یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


خداحافظ خبرنگار


خداحافظ خبرنگار
● اول؛
وقتی خبرنگاری معنایش عوض شود و بشود خبرنویسی، رونویسی و یا چسب نویسی(!) وقتی خبرنگاری در بطری یک تماس تلفنی و پرسش آبکی «لطفاً خودتان را معرفی کنید» ریخته شود و به جهت تابستان رسانه ای و عطش انتخاباتی هر دختر و پسر جوانی یکی دو تا از این بطری ها داخل کیفش داشته باشد، وقتی نهایت توان خبرنگاری بشود ویژه نامه سوم تیر فلان روزنامه صبح که ۴ تا وبلاگ نویس با یادداشت هایی از سر عقده گشایی و جیغ کشیدن بچه گانه نام خود را روزنامه نگار بگذارند ـ دقت کردید حتی به خبرنگاری هم قانع نبودند ـ وقتی به راحتی بالا دادن همان بطری مسخره ۸۰-۷۰ نفر در عرض یک ساعت بچگی همان جماعت مثلا روزنامه نگار بیکار شوند، وقتی هر کسی که پولی به دست می آورد ـ یا باد شرطه ای برخاسته و یا گردباد مخالف برایش رسانده ـ می رود و سایتی «آپ» می کند و به اسم گیردادن به این و آن - در حال حاضر گل گیردادن جناب احمدی نژاد است ـ و «شنیده ها حاکی است» و «گفته می شود» و «زمزمه ای مبنی بر...» خبر ویژه(!) دست و پا می کند، دیگر نباید توقع داشت یک نفر بیاید بپرسد: آهای! این جماعت فارغ التحصیل رشته های روزنامه نگاری و ارتباطات کجا مشغول کار می شوند؟ جان؟ به صورت پاره وقت نگبان موسسه مالی ]...[...
● دوم؛
یک نویسنده خارجی می گوید: «یک وقتی من در هتلی بودم که در اتاق مجاورش نویسنده مشهوری اقامت داشت. این آقای نویسنده هیچ وقت درباره نویسندگی صحبت نمی کرد اما هر شب صدای ماشین تحریرش را می شنیدم، چون تا ساعت ها پس از نیمه شب کار می کرد...صدای آن ماشین تحریر هنوز هم دائما به من گوشزد می کند که کار نویسنده نوشتن است...»
و من به افاضات این نویسنده خارجی اضافه می کنم که خبرنگار و روزنامه نگار، کارش خبرنگاری و روزنامه نگاری است آن هم بر روی کاغذ و نه پای تخته و توی کتاب و پشت تریبون! اهل دل و اهل درد گرفتند چه می گویم، می ماند اهل دل درد و درد دل که نگرفتند هم زیاد مهم نیست، می توانند بخش پایانی بند اول را گره بزنند به این بخش.
● سوم؛
یک نویسنده خیلی خارجی دیگر هم می گوید: نوشتن تنها شامل خلق کلمات نیست بلکه برگردان یا ترجمه تجربیات ما از طریق کلمات است. حالا خبرنگاری که در هر کنفرانس خبری تنها به سرش چسبیده به کاغذ تحریر و خودکار را شش و هشت با نوای «آلبالا لیل والا» می رقصاند و خیال آقای مدیر و جناب وزیر را راحت می کند که من کارم همین است، خبرنگار است؟ حتم خبرنگار است که ما این همه خبرنگار داریم و در روزهای مختلف از او تقدیر می کنیم.
خدا وکیلی اگر ما این همه خبرنگار داریم چرا برای راه اندازی چند عدد روزنامه، گاوهایمان به اندازه چند گاوداری زایمان می کنند و هر روز دست به دامن ـ همان کاور خبرنگاری ـ این روزنامه و آن خبرگزاری می شویم که «فلانی بیا این طرف، یه کمکی به ما بده!»
اگر هم خبرنگار نداریم پس تولید روزانه حدود ۶ هزار خبر در سایت های خبری کشور کار کیست؟
● چهارم؛
خدا نکند که بر اساس نکات قبلی، هوس نقدکردن، سوال پرسیدن، اشکال گرفتن و خلاصه «حضور داشتن» در یک کنفرانس خبری به سرتان بزند؛ شانس بیاورید اخراج نمی شوید و گرنه مدیری که عادت کرده با چند هزار تومان هدیه خبر و عکسش بنشیند فلان صفحه روزنامه یا خبرگزاری کی تحمل می کند شما با اطلاعاتی دقیق او را سوال پیچ کنید و یا نقدی نسبت به عملکردش بنویسید؟
دفعه بعد راحت از لیست خبرنگاران مدعو حذف می شوید، اگر هم به انتقاد ادامه دهید، «یک جوری، یک جایی، یک فرمی» حالتان را در یک قوطی شیک بسته بندی می کنند.
نویسنده در کتابی که خیلی وقت است می خواهد منتشر کند(!) می نویسد: بی اقبالی مردم به رسانه ها هیچ دلیلی ندارد جز روزمرگی و یکنواختی فرم دهه شصتی که پرکرده این ستون های حزبی شده اطلاع رسانی در کشور را که همچنان یک «وی» وجود دارد که دارد «می افزاید» و «خاطر نشان می کند» و متاسفانه قصه پر غصه نان و زد و بندهای زمخت صاحبان پول و قدرت طوری شده که اگر خبرنگاری قصد نگارش حقیقتی برای دانستن مردم را داشته باشد ـ خب دانستن حق مردم است دیگر! ـ خودش را چنان در نقاب شعار پنهان می کند که اگر ده سال بعد گذرش به آن نهاد و سازمان افتاد، اذیتش نکنند و به نوعی در «کاسه» اش نگذارند... این هم از برکات روزنامه نگاری نوین است که بعضی ها نقاب دار می شوند البته همه اش تقصیر دکارت است(!) او می گوید کسی خوب زندگی می کند که خوب پنهان شده باشد...
● پنجم؛
مصاحبه مفصل ما با محمد دلاوری ماند برای هفته بعد؛ این هفته انگار شهر دست خانم هاست، فعلاً گزارش های تصویری اش درباره «مدعیان دروغین» را میل کنید تا بعد... ضمنا پیداکردن پرتغال فروش...ببخشید؛ ارتباط میان بطری و آپ و کاسه و خبرنگاری هم با شما!
محسن حدادی
منبع : روزنامه کیهان