دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


وقتی سونامی آمد


وقتی سونامی آمد
صف طویل مشتریان بانک های امریکایی و اروپایی برای پس گرفتن سپرده هایشان از بانک ها اتفاقی است که طی یکی دو ماه اخیر به شدت دیده می شود. بسیاری از این مشتریان بدون اینکه پولی دست شان را بگیرد دست از پا درازتر به خانه هایشان برمی گشتند و فردا دوباره همان راه دیروز را می رفتند. اوضاع بزرگ ترین موسسات مالی و اعتباری در امریکا به حدی خراب شده که آنها توان پس دادن پول سرمایه گذاران خودشان را هم ندارند. خیلی از آنها در حال ورشکستگی کامل هستند، خیلی هایشان از دولت های فدرال درخواست کمک کرده اند و تعدادی دیگر از آنها هم با دریافت کمک های فراوان از دولت عملاً دیگر دولتی شده و کاملاً تغییر هویت داده اند. بیکاری در امریکا و اروپا بیداد می کند، بازارهای مالی، بورس ها و تالارهای اوراق بهادار به شدت از رونق افتاده اند و سقوط ارزش سهم در این بازارها به اتفاقی هرروزه و کاملاً اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. چهره کارگزاران ناامیدی که هر روز بدتر از روز قبل شاهد سقوط ارزش سهام ها بوده اند، یکی از بخش های اصلی تمام برنامه های خبری شده و در سراسر جهان پخش می شود.
تورم به بالاترین حد خود رسیده است. دولت امریکا طرح نجات اقتصادی را به کنگره می برد. اروپایی ها با ریاست سارکوزی فرانسوی دنبال راه حل برای این معضل وحشتناک می گردند و هر روز از طرح جدیدی یاد می کنند اما این بحران افسارگسیخته مثل پلنگی زخم خورده و هار به هر کس که می رسد چنگی می اندازد، شکمی پاره می کند، کسانی را می ترساند و دست و پازنان جلو می رود.
یک کارشناس اقتصادی امریکا می گوید؛ تمام این بحران اقتصادی لعنتی اخیر معلول یک کلمه است؛ طمع. و همین طمع و حرص بیش از حد باعث شد بحران اقتصادی، امریکا را بلرزاند، مثل یک بیمار مسری خطرناک از عرض اقیانوس رد شود، اروپا را فرا گیرد، از شرق اروپا هم بگذرد و آرام آرام چهره یی کاملاً جهانی و بین المللی به خودش بگیرد. اصلاً به راستی این بحران از کجا شروع شد؟
● طمع یانکی ها و شروع بحران
در امریکا بنگاه های اعتباری و موسسات مالی بزرگی وجود دارند که کارشان ارائه تسهیلات، وام و اعتبار به مردم جهت خرید مسکن است. آنها به مردم وام می دهند و خانه یی را که مشتری شان می خرد به عنوان رهن برمی دارند. اگر مشتری در بازپرداخت دیونش تعلل کند، بدیهی است خانه به تصرف موسسه درمی آید و معامله فسخ می شود. آنها از این طریق (دریافت بهره یا تصرف خانه هایی که وام شان بازپرداخت نشده) سود خوبی به دست می آورند. در سال جاری میلادی شرایط خوب این وام ها باعث رونق بازار مسکن در ایالات متحده شد. در نتیجه تقاضا برای خرید مسکن زیاد شد و قیمت مسکن به شدت صعود کرد. وام دهنده ها از این موضوع خشنود بودند.
بنابراین برای تامین منابع مالی بیشتر سراغ بانک های سرمایه گذار رفتند و از آنها اعتبار فراوان گرفتند ولی به مرور زمان و با تغییر شرایط و همچنین زیاد شدن عرضه (مسکن های آماده فروش به مردم)، قیمت مسکن در امریکا به شدت افت کرد، به همین دلیل آنهایی که از موسسات وام گرفته بودند، قید خانه هایشان را زدند چرا که در صورت پرداخت وام مثلاً ۲۰ساله صاحب مسکنی می شدند که به طور مثال ۵۰۰ هزار دلار برایشان تمام می شد و این در حالی بود که ارزش واقعی آن خانه به ۲۰۰ هزار دلار هم نمی رسید، بنابراین قرض گیرنده ها با پرداخت مثلاً یکی دو قسط از خانه گذشتند تا ضرری ۲۰۰ ، ۳۰۰ هزار دلاری نکرده باشند. پس دیگر دینی هم به موسسه وام دهنده نداشتند ولی موسسات وام دهنده با تعداد زیادی خانه روی دست شان مواجه شدند که نه ارزش بالایی داشت و نه تقاضایی برای خریدش وجود داشت، بنابراین آنها به مشکل خوردند. به تبع آنها بانک هایی که به این موسسات اعتبار داده بودند دچار مشکل شدند. مردم هم که فهمیده بودند بیشتر بانک های بزرگ مشکل پیدا کرده اند برای بیرون کشیدن پول هایشان از بانک ها به شعب این بانک ها هجوم بردند. بانک ها هم برای پرداخت پول مردم با شرکت های بزرگ بیمه طرف قراردادشان طرف شدند و این زنجیره چنان به هم متصل بود که باعث درهم ریختن کل اقتصاد امریکا و سرایتش به همه جای جهان شد. به همین راحتی.
● ریشه های بحران ۲۰۰۸ کجا بود
گرچه مشکل طمع امریکایی ها و بازار سراب گونه و «حباب وار» مسکن در این کشور یکی از دلایل بروز بحران در اقتصاد جهان به شمار می آید ولی این بحران بزرگ علل و عوامل دیگری هم دارد که هر یک به خودی خود عاملی بزرگ و تعیین کننده برای به وجود آمدن بحران بوده اند. به طور کلی می توان بحران جهانی اقتصادی در سال ۲۰۰۸ را شامل این مولفه ها دانست که مثل زنجیر به هم متصل بوده و مثل یک بازی دومینو بعد از اتفاق یکی، دیگری هم به وقوع پیوست و بحران را بیشتر کرد. اول از همه افزایش بی حد و اندازه قیمت جهانی نفت بود که مشکل به وجود آورد. بعد از آن بالا رفتن قیمت مواد غذایی و سوخت که بستگی مستقیم به نفت دارند به تشدید بحران کمک کرد. سپس تورم جهانی و بحران ذخایر ارزی مساله را حادتر کرد که این مساله به ورشکستگی تعداد زیادی از بانک های سرمایه گذار امریکایی و اروپایی منتهی شد. رشد بیکاری هم پس از این عوامل و به تبع آنها پدید آمد و در نتیجه بحران بین المللی اقتصادی را به وجود آورد.
الف) باز هم این طلای سیاه
قیمت هر بشکه نفت در سال ۱۹۹۶ چیزی حدود ۲۰ دلار بود .این قیمت در سال ۱۹۹۹ به حدود ۱۷دلار هم رسید ولی تا سال ۲۰۰۱ روند صعودی داشت و به مرز ۳۸ دلار نزدیک شد. هر بشکه نفت در سال ۲۰۰۲ باز هم قیمت حدود ۲۰ دلار را تجربه کرد و این قیمت تا اواخر سال ۲۰۰۶ با افزایشی کم شیب به حدود ۶۰ تا ۷۰ دلار رسید ولی این روند صعودی ناگهان طی سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸ به شکلی وحشتناک سریع تر شد و کار به جایی رسید که در ژانویه ۲۰۰۸ نفت برای اولین بار سر به صد دلار سایید و در جولای همین سال به عدد وحشتناک بشکه یی ۱۴۷ دلار هم رسید. گرچه این قیمت به سرعت پایین آمد ولی همین افزایش بی سابقه باعث بالا رفتن قیمت مواد غذایی و سوخت در جهان شد. کارخانه های تولید مواد غذایی و سوخت به شدت به نفت محتاج هستند و همین بستگی مستقیم به شروع بحران اقتصادی کمک کرده است.
ب) تورم و داستان هایش
رویترز در فوریه ۲۰۰۸ گزارشی منتشر کرد که دنیا را تکان داد. آنها می گفتند تورم جهانی به یک حد تاریخی رسیده است. می گفتند تورم در بعضی از کشورها به جایی رسیده که کشورهای دیگر ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر به آنجا خواهند رسید. در همین حال آمار منتشرشده توسط صندوق بین المللی پول هم نشان می داد به دلیل افزایش قیمت جهانی نفت، تورم در کشورهای صادرکننده این طلای سیاه از همه جا بیشتر و در بالاترین حد خود قرار دارد. کشورهای توسعه نیافته و آسیایی های در حال توسعه هم به دلیل بالا رفتن قیمت نفت، مواد غذایی و سوخت به بحران رسیده و شاهد افزایش تورم شده اند. کشورهای صنعتی و پیشرفته هم گرچه کمتر از دیگران ولی به هرحال بیش از حد طبیعی شاهد بالا رفتن تورم شده اند. بنابراین «جهان متورم» با این معضل بزرگ به سمت بحران در حال حرکت است.
د) رشد بیکاری
وزارت کار امریکا حدود دو ماه پیش طی یک اعلام رسمی بیان کرد نرخ بیکاری در این کشور به مرز ۱/۶ درصد رسیده که بالاترین حد ممکن طی پنج سال گذشته بوده است. جمعیت فراوان آدم های بیکاری که در پارک ها چادر زده بودند و خانه هایشان را به دلیل عدم توانایی برای پرداخت قسط رها کرده بودند، از مهم ترین عناوینی بود که گزارشگران مبهوت شبکه های تلویزیونی امریکا در خبرهایشان به آن اشاره می کردند. براساس عواملی چون رشد جمعیت؛ آمار قبلی و برنامه های دولت، باید در سال ۲۰۰۸ بیش از یک میلیون و ۳۰۰ هزار شغل در امریکا ایجاد می شد ولی با ۶۰۰ هزار بیکاری که به دلیل بحران اخیر روی دست دولت جرج بوش مانده اند، جمع بیکاری های امریکایی در سال جاری (یعنی فقط آنهایی که در سال ۲۰۰۸ بیکار هستند) به نزدیک دو میلیون نفر رسیده است و این تعداد، از جمعیت بسیاری از کشورهای کوچک جهان هم بیشتر است.
هـ) بحران نقدینگی
بعد از بروز جریان رکود مسکن و مشکلاتی که برای موسسات وام دهنده در امریکا پیش آمد بسیاری از سپرد ه گذاران بانک های امریکایی از ماه جولای به بعد خواستند پول های خود را از بانک هایی که در آن سپرده گذاری کرده بودند، پس بگیرند. از طرفی چون موسسات وام دهنده با مشکل برخورد کرده بودند از بانک های سرمایه گذار طلب دریافت وام و کمک می کردند. بانک ها هم به دلیل کاهش نقدینگی خود و درخواست سپرده گذاران شان برای دریافت مبالغ سپرده با مشکلی بزرگ روبه رو بودند، بنابراین همه این مسائل دست به دست هم داد تا دولت های فدرال این موسسات را تحت کنترل خود گرفتند تا پول مردم را بازپرداخت کنند یا به آنها مبالغ هنگفتی وام دادند تا دین مردم را بدهند. شرکت های بزرگی چون لمن برادرز و مری لینچ که عمده کارشان تامین وام مسکن بود به همین روش دچار مشکل و حتی ورشکستگی شدند. شرکت بزرگ بیمه AIG هم یکی دیگر از این شرکت ها بود که به دلیل عدم توانایی در بازپرداخت حق بیمه موسسات وام دهنده و بانک های سرمایه گذار امریکایی به حالت ورشکستگی درآمد و کار به جایی رسید که در روز ۱۷ سپتامبر گذشته بیش از ۸۱ شرکت بسیار بزرگ و اقماری امریکایی اعلام ورشکستگی کردند که سه شرکت نامبرده فوق هم جزء آنها بودند. به همین جهت بود که دولت امریکا وارد صحنه شد و طرح نجات اقتصادی اش را به کنگره پیشنهاد کرد تا از بحران خارج شود.
● طرح نجات اقتصادی بوش
بعد از اعلام ورشکستگی شرکت های بزرگ امریکا در روز ۱۷ سپتامبر، بن برنانک رئیس صندوق فدرال رزرو به هنک پاولسون وزیر خزانه داری امریکا توصیه کرد برای برقراری موازنه اقتصادی و رفع و رجوع سقوط مالی در بازار امریکا به منابع بسیار فراوانی پول نقد لازم است. همین مساله پیش زمینه یی شد تا وزیر خزانه داری امریکا طرح نجات اقتصادی و کمک مالی دولت به موسسات مالی و اعتباری را ارائه دهد و کار به جایی برسد که رئیس جمهور این طرح را به کنگره پیشنهاد کند و از نمایندگان بخواهد به آن رای مثبت دهند. براساس این طرح وزارت خزانه داری یا در واقع دولت امریکا از کنگره درخواست کرده است بودجه یی معادل ۷۰۰ میلیارد دلار را تصویب کرده و در اختیار دولت قرار دهد تا بانک ها دیون خود را به دولت بفروشند و از محل فروش این دیون، پول سرمایه گذاران و طلبکاران خود را بدهند.
به این ترتیب دولت امریکا مبالغ بسیار زیادی سهام، اوراق بهادار و ملک های در رهن را که پرداخت دیون ما به ازای آنها به عهده بانک ها است، در اختیار می گیرد و در واقع بانک ها را از بدبختی نجات می دهد. بعد از ارائه این طرح، کنگره امریکا به ریاست و رهبری نانسی پلوسی دموکرات در برخوردی شدید با این طرح ارائه شده از سوی جرج بوش جمهوریخواه مخالفت کرد و اجرای آن را کاری بیهوده دانست. کار به جایی رسید که طرح نجات اقتصادی بوش به یکی از اصلی ترین موضوعات مناقشه میان باراک اوباما و جان مک کین که برای جانشینی بوش پیکار می کنند، تبدیل شد ولی با پافشاری دولت و بدتر شدن اوضاع اقتصادی، نمایندگان کنگره با این طرح موافقت کردند تا راهی برای بیرون رفتن از گرداب بزرگی که اقتصاد امریکا را در خود فرو می برد، پیدا شود. بسیاری از کارشناسان مستقل اقتصادی امریکا با طرح نجات اقتصادی مخالفند. یکی از این کارشناسان می گوید؛ «کمک ۷۰۰ میلیاردی دولت به بانک ها عملاً از جیب مردم خرج می شود. این پول را باید موسسات اعتباری وام دهنده پرداخت می کردند نه مردم (دولت). تازه این موسسه ها همواره از قوانین فرار از مالیات و این جور چیزها هم استفاده می کنند.
دولت به جای این کارها می توانست مدت بازپرداخت وام ها را از ۲۰ سال به ۳۰ افزایش دهد (بدون اینکه نرخ سود را تغییر دهد) و مشکل را حل کند. طبیعی است با این کار پول کمتری گیر وام دهنده ها می آید ولی به هر حال با این روش پول های قرض گرفته شده پرداخت می شد و مشکلی پیش نمی آمد. این موسسات هم قبلاً آنقدر از راه های مختلف پول به دست آورده اند که با این طرح مشکلی برایشان پیش نیاید.» کارشناسان مخالف طرح بوش معتقدند ممکن است جرج بوش پس از پایان دوران ریاست جمهوری اش و هنگام ترک کاخ سفید مجبور نباشد از روی جمعیت بی خانمانی که مالیات شان را سر وقت داده اند و صدایشان هم درنیامده و حالا بدبخت شده اند، رد شود ولی حتماً از دست چیزهایی که آنها به سوی اتومبیلش پرتاب خواهند کرد، در امان نخواهد بود، گرچه پافشاری بوش برای تصویب شدن طرح نجات اقتصادی و تفکرش مبنی بر اینکه او به عنوان رئیس جمهور تلاش می کند مردم را از اوضاع بحرانی فعلی نجات دهد، درست به نظر می رسد ولی هم او، هم دولتش و هم مردم امریکا می دانند بوش نمی تواند نجات شان دهد.
بیش از ۶۰ درصد امریکایی ها می گویند با طرح نجات اقتصادی کاملاً مخالفند چرا که این پول هنگفت از محل مالیات هایی که آنها پرداخت کرده اند، خرج می شود ولی از سوی دیگر دولت هم برای خروج سریع از بحران چاره دیگری ندارد و این طرح مثل شمشیری دولبه شده که به هر حال دست کسی را که نزدیک می شود، قطع می کند اما از سوی دیگر نگرانی مردم امریکا به توانایی رئیس جمهور بعدی امریکا هم مربوط می شود. آنها از اینکه پول حاصل از مالیات پرداختی شان به دست مردی بیفتد که معلوم نیست بتواند کشورشان را نجات دهد (چه دموکرات و چه جمهوریخواه) ترس دارند. کار به جایی رسیده که مک کین و اوباما هم خواستار تامین این ۷۰۰ میلیارد دلار شده اند چرا که می بینند اگر با وضع بحرانی فعلی بخواهند وارد کاخ سفید شوند، به شدت با مشکل روبه رو خواهند شد ولی مردم هم از اینکه پول شان در نهایت به صندوق بانک هایی واریز شود که دوست شان ندارند، ناراضی هستند. منتقدان طرح نجات اقتصادی می گویند امریکا کشوری است که براساس استقلال ایالت هایش از دولت و عدم وجود و خودنمایی دولت مرکزی همه کاره (به ویژه برای تعیین تکلیف کردن در مورد ایالت های امریکا) تشکیل شده است.
به بیان ساده تر، طرفداران استقلال ایالت ها در امریکا (به خصوص استقلال مالی آنها) می گویند دولت مرکزی نمی تواند ما را مجبور کند به هر کاری که آنها می خواهند، جواب مثبت بدهیم. مردم امریکا همیشه نسبت به دولت مرکزی شان یک «حس شکاکیت» عجیب داشته اند و حالا هم معتقدند باراک اوباما (که به نظر می رسد مسافر آینده کاخ سفید باشد) یا حتی جان مک کین هم نخواهد توانست شکایت مردم به «دولت بزرگ امریکا» را تغییر یا حتی کاهش دهد. رونالد ریگان رئیس جمهور جمهوریخواه و هنرپیشه مسلک امریکایی ها بعد از پیروزی اش در انتخابات ریاست جمهوری و ورود به کاخ سفید گفته بود؛ «در زبان انگلیسی ما، ۹ کلمه وحشت برانگیز وجود دارد؛ من از دولت هستم. برای کمک به اینجا آمده ام؟،»
دیوید لترمن طنزپرداز و کمدین امریکایی در مخالفت آشکار با طرح اقتصادی بوش جمله جالبی دارد؛ «بوش میگه دارم بسته مالی و طرح نجات اقتصادی رو به خوبی تنظیم می کنم. لابد داره همون طوری کارها رو تنظیم می کنه که کاپیتان کشتی تایتانیک موقع ور رفتن با منوی غذاش می کرد و همه چیز رو تحت کنترل داشت.» (کنایه به غرق شدن کشتی عظیم تایتانیک که در اثر اشتباه فاحش کاپیتان و خدمه اش به عمق دریا فرو رفت.)
● بحران در اروپا؛ از شرق تا غرب
بعد از بروز بحران در امریکا، اروپا هم از این بحران بزرگ بی بهره نماند. بسیاری از بانک های بزرگ اروپای غربی هم به دلیل داشتن مراودات اقتصادی با بانک های امریکایی و همچنین شرکت های بزرگ آن کشور و حضور در بازار مالی آنجا به مشکل برخوردند. همچنین بحران هایی شبیه بحران مسکن در امریکا، در جاهایی چون ایرلند و اسکاتلند هم پیش آمد و صف های طویل سپرده گذاران را برای دریافت سپرده هایشان مقابل شعب بانک های بزرگ اروپایی تشکیل داد. بانک بزرگی چون Northern Rock بریتانیا به شدت دچار مشکل شده و به حالت ورشکستگی رسیده است. دیگر بانک های بزرگ اروپا هم سرنوشتی مشابه داشته اند. افزایش شدید قیمت نفت و دیگر عوامل بحران زا، اقتصاد اروپا را هم دچار مشکل کرده و آنها را به فکر پیدا کردن راه چاره انداخته است.
اما اوضاع کشورهای کوچک تر و به ویژه کشورهای اروپای شرقی وخیم تر است. آنها سال هاست که رونق مالی چندانی نداشته اند و حالا با پیدا شدن این بحران تازه، شاهد خرد شدن اقتصاد ضعیف شان هستند. بسیاری از کشورهای اروپای شرقی برای فرار از بحران، دستور کاهش واردات و خروج ارز از کشورهایشان را صادر کرده اند و همین مساله باعث شده غربی ها با رکود بیشتری در تولید و بازارهای مالی شان روبه رو شوند. ایسلند اولین کشور شرق اروپایی بوده که از صندوق بین المللی پول تقاضای کمک کرده است. اوکراینی ها هم از این صندوق وام طلب کرده اند و به دلیل خارج شدن سرمایه اقلیت روسی از این کشور به دست و پای روس ها افتاده اند. در بیشتر کشورهای شرقی به دلیل عدم وجود سرمایه های کافی داخلی، سرمایه گذاران خارجی مثل روس ها و غربی ها وارد بازار شده اند که حالا با بروز بحران، سرمایه هایشان را از این کشورها خارج می کنند و این خود باعث درست شدن بحران در بحران می شود یعنی نوعی بحران سیاسی در بحران اقتصادی.
● سارکوزی و دوستان هم آمدند
سال ها پیش یعنی در سال ۱۹۴۴ و در آستانه پایان جنگ جهانی دوم، اروپایی ها در هتلی در نیوهمپشایر جمع شدند و صندوق بین المللی پول را به عنوان منبع جهانی برای دادن وام و اعتبار به کشورهایی که بحران مالی در آنها وجود دارد، تاسیس کردند. حالا و بعد از گذشت ۶۴ سال، سران کشورهای اروپایی و مدیر بانک جهانی به بروکسل رفته اند تا به هم کمک کنند و با زنده کردن یاد «توافقنامه برتون وودز»، نسخه دوم آن را با شکلی نوین تر به اجرا دربیاورند. اروپایی های درگیر جنگ جهانی دوم با شعار «بحران جهانی، راه حل جهانی می خواهد» دنبال این بودند که برای عبور از بحران، «مقررات جهانی» و همه گیر وضع شود. امروز هم آنها با این شعار جمع شده اند که باید ساختار مالی بین المللی را دوباره از نوساخت. رابرت زولیک رئیس بانک جهانی معتقد است ماترک برتون وودز این بود که جهان ویران شده الزامی را برای موسسات مالی به وجود آورد تا آنها از مشکلات به سمت فرصت سازی پیش بروند و همین هم شد.
مقامات اروپایی می گویند ما حالا به دلیل داشتن اتحادیه اروپا، ساختار متحدتری نسبت به سال های جنگ جهانی دوم داریم و می توانیم راحت تر از گذشته نسبت به عملی کردن توافقنامه ها خوشبین باشیم ولی از آنجا که مساله در خارج از اتحادیه اروپا حادتر می شود (به دلیل عدم وجود اتحاد و یکپارچگی لازم بین دیگر کشورها)، باز هم مشکل به شکل جهانی حل نخواهد شد. حالا نیکلا سارکوزی رئیس جمهور غرب گرای فرانسه و رئیس وقت اتحادیه اروپا به شدت به دنبال آن است که اروپایی ها را برای حصول توافق جدید و پیدا کردن راه خروج از بحران رهبری کند ولی نشست اخیر اروپایی ها در بلژیک چندان نتیجه بخش نبوده است. گروهی معتقدند در بحران معروف ۱۹۲۹ در امریکا، تعداد کمی از امریکایی ها در وال استریت معروف سهام داشتند ولی الان هم تعداد آنها به مراتب زیادتر است و هم تنوع این سهامدارها کار را مشکل کرده است. آنها می گویند در دهه ۳۰ میلادی دولت امریکا تنها در ۱۰ درصد از اقتصاد این کشور دخالت مالی داشت ولی حالا این دخالت و مشارکت دولت به حدود ۳۰ درصد رسیده و بنابراین روی کمک دولت هم نمی توان حساب باز کرد.
گروهی دیگر معتقدند نسخه جدید توافق برتون وودز کارایی نخواهد داشت چرا که جهان در دهه های ۴۰ و ۵۰ میلادی مبتنی بر نوعی سیستم پولی بود که در آن نرخ بهره در بیشتر کشورها ثابت و یکسان بود ولی حالا نرخ های بهره متغیر، سیاست های پولی مستقل و بازارهای سرمایه گذاری پولی متعدد به شکلی کار می کنند که امکان ندارد بتوانند با یکدیگر همزیستی داشته باشند. به هر حال و با این اوصاف، تصور یک جهان پر از مشکل مالی، اقتصاد افسارگسیخته که به تبعش انواع و اقسام تبهکاران اقتصادی و سودجویان چندملیتی زاده می شوند و آدم های ضعیفی که کمترین پس اندازشان هم توسط این غول بی شاخ و دم بلعیده می شود، وحشتناک است. این یک سونامی واقعی اقتصادی است. مواظب باشید.
● بحران مالی چیست
این واژه در صورتی معنی پیدا می کند که ارزش دارایی های موسسات مالی و اعتباری به دلیل خاصی سقوط کند. در آن صورت می گویند«بحران مالی» به وقوع پیوسته است. به بحران بانک ها، رکود اقتصادی، سقوط بازارهای بورس و کاهش ارزش سهام و بحران نقدینگی هم بحران مالی گفته می شود.
● بحران بانک ها یعنی چه
کار بانک ها این است که پول مردم را به صورت سپرده می گیرند و این پول ها را به صورت وام در اختیار دیگران قرار می دهند. حالا اگر سپرده گذاران به یکباره و به دلیل خاصی بخواهند به بانک مراجعه کرده و پول هایشان را از آنجا پس بگیرند، بحران مالی بانکی به وجود می آید یعنی آن بانک ورشکسته می شود. در نتیجه بیشتر سپرده گذاران هم پول خود را از دست می دهند مگر اینکه بازپرداخت این پول توسط شرکت های بزرگ بیمه تضمین شده باشد. البته در این حالت، شرکت های بیمه هم به مشکل برمی خورند و این سلسله به هم متصل به یکباره از هم گسیخته می شود. از اینجا به بعد هم که دیگر آخر بحران است...
● معامله قماری؛ حبابی که می ترکد
گاهی اوقات در اثر واکنش ها و رفتار بازار، انتظار می رود ارزش چیزی، بعد از گذشت مدتی بسیار فراتر از سود مورد انتظار باشد (مثل مسکن) در نتیجه تقاضا برای خرید آن جنس بیشتر خواهد شد و بازار مدتی رونق می گیرد. سپس تمام آنهایی که به طمع سود کردن صاحب کالایی شده اند، به فکر فروش کالا، بازگشت سرمایه و به چنگ آوردن سودشان می افتند. در نتیجه عرضه آن کالا به شدت زیاد شده و بعد از مدت کوتاهی ارزش آن به شدت کاهش می یابد و در نهایت، اصل سرمایه افراد هم به خطر می افتد. به این حالت معامله قماری می گویند که چون حبابی به یکباره نابود شده و اقتصاد یک جامعه را به گرداب بحران فرو می برد. بحران اخیر اقتصادی در امریکا هم خاستگاهی اینچنینی داشته است.
تعدادی از مهم ترین بحران های مالی از سال ۱۹۸۰ تاکنون:
▪ دهه ۱۹۸۰؛ بحران بدهی های بانکی در امریکای لاتین (که از مکزیک آغاز شد).
▪ ۱۹۹۱ - ۱۹۸۹؛ بحران پس انداز و وام در امریکا
▪ دهه ۱۹۹۰؛ سقوط مالی و بحران اقتصادی ژاپن (به دلیل انجام معاملات قماری)
▪ ۱۹۹۳ - ۱۹۹۲؛ بحران مالی در بازار های بورس اروپا (به دلیل تغییر مکانیسم نرخ تبدیل و مبادله ارزها)
▪ ۱۹۹۵- ۱۹۹۴؛ بحران مالی مکزیک (به دلیل شیوع معاملات قماری)
▪ ۱۹۹۸- ۱۹۹۷؛ بحران مالی آسیا (به دلیل کاهش ارزش پول های منطقه و مشکلات مالی بانک های آسیایی)
▪ ۱۹۹۸؛ بحران مالی روسیه (به دلیل کاهش ارزش واحد پول روسیه یعنی روبل)
▪ ۲۰۰۲- ۲۰۰۱؛ بحران اقتصادی آرژانتین (به دلیل از کارافتادگی سیستم بانکی در این کشور)
▪ ۲۰۰۸؛ بحران مالی امریکا و اروپا (گسترش بحران مالی در امریکا و انتشار آن به اروپا در نتیجه عدم موازنه عرضه و تقاضای مسکن و مشکل موسسات اعتباری در تامین و پرداخت دیون شان).
وحید نمازی
منبع : روزنامه اعتماد