هیچ یک از شما کاری انجام ندهد مگر پیش از آن مشورت کند . اگر کسی (مردی) را نیافت که با او مشورت کند پس باید از همسرش مشورت بخواهد و آنگاه با او مخالفت ورزد که برکت در مخالفت با رأی زن است .»
مرحوم شوشتری در ادامه می‏گوید که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هرگاه اراده جنگ می‏کرد ، زنان خود را به مشورت فرا می‏خواند و سپس با نظر آنان مخالفت می‏ورزید .
اما شیخ محمد جواد مغنیه نظر دیگری دارد . وی می‏گوید : منظور پیامبر و علی از نهی از مشورت با زنان مشورت با زنان جامعه جاهلی است . زیرا بیش‏تر زنان در دوره جاهلیت از علم و تجربه‏های زندگی بی‏بهره بودند .»
آیت‏اللّه‏ سید محمد حسین فضل اللّه‏ جمود ورزیدن در معنای ظاهر این‏گونه احادیث را مخالف با روح آموزههای اسلامی می‏داند و تفسیری بدیع از آن ارائه می‏کند :
«ما این حدیث را چنین می‏فهمیم که مرد نباید صرفا به سبب پیوند طبیعی و عاطفی که او و همسرش را به یکدیگر متصل کرده و بر عنصر عزیزی موجود بین آن دو استوار است ، تسلیم زن شود . طبعا ما می‏دانیم که چنین علاقه‏ای که جنبه عاطفی و جنبه جنسی آن با یکدیگر درهم آمیخته است ، تأثیرات بزرگی بر شخصیت مرد به جای می‏گذارد و گاه او را چنان شیفته زن می‏کند که تسلیم او شود ، به گونه‏ای که زن به خاطر تسلط عاطفی و جنسی‏اش بر نظر خود را بر او تحمیل کند و در موارد بسیاری او را به موضع‏گیری نادرست وادار سازد . این همان چیزی است که در دستگاه‏های جاسوسی و اطلاعاتی هم می‏بینیم که برای دست‏یابی به اسرار نظامی ، زنانی را استخدام می‏کنند تا براساس یک رابطه ویژه ، از سیاست‏مداران و نظامیان بلند پایه اطلاعات به دست آورند .
حدیث منقول از - پیامبر چنان که ما می‏فهمیم - تأکید دارد که مرد ، همسرش را به تسلیم شدن در برابر او و پذیرش نظر او در همه امور عادت ندهد تا این حالت زمینه تسلط همسرش را بر خود او فراهم نسازد و موجب سلب اراده‏اش نگردد . . .»
گذشته از این می‏بینیم که اسلام ، جامعه اسلامی را جامعه‏ای شورایی درنظر گرفته است : «و امرهم شوری بینهم» «و کارشان براساس مشورت با یکدیگر است» . معنای این آیه آن است که مردم در تمام پیشامدها با یکدیگر مشورت کنند و این رایزنی به ابراز نظرهای مفید و سازنده از هر صفت می‏انجامد . براین اساس زن نیز جزیی از دایره شورا است ، زیرا جزیی از جامعه اسلامی است .»
اما مرحوم شیخ محمد تقی شوشتری با این که اصل مشورت را امری نیکو و به لحاظ شرعی مستحب می‏داند ، معتقد است که زن ، شایسته طرف مشورت واقع شدن نیست .
«هرچند مشورت در اصل شرع مستحب است و حتی امام [علی] در سخن می‏گوید : هر کس با دیگران گفت‏وگو کند ، شریک خردشان شده است اما مشورت ، اصولی دارد و مهم‏ترین این اصول آن است که مشورت شونده شایسته مشورت و کارشناس در امر مورد مشورت باشد . منظور از مشورت با زنان در خوردن و آشامیدن و برخی امور خانوادگی کم خطر و یا بی‏خطر و آسان نیست ، اشکال این است که در امور مهم و دارای خطر گسترده نباید با زنان مشورت کرد . شایسته است که زن در چنین اموری طرف مشورت قرار نگیرد ، زیرا اطلاعی از امور سیاسی و آگاهی‏ای از مسایل نظامی و دانشی به امور اقتصادی ندارد . اگر زن در چنین حالی مورد مشورت قرار گیرد ، قطعا نظرش نادرست است .»
با جمله اخیری که از مرحوم شیخ شوشتری نقل کردیم می‏توان توافق کامل داشت . طبیعی است زنی که اطلاع درستی از وضعیت سیاسی و نظامی و اقتصادی ندارد ، در چنین اموری شایسته طرف مشورت بودن نیست . این قضیه طبعا در مورد مرد هم صادق است . اما این سؤال به طور جدی مطرح می‏شود که آیا زنی که یک عمر در موضوعی مطالعه و پژوهش و تحصیل و تدریس و تجربه کرده است ، شایستگی اظهارنظر در همان رشته را ندارد ؟ آیا هیچ انسان عاقلی می‏پذیرد که در صورت بیمار شدن از مرد بی‏سوادی نظر بخواهد اما به پزشک متخصص زن مراجعه نکند ؟ ! در امور سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و اجتماعی نیز همین سؤال با اندک تغییری تکرار می‏شود .
اگر کمی به اطراف خود توجه کنیم مشاهده می‏کنیم که بسیاری از پیشرفت‏های کنونی بشر ، نتیجه استعداد و رأی و خرد و مهارت و دانش جنس زن است . آیا می‏توان این واقعیت را نادیده انگاشت ؟ فقره‏ای که از وصیت امام علی به فرزندش نقش شد مبنای بسیاری از اجتهاداتی قرار گرفته است که زن را از حضور در بسیاری از عرصه‏های اجتماعی ، علمی ، سیاسی محروم می‏دارد .
آیت‏اللّه‏ شیخ محمد مهدی شمس‏الدین در کتاب «اهلیة المرأة لتولی السلطة» به برخی از این اجتهادات اشاره می‏کند و به آنها پاسخ می‏گوید . وی می‏نویسد :
۱) اگر زن به سبب سست رأیی ، شایسته مشورت نیست ، قطعا برای زمامداری (حکومت) نیز شایستگی ندارد .
۲) وجوب در حجاب نگاه داشتن زن و منع از اختلاط وی با مردان بیگانه دلیل جایز نبودن عهده‏داری کاری است که برای وی مستلزم اختلاط با مردان بیگانه باشد .
۳) نهی از واگذاری کاری غیرشخصی به زن مستلزم عدم مشروعیت ولایت او بر غیر خویش است تا چه رسد به ریاست دولت !»
شمس‏الدین این روایت را شایسته استناد نمی‏داند و معتقد است که نمی‏توان به این روایت استدلال کرد ، زیرا این روایت - بنا به نقل شریف رضی - مرسله و بنا به نقل برخی دیگران دارای ضعف سندی است و جهت نیست .
وی پس از اشکال سندی که بر این روایت می‏کند درصد اثبات این مطلب برمی‏آید که این روایت حتی بر فرض صحت سند ، نمی‏تواند مانع شرعی ، حق مشارکت سیاسی و حق زمامداری او شود . پاسخ وی به استدلال سه گانه فوق چنین است :
«استدلال نخست از آن‏رو نادرست است که اگر قرینه استثنایی را که در روایت کراجکی آمده لحاظ کنیم ، معنای روایت ، نهی از واگذاری امور خانوادگی [و نه اجتماعی] به زنان فاقد آگاهی و کفایت عقلی و عملی است . اما زنانِ دارای آگاهی و کفایت عقلی و علمی از این نهی مستثنایند .
اما ادعای اطلاق در نهی از مشورت با زن در همه امور نیز نادرست است ، زیرا مخاطب روایت عامه مردم است و نه خاصه‏ای که شأن مخاطب بودن در امور دولت و حکومت در آن زمان را داشتند . اگر هم روایت کراجکی را روایتی مستقل فرض کنیم ، که افاده تقید اطلاق روایت شریف رضی و دیگران را - که در آن استثنایی وارد نشده بود - می‏کند .
همین نظری که ما داریم با واقعیت موافق است . زیرا ادعای نقصان رأی و سستی اراده همه زنان ادعایی مخالف با واقعیت و حقیقت روشن است .
از روایت هم برنمی‏آید که در مقام اعلام ناشایستگی زن آگاه و خردمند و توانا برای برعهده‏گیری قدرت حکومتی و دیگر مسئولیت‏ها باشد .
اما پاسخ استدلال دوم این است که این ادعا که لازمه وجوب حجاب بر زن ، عدم جواز حکومت‏داری زن است ، ادعایی نادرست است . زیرا مقدار واجب حجاب ، مانع حکومت‏داری و فعالیت‏های حکومتی نیست و آن نوع حجابی که مانع برعهده‏گیری حکومت است ، واجب نیست .
ادعای حرمت اختلاط با مردان - در صورت پای‏بندی به حجاب مطلوب شرعی - هم ادعایی ناپذیرفته است . زیرا ادله شرعی بر مشروعیت اختلاط دلالت می‏کند . بنابراین از روایت نمی‏توان حرمت اختلاط را برداشت کرد .
پاسخ استدلال سوم این است که استنباط نامشروع بودن زمامداری زن از این فقره روایت شریف رضی که «و لا تملک المرأة من امرها ما جاوز نفسها» «به زن اجازه مده جز آنچه به شخص او مربوط است به کار دیگری بپردازد» ، استنباطی نادرست است . زیرا گذشته از این که این فقره که در روایت مرسله شریف رضی آمده در روایت کلینی و صدوق وجود ندارد ، مؤدا (پی‏آورد)ش نیز نادرست است و اگر صدور این روایت از معصوم علیهم‏السلام را فرض بگیریم ، باید به گونه‏ای تفسیرش کنیم که دلالت به ناشایستگی شرعی زن در امر حکومت نداشته باشد .
اما نادرستی مضمون فقره یاد شده از آن‏رو است که بنا به ادله شرعی ، زن رشید (بالغ و عاقل) اختیار همه امور خویش را دارد . نهایت چیزی که او - اگر باکره باشد - اختیار آن را ندارد ، گزینش شوهر است ، آن هم بر مبنای قول کسانی که به ولایت پدر یا جد در امر ازدواج باکره معتقدند .
و اگر زن باشد ، تنها چیزی که اختیاری در آن ندارد ، مسأله مربوط به حق بهره جنسی شوهر است .»
استاد شهید مطهری در کتاب مسأله حجاب پس از ذکر بخشی از وصیت امام علی علیه‏السلام به فرزندش که در آن امام فرزندش را به قطع کردن ارتباط زن با مردان بیگانه و . . . سفارش می‏کند ، می‏نویسد : «این یک توصیه اخلاقی است . علمای اسلامی این جمله را به شکل یک توصیه اخلاقی تلقی کرده‏اند ، اگر ما بودیم چنین تعبیراتی ، بدون شک آنچه استنباط می‏شد ، بیش از «توصیه اخلاقی» بود . بلکه بیش از لزوم ستر وجه و کفین بود ، آنچه استنباط می‏شد همان است که ما از آن به حبس زن در خانه تعبیر کرده‏ایم . ولی علت این که فقها به مضمون چنین جمله‏ها فتوا نداده‏اند ادله قطعی دیگر از آیات و روایات و سیره معصومین برخلاف مفاد ظاهر این تعبیرات است و به اصطلاح ظاهر این جمله‏ها «معرضٌ عنه» اصحاب است . لهذا این جمله حمل به توصیه اخلاقی شده است و ارزش اخلاقی دارد نه فقهی .
۴) پس از پایان جنگ جمل خطاب به اهل بصره گفت :
«امّا فلانة فادرکها رأی النساء وضغنٌ غلا فی صدرها کمرجل القین و لو دُعیت لتنال من غیری ما اتت الی لم تفعل و لها بعدُ حرمتها الاولی و الحساب علی اللّه‏ تعالی» «اما فلان زن ، پس سستی رأی زنان و کینه‏ای که هم‏چون دیگ آهنگران در سینه‏اش می‏جوشیده به او رسید و دامن‏گیرش شد . که اگر از او خواسته می‏شد که آنچه از او به من رسید ، با دیگری جز من انجام دهد ، با دیگری جز من انجام دهد ، چنین کاری را نمی‏کرد . [لیکن] بعد از این هم احترام قبلی او باقی خواهد بود و حساب کار با خدای تعالی است .» (خطبه ۱۵۴ ، ص۴۸۶)
فقره یاد شده از خطبه ۱۵۴ نهج‏البلاغه کلید فهم نگاه بدبینانه‏ای است که در بسیاری از خطبه‏ها و کلمات امام علیه‏السلام مشاهده می‏شود . امام علی گرفتار دشمنی زنی بلندپرواز و حسود و مقام‏طلب بود . زنی که از نام و موقعیت اجتماعی خویش در جهت مبارزه با امام بهره برد و جنگی خانگی را رهبری کرد که زیان آن به میدان نبرد محدود نشد و سبب تفرقه مسلمانان پس از آن شد . این زن همان کسی است که در مقام همسری پیامبر خدا او را بارها با رفتارها و گفتارهای خشن و نامؤدبانه خویش آزرده است .
مورخان نوشته‏اند که پیامبر خدا پس از مرگ همسر نخستین‏اش ، خدیجه دختر خویلد ، بارها از همدمی و وفاداری و نجابت او به نیکی یاد می‏کرد و حتی به احترام او ، دوستانش را بسیار ارج می‏نهاد و هدایایی برایشان می‏فرستاد .
بخاری از عایشه ، سخنی را نقل می‏کند که نشان می‏دهد وی بنا به اعتراف خویش به شدت بر خدیجه رشک می‏برده است . زیرا یاد او را فراوان از پیامبر می‏شنیده است و روزی نزد پیامبر به زشتی از خدیجه نام می‏برد و با کمال جسارت به ایشان می‏گوید : خدا بهتر از او را نصیب تو کرده است . (صحیح بخاری ، ۷/۱۳۳)
پیامبر خشمگین و برافروخته شد . چندان که عایشه برافروختگی چهره پیامبر در واکنش به سخن خود را تداعی کننده برافروختگی ایشان هنگام دریافت وحی می‏دانسته است . پاسخ پیامبر چنین بود :
«سوگند به خدا که او بهتر از خدیجه را به من نداده است . او زمانی به من گروید که مردم کافر بودند . زمانی تصدیقم کرد که مردم تکذیبم کردند و مال خود را به من بخشید ، زمانی که مردم مرا محروم کرده بودند و خدا از او به من فرزند بخشید ، در حالی که مرا از داشتن فرزند از زنان دیگر محروم کرد .»
حقد و حسد عایشه تنها نسبت به خدیجه - آن هم پس از وفات او - منحصر بود . خودخواهی و قدرت‏طلبی او در کنار نیروی جوانی‏اش ، آرام و قراری را که خدا در قرآن به صراحت از زنان پیامبر خواسته بود ، از او ربوده بود . وی با توجه به موقعیتی که برای خود قائل بود ، خواهان تمرکز قدرت سیاسی و مرجعیت دینی در خانواده خویش و یا مجموعه تحت نفوذ خویش بود .
عایشه همان‏گونه که ابراز محبت پیامبر به همسر فقیدش - خدیجه - را برنمی‏تابید ، نسبت به جایگاه بلند اهل‏بیت در نزد پیامبر و مسلمانان رشک می‏برد و درصدد محو آثار فضیلت اهل‏بیت در سنت و عرف دینی جامعه اسلامی بود .
ابن ابی الحدید در موضوع دشمنی‏های عایشه نسبت به اهل بیت ، از قول یکی از علمای اهل‏سنت به نام شیخ ابویعقوب یوسف بن اسماعیل لمعانی چنین نقل می‏کند :
«نقطه آغاز کینه عایشه ، ارتباط وی با فاطمه بود . سبب این وضع آن بود که رسول خدا کمی پس از درگذشت خدیجه با عایشه ازدواج کرد . فاطمه هم که دختر خدیجه است . . . .
سپس چنان شد که تمایل و محبت پیامبر نسبت به فاطمه روز به روز زیادتر شد و او بیش از آنچه که مردم گمان می‏بردند ، و بیش از اندازه احترام پدران به دختران ، دخترش را بزرگ می‏داشت و احترام می‏کرد ، چندان که محبت او به فاطمه از حد محبت پدران به دختری فراتر رفت . . . .
پس از این توجه و صمیمیت پیامبر با علی روبه فزونی گرفت ، که این هم حسد ابوبکر و پسر عمویش طلحه را برانگیخت . عایشه نزد آن دو می‏نشست و سخنشان را می‏شنید . . . .
بعدها هم اتفاق چنین شد که فاطمه فرزندان فراوانی - از دختر و پسر - به دنیا آورد ، اما او (عایشه) هیچ‏گاه مادر نشد . و رسول خدا پسران فاطمه را چونان پسران خود می‏دانست . . . .
پس از مدتی پیامبر ، در ورودی پدرش (ابوبکر) را که به سوی مسجد گشوده می‏شد ، بست و در ورودی دامادش را باز گذاشت . سپس پدرش ، ابوبکر را به جهت ابلاغ برائت به مکه فرستاد ولی او را عزل کرد و دامادش را برگزید .
هنگامی بیماری آخر رسول خدا سنگین شد ، وی به لشکر اسامه فرمان حرکت دارد و ابوبکر را هم جزء سپاه اسامه قرار داد . بازگشت ابوبکر از این سپاه هم با اشاره و پیام‏رسانی دخترش عایشه بوده است که او را از رحلت قریب الوقوع آگاهانیده بود . . . .
زمانی که فاطمه رحلت کرد ، همه زنان پیامبر برای تسلیت‏گویی نزد بنی‏هاشم رفتند ، جز عایشه که نرفت و خود را به مریضی زد و سخنی از او به علی رسانده شد که نشانه شادمانی‏اش بود .
پس از قتل عثمان ، بسیار امیدوار بود که خلافت به طلحه برسد ، و آنگاه خود او امارتی را که قبلاً داشته ، باز یابد ، اما مردم به علی روی آوردند . زمانی که این خبر به او رسید ، فریاد برآورد : و اعثماناه ! عثمان مظلوم کشته شد !» و کینه درونی‏اش را به جوش آورد تا از این کینه ، جنگ جمل و جریان‏های بعدی زاده شد .»
ابن ابی الحدید پس از نقل مطلب فوق می‏نویسد : «این خلاصه کلام ابویعقوب است و وی شیعه نبوده است .»
اکنون می‏توان راز نکوهش زنان در کلام علی علیه‏السلام را بهتر درک کرد . عایشه در نقطه مرکزی و محوری مخالفان امام قرار داشت . امام برای پیش‏گیری از وقوع جنگ به او نصیحت می‏کند که حرمت خود را نگه دارد و به دستور خدا - که زنان پیامبر را به نشستن در خانه و بیرون نرفتن بی‏جهت از خانه امر کرد - عمل کند و به خانه برگردد . هم‏چنین او را از پیامدهای ناگوار جنگ بیم می‏دهد و به تقوای الهی و توبه فرا می‏خواند . اما او نمی‏پذیرد و یا غیانه سر به شورش برمی‏دارد .
عایشه از دو جهت تأثیر و نفوذی شگرف بر سپاه یاغی جمل داشت :
▪ از آن‏رو که همسر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و دختر خلیفه اول بود و در ایام خلیفه اول و دوم از حرمت و جایگاهی ویژه برخوردار بود .
▪ از جهت زن بودنش . او می‏دانست که چگونه احساسات جمعی ساده‏لوح را تحریک کند و بر ضد علی علیه‏السلام بشوراند .
اگرچه گفته می‏شود مثلث طلحه ، زبیر ، عایشه ، سپاه جمل را رهبری کردند ، اما حقیقتا این سپاه یک فرمانده داشت و او کسی جز عایشه نبود .
طبیعی بود که امام علی علیه‏السلام جنگی روانی علیه بصریان و سپاه جمل ترتیب دهد تا بتواند از گسترش دامنه فتنه پیش‏گیری کند .
۵) یأتی علی الناس زمان لا یقرب فیه الاّ الماحل و لا یظرف فیه الاّ الفاجر و لا یضعف فیه الاّ المنصف . یعدون الصدقة فیه عزما و صلة الرحم منّا و العبادة استطالة علی الناس . فعند ذلک یکون السلطان بمشورة النساء و امارة الصبیان ، تدبیر الخصیان .
«روزگاری بر مردم خواهد آمد که جز کسانی که در نزد فرمانروایان سخن‏چینی می‏کنند ، کس دیگری قرب و منزلت نخواهد داشت و جز مردمان فاجر و متجاهد به فسق ، کسی دیگری ، ظریف و زیرکی محسوب نخواهد شد و جز افراد با انصاف و درستکار ، کس دیگری ضعیف به حساب نمی‏آید . در آن روزگار صدقه دادن خسارت و زیان می‏دانند و چون صله رحم انجام دهند ، منت می‏گذارند و عبادت خدا را موجب برتری خود بر دیگران قرار می‏دهند . در آن هنگام تدبیر سلطنت و حکومت به وسیله مشورت با زنان و با فرمانروایی کودکان و چاره‏جویی خواجه‏سرایان خواهد بود .»
این حدیث را پس از شریف رضی ، راغب در محاضرات الادبا (ج۱ ، ص۸۹) ، آمدی در غرر (ص۳۶۳) و ابن طلحه شافعی در مطالب المسؤول (ج۱ ، ص۱۵۰) با تفاوتی اندک ، که نشان می‏دهد که از نهج‏البلاغه نگرفته است ، ذکر کرده‏اند .
علامه شمس‏الدین در کتاب «اهلیة المرأة لتولی السلطة» پس از ذکر فقره فوق ، استدلال به این حدیث در ردّ شایستگی زمامداری را نمی‏پذیرد و بدان پاسخ می‏گوید .
وی می‏نویسد : «استدلال شده است که اگر تدبیر سلطنت و حکومتبه وسیله مشورت با زنان مذموم باشد ، - چنان که از منطوق روایت برمی‏آید - پس واگذاری تمام حکومت به ایشان به طریق اولی مشمول ذم است . بلکه ممکن است گفته شود آنچه در صدر روایت آمد و شامل مقرب شدن فاسدان و ضعیف شدن صالحان و تعلیل این وضع به وضعیت حکومت و سلطنت ، قرینه‏ای است بر این که مراد نفی شایستگی از زنان - همانند کودکان و خواجه سرایان - است .
نویسنده هم سند این روایت را مخدوش و بی‏اعتبار می‏داند و هم دلالت آن را . درباره سند نظر وی این است که این روایت مرسله است و حجت نیست .
درباره دلالت روایت نیز نظر وی این است که به دو دلیل این روایت ، ادعای ناشایستگی زنان را تأیید نمی‏کند :
▪ این روایت درصدد بیان حکمی شرعی نیست ، بلکه در مقام کشف از امری غیبی است که در آینده برخی ملت‏ها رخ خواهد داد و آن وضع ، ترکیب یافته از نشانه‏هایی است که یکی از آن نشانه‏ها ، به مشورت گرفته شدن زنان در امر حکومت است .
از این روایت برنمی‏آید که صرف مشورت زنان در امور حکومتی امری ناپسند باشد . شاید نقص در پادشاهی و امیری کودکان و تدبیراندیشی خواجه‏سرایان باشد . اگر هم بپذیریم که مشورت با زنان ناپسند باشد ، باز هم دلالت بر حرمت و فساد نمی‏کند .
▪ ذم حکومت و دولتی که زنان در آن به مشورت گرفته می‏شوند ، مطلق و برای همه شرایط نیست ؛ بلکه مختص اوضاعی است که نشانه‏های آن درصدر روایت آمده است . زمانی که جامعه به آن حالت درآید ، شکل محدود و ترکیب خاصی از حکومت و دولت پدید می‏آید .
آن شکل خاص در روایت یاد شده ، کلیت سیاسی سازمان یافته‏ای است که از سه عنصر تشکیل شده است .
۱) مشورت زنان
۲) امیر کودکان
۳) تدبیراندیشی خواجه‏سرایان .
گویا مراد از زنان در روایت یاد شده ، صنف خاصی از زنان است که متناسب با طبیعت جامعه فاسد وصف شده در روایت هستند . یعنی هم سنخ کودکان و خواجه‏سرایان ، نه همه زنان که زنان کمال یافته اخلاقی ، دینی و علمی را شامل شود .
علامه شمس‏الدین در ادامه این بحث معتقد است که زن به لحاظ شرعی می‏تواند ریاست دولتی را که حکمش مقید به شورا و نهادها است و حاکم براساس فهم خاص و سلیقه خاص خود حکمرانی نمی‏کند و به حکم نهادهای شورایی که اعضایش در انتخابات آزاد مردمی برگزیده شده‏اند ، گردن می‏نهند ، عهده‏دار شود .
● نتیجه‏گیری
۱) با توجه به این که قرآن کریم اصلی‏ترین کتاب و منبع دریافت احکام و اندیشه اسلامی است و سنت (رفتار و گفتار و کردار معصومان) تا جایی که متعارض با نص قرآن نباشد ، معتبر است و از آن‏رو که در قرآن ، زن دارای جایگاه شایسته انسانی و برابر با مرد (به لحاظ شخصیت انسانی) دارا است ، هرگونه کلامی از معصومان که تعارض با نصوص قرآنی داشته باشد باید به گونه‏ای تأویل ، نفسیر شود که با قرآن تعارض نداشته باشد و یا کنار گذاشته شود .
۲) عمده سخنانی که از امام علی علیه‏السلام نقل شده است ، ناظر به شرایط سیاسی موجود در زمان صدور است . جنگ جمل که با تحریک و تحرک عایشه - همسر پیامبر - درگرفت ، امام را واداشت تا به کنایه و اشاره موقعیت عایشه را در نزد عامه مردم - که ارج فراوانی برای او قائل بودند - بشکند .
۳) برخی از سفارش‏های امام علی علیه‏السلام درباره زنان تنها جنبه اخلاقی و هشداری دارد و حتی فقها این سفارش‏ها را مبنای حکم شرعی قرار نداده‏اند .
۱. نمل ، ۳۲-۲۹ .
۲. همان ، ۳۴ .
۳. همان ، ۴۴ .
۴. زخرف ، ۱۸ .
۵. نساء، ۲۸.
۶. بحارالانوار ، ج۱۰۰ ، ص۲۵۳ ، باب احوال الرجال و النساء ، ج۵۶ .
منابع:
۱ . قرآن کریم ، ترجمه محمد مهدی فولادوند ، قم ، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی .
۲ . نهج‏البلاغه ، ترجمه علی اصغر فقیهی ، ، تهران ، انتشارات صبا ، چاپ سوم ، ۱۳۷۹ .
۳ . تأملات اسلامیة حول المرأة ، سید محمد حسین فضل‏اللّه‏ ، بیروت ، دارالملاک .
۴ . اهلیة المرأة لتولی السلطة ، شیخ محمد مهدی شمس الدین ، بیروت ، المؤسسة الدولیه للدرسات و النشر .
۵ . المرأة فی نهج‏البلاغه ، نجوی صالح الجواد ، لندن ، معهد الدراسات العربیة و الاسلامیة ، ۱۹۹۹ .
۶ . مجموعه آثار (۱۹) ، مرتضی مطهری ، تهران ، صدرا ، ۱۳۷۸ .
منبع : طوبی