شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

نابخت‌یاری زمانه ما


نابخت‌یاری زمانه ما
به قول احمد شاملو این از نابخت‌یاری ما بود که ناخودآگاه و بی‌خبر از روند تحولا‌ت دنیای پیرامونی خود پا در رکاب خان‌بابا نهاده بودیم که عم‌قوی‌همت و ناشکیبایش آغامحمدخان در غیاب آنچه آرزو می‌کرد و نداشت وی را به نام فتحعلی‌شاه بر اورنگ سلطنت برکشیده بود. جایی نوشته بودم این هم از آن طنزهای رایج زمانه است که بر کسی که نیمی از مملکت را بر باد داده بود، لقبی چنین درخشان نهاده بودند. به مثابه گذاشتن نام زلفعلی بر طاسی عیان منظر!
نمی‌دانم از غیرت میرزامجتهد تبریزی بود یا از عذر آصف‌الدوله که معدود فرزند رشید ایل قاجار؛ عباس‌میرزا را بر آن داشته بود تا شمشیر عزت برکشد و نوامیس مردم را از یوغ سیوف اجنبی برهاند و این شد که نیمی دیگر تراز آنچه در معاهده گلستان از مام وطن به زور ستانده شده بود، ستانده شد و ترکمانچای شد آیینه دق فرهیختگانمان در طول بیش از ۲ قرن. قتل گریبایدوف که در نتیجه غلیان احساسات مردمی که شکست را نه سرنوشت محتوم خود که از جفای زمانه ناسازگار و بی‌پیر می‌دانستند نیز آن داغ سرزمین پدری را فرو ننشانده است. از آن روزگاران تا امروز که جناب ولا‌دیمیر پوتین پلک‌های خود را در نزدیکی عمارتی می‌گشاید که کامران میرزای نالا‌یقش همواره در تک و تای مجادلا‌ت کاخ گلستانی! به شاه نهیب می‌زد: <بدا به حال اوروس. ذات همایونی اگر اجازه فرماید سربریده الکساندر را به نزد شاه صاحبقرانی خواهد انداخت.> اما چه سود که همه می‌دانستند این ادعای لا‌ف‌زنانی است که تنها در اندرونی توان عربده‌کشی و به رخ کشاندن مردانگی‌هایشان را دارند. می‌گفتم: از آن روز تا امروز جماعت ایرانی دل به دو کشور و ملت صافی نکرده است؛ روس و انگلیس. شاید بوده باشند ملت- دولت‌هایی که کارنامه عملشان هزاران بار بدتر از دولت‌های مذکور بوده باشد، اما تصور عمومی در روان ایرانی‌جماعت حس و حالی دیگر دارد. ‌
نمی‌دانم آیا شما با راقم این سطور هم‌رای و هم‌نظرید که همواره تشویشی اخفا شده در آدمی این نجوا را زنده نگه می‌دارد که چه بسا نشاید چندان به این همسایه دیرپای تکیه زدن!
از آن روز که کلید مناسبات ایران در عرصه بین‌المللی در پشت دیوارهای سفارت آمریکا مفقود شد تا امروز که دیپلمات‌ها و رایزنان زیرک ایرانی در کوچه تنگ اما دونبش آژانس انرژی هسته‌ای و شورای امنیت درآمد و شد هستند، روس‌ها جزو تک‌سواران مانژی هستند که کمتر رقیبی در این میدان برای خود می‌بینند.
شاید از همان ایام بود که روسیه فارغ از نگرانی‌های رایج در عرف دیپلماتیک و وجود رقیبانی قدرتمند، می‌تواند چشمان خود را بر اسناد توافقانی که مابین اتحاد جماهیر شوروی با کشور ایران بسته شده، ببندد و گاهی نیز از قدرت برتر خود سود برد و طرف ایرانی را به انجام گفت‌وگوهای دوجانبه تهدید نماید، اما ایران همواره برای روسیه همسایه‌ای نجیب بوده است. روس‌ها نیز خواهان به تصویر کشیدن این مهم هستند که می‌توان در دوران جدید به آنها اعتماد نمود. اما هنوز معلوم نیست پس چگونه است که داستان ختم پرونده نیروگاه اتمی بوشهر هرازچندگاهی برای یک مشت دلا‌ر و گاهی لابی‌های فراآتلا‌نتیکی پس و پیش می‌شود؟
پوتین امروز در تهران است. این اتفاق مهمی است، ظاهرا پس از ۳۲ سال. دیگر سران کشورهای حاشیه‌ای نیز چنین کرده‌اند. گفت‌وگو می‌کنند، عکس می‌گیرند، اسناد امضا می‌کنند، اما ایرانی جماعت بیشتر از گذشته در هول و ولا‌ و نگرانی است. اینکه مبادا نجابت ایرانی و اصرار بر حق مسلمش در پرونده هسته‌ای، سیاستمدارانش را وادار نماید در عرصه تقسیم منافع تاریخی ایرانیان در دریای خزر با ملا‌حظاتی روبه‌رو شود. نکند امضایش بر سندی ثبت گردد که فرزندان و آیندگانمان هیچگاه ما را بابت آن نبخشند! اما این نگرانی نباید چندان به راه و به قاعده باشد، زیرا اگر سیاستمداران ایرانی به درستی و البته سزاوارانه بر حقوق هسته‌ای ایرانیان پای فشرده‌اند و رئیس‌جمهورش با شعار <انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست> در هر کوی و برزنی در سفرهایش همراه شده است، آیا بهتر از ما نمی‌داند که حقوق تاریخی، طبیعی، سیاسی و جغرافیایی ایرانیان بر دریای خزر <حقی مسلم‌تر> حتی از دیگر حقوق رایج ایرانیان است. نباید دلواپس بود. زیرا هرگونه اقدامی در جهت خلا‌ف منافع ملی، نقض مقاومت پایدارانه آنها در امور دیگر است. سفر پوتین به تهران را خیرمقدم می‌گوییم و برایش اقامتی مفرح آرزو می‌‌کنیم، اما او یقینا از بستر دریای خزر سهمی افزون‌تر برنخواهد داشت.
فیاض زاهد
منبع : روزنامه اعتماد ملی