پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نیمی از آمریکا برای هر حزب


نیمی از آمریکا برای هر حزب
در شرایطی که جان مک کین به عنوان کاندیدای جمهوریخواهان در انتخابات آتی ریاست جمهوری ایالا ت متحده آمریکا انتخاب شده است و در رقابت بین باراک اوباما و هیلا ری کلینتون دو کاندیدای حزب دموکرات هم به نظر می رسد اوباما کاندیدای نهایی این حزب باشد، مروری بر سوابق دو حزب دموکرات و جمهوریخواه به منظور آشنایی با مواضع آنها خالی از لطف نیست.
این حزب، یکی از دو حزب نیرومند ایالا ت متحده آمریکاست. پیشینه این حزب ریشه در حزب «جمهوریخواه - دموکرات» در اواخر قرن هجدهم دارد. حزب جمهوریخواه دموکرات به عنوان مخالف «حزب فدرالیست» در سال ۱۷۹۳ توسط «توماس جفرسون» و «جیمز مدیسون» تاسیس شد. هواداران حزب خود را «جمهوریخواه» می نامیدند تا حمایت و پشتیبانی خود را از انقلاب فرانسه اعلا م دارند. پسوند دموکرات نیز به عنوان نماد مردمی بودن و دموکراسی به نام حزب افزوده شده بود. این حزب خواستار محدودیت قدرت حکومت فدرال به منظور حفظ آزادی های فردی بود. با به قدرت رسیدن «اندرو جکسون» در سال ۱۸۲۸ پسوند جمهوریخواه از نام حزب حذف شد و حزب با نام رسمی «حزب دموکرات» در صحنه سیاسی آمریکا به فعالیت ادامه داد. هواداران این حزب بیشتر از میان کشاورزان خرده پا، خرده مالکین و طبقه متوسط پایین شهری بودند که به خاطر آرمان «دموکراسی مشارکتی» جفرسون، جذب این حزب شده بودند.
در سال ۱۹۲۸، همزمان با به قدرت رسیدن جکسون و تغییر نام حزب به دموکرات، روح تازه ای به حزب دمیده شد و پایگاه حزب در میان طبقات و اقشار مختلف گسترش یافت. به دلیل اینکه جکسون در جنوب و در یک خانواده فقیر روستایی متولد شده بود به شدت مدافع آزادی های فردی بود و صدای او بازتاب خواسته های فقرا در دولت تلقی می شد. از همان زمان حزب دموکرات به تدریج در ایالت های جنوبی و جنوب غربی نفوذ پیدا کرد و پایگاه اجتماعی وسیعی در میان اهالی جنوب یافت و منافع آن به تدریج با منافع مالکین کشتزارهای پنبه و برده داری گره خورد. در جنگ داخلی آمریکا در طی سال های ۱۸۶۵ - ۱۸۶۱ هواداران حزب دموکرات از هواداران حزب جمهوریخواه که حزب ایالت های صنعتی - بازرگانی سواحل شمال شرقی بود، شکست خوردند. در جنوب برده داری جای خود را به کشت سهم بندی شده داد، اما نوعی جامعه کشاورزی محافظه کار به سلطه خود ادامه داد و این گروه کوشش های سرسختانه ای برای دور نگه داشتن جمعیت عظیم سیاهپوست این ایالت ها از مشارکت در امور سیاسی به عمل آورد.
ایالت های جنوبی دژ مستحکمی برای حزب دموکرات شد و سناتورها و نمایندگانی محافظه کار و غیرلیبرال برگزید. در ایالت های ساحل شمال شرقی بزرگترین تغییرات اقتصادی و اجتماعی بین سال های ۱۹۲۰-۱۸۶۵ حاصل شد و این امر به مدد ورود نزدیک به سی میلیون مهاجر به کشور، همزمان با رشد شتاب آلود صنعت و شهرنشینی به وقوع پیوست.
حزب دموکرات این گروه های تازه وارد، شامل ایرلندی ها، لهستانی ها، ایتالیایی ها، کاتولیک ها و یهودیان را به خود جلب کرد و به این ترتیب موفق شد پایگاه نیرومند تازه ای در «شمال» برقرار کند. این امر با انتخاب فرانکلین د. روزولت در سال های «رکود بزرگ» دهه ۱۹۳۰ تقویت شد. در این دوران حزب دموکرات با پیش برد طرح اصلا حی و مداخله گرایانه خود، به نام «برنامه نوین»، به ترمیم اقتصاد کشور و کم کردن مصائب و درماندگی های گروه هایی از هستی افتاده و کم درآمد، پرداخت. اجرای این برنامه چنان پشتیبانی گسترده و متنوعی برای حزب به ارمغان آورد که دموکرات ها به حزب سیاسی برتر در کنگره مبدل شدند و در طول سی و شش سال (۱۹۸۶ - ۱۹۳۳) بیست و هشت سال مقام ریاست جمهوری آمریکا را به خود اختصاص دادند. در این دوره، لیبرالیسم به اندیشه سیاسی مسلط در آمریکا تبدیل شد و دموکرات ها به عنوان «سیاستمداران دستگاه» به چنان مهارت و خبرگی دست یافتند که توانستند ائتلا ف های بزرگی میان گروه های کارگری و قومی و نژادی پدید آورند و رهبران اتحادیه های کارگری را ترغیب کنند تا به نفع آنها رای دهند. آنان نیز متقابلا توصیه ها و کمک های پرارزشی در مورد امور رفاهی، استخدام و قراردادها عرضه کردند. دموکرات ها حزب طرفدار کارگران و حامی نقش گسترده تری برای حکومت فدرال شناخته شدند.
حزب دموکرات هرگز واحدی همگن و یکپارچه نبوده است. همواره اختلاف نظرهای بزرگ براساس مسائل منطقه ای و ایدئولوژیکی در آن به چشم می خورد. اساسی ترین این اختلا فات میان محافظه کاران جنوب و لیبرال های شمال شرقی بروز کرده است. شکاف میان این جناح ها در دهه ۱۹۶۰ که دموکرات های شمالی رهبری حکومت فدرال را به دست داشتند و برای انجام اصلا حاتی در مورد حقوق فردی فشار می آوردند، چشمگیرتر شد. آنها خواهان عدم جدایی سیاهان از سفیدپوستان و دادن فرصت های برابر و حق رای به سیاهپوستان بودند. این امر در طول دوره ریاست جمهوری کندی و جانسون مایه اختلا ف شدیدی میان دموکرات های شمالی و «دموکراتهای سنتی» واپس گرا و نژادپرست ایالا ت جنوب شد. سفیدپوستان ایالت های جنوبی از پشتیبانی نامزدهای حزب دموکرات دست کشیدند و بسیاری از اعضای حزب در کنگره در مورد مسائل اجتماعی علیه رئیس جمهوری رای دادند. این امر سبب شد تا شاخه جنوبی حزب دموکرات «جناح کنگره» و شاخه شمالی آن «جناح ریاست جمهوری» نام بگیرد. در سال های آخر دهه ۱۹۶۰، همزمان با سرخوردگی فزاینده لیبرال های شمالی از مداخله نظامی آمریکا در ویتنام، اختلا ف جناح های گوناگون حزب دموکرات چنان شدت گرفت که اتفاق آرا در مورد سیاست خارجی نیز از هم پاشید در نتیجه کوششی در جهت دموکراتیک کردن ساختار سازمانی حزب و گسترش پایگاه مردمی آن لا زم شناخته شد. پس از نزول حزب تا اواسط دهه هفتاد، با پیروزی در انتخابات ۱۹۷۶ حزب دموکرات تلا ش کرد تا ضمن بازسازی ساختاری، پایگاه های خود را نیز تحکیم کند. اما بحران گروگان گیری در ایران و ضعف کارتر در مدیریت بحران ها موجب شد تا حزب دموکرات همانند یک دهه پیش از آن شکست را پذیرفته به مدت دوازده سال، مقام ریاست جمهوری را به جمهوریخواهان واگذار کند. با پیروزی بیل کلینتون در انتخابات سال ۱۹۹۲ و اقدامات موفقیت آمیز در زمینه مسائل اقتصادی و رفاهی که با اندکی تسامح می توان با «برنامه نوین» روزولت مقایسه کرد، دهه ۱۹۹۰ را می توان دهه حزب دموکرات نامید.
حزب دموکرات دست کم از پنج جناح بزرگ تشکیل شده است و این جدای از گروه های کوچکی است که هنگام بروز مسائل مختلف، سربرمی آورد. «مجمع دموکراتیک محافظه کار» به عنوان یکی از جناح های پنجگانه حزب دموکرات ته مانده بسیار کمرنگی از روحیه محافظه کاری جنوبی را در خود دارد. اتحادی از لیبرال های شمالی، که در مورد مسائل دفاعی میانه رو هستند و در مسائل اقتصادی و اجتماعی از برنامه های مداخله گرایانه به سبک «برنامه نوین» حمایت می کنند، در جناح «آمریکایی های حامی اقدام دموکراتیک» گرد آمده اند. متحد نزدیک این جناح، لیبرال های رادیکال ایالت های کشاورزی - صنعتی غرب میانه هستند و در حزب «دموکراتیک دهقان - کارگر» مینه سو تا گرد آمده اند. یک جناح کوچکتر، اما پرخاشگرتر، «دموکرات های دفاعی» پیرو ترومن هستند که گرچه در مسائل اقتصادی و اجتماعی چهره ای لیبرال به خود می گیرند، اما در اصل هوادار سیاست خارجی نیرومند هستند. آخرین جناح بارز در پیرامون مشی اصلی حزب، اما به دور از کنگره جناح لیبرالی است که با رهبری «جسی جکسون» چهره فعال سیاهپوست به وجود آمد و می کوشد تا ائتلا ف تازه ای از برخی اقلیت ها شامل سیاهان، اسپانیایی تبارها، هواداران حقوق زن، دانشجویان، هواداران صلح و لیبرال های ساکن در پیرامون شهرها پدید آورد.
● حزب جمهوریخواه
این حزب در اصل حزب ایالت های صنعتی و ثروتمند شمال و پیروز در جنگ داخلی بود.
آنان پشتیبانی مناطق روستایی و شهرهای کوچک غرب میانه که شامل نخستین جوامع پروتستان آن منطقه می شد و نیز پشتیبانی ایالت های کرانه اقیانوس آرام را کسب کردند و در مجموع حزب ائتلا فی نیرومندی بنا نهادند. حزب جمهوریخواه از زمان تاسیس در سال ۱۸۵۴ تا اوایل دهه ۱۹۳۰ حزب برتر آمریکا به شمار می رفت. به گونه ای که در طول ۷۰ سال (پس از ۱۸۶۰) از میان پانزده رئیس جمهور، سیزده تای آن به حزب جمهوریخواه تعلق داشته اند.
«انقلاب روزولت» سبب شد تا حزب جمهوریخواه طی دو دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در سراسر آمریکا در اقلیت قرار بگیرد. اما با رهبری آیزنهاور، این حزب اصلا حات اجتماعی و اقتصادی را پذیرفت و موفق شد برای دو دوره پی درپی پست ریاست جمهوری را به خود اختصاص دهد.
دهه شصت دهه عقب نشینی حزب جمهوریخواه در برابر دموکرات ها بود. اما دهه هفتاد و هشتاد را باید دهه های جمهوریخواهان نامید.
به ویژه اینکه نیکسون و ریگان به عنوان دو رئیس جمهور از حزب جمهوریخواه موفقیت های چشمگیری در سیاست خارجی برای ایالا ت متحد آمریکا کسب کردند.
در این حزب نیز مانند حزب دموکرات، جناح های متنوعی حضور دارند. بزرگترین شکاف در این حزب، میان جوامع شهرنشین پیشرفته، دانش آموخته، ثروتمند و صنعتی ساکن در ایالت های شمال شرقی، شهرهای در حال گسترش مناطق داخلی و کرانه اقیانوس آرام که جمهوریخواهان «وال استریت» نامیده می شوند از یک سو و جوامع روستایی ساکن شهرهای کوچک غرب میانه و ایالت های مرکزی که به اصطلا ح محافظه کاران «مین استریت» نامیده می شوند از سوی دیگر، وجود دارد. تجسم عینی «جمهوریخواهان وال استریتی» دوایت آیزنهاور و «نلسن راکفلر» هستند که اساسا میانه رو و هوادار جلب رضایت همگان بودند.
این جناح با اجرای برنامه های رفاهی موافقت می کرد، در مسائل اجتماعی اهل تسامح و در سیاست خارجی انترناسیونالیست بود و در درون آمریکا هم سیاست اقتصادی «کینز» مابانه و احتیاط آمیزی به مورد اجرا می گذاشت. این جناح در میان سال های ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۶ افرادی از جناح خود را به عنوان نامزدهای ریاست جمهوری معرفی کردند و در نتیجه به «جناح ریاست جمهوری» حزب جمهوریخواه معروف شدند.
جمهوریخواهان «مین استریت» در فلسفه خود، بسیار سنتی تر از جناح وال استریت هستند. آنها به باورهای خود مبنی بر عدم مداخله دولت در فعالیت های بخش خصوصی به شدت پایبند هستند و برای دولت تنها نقش کوچکی در مسائل اقتصادی قایل می باشند. از نظر اجتماعی، به خانواده و شعایر پروتستانی اهمیت فراوان می دهند و در سیاست خارجی هوادار قاطعیت و برخوردهای محکم هستند. جناح مین استریت با انتخاب رونالد ریگان به ریاست جمهوری در انتخابات ۱۹۸۰، به جناح ریاست جمهوری در درون حزب جمهوریخواه تبدیل شد.
حزب جمهوریخواه به یاری تغییرات اقتصادی و اجتماعی، از جمله رشد حومه های شهری و قشر کارمندان، افزایش امکانات مادی و تحرک عمودی جوامع قدیمی ایرلندی و ایتالیایی، توانسته است موقعیت خود را به عنوان یک حزب کارآمد ملی تثبیت کند. این حزب توانسته است ظرف پنجاه سال گذشته، از سیزده دوره ریاست جمهوری در فاصله سال های ۲۰۰۰ - ۱۹۵۰ در هشت دوره آن مقام ریاست جمهوری را به خود اختصاص دهد.
هر یک از حزب های دموکرات و جمهوریخواه توانسته است، پشتیبانی برخی از گروه های منطقه ای قومی، نژادی و طبقاتی را جلب کند. مطالعات گسترده و نتایج انتخابات نشان داده است که دموکرات ها معمولا بخش بزرگ آرای کم درآمدها، سیاهپوستان، کاتولیک ها، اسپانیایی تبارها، یهودیان کارگران فاقد اتحادیه های ثابت، اهالی جنوب و ساکنان شهرهای بزرگ را از آن خود کنند.
از سوی دیگر، جمهوری خواهان از پشتیبانی ثروتمندان، پروتستان های ساکن روستا - شهرهای کوچک، اهالی غرب میانه و کرانه اقیانوس آرام برخوردارند. چنین ناحیه بندی هایی، نشان دهنده آن است که هر حزب تقریبا نیمی از آمریکا را تحت تسلط خود دارد.
منبع : روزنامه مردم سالاری