پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


یک روز عاشق روزنامه‌نگاری شدم


یک روز عاشق روزنامه‌نگاری شدم
شاید از معدود روزنامه‌نگارانی باشد که روزنامه‌نگاری نتوانسته چیزی را از او بگیرد. در عوض خیلی چیزها از روزنامه‌نگاری به دست آورده است مثل روحیه، مثل عشق. می گوید در یک روز برفی زمستانی عاشق شده. عاشق روزنامه. درست وقتی که برف می آمده و او خیابان نادری زمان خودش را زیر پا می گذاشته تا انبوهی از روزنامه هایی را که در آن روز برفی به مقصد نرسیدند زیر بغل بزند و روانه محل کارش بشود. همان روز حسین قندی به این نتیجه می رسد که عشق تنها در علاقه به انسان ها خلاصه نمی شود، می توان به روزنامه هم عشق ورزید. هنوز هم از دوست داشتن روزنامه‌نگاری حرف می زند و می گوید: ‹‹در هر روزنامه ای که باشم آن را دوست دارم››. سردبیر روزنامه جام جم حالا هم روزنامه اش را دوست دارد و پشت به دیوارهای شیشه ای اتاقکی در همان روزنامه می نشیند و با ما درباره اینکه چگونه روزنامه‌نگار شده است گپ می زند. در ادامه گفتگوی ماهنامه دنیای اقتصاد را با او می خوانید.
▪ روزنامه‌نگاری را اتفاقی شروع کردید یا با چشمان کاملا باز؟
ـ اتفاقی نبود. انتخابش کردم. پیش از انکه روزنامه‌نگاری را شروع کنم دست به قلمی هم د اشتم. در اصل با نوشتن بیگانه نبودم. از ۱۶ سالگی شعر می گفتم. در سال ۴۹ هم که در هیچ کنکوری قبول نشدم در هفته نامه سحر مشغول کار شدم. کارم این بود که نوشته های مدیر مسوول را پاکنویس می کردم. چون خیلی بد خط بود. یک سال بعد از کار کردن در هفته نامه سحر بین رشته های علوم ارتباطات اجتماعی ، اقتصاد و زبان و ادبیات فارسی که در هر سه پذیرفته شده بودم علوم ارتباطات را انتخاب کردم و با ۳۶۰۰ تومان شهریه در سال مشغول تحصیل شدم. البته در آن یک سال کار کردن در سحر مدام روزنامه می خواندم و همین بر انگیزه ام اضافه کرده بود.
▪ تا پیش از آن روزنامه خوان نبودید؟
ـ چرا. من خیلی زود خواندن را یاد گرفتم و خیلی زود تیترهای روزنامه ها را خواندم.
▪ چطور شد که به کیهان رفتید؟
ـ برای تخفیف گرفتن در شهریه دانشگاه معرفی نامه ای از سردبیر سحر گرفتم و به آقای دکتر مصباح زاده مدیر مسوول کیهان مرجعه کردم. تصور نمی کردم مرا خیلی زود بپذیرد چون سرش شلوغ بود اما او به حرف های من گوش داد و به مدیر امور مالی موسسه کیهان گفت که به من ۱۰۰۰ تومان تخفیف بدهند. قرار گذاشتیم که ۱۵ ابان همان سال دوباره به او مراجعه کنم. ۱۵ ابان مصادف بود با آغاز کار تحقیقی من برای کیهان که در آن کار تحقیقی من سرمقاله های کیهان را از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۴۹ می خواندم و خلاصه می کردم. بیشتر هم سرمقاله های عبدالرحمن فرامرزی را می خواندم.
▪ پس شما از اول هم با سرمقاله سر و کار داشتید؟
ـ شاید هم خواندن آنها باعث شد سرمقاله نوشتن را دوست داشته باشم. البته بعدها در کیهان هوایی مشغول کار شدم و همزمان در تحریریه کیهان هم کار می کردم.
▪ چرا از کیهان جدا شدید؟
ـ بار اول که جدا شدم به این دلیل بود که می خواستم برای ادامه تحصیل به امریکا بروم. وقتی برگشتم ایران یعنی در سال ۵۸ سردبیر کیهان هوایی شدم تا سال ۶۳ که اقای سلیمی نمین مدیرمسوول و سردبیر کیهان شد. من مدتی بود که احساس می کردم محیط کارم را دوست ندارم. به همین دلیل کیهان را ترک کردم و در ابرار مشغول کار شدم. مدتی فقط سرمقاله می نوشتم. بعد وارد تحریریه شدم. ابرار که به آقای صفی زاده واگذار شد من دوباره احساس کردم که نمی توانم در آن بمانم.
▪ اخبار را هم برای همین ترک کردید که فضایش را دوست نداشتید؟
ـ بله. از سال ۷۴ تا ۷۶ در اخبار بودم. اما سال ۷۶ مدیرمسوول تغییراتی در روزنامه ایجاد کرد و من حس کردم که روزنامه متزلزل شده است. به همین دلیل دیگر به اخبار نرفتم.
به این ترتیب شما تا پیش از روزنامه جامعه تجربه توقیف روزنامه تان را نداشتید. همیشه این شما بودید که روزنامه را ترک می کردید.
در روزنامه جامعه هم که بودم می دانستم که دوستان تند می روند. آن زمان حتی بعضی از مقاله های خیلی تند را در آرشیو خودم نگه می داشتم و امضا نمی کردم. اقای شمس الواعظین یک روز از من پرسید که چرا این مقاله ها را نمی فرستی برای چاپ و من هم گفتم که امضا نمی کنم. من ترجیح می دادم یک روزنامه فانتزی داشته باشیم تا یک روزنامه سیاست زده.
▪ یعنی شما در کل با روزنامه‌نگاری سیاسی مخالفید؟
ـ ببینید من حرفم این است که روزنامه‌نگاری یک تعامل است برای ماندگاری روزنامه. شما اگر می خواهید روزنامه ای را ببندید پس چرا آن را منتشر می کنید؟ اگر قرار است شما اطلاع‌رسانی کنید مطمئنا راه هایی برای آن وجود دارد. دلیلی ندارد با مخالفان خود رودررو بشوید.به هر حال در روزنامه‌نگاری باید یک موازنه ای را رعایت کرد.
▪ این موازنه را چه کسانی بر هم می زنند؟
ـ من ضعف را در کارکرد مدیرمسوولان می بینم. در هر کشوری باید خطوط سیاسی را شناخت. من سیاستمدار نیستم اما ۳۷ سال تجربه کاری به من آموخته که خطوط قرمز را بدانم.
▪ به همین دلیل هم دوست نداشتید با بعضی از روزنامه ها کار کنید؟
ـ بله. آن وقت ها در روزنامه هایی که بودم احساس نا امنی می کردم. می دانستم مدیرمسوولانی که حتی یک بار هم از کنار روزنامه رد نمی شوند بدون رعایت خطوط قرمز کاری می کنند که این همه روزنامه‌نگار و خبرنگار بیکار شوند. من در کمتر جایی مدیرمسوولانی را دیدم که کار روزنامه‌نگاری کردند و به وظایف خود آگاهند. بیشتر آنها فکر می کردند که با سیاسی کاری می توان روزنامه چاپ کرد.
▪ مگر نمی توان؟
ـ نه نمی توان. روزنامه باید پابرجا باشد. باید دوام بیاورد تا مخاطب پیدا کند. همت ما در این است که یک روزنامه را زنده نگه داریم. بستن یک روزنامه که کار سختی نیست.
بله کار سختی نیست. به همین دلیل گاهی این تصور پیش می آید که اصلا روزنامه‌نگاری به درد ما نمی خورد.
▪ چرا به درد می خورد. ما سابقه ۱۶۰ سال روزنامه‌نگاری داریم و البته بیشترشان هم حزبی و سیاسی بودند.
ـ نه. پس اینهمه مجله زرد چیست؟ اینها که سیاسی نیستند. اما مساله مهم این است که در ایران مدیرمسوولی و مدیریت روزنامه با روابط سیاسی ممکن می شود. در نتیجه فردی که روزنامه چاپ می کند در اصل یک آدم سیاسی است. اما در خارج از کشور سرمایه داران روزنامه‌نگاران را دعوت به کار مطبوعاتی می کنند بدون اینکه در کار آنها دخالت داشته باشند.
▪ چرا روزنامه های امروز ما به واسطه نویسندگانشان شناخته نمی شوند؟ چرا ما در کمتر روزنامه ای ستون نویس داریم؟ نظیر آنچه که در روزنامه های کیهان اتفاق می افتاد و خیلی ها آن را برای ستون های روزهای مشخصی از هفته با قلم نویسنده ای مشخص می خواندند؟
ـ خب نوع نگارش آن زمان با حالا تفاوت داشت. روزنامه‌نگاران آن زمان هر نوشته ای را با حکایت با مثال و بسیار جذاب شروع می کردند. اما حالا ما برای مردم نمی نویسیم برای سیاست مداران می نویسیم. در حالی که این مردم هستند که باید جذب روزنامه بشوند. چون ما برای مردم کار می کنیم نه برای سیاستمداران.
▪ چرا ما امروز برای مردم نمی نویسیم؟
ـ چون ما ادبیات و زبان روزنامه‌نگاری مان را فراموش کرده ایم. ما کار روزنامه‌نگاری را از شور و شعف و زیبایی نگارش جدا کردیم.
▪ روزنامه‌نگاری به جز پول دیگر چه چیزهایی از شما گرفته؟
ـ هیچ چیز. حتی پول را هم از من نگرفت چون من در کار روزنامه‌نگاری به دنبال پول نبودم. اما روزنامه‌نگاری خیلی چیزها به من داد. مثل روحیه. مثل عشق. آدم همیشه فکر می کند که عشق یعنی علاقه به یک جنس مخالف اما من فکر می کنم می توان عاشق روزنامه‌نگاری هم شد. همانطور که در یک روز زمستانی عاشق روزنامه‌نگاری شدم. آن روز برف می بارید و روزنامه ها را به دفتر هفته نامه سحر نیاوردند. من تا ساعت ۱۰ منتظر شدم و دیدم که روزنامه ها را نیاوردند. طاقت نیاوردم و به خیابان نادری رفتم و خودم روزنامه ها را از محل تحویل گرفتم. همان روز بود که فهمیدم عاشق روزنامه شدم.
▪ می‌توان به روزنامه‌نگاری در ایران امیدوار بود؟
ـ ما می توانیم به همه چیز امیدوار باشیم. به علم روزنامه‌نگاری و به همه نوشتارها. به شرط اینکه به خودمان امیدوار باشیم.
منبع : مدیا نیوز