چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

سیری در فاخرترین متن اخلاقی، روایی «سِرُّالإسراء فی شرح حدیث المعراج»


سیری در فاخرترین متن اخلاقی، روایی «سِرُّالإسراء فی شرح حدیث المعراج»
معرفی مؤلف و گذری اجمالی بر شخصیت علمی و معنوی او مرحوم آیهٔ اللّه حاج شیخ علی آقای پهلوانی تهرانی (سعادت پرور) «عالم عامل و عارف پارسا و پرهیزگاری بود كه عمر طیب و طاهر خود را در تعلیم و ترویج معارف الهی و توحیدی گذراند. آن بنده پاك و بی آلایش كه نمونه ای از صفا و اخلاص بود در سال ۱۳۰۵ هـ.ش در تهران، در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود. در سن هفت سالگی در مسجد امین الدوله به مرحوم میرزا ابوالقاسم مكتب دار سپرده شد تا راه علم و معرفت را آغاز نماید. تدریجاً به محضر شیخ محمدحسین زاهد رسید تا باب اصلاح اخلاق و تهذیب نفس را گشوده و در مسیر كمال به حركت درآید.
پس از آن به محضر مرحوم حضرت آیهٔ اللّه حاج شیخ علی اكبر برهان از شاگردان مرحوم سیدالعرفاء قاضی رسید، تا ضمن خواندن دروس ادبیات و فقه اصول، راه عرفان و شهود را نیز طی كند. پس از هجرت به قم، سطوح عالیه را در محضر برخی بزرگان گذراند و در حلقه درس های خارج حضرت آیهٔ اللّه العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی(قدس سره)درآمد و تا هنگام تبعید امام به عراق از خرمن پر فیض امام خوشه چینی نمود.
نقطه عطف زندگی آن مرحوم، آشنایی با علّامه طباطبائی است، كه قضای الهی طی مدارج كمال و سیر در مراحل انسانیت در محضر آن یگانه دوران را برایش مقدّر نموده بود. او بیش از اینكه در محضر علّامه طباطبائی بهره های صرفاً علمی ببرد بهره های عرفانی و سلوكی برد و با دستگیری او، خود غمزه آموز صد مدرس شد. بدون اغراق، انعكاسِ خورشید معنویت و عرفانِ علّامه طباطبائی در آیینه وجود مرحوم سعادت پرور، پرتو افشان و روشنگر طریق عبودیت و بندگی بسیاری از كسان دیگر شد. او بود كه كتاب صامت و زبان خاموش مرحوم علّامه را، كه پرده دریای موّاج شخصیت علمی و معنوی اش شده بود، گشود و با اصرار و پی جویی های فراوان، باب معارف بس ارزشمند را گشود تا دیوان حافظ را شرح داده و جمال آفتاب، آفتابی شود و گلشن راز، رازهای دلِ پیر طریقت را بر سالكان راه خدا برملا كند.
لبُ اللبُاب در سیر و سلوك اولوالالباب كه اُسّ و مُخّ، معارف اخلاق و عرفان است در پرتو كوشش جناب سعادت پرورِ سعادتمند، از زبان علّامه جوشید و كلمات اولیای الهی و عارفان ربانّی كه بسی ارزشمندتر از كرامات آنهاست با طراحی مرحوم علّامه و كوشش خستگی ناشناسانه سعادت پرور از پراكندگی در كتب و دفاتر، یكجا در بیست مجلّد، جامع الشتات خردورزی و معرفت آموزی شد.
معارف عمیق ادعیه كه در نهانخانه های خَلَوات اولیای معصوم(علیهم السلام)با خدا در میان گذاشته شده بود، در پرتو جلساتی كه این عاشق شیفته راه اندازی نمود از زبان جناب علّامه بزرگوار بیان شد و در نهایت، حدیث معراج كه حدیث گفتوگوی خدای علی اعلی در خلوت با محبوبش رسول اعظم(صلی الله علیه وآله)می باشد در جلسات عرفانی، اخلاقی علّامه طباطبائی شرح شد تا در كتاب بس ارزشمند سرالاسراء با تلاش پانزده ساله استاد سعادتمند قلمی گردد.
سرالاسراء تلاشی است در راستای احیای حدیث شریف معراج، كه در یك مجموعه منسجم به شرح و تفسیر فرازهایی از حدیث، با روشی بدیع و به دور از پیش داوری، نخست آیات و روایات متناسب با فراز مورد بحث را ذكر كرده و در پایان مواردی كه نیازمند بیان مختصر برای رفع اشكال یا جمع بین احادیث می باشد، پرداخته است و بدین ترتیب، عمده مشكلاتی را كه موجب سردرگمی حقیقت جویان می گردد پاسخ داده است.
● ساختار كتاب
كتاب سرالاسراء در دو جلد و سی و هشت فصل تنظیم شده است كه هر جلد دارای نوزده فصل است. هر فصل با توجه به فقرات به چند قسم تقسیم و عنوان گذاری شده است. در ذیل هر عنوانی به تناسب، آیات و روایات مندرج شده و در پایان هر عنوان توضیحاتی از مرحوم مؤلف در جمع بندی آیات و روایات و ارتباط آیات و روایات با فقره مورد بحثِ حدیث معراج كه در صدر عنوان آمده، مطرح شده، در مجموعه كتاب ۱۴۵۰ آیه قرآن و ۲۸۰۰ حدیث و فقراتی از ادعیه در ذیل ۲۷۰ جمله حدیث معراج مورد استفاده قرار گرفته است.
● برداشت های ناب و لطیف از معارف اخلاقی حدیث معراج
اساس مطالب كتاب را آیات قرآن و احادیث شریف معصومان(علیهم السلام) و همچنین دعاها تشكیل می دهد كه در اطراف فقرات حدیث شریف معراج و برای شرح و تفسیر آن، مورد استفاده قرار گرفته است.
معارف بلندی كه در این حدیث شریف از جانب خداوند مطرح شده و روح پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) را سیراب نموده است، از غنای بالایی برخوردار بوده و مزیّن شدن متن حدیث به آیات قرآن و احادیث اولیای معصوم(علیهم السلام) هر چه بیشتر بر غنای محتوایی كتاب افزوده است. نكته قابل توجه توضیحات اجمالی مؤلف در ذیل هر فصل است كه بازتاب و بازخورد معارف بلند كتاب و سنّت در روح با صفای آن فرزانه عزیز است كه نكاتی لطیف و برداشت هایی راهگشا را در این توضیحات می یابیم. در ذیل نمونه هایی از معانی لطیف را كه در توضیحات شارح گرانقدر آمده است مورد توجه قرار می دهیم.
۱) معنای لطیف «خلافت الهیه» و وصول به آن
خداوند نسبت به متوكلان فرموده اند: «وجبت محبتی للمتوكلین علی و لیس لمحبتی غایهٔ و لا نهایهٔ»;۲ محبت و عشق ورزی من واجب شده برای كسانی كه بر من توكل می كنند و برای محبت من غایت و نهایتی نیست.
و نیز فرموده اند: «اَنَّ لی عباداً من عبیدی یحبّونی و اُحبّهم و یشتاقون الی و اَشتاقُ الیهم... اقذف من نوری فی قلوبهم، فیخبرون عنی كما اخبر عنهم»; همانا در میان بندگان من، كسانی هستند كه مرا دوست دارند و من نیز دوستشان دارم، مشتاق منند و من مشتاق آنهایم و قلوبشان را سرشار از نور خود می كنم، پس همان گونه كه من از آنان (و اسرارشان) خبر می دهم آنان نیز از من (و اسرار من) با خبرند.
مؤلف عارف در ذیل فقره «لیس لمحبتی... غایهٔ و لا نهایهٔ» نوشته اند: «قد ظهر معنی كلامه تعالی: "لیس لمحبتی... غایهٔ و لا نهایهٔ..." ای اُعطی من اَحببتُه كمالاتی التی لا تتناهی حتی ینكشف له اسراری. و هذا هو معنی الوصول الی منزلهٔ الخلافهٔ الالهیهٔ.»۳
از این گونه احادیث معنای كلام خداوند متعال روشن می شود (برای محبت من غایت و نهایتی نیست); یعنی هر كه را من دوست بدارم كمالاتی كران ناپیدا عطا كنم تا جایی كه برای او اسرارم منكشف شود. و این همان وصول به منزلت خلافت الهیه است.
۲) معنای لطیف «لذت های گوناگون از تكلّم خداوند در بهشت»
خداوند متعال فرموده اند: زاهدان را در بهشت متنعم به انواع لذت از كلام خود می نمایم: «وَ لاُنعِمَهُم بالوان التّلذذ بكلامی.»۴
شارح معظم حدیث در توضیح چنین نوشته اند: «لیس المراد من كلامه ـ عزّوجلّ ـ انّه له تعالی فی الجنّهٔ انواعا من التّكلم، یَلتذُّ العبد الزاهد بها، بل المراد ان العبد الزاهد الواصل الی كمال المعرفهٔ و الشهود یسمع بسمع قلبه كل صوت من اصوات اهل الجنهٔ الذین یأنس مَعَهم و غیرها من الاصوات، من الله تعالی، و هذا المعنی هو الّذی یصدّقه اهل السّر و الشهود. و الله العالم.»۵
مراد از كلام خداوند این نیست كه در بهشت چندین و چند تكلّم است تا بنده زاهد از هر كدام لذتی ببرد، بلكه مراد این است كه بنده زاهد كه به كمال معرفت و شهود راه یافته است، با گوش جانش هر صوت و صدا و تكلّم از اهل بهشت را كه با آن انس یافته و اصوات كسانی كه به آنان انس نگرفته، همه را از خدا می شنود. و این معنایی است كه اهل سر و شهود آن را تصدیق می كنند. و خداوند عالم است.
۳) معنای لطیف «فناء فی اللّه»
همانا درك (حقیقت) فنا و دیگر معارف بلند و دقیق الهی برای توده مردم و بلكه متوسطین آنان اغلب توأم با شبهاتی است كه شایسته ساحت قدس جناب حق ـ سبحانه و تعالی ـ نیست و این مطلب به واسطه شدت انس ذهن های مردم به عالم ماده است (كه همه چیز را به صورت مادی معنا نموده و تصور می كنند.)۶
... معنای فناء قطعاً نابودی و عدم موجودات نیست، و هم به این معنا نیست كه ماسوی الله و ممكنات، واجب و یا واجب الوجود، ممكن گردد. پس این حقیقت را احدی از عوام مردم نمی گوید، چه رسد به خواص و عالمان بزرگ كه صاحبان معرفت نسبت به حقایق قرآنی و حدیثی هستند.۷
... و كسانی از اهل معرفت كه از فنای اشیا در ذات خدای متعال سخن به میان می آورند، قصدشان احاطه خدای سبحان بر جمیع اشیا بوده، و یا این احاطه را به چشم قلب، عیاناً می بینند و از آنچه مشاهده می كنند با عبارت (فناء) یاد می كنند.۸
... بسی واضح است كه رؤیت فنای اشیا به هیچ روی با چشمان ظاهری ممكن نیست، بلكه رؤیت و حقیقت فناء با حقیقت ایمان و چشم دل و عالم امر و ملكوت انسان میسور است. پس در واقع، بنده حق خدایش را به عالم امر و ملكوت می بیند و در آن مقام است كه فنای خود و جمیع اشیا را مشاهده می كند.۹
۴) معنای صحیح عزلت از مردم در نگاه اسلام
در حدیث معراج، خداوند جلیل از رسول كریمش می خواهد كه مداومت بر ذكر «اللّه» داشته باشد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) می پرسد: چگونه بر ذكرت مداومت داشته باشم؟ خداوند می فرمایند: با عزلت و دوری گزینی از مردم.
شارح محترم در ذیل فقره در مفهوم صحیح عزلت و رهبانیت نوشته اند: از جمله مسائل مطرح در علم اخلاق، مسئله كناره گیری از مردم (عزلت) است. پس بدان، اصل كناره گیری صحیح از جانب شرع مبین مورد قبول قرار گرفته است; چه اینكه مراد از رهبانیت كه در آیه ۲۷ سوره حدید آمده همانا كناره گیری صحیح است كه انسان را به سوی خشنودی و رضایت حق سوق می دهد.
(البته) مراد از كناره گیری پذیرفته شده و توصیه شده از جانب شرع، اعراض و اجتناب از كل مردم نیست كه انسان حتی از مؤمنان و متّقین و علمای صالح و... نیز كناره گیری كند... مراد از «مردم» در كلام حضرت حق همانا عوام مردم و آنانی هستند كه خدا در جای جای كتابش (قرآن) آنان را به صفت غفلت و جهالت و جداشدگان از راه بندگی و عبودیت توصیف نموده است.
همانا خلوت گزینی از مردمی كه غالباً در غفلتند، امری مطلوب است; چه اینكه مجالست و معاشرت بیش از حدِّ ضرورت با آنان، غفلت از یاد خدا را بهره انسان ساخته و انسان را از اشتغال به كسب فضایل و آخرت بازداشته و این امر، حقیقتاً نامطلوب و بیچاره كننده است.۱۰
و در جای دیگر نوشته اند: اگر كسی از بنی آدم، جز دنیا و زیورها و زینت های آن اهتمام و دغدغه ای ندارد لازم است از او اجتناب و با ترك معاشرت از او كناره گرفت. و این به خاطر احتمال مبتلا شدن به همان غفلت از آخرت و دور شدن از فطرت و خلقت اولیه است كه آن فرد غافل دنیا پرست بدان مبتلا شده است و بر عكس، مجالست و معاشرت با اهل آخرت امری مطلوب است و مودّت و محبت به آنان محبوب و پذیرفتنی است; چون معاشرت با آنان و زیارت و مصاحبت و بلكه صرف رؤیت آنان، موجب یاد خدا و روآوری به آخرت و توجه به هدف نهایی از خلقت است و در رأس اهل آخرت پیامبران و اولیای الهی، و سپس دیگرانی هستند كه در درجات پایین تری قرار می گیرند.۱۱۵) معنای لطیف «قرب به خدا»
در مفهوم تقرّب الی اللّه و قرب به او نوشته اند: در آنچه از آیات و ادعیه بیان نمودیم دلالتی واضح است بر اینكه اینجا دو مطلب است: یكی، قرب خدای متعال به همه اشیا و از جمله انسان و مجرّدات كه از این قرب به «قرب ذاتی» تعبیر می كند.
و دیگری، اینكه این امر واقعی (قرب حق تعالی به اشیا) گاهی مشهود كسانی می شود كه از خودیت و توجه به نفس بیرون آمده اند و از این حالت به «قرب شهودی» تعبیر می شود. و البته این منزلت رفیع حاصل نمی شود، مگر برای اندكی از سالكان طریق عبودیت حقیقی... و اگر می پسندی این گونه بگو در وصول به عبودیت حقیقی، برای بنده، حقیقت توحید به جمیع مراتبش شهود می شود.۱۲
در جای دیگر چنین آورده اند: منظور از تقرّب به خدای متعال، قرب زمانی و مكانی نیست به معنای اینكه خدا در جایی و بنده در جای علیحده دیگری از خداست، ساحت قدس حق منزّه از این تصور است. بلكه معنای تقرب به او این است كه بنده چون به ارتكاب معاصی و یا توجه به عالم طبیعت، از شهود حقیقت وجود كه این حقیقت با او و همراه اوست (و این حقیقت همان خدایی است كه به او احاطه داشته و سراسر وجودش را پر كرده و از رگ گردنش به او نزدیك تر است) هنگامی كه موجبات غفلت و آنچه حجاب چهره جان او می شود (اعمال سیئه و...) را ترك و از غفلت بیرون می آید، به نحوی كه چشم به هم زدنی از خدا غافل و به غیر او مشغول نشود و به اعمال صالحه رو كند، حجاب های مادی از او كنار رفته و به مرتبه شهود نایل می گردد، پس حق را با چشم جان و بصیرت باطنی اش مشاهده می كند. این مشاهده همان تقرّب به خدا و قرب اوست.۱۳
مؤلف در توضیح سخن خداوند سبحان پیرامون اهل آخرت كه خدا به آنان عنایت ویژه داشته و دوست دارد دعا و كلامشان را بشنود، نوشته اند: علت اینكه اهل آخرت مشمول عنایت ویژه الهی می شوند، تقرّب آنان به حق و التفات و توجه باطنی آنان به این قرب و معیّت و منطبق نمودن این قرب با قرب تكوینی واقعی كه خدا با آنان دارد، می باشد. و الاّ اینان و دیگر موجودات همه تقرّب ذاتی و وجودی به خدای سبحان دارند، ولی مهم همانا توجه قلبی به این قرب و حاضر شدن در محضر حق متعالی است كه برای اینان حاصل شده است و برای غیر اینان حاصل نشده است.۱۴
۶) معنای لطیف «مراقبتِ ما از مراقبتِ حق نسبت به ما»
خداوند كریم، با انجام چند مطلب، ورود به بهشت را تضمین نموده است; از جمله «مراقبت از نظارت و علم خدا به انسان» كه امری مشكل و صعب است اما توجه به علم و نظارت خدا از ریشه های اساسی اصلاح اخلاق و تهذیب نفس است.
مؤلف شارح آورده اند: بر كسی كه ایمان به خدا آورده، ولو پایین ترین مراتب ایمان، پوشیده و مخفی نیست كه خداوند متعال به او عالم است و با علمش، وی را تحت نظر و نظارت دارد... و از آنجا كه صِرف توجه به این دو امر (علم خدا به ما و نظارت او بر ما) آسان است، لیكن حفظ و توجه مستمر به این دو، در همه لحظات و در كنار هر طاعت و معصیتی و هر امر از امور عالم طبیعت بسی مشكل است. (مگر كسی كه خدا او را در كنف عصمت خود قرار داده) خدای ـ عزّوجلّ ـ در این فقره حدیث فرموده اند: «و علم و نظر مرا به خودش حفظ كند» و نگفته است: «به علم و نظر من، علم داشته باشد.»
پس از توجه به مطلب فوق باید بدانیم كه مراقبت بر این دو مطلب مهم، موجب می شود بنده خدا به نتایج و آثار فراوانی دست یابد كه از جمله آن مصون شدن از انجام اعمال قبیح و گناه است; چنان كه امام صادق(علیه السلام) فرموده اند: «من عَلِمَ اَنَّ اللّه ـ عزّوجلّ ـ یراه و یسمع ما یقول و یفعله من خَیر اَو شرٍّ، فیحجزه ذلك عن القبیح من الاعمال»;۱۵ كسی كه بداند (دانستنی نهادینه شده و ملكه شده) خدای ـ عزّوجلّ ـ او را می بیند و آنچه می گوید، او می شنود و هر چه از افعال خیر و شر كه انجام می دهد او می داند و می بیند، این علم و مراقبتِ از این علم او را از هر عمل زشت و ناروایی باز می دارد.
و در جای دیگر نوشته اند: آیات و روایات و ادعیه كه انسان را به تقوا و مراقبت و خوف و حیا و خشیت و خضوع در پیشگاه حضرت حق فرا می خواند و نیز آیاتی كه دلالت می كنند بر اینكه او ـ سبحانه و تعالی ـ با هر شخص، حاضر و بر همه امور او ناظر است و از او و اعمالش مطلّع است، در حقیقت، بندگان را به حفظ و پاسداری از مراقبت در محضر خدا دعوت می نماید. كما اینكه غرض از تشریع احكام الهی از واجبات و مستحبات و غیرها، جز این حقیقت والا نیست.۱۶

پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) خطاب به ابوذر فرموده اند: «یا اباذر ان اللّه عند لسان كل قائل، فلیتق الله امرءً و لیعلم ما یقول»;۱۷ای ابوذر! همانا خداوند در كنار زبان هر گوینده ای است، پس هر انسانی باید این معیت را مراقبت كند و بداند چه می گوید.
۷) حزن دائم مطلوب و ممدوح
خداوند سبحان در حدیث معراج، حزن دائم را كه یكی از ثمرات و نتایج جوع است، مطلوب دانسته اند. شارع حدیث در ذیل فقره «حزن دائم» نوشته اند: حزن یا برای متاع دنیوی است كه مذموم است یا برای از دست دادن نعمت هایی است كه خداوند منت گذاشته و به انسان عطا كرده است و سپس گرفته است كه اگر توأم با سخط از خدا نباشد مذموم نیست. اما حزن ممدوحِ توصیه شده، نوع سوم حزن است.
قسم سوم حزن، حزن بنده است بر غفلت ها و ارتكاب گناهان، و فرصت هایی است كه برای اكتساب اعمال صالحه و تخلق به فضایل اخلاقی داشته و از دست داده است و نیز حزنی كه از مواجهه با احوال عالم آخرت پیدا می شود و آنها عبارتند از احتضار و احوال قبر و برزخ و ایستادن در محضر خدا برای حساب، و عبور از صراط. و این حزن ممدوح و مطلوب بوده و شایسته است انسان در كسب آن بكوشد، ولو با رفتن بر سر قبرهای مردگان و یا خواندن قرآن. و این حزن و اندوه است كه خدا آن را دوست دارد و آن را از اوصاف صالحان به شمار آورده است و سخن او ـ جل جلاله ـ در اینجا كه می گوید «و الحزن الدائم» ناظر است به این قسم از حزن، و این قسم است كه موجب رشد معنوی انسان شده، او را به سوی اصلاح گذشته اش سوق می دهد تا به كسب فضایل پرداخته و نفس خود را تهذیب و تكمیل كند و این حالت مراقبت بر اصلاح خویش همانا با دوام چنین حزنی برای انسان حاصل می شود; چه اینكه انسان به اقتضای حالت بشری خود هر گاه از این حزن خارج شود به انواع غفلت ها و حجاب ها، گرفتار می شود.۱۸
۸) معنای لطیفی از جهل و حماقت
در توضیح بیان خداوند متعال كه در وصف اهل دنیا فرموده اند: «فیهم الجهل و الحمق»۱۹ نوشته اند: هر كسی كه تعلقات دنیوی مانع اوست تا به وظایف الهی خود قیام و اقدام كند و او را از استعمال استعدادهای انسانی در مسیر صحیح بازمی دارد و نمی گذارد از نورانیت عقل و دین سود جسته و خود را نورانی كند، پس او جاهل احمق است، ولو در مراحل زندگی و شئون اجتماعی و حتی مراتب علمی به بالاترین درجات رسیده باشد.۲۰
۹) معنای لطیف «سختی مجاهدت با نفس»
خداوند كریم در توصیف اهل آخرت و اهل دنیا بر این نكته تأكید نموده اند كه اهل آخرت، اهل محاسبه نفس و مجاهدت هستند: «محاسبین لانفسهم متعبین لها»۲۱ و اهل دنیا به عكس، به دنبال حساب گری از خود نیستند: «لایحاسب نفسه.»۲۲
شارح بزرگوار در شرح این فقرات نوشته اند: اینكه خداوند متعال می فرمایند: «اهل آخرت از نفس خود حساب كشیده و آن را به سختی می افكنند» ما را به این دلالت می كند كه كسی كه بخواهد از اهل آخرت باشد، لازم است با مراقبه دائمی و محاسبه مستمر در شب و روز ناظر و متوجه اعمال و اقوال خود باشد تا از سلوك راه آخرت و نجات، همه موانع را برداشته و از دوشش سنگینی همه گناهان را فرو نهد. و از آنجا كه چنین كاری، مخالف هواهای او و مقتضیات طبع مادی اوست، به ناچار باید دائماً به مجاهدت كامل نفسانی و ریاضات شرعی مشغول باشد و مراد از تعب و سختی در سلوك سبیل آخرت همانا سختی مجاهدات و مخالفت ها با نفس و هواهای نفس است.۲۳
● تاركین محاسبه نفس اهل دنیایند
و در مورد اینكه چگونه تاركین محاسبه نفس از اهل دنیایند، چنین گفته اند: و اما وجه اینكه غافلان و بی توجهان بر محاسبه نفس از اهل دنیا هستند این است كه اهل دنیا به واسطه علاقه و دلبستگی به دنیا و غرق شدن در لذات دنیوی از آخرت و نعمت ها و عذاب آن غافل و به دنیا مشغولند و به واسطه اشتغالات دنیوی خود را به محاسبه نمی كشند تا نواقص خود را فهمیده و به علاج آن اقدام نمایند (گرچه اینان از نظر ظاهری اهل ایمان و طاعت نیز هستند.) پس عمر خود را در طلب زینت های دنیوی فانی نموده و برای خویش بذری از حسنات نمی افشانند و نفس خویش را از نواقص به كمال سوق نمی دهند، بلكه در هر لحظه خسارت را بر خسارت افزوده و به سوی نقص و دوری از فطرت (الهی) قدم بر می دارند.۲۴
و نیز در آثار ترك محاسبه نفس آورده اند: شایسته است برای بنده مؤمن كه در هر شبانه روزی خود را محاسبه كند تا بر افعال قبیحی كه مرتكب شده و صفات رذیله ای كه از خود بروز داده واقف شود و بر اصلاح آن به پاخیزد... چه اینكه غفلت انسان مؤمن از عیوب نفس و صفات رذیله اش، موجب آن می شود كه به عیوب دیگران، از مؤمنان و غیرمؤمنان، مشغول شود و با اظهار بدی های مردم به پخش آن در میان دیگران مبادرت ورزد و نیز دچار عجب و غرور نفسانی و سوءظن به بندگان خدا گردد.
و معلوم است كه غافلان از خویش و عیوب خویش (خواه مؤمن و خواه غیرمؤمن باشند) حقیقتاً اهل دنیایند و البته شایسته نیست كه مؤمن واقعی چنین باشد تا دائماً مشغول عیوب دیگران و زبانش به بیان بدی های مردم، گشوده باشد.۲۵
۱۰) معنای لطیف «روزی هفتاد بار مردن اهل آخرت»
خداوند عزیز در توصیف اهل آخرت می فرمایند: آنان به واسطه شدت و سختی مجاهدت با نفسشان روزی هفتاد بار می میرند و زنده می شوند: «یموت الناس مرهًٔ و یموت اَحدهم فی كل یوم سبعین مرّهٔ من مجاهدهٔ انفسهم و هواهم و الشیطان.»۲۶
شارح عارف نوشته اند: چگونه مجاهدت با نفس به منزله موت آن است؟
از آنجا كه مقتضای طبع و عالم عنصری انسان، تمایلات و كشش او به سوی اموری است كه موافق خلقت مادی اش می باشد و نیز اینكه نفس اماره از عواملی است كه انسان را سوق می دهد تا آنچه را طبعاً بدان مشتاق است، آن را اختیار كند خواه برای حیات روحی و معنوی اش مفید یا مضر باشد، پس مخالفت و مقابله با نفس در اموری كه برای او ضرر دارد محتاج مجاهدتی فراوان و ریاضتی سخت است. از این رو، انسان اهل توجه و ذاكر اهل تقوایی كه مشتاق لقاء و دیدار خدای سبحان در این عالم و عالم آخرت است، چاره ای ندارد كه در تمام لحظاتش و ساعات شبانه روزش با نفس خویش به مجاهدت و مخالفت برخاسته، تا بر آن لگام زده و زمامش را به دست گیرد و از انحراف به اعتدالش آورده و نگذارد در وادی غفلت از خدا و فطرت درغلتیده و مرتكب اموری كه برای روح و جسمش ضرر دارد، گردد. حضرت علی(علیه السلام)می فرمایند: با جهادی مستمر و مجاهدتی دائمی بر خویش سیطره یافته و مالك نفستان شوید.۲۷
و نیز نوشته اند: به درستی كه «هوی» از عوامل اصلی و اساسی در طبیعت انسان است، و اگر در ساختمان وجودی انسان، «هوی» نبود، انسان نه می خورد و نه می نوشید و نه به دنبال ازدواج می رفت و همچنین دیگر را اموری كه مقتضای طبع اوست پی جویی نمی كرد. پس بر بنده مؤمن اهل توجه به خدا و آخرت لازم و حتم است كه در جمیع شئون حیات مادی، هوایش را تعدیل كند و از طریق گزینش خواست و رضایت خدا بر میل و هوای خودش، جلوی زیاده طلبی های خودش را بگیرد تا لحظه ای از اشتغال به خدا و تكمیل نفس خود غافل نشود و این گزینشِ خواست خدا و ترجیحِ آن بر میل و خواست خود در تمام حالات و لحظات و شئونات مختلف، كمر هر مجاهد و راهرو راه خدا و سالك سبیل انسانیت، را می شكند و لذاست كه خداوند فرموده اند: «اهل آخرت روزی هفتاد مرتبه می میرند.»۲۸۱۱) معنای لطیف «انس و مجالست با ملائكهٔ اللّه»
خداوند خبیر فرموده اند: اهل آخرت (در دنیا و آخرت) همنشین فرشتگان هستند; «و جُلوسُهم مع الملائكهٔ الّذین یمشون علی اَیمانهم و شمائلهم»۲۹ و مجالست شان با فرشتگانی است كه در اطراف و جلو آنها حركت می كنند.
شارح محترم نوشته اند: مراد از هم نشینی با فرشتگان، معاشرت با آنان، چنان كه بعضی از مردم با بعضی دیگر دارند، نیست، بلكه مراد این است كه اهل آخرت و خیر به واسطه قوت ایمانی و تعالی روحی كه دارند فرشتگانی را كه در اطراف آنان هستند مشاهده نموده و با آنان انس می گیرند و از روی شهود حضور، با آنان همسخن می شوند.۳۰
مؤید این نظر، برخورد امام علی(علیه السلام) با دو ملك حافظ خودش می باشد; چنان كه امام صادق(علیه السلام) فرموده اند: «اِنَّ امیرالمومنین(علیه السلام) كان اذا اراد قضاء الحاجهٔ، وقف علی باب المذهب، ثم التَفتَ یمیناً و شمالا الی مَلَكَیه، فیقول: اَمیطا عنّی فلكما الله علی ان لا اُحدِث حدثاً حتی اَخرُج الیكُما»;۳۱ همانا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)هرگاه برای قضای حاجت می رفت، در جلوی در ایستاده و از دو فرشته مأمور كه همراه او در جانب راست و چپ او بودند، خواهش می كرد كه از او فاصله بگیرند به آنان می فرمود: از من جدا شوید، خدا از جانب شما بر من شاهد است تا خلافی انجام ندهم و به سوی شما بیرون آیم.
۱۲) معنای لطیف «وصال و وصول الی اللّه»
مؤلف در توضیح بیان خداوند متعال كه فرموده اند: ای احمد! همانا ورع و خود نگهداری درهای عبادت را بروی بنده می گشاید و به سبب ورع، بنده به وصال حق می رسد،۳۲ نوشته اند: لفظ «قرب» در قبال «بعد» و لفظ «وصل» در قبال «هجران و فراق» به كار می رود. البته در مفهوم «وصول» شدت نزدیكی و قرب و دوام آن نهفته است، به خلاف مفهوم «قرب» كه در آن دوام و استمرار لحاظ نشده است، لیكن (به نص كتاب الهی و سنّت پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)) هیچ شك و شبهه ای نیست كه خداوند سبحان از مخلوقاتش دور نیست تا ما به او نزدیك شویم و او ـ سبحانه و تعالی ـ به كناری از موجودات نمی باشد تا ما قرب و وصول به او را تحصیل كنیم. بلكه منظور از الفاظ و تعابیری چون «قرب» و «وصول» در كتاب و سنّت این است كه صرف توجه به عالم طبع و تمركز در شهوات و كشش ها، موجب انصراف و قطع توجه از فطرت ـ كه به مثابه قطع نظر و توجه از خداوند متعال است ـ شده و ضمیر انسان تاریك و از نورانیت فطری در ظلمات حجاب ها فرو می رود.
... پس هنگامی كه بنده ملتزم به ورع و دقت در مراقبت می شود (تا آنجا كه تمامی حركات و سكنات خو د را منطبق با عبودیت می كند) به نورانیت و صفا و درخشندگی اولیه فطری بازگشته و این مراجعه به فطرت را قرب و وصل و نزدیكی به خدا نام گذاری نموده اند.۳۳
۱۳) معنایی لطیف از شهود محبت خدا با عمل به رضایت او
خداوند كریم خطاب به حبیب خود فرموده اند: «كسی كه به رضای من (خدا) عمل كند محبتی را ملازم وجود او قرار می دهم كه علاقه و عشق به هیچ مخلوقی را بر عشق و محبت من ترجیح ندهد، پس چون بنده دوستدار من شود، من نیز دوستدار و محب او شده و نیز او را محبوب خلقم قرار می دهم.۳۴
خداوند سبحان در این فقره از حدیث سه قسم از محبت را مورد اشاره قرار داده اند و آن محبت خدا به بنده، محبت بنده به خدای سبحان، و محبت مردم نسبت به بنده، می باشد و نیز خداوند روشن نموده اند كه عامل اساسی برای وصول به این محبت همان عمل به رضایت حق است.
پس هر گاه بنده ای طریق خشنودی و رضایت خدا را طی كند، حجاب هایی كه به واسطه توجه به عالم ماده بر روی فطرت توحیدی او قرار گرفته است، كنار رفته و هیچ حجابی بین او و فطرت توحیدی اش نمی ماند، و با رفع حجاب ها از فطرت انسان، حجاب های بین او و خدا هم كنار رفته، آنگاه با تمام وجود می یابد و با چشم دل محبت خدا نسبت به خود و محبت خود نسبت خدای را مشاهده نموده و می بیند.۳۵
۱۴) معنای لطیف ذكر خدا و داشتن زندگی گوارا
خداوند جلیل از رسول كریم می پرسد: می دانی زندگی گوارا و حیات جاودانه كدام است؟ و رسول خدا عرض می كند: خیر. سپس در توضیح این دو، خداوند می فرمایند: «زندگی لذت بخش و شیرین و گوارا آن است كه صاحبش از یاد من خسته و سُست نشود و حیات جاودانه آن است كه صاحبش اهل اعمال (صالح) نجات بخش و سعادت آور باشد.»۳۶
شارع معظم در توضیح می نویسند: «گوارایی زندگی برای ذاكر خدا از آنجا حاصل می شود كه می بیند خدا نیز ذاكر او بوده و در هنگامه توجه و ذكر، خدا نیز به او توجه ویژه دارد و كدام ذكر گواراتر از ذكری است كه مقرون به یاد كرد پروردگار متعالی از بنده اش باشد و كدام لذت و شیرینی بالاتر از این شهود است.»۳۷
و در مورد اینكه حیات جاودانه برای عامل به خیرات و صالحات است می نویسد: حیات باقی (و طیبه) مرهون كمالات نفسانی است كه این كمالات هم محصول (ایمان) و عمل صالح است و حیات طیبه جاودانه چیزی جز وصول به حقایق توحیدی كه در فطرت انسانِ عامل، نهاده شده است، نمی باشد.۳۸
۱۵) معنای لطیف «به مناجات نشستن خدا با محبان خود»
خداوند سبحان در حدیث معراج فرموده اند: «با محبان خود، چنان به مناجات می نشینم كه سخن گفتن و مجالست آنها با دیگران بكلی قطع شود. پس در تاریكی شب ها و روشنایی روز با او نجوا می كنم تا جایی كه سخنش و مجالستش با دیگران قطع شود.»۳۹
شارح محترم در توضیح آورده اند: همانا نجوای خدای متعال با این بنده به كمال رسیده، مناجاتی درونی و باطنی است و این نجوا حاصل نمی شود، مگر حجاب های بین بنده و خدا كنار رود. پس چون حجاب كنار رود بنده به شهود می بیند و با چشم دل و سویدای وجودش می یابد كه با خودش و همه چیز دیگر جلوه جمال و معیت الهی است. چنان كه سید شهیدان(علیه السلام) در دعای عرفه عرضه داشته اند: «ای خدا، تو آنی كه در همه چیز خودت را به من نشان داده ای و من ظهور تو را در همه چیز می بینم.»
پس چون این مشاهده قلبی با عنایات الهی محقق شود، همانا مناجات و نجوای خدای تعالی از طریق همه مظاهر با بنده اش صورت گرفته بدون لحاظ و نگاه استقلالی به مظاهر. بلكه در همه حركات و سكنات خود نیز چیزی جز آنكه همه مظاهر به او قائمند نمی بیند و این همان اسماء و صفات الهی است كه اركان همه چیز را تحت پوشش خود در آورده است، چنان كه در دعای كمیل بدان اشارت رفته است. و البته أسماء حسنای او از ذاتش جدا نبوده، و بنده واصلی كه به این فوز عظیم نایل شده است، در عین مجالست و مصاحبت با دیگران بر حسب مقتضیات عالم طبع، نگاه قلبی و چشم باطنی اش به حقیقت و ملكوت آنهاست و به نور وجه الهی كه همه چیز از آن نور و روشنی گرفته است. و معنای انقطاع سخن و مصاحبت با غیر خدا چیزی جز این نیست.۴۰
۱۶) معنایی لطیف از اولوالالباب و اینكه بالاتر از اولی العقل اند
شارح محترم در ذیل فقره «و لَاَستغرقنَّ عقله بمعرفتی، و لَاَ قومنَّ له مقام عقله»;۴۱ (عقلش را سرشار از معرفت خود كنم و خود در جای عقلش نشینم) نوشته اند: از منطوق و مفهوم این فقره از حدیث استفاده می شود كه عقل بندگان، آنان را به خیر و شر و نیكی و زشتی هدایت می كند، (تا زمانی كه به كمالات بسیار بالای انسانی نرسیده اند.) هنگامی كه به واسطه عمل به رضایت حق به این منزلت عالی نورانی كه همان مقام اعلای انسانی است رسیدند، عقلشان سرشار از معرفت خدای سبحان شده و اوست كه در جایگاه عقلشان نشسته و جز او هدایت گری برایشان نمی ماند. و از ظواهر آیات قرآن به دست می آید كه خداوند متعال اینان را «اولی الالباب» (خردمندان و فرهیختگان) نامیده است نه صاحبان عقل; چه اینكه اینان به مغز و حاق حقیقت رسیده اند.۴۲
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: نگهدارنده انسان عقل است... هنگامی كه این عقل مؤید به نور (همان نوری كه از عبودیت و عمل به رضایت حق حاصل می شود) گردد، آن وقت او عالمی بینا و متذكر و با فطانت و فهم عمیق می گردد.۴۳
مؤلف شارح در تعریف نور فرموده اند: مراد از «نور» هر چیزی است كه خدا تحقق و انجامش را پسندیده و به آن راضی است... (آری) در هر چیزی كه رضایت خدا باشد، نوری باطنی نهفته است و در هر چیز كه مرضی خدای سبحان نیست، جز تاریكی و ظلمت نمی باشد.۴۴
۱۷) معنایی لطیف از «رابطه حلال خواری و در كنف خدا قرار گرفتن»
خداوند رحمان خطاب به رسول رئوف فرموده اند: ای احمد، عبادت ده قسمت است كه نُه قسم آن طلب حلال است، پس هنگامی كه خوردنی ها و نوشیدنی هایت را طیب و پاكیزه كنی پس تو در حفظ و كنف ویژه من قرار می گیری.۴۵
شارع متعبد در توضیح آورده اند: همانا طلب حلال، عبادت است، بلكه نه قسم عبادت است، و وجه آن این است كه در خوردنی های حلال و هر چیز دیگری كه نقشی در حیات و بقای انسان دارد، ارتباط ویژه و مؤثری در ایجاد نشاط در جوارح انسان و آمادگی برای خدمت خدا و عبادت او، دارد. پس اگر خوراك انسان و مال او از حلال نباشد، توفیق عبادات خاص برایش حاصل نشده و آثار عبادات برایش آشكار نمی شود و در قلبش نور اعمال صالح را نمی یابد.
و آنچه در اینجا، توجه به آن شایسته است وجه ارتباط بین خوردن حلال از یك سو و عبادت و در حفظ و كنف خاص حق قرار گرفتن، از سوی دیگر است (وجه تلازم بین حلال خواری با عبادت و در حفظ حق قرار گرفتن چیست؟)
شاید تلازم بین اینها به مسئله نیت انسان برگردد; چون هر عمل و فعل و حركت و سكون بنده به نیت و انگیزه او تحقق می یابد و هنگامی كه نیت و عمل شخصی (كه از جمله آن طلب حلال برای معیشت است) تحصیل رضایت و خشنودی خدای سبحان باشد; خشنودی و رضایتی كه نور و روح و باطن اعمال است، آن وقت او در كنف خدای تعالی قرار گرفته و در صیانت ویژه او محفوظ شده است، بلكه صرف نیتِ رضایت طلبی عین دخول بنده است در كنف و حفظ خدا از جمیع خطرات معنوی و ظاهری.۴۶
ابوالقاسم بخشیان
پی نوشت ها
۱ـ علی سعادت پرور (پهلوانی تهرانی)، سرُّالإسراء فی شرح حدیث المعراج، قم، مكتبهٔ التشیّع، ۱۴۱۶ ق، دو جلدی.
۲ـ همان، ج ۱، ص ۵۴ و ۵۸.
۳ـ همان، ص ۵۹.
۴ـ همان، ص ۴۵۳.
۵ـ همان، ص ۴۵۴.
۶ـ همان، ج ۱، ص ۶۴.
۷ـ همان، ص ۶۲ و ۶۳.
۸ـ همان، ص ۶۲.
۹ـ همان، ص ۶۴.
۱۰ـ همان، ص ۹۴.
۱۱ـ همان، ص ۲۶۲.
۱۲ـ همان، ص ۱۰۶.
۱۳ـ همان، ص ۱۴۳ و ۱۴۴.
۱۴ـ همان، ص ۳۷۱.
۱۵ـ محمّدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج ۲، ص ۸۰.
۱۶ـ سرالاسراء، ج ۱، ص ۵۴۲.
۱۷ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۸۷.
۱۸ـ سرالاسراء، ج ۱، ص ۱۴۸ و ۱۴۹.
۱۹ـ همان، ص ۳۱۵.
۲۰ـ همان، ص ۳۱۷.
۲۱ـ همان، ص ۳۴۸.
۲۲ـ همان، ص ۲۸۴.
۲۳ـ همان، ص ۳۵۱.
۲۴ـ همان، ص ۲۸۵.
۲۵ـ همان، ص ۳۱۰.
۲۶ـ همان، ص ۳۲۲.
۲۷ـ همان، ص ۳۹۴.
۲۸ـ همان، ص ۳۹۶.
۲۹ـ همان، ص ۴۳۳.
۳۰ـ همان، ص ۴۳۴.
۳۱ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۵، ص ۳۲۷، روایت ۱۹.
۳۲ـ سرالاسراء، ج ۲، ص ۱۵.
۳۳ـ همان، ص ۲۲.
۳۴ـ همان، ص ۷۴.
۳۵ـ همان، ص ۷۷.
۳۶ـ همان، ص ۱۹۵.
۳۷ـ همان، ص ۱۹۷.
۳۸ـ همان، ص ۲۱۰.
۳۹ـ همان، ص ۸۹.
۴۰ـ همان، ص ۹۲ و ۹۳.
۴۱ـ همان، ص ۱۵۴.
۴۲ـ همان، ص ۱۵۷ و ۱۵۸.
۴۳ـ همان، ص ۱۸۳.
۴۴ـ همان، ص ۱۹۲.
۴۵ـ همان، ص ۴۱.
۴۶ـ همان، ص ۵۲.
منبع : مجله معرفت