چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

یاد یاران


یاد یاران
ما ۳تا بودیم. بیژن کلکی، اکبر اکسیر، منصور بنی مجیدی در آستارا و من در رشت. آنها خطوط مرزی را رعایت می کردند و من در مرکز گیلان هم به کار شعر و هم روزنامه نگاری. سه شهرستانی با تفاوت هایی ناچیز. اکسیر سال ها آستارا را به نام خود شعری اش سند گرفته بود. یعنی به محض اینکه اهل قلمی در هر کجای ایران نام آستارا را می شنید به یاد اکسیر می افتاد. اکسیر تک و تنها یک دهه - دهه ۵۰ - سفیر نیما در مرز آستارا بود تا اینکه از میان دبیران ادبیات آستارا شاعری مطرح می شود که تبحر مطلوبی در سرودن شعر آذری داشت. بر شعر قدمایی فارسی مسلط بود و از دبیران نادر عروض و قافیه محسوب می شد به طوری که توانسته بود همه اعضای خانواده را با تقطیع عروضی آشنا کند. امین پسر یگانه اش در دوره راهنمایی به خوبی وزن شعرها را تشخیص می داد، همسرش نیز. از اواسط دهه ۶۰ نام بنی مجیدی از آستارا خیز برمی دارد و خود را هر روز در شعر گیلان بیشتر مطرح می کند.
تا اینجا این دو تن بودند که شعر نو را در آستارا گسترش می دادند تا اینکه بیژن کلکی در جست و جوی عشق نوجوانی دیگربار به آستارا عزیمت می کند. کلکی که از شاعران جوان و مطرح دهه ۵۰ محسوب می شد و آن سبقه شعری را با شرکت در شب های شعر ۱۰ شب انجمن گوته و عضویت در تحریریه مجله خوشه- قبل از زنده یاد احمد شاملو- در کارنامه داشت، تقریباً اواسط دهه ۶۰ ضلع دیگر این مثلث را کامل می کند.
دوستی گرمابه و گلستانی ما نیز زمانی آغاز می شود که من صفحات هنر و ادبیات هفته نامه کادح را منتشر می کردم و هنوز شماره نوروز ۱۳۶۶ نخستین ویژه هنر و ادبیات کادح با عکس دسته جمعی نیما، بهمن صالحی، رحمت موسوی، جعفر کسمایی و مرحوم غواص روی جلد آن منتشر نشده بود.
زنده یاد منصور توسط اکبر اکسیر چند شعر از کلکی را به نشانی نشریه و به نام من ارسال کرده بودند و البته گویا بدون آگاهی شاعر، چون ظاهراً کلکی رفته بود به آستارا که شعر را فراموش کند و خود را در خاطرات نوجوانی غرق. کار ارزنده این دو تن برای برون رفت کلکی از گوشه گیری باعث شد که کلکی فراموش شده با چاپ شعرهایش در گیلان بار دیگر از کنج عزلت بیرون بیاید؛ هرچند زنده یاد بیژن تندخو و بدقلق بود منصور نرمخو و اکبر مدبر. این سه تن به رغم اختلافات شعری گاهگاهی شان مثلثی ارزشمند از شعر نو را در آستارا پی گذاشتند. ازدواج کلکی با خواهر بنی مجیدی یکی از دلایل نزدیکی بیشتر خانوادگی آنها بود. سکونت بیژن در آستارا سبب می شود تا بزرگان شعر و ادب همچون زنده یاد احمد شاملو، محمود دولت آبادی، عباس معروفی، مسعود خیام و هنرمند نقاش زنده یاد علیرضا اسپهبد به دیدار این سه تن بشتابند. بعدها نیز رضا براهنی که برای دیدار کلکی آمده بود دوستی خانوادگی نزدیکی با زنده یاد بنی مجیدی برقرار کرد.
من نیز در رشت با انتشار شماره های مختلف هنر و ادبیات کادح که از شماره دوم زیر نظر زنده یاد محمدتقی صالح پور انتشار یافت همچنین طی هشت سال سردبیری مجله گیلان زمین از چاپ شعرهای این سه بزرگوار هرگز غافل نماندم.
به طوری که دوستی ما سه تن با ارتباط خانوادگی قوام بیشتری یافت. ۱۳ اسفند ۷۷ بیژن چشم از جهان فروبست.
اکسیر و بنی مجیدی پس از مرگ کلکی اما چهره دیگری از شعر خود به ادبیات معاصر نمایاندند. بن مایه های طنز در شعر اکسیر کار خودش را کرد و او با پیشنهاد فرانو طیفی از شاعران جوان آستارا را به سوی خود فراخواند. بنی مجیدی نیز انگار به نوعی الهام رسیده باشد که ملک الموت او را نشانه کرده، زودازود دست به انتشار کتاب های شعر خود زد. هر کتاب هم نسبت به کتاب های دیگر گامی به پیش را نشان می داد. در واقع بازنشستگی منصور سبب شده بود که تمام وقت به شعر بپردازد.
بنی مجیدی با اختیار کردن زبان گفتار و طرز روایی توانست به نمونه های قابل توجهی از قصه- شعر برسد؛ ضرباهنگ جریان سیال البته نه از نوع سوررئالیستی آن بلکه مهار شده شعر او را به سوی «شعر دیگر» رهنمون داشت. او با بهره از نوعی طنز اجتماعی و تلخ و از سویی کاربرد جدیدی از صنعت تضاد به نوعی حس آمیزی در شعر رسید که اکنون به جرات می توان گفت شعرش از قابلیت تشخص پذیری برخوردار شده است.
بی شک از این پس با پایان خلاقیت شعری او خوانندگان قادر خواهند بود با تامل و درنگ بیشتر در آثار وی به ظرایف کاربرد مبانی زیبایی شناسی آثارش پی برند. باری «از ما به مهربانی یاد آرید»۱ چرا که «مرگ از قرار / پاره سنگی بود / و ما نمی دانستیم».
منبع : روزنامه اعتماد