دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا
چرا خانوادهٔ مدنی در ایران رهاییبخش است؟
توجه به ویژگیهای خانوادهٔ مدنی، و تبلیغ و تحكیم آن در جامعهٔ ایران یكی از اقدامات بسیار راهگشاست. اما متأسفانه علاقهمندان به اصلاح جامعه در ایران تأكید بر ویژگیهای خانوادهٔ مدنی را در عرصهٔ عمومی كمتر مورد توجه قرار میدهند. در میان علاقهمندان مذكور، فمینیستهای ایرانی (یا مدافعان حقوق برابر برای زنان و مردان) میتوانند در معرفی و تحكیم خانوادهٔ مدنی بیش از سایر نیروهای تأثیرگذار نقش ایفا كنند، كه البته چنین نمیكنند و همچنان از این نقش غافلاند. این نوشته ابتدا به یكی از دلایل این غفلت اشاره میكند و سپس، با ذكر پنج دلیل، به دفاع از نقش رهاییبخشِ خانوادهٔ مدنی در مقایسه با خانوادهٔ مردسالار میپردازد.
●چرا به خانوادهٔ مدنی توجه نمیشود؟
در توضیح بیتوجهی فمینیستها به خانوادهٔ مدنی، میتوان بهدلیلی نظری اشاره كرد: در تحلیل مسائل و معضلات دنیای مدرن (ازجمله معضلات زنان)، ما با دو پارادایم (سرمشقِ تحلیلی) روبهرو بودهایم و هستیم. سرمشق اول همان سرمشق علمیـتجربی است. بهرغم اینكه در میان پیروان این سرمشق معرفتشناسیهای گوناگونی (از تجربهگرایان سرسخت تا كانتیهای نرمتر) در جریان بوده است، اما همهٔ آنها به تجربهپذیری، عینیت (objectivity)، عمومیت (universality) و راهگشایی روش علمی در فهم و حل معضلاتِ طبیعی و اجتماعی (ازجمله معضلات زنان) اعتقاد داشتهاند. سرمشق دوم سرمشق انتقادی است. با آنكه پیروان این سرمشقِ تحلیلی طیفی را تشكیل میدهند، در اعتقاد به گزارههای زیر اشتراك داشتهاند و دارند: افراد در جایگاهها و تجربههای اجتماعی گوناگون متفاوت میاندیشند؛ معیارهای روش علمی، كه ادعا میشود فراگیر و جهانی هستند، در اصل محصول تجربهٔ خاص جوامع غربیاند و تعمیمپذیر نیستند؛ علم مدرن مجموعهای از گزارههای قابل اتكای تجربی نیست، بلكه بخشی از ابزار پیچیدهٔ نظام قدرت و سلطه در دوران مدرن است. در واقع، براساس این دیدگاه، همانطور كه دین و فرهنگ در غرب میتوانند توجیهكنندهٔ نظام سلطه در جامعه باشند، پارادایم علمیـتجربی نیز چنین نقشی ایفا میكند. بنابراین، راه رهایی از معضلات جامعه (ازجمله معضلاتِ زنان) تبعیت از سرمشق توجیهگر اول نیست، بلكه افشاگری و انتقاد از موقعیت نظام سلطه در دوران مدرن است.
بند ناف موج جدید ادبیات فمینیستی، كه از ۱۹۶۰ به بعد در اروپا و امریكا اوج گرفته، بیشتر به سرمشق دوم وصل بوده، و با این اشكال همراه بوده است كه در مسیر نقدِ خود بر نظام سلطه در جامعهٔ غربی (یعنی دولت استعمارگر، اقتصاد كاپیتالیستی، رسانههای تودهگر و خانوادهٔ مردسالار)، كمتر به ابعاد مدنی و واقعاً موجودِ تجربهٔ جوامع غربی (مثل سازوكارهای دموكراتیك، اقتصاد رقابتی و كارآمد، عرصهٔ عمومی نقد و بررسی، خانوادهٔ مدنی و بررسی معضلات جامعه از طریق اتخاذ روش علمی) توجه كرده و حتی میتوان گفت آنها را به حاشیه بُرده است. از آنجا كه ادبیات فمینیستی در ایران بیشتر از طریق ترجمهٔ متون فرنگی گسترش یافته، طبیعتاً در میان فمینیستهای ایرانی نیز با غفلت از توجه به خانوادهٔ مدنی و نقش آن در رهایی از معضلاتِ پیش روی جامعه و زنان مواجهیم. فمینیستها در نقدِ وضعیت تبعیضآمیز زنان، خانوادهٔ مردسالار را مورد نقد قرار میدهند و چنان سرگرم این موضوع میشوند كه از تأكید بر بدیلِ خانوادهٔ مردسالار، یعنی خانوادهٔ مدنی، غفلت میكنند.
●دفاع از خانوادهٔ مدنی
بقا، تداوم و تغییر همهٔ جوامع به عوامل متعددی وابسته است. یكی از عواملی كه اكثر جامعهشناسان دربارهٔ اهمیت آن اتفاق نظر دارند، نقش نهاد خانواده است؛ بدین معنا كه این نهاد خانواده است كه وظیفهٔ تولیدمثل، نگهداری و پرورش فرزندان و اجتماعی كردن آنها را به عهده دارد. از طریق خانواده است كه افراد جامعه آماده میشوند وظایف و مسئولیتهای متنوعتر و پیچیدهتری را در جامعه انجام دهند. در جوامع پیشامدرن خانوادهٔ گسترده، و در جوامع مدرن خانوادهٔ هستهای وظایف مذكور را انجام میداده و میدهند. در جامعهٔ كنونی ایران، خانوادهٔ هستهای خانوادهٔ غالب است. البته فرهنگ مردسالار خانوادهٔ گسترده میتواند در عادات رفتاری خانوادههای هستهای نیز تداوم پیدا كند كه در ایران چنین اتفاقی در بخشی از خانوادهها روی داده است.
بهنظر من، اگر رفتارهای خانوادگی در خانوادههای شهری ایران را مورد توجه قرار دهیم و در نوع توجیهاتی كه در زمینهٔ رفتار خانوادگی در عرصهٔ عمومی ارائه میشود، دقت كنیم، میتوانیم دو تیپ (یا دو نمونهٔ آرمانی) خانوادهٔ مردسالار و مدنی را انتزاع كنیم. در قابِ انتهای این نوشته، كوشش كردهام ویژگیهای این دو تیپ را مشخص كنم. همانطور كه ویژگیهای خانوادهٔ مردسالار نشان میدهد، این نوع خانواده یكی از عواملی است كه تبعیض علیه زنان را بهطور ساختاری در جامعه نهادینه میكند (امری كه فمینیستها بهدرستی به آن انتقاد میكنند). نكتهٔ دیگر آن است كه تیپ خانوادهٔ مردسالار نه با مقتضیات دوران مدرن سازگار است و نه ویژگیِ رهاییبخشی دارد. در مقابل، تیپ خانوادهٔ مدنی بیشتر میتواند در مهار بحرانهای دوران مدرن به ما كمك كند (لطفاً قبل از ادامهٔ بحث مطالب قاب شمارهٔ ۱ را مرور كنید).
اینك سعی میكنم با ذكر پنج دلیل از تیپ خانوادهٔ مدنی و نقش رهاییبخشِ آن در جامعهٔ كنونی ایران دفاع كنم:
▪دلیل اول: این دلیل به نقش مؤثر و در دسترستر نهادِ خانوادهٔ مدنی در مقایسه با سایر نهادهای مؤثر در اصلاح جامعهٔ ایران بازمیگردد. اگر سیاستزده نباشیم، اگر به نقش اراده و مسئولیت تكتك افراد جامعه اعتقاد داشته باشیم، اگر منتظر دستِ غیبی نباشیم كه برون آید و ناگهان همهٔ مشكلات ما را حل كند، باید ببینیم مسیر اصلاح را در جامعه از طریق چه نهادهایی میتوانیم پیش ببریم. یكی از نهادهای مؤثر برای پیگیری روند اصلاح، نهادِ حكومت است. تجربهٔ هشت سال اصلاحات نشان داد كه حركت در این مسیر حركتی سریع و بدون مانع نیست. یكی دیگر از این نهادها تشكلهای مدنی غیردولتی است كه در ایران گرفتار ناتوانی و برخی آسیبهای بیرونی است. بهعنوان نمونه، این تشكلها هنوز از مشاركت و همراهیِ حتی ده درصد از اقشار طبقهٔ متوسط و جدید ایران برخوردار نیستند؛ یا گاه حكومت (حكومتی كه بهراحتی به تغییر رضایت نمیدهد) در راه گسترش آنها مانعتراشی میكند. بنابراین، اگرچه همچنان باید بر تقویت تشكلهای غیردولتی تأكید كرد، اما در ارزیابی نقش آنها نباید اغراق كنیم. نهادهای دیگرِ تغییر و اصلاح، تشكلها و مراكز فرهنگی، هنری و انتشاراتی است. بهرغم نقش بنیادی این نهادها و تشكلها در اصلاح امور، نباید در ارزیابی نفوذ آنها اغراق كرد زیرا حكومت ایدئولوژیكِ ایران معتقد است حركت برخی از تشكلهای فرهنگی مذكور در خدمت تهاجم فرهنگی غرب است. از این رو، نهاد خانواده، خصوصاً تیپ مدنی آن، در مقایسه با انواع نهادها و تشكلهای ذكرشده، ▪اولا ً از دستكاری مستقیم قدرت سیاسی كمی به دور است و ثانیاً وظیفهٔ مهم تربیتِ فرد مدنی را در جمع خانواده بر عهده دارد. اگرچه آثار اصلاحی تكثیرِ فرد مدنی از طریق نهادِ خانواده بهسرعت (در مقایسه با اقدامات نهاد دولت و تشكلهای غیردولتی) نمودار نمیشود، اما میتواند نقشی بنیادی در اصلاح جامعه (از طریق تولید فرد مدنی) ایفا كند.
▪دلیل دوم: با توجه به موقعیت زنان در نهاد خانوادهٔ مدنی (در مقایسه با سایر نهادها)، میتوان گفت این نهاد كمتر تبعیضآمیز است و زنان در آن در موقعیت فرودستی قرار ندارند. در نتیجه، تا بهبود وضعیت زنان در عرصهٔ عمومی و در سطح كلان جامعه، نباید از نقش مؤثر زنان در خانوادهٔ مدنی غفلت كرد.
▪دلیل سوم: به یاد داشته باشیم كه یكی از موانع بهبود وضعیت زنان این است كه جامعهٔ ایران هنوز در مرحلهٔ پیشادموكراسی است. روشن است كه اگر جامعهٔ ایران از مرحلهٔ تمهید دموكراسی بگذرد و گذار به دموكراسی را انجام دهد، زمینه برای بهبود موقعیت نابرابر زنان مساعدتر میشود. به عبارت دیگر، آنگاه كه حقوق فردی از ناحیهٔ حكومت كاملا ً تضمین شود، طرفداران حقوقِ برابر زنان و مردان بهتر میتوانند در رفع تبعیض اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نسبت به زنان گامهای مؤثر بردارند. نكتهٔ ظریفی كه در اینجا وجود دارد این است كه تا آن زمان زنان و مردان نباید از نقش رهاییبخشِ خانوادهٔ مدنی غفلت كنند.
▪دلیل چهارم: توجه به تجربهٔ مدرنیته در كشورهای غربی این نكته را به علاقهمندان به اصلاح جامعهٔ ایران متذكر میشود كه نباید چشم خود را بر ابعاد منفی این تجربه، خصوصاً در زمینهٔ خانواده، ببندند. بهعنوان نمونه، در دههٔ ۱۹۹۰ سیودو درصد موالید در انگستان خارج از روابط زناشویی بوده است. این آمار در فرانسه ۳۵ درصد، در دانمارك ۴۷ درصد، و در سوئد ۵۰ درصد بوده است. بررسیها نشان میدهد كه ریشهٔ بسیاری از خشونتها، سرخوردگیها، بیگانگیها و آسیبهای اجتماعی به خانوادههای فرو پاشیده بازمیگردد. درست است كه راه مهار بحرانهای اجتماعی بازگشت به خانوادهٔ مردسالار نیست، اما یكی از راههای رهایی توجه دادن جامعه به تحكیم خانوادهٔ مدنی است.
▪دلیل پنجم: نتایج نظرسنجیها در ایران نشان میدهد كه مهمترین خواستهٔ پسران جوان بهدست آوردن شغلی راضیكننده است (و بعد از آن معمولا ً میخواهند تشكیل خانواده بدهند) و مهمترین خواستهٔ دختران تشكیل زندگی پایدار و شرافتمندانه است. به عبارت دیگر، نظرسنجیها نشان میدهد كه زمینه برای تقویت خانوادهٔ مدنی زیاد است. بنابراین علاقهمندان به اصلاح جامعه، و ازجمله فعالان حوزهٔ مسائل زنان، نباید از تبلیغ خانوادهٔ مدنی و تأكید بر آن در جامعهٔ جوان ایران غفلت كنند زیرا واقعگرایی (در برابر آرمانگراییِ غیرواقعبینانه) شرط هر اقدام اصلاحی است.
●تیپ یك: خانوادهٔ مردسالار
▪اصالت، بیش از هرچیز، با كلیت خانواده است و امكان دارد ویژگیهای انسانی اعضای خانواده مورد توجه قرار نگیرد.
▪خانواده و سرنوشت آن امری مقدر، عادتی و دادهشده است؛ بچهها به مرور زمان بزرگتر میشوند و یار و یاور پدر و مادر در دوران پیری خواهند شد.
▪ روابط خانوادگی اصیلترین نوع روابط در جامعه است.
▪حفظ و بقای خانواده در دوران مدرن بهراحتی در شرایط تبعیضآمیز و آمرانه ممكن است.
▪ حقوق و مسئولیتهای نابرابر در روابط پدر و مادر (و فرزندان) امری خلاف عادت نیست؛ معمولا ً اقتدار از سوی پدر بر اعضای خانواده اعمال میشود و نفوذ زنان پنهانی است.
▪پیوند زن و مرد مبتنی بر نقش ثابت و همیشگی است. آیندهٔ دختران در خانواده از قبل قابل پیشبینی است: تشكیل خانواده و بزرگ كردن بچهها. حتی اگر زن شاغل باشد، بار اصلی كارِ خانه بر دوش اوست.▪انتخاب همسر (یا ازدواج فرزندان) در درجهٔ اول مبتنی بر رضایت و سفارش بزرگترهاست و علقههای عاطفی میان زوجین حرف اول را نمیزند.
▪عواملی مانند مادر بودن، تقسیم كار در خانه و وابستگی اقتصادی زنان به مردان باعث میشود كه زنان در خانه نقش فرودست پیدا كنند. همین نقش فرودست به عرصههای عمومی نیز تسری پیدا میكند.
▪خانواده یك واحد خویشاوندی و اقتصادی و مبتنی بر نابرابری است و بر پایهٔ عشق و دوستی بنا نشده و علت تداوم خانواده فرزندان هستند.
▪در خانواده بر «مسئولیت» و تكالیفِ اعضا تأكید میشود.
▪خانوادهٔ مردسالار با مقتضیات دوران مدرن (مثل رشد فزایندهٔ فردیت، آگاهی، انتظار و هویتهای دگرگونشونده) هماهنگی ندارد.
▪خانواده فرزندانی تربیت میكند كه به ارزشهای مورد قبول جامعهٔ پدرسالار ملتزم هستند (ارزشهایی چون اعتماد به اعضای خانواده و بیاعتمادی به غریبهها، احترام و تخصیص امكانات ویژه به پسر در مقایسه با دختر، احترام به بزرگتر حتی وقتی كه تبعیض قائل میشود).
▪صداقت، راستی، فداكاری، احترام به دیگری احتمالا ً فقط در چارچوب خانواده معنا دارد.
▪مرد خوب مردی است كه برای اعضای خانواده زحمت میكشد و نانآور خانه است؛ با قدرت از ناموس اعضای خانواده دفاع میكند و غیرت میورزد؛ وظایف جنسی را انجام میدهد، به بیان دیگر در مردانگی كم نمیآورد؛ اما عشق ورزیدن به همسرش را امری ضروری نمیداند.
▪ زن خوب زنی است كه خانهدار خوبی باشد، بچهها را خوب تر و خشك كند، از شوهرش اطاعت كند، در برآوردن نیازهای جنسی همسرش كوتاهی نكند و به شوهرش عشق بورزد. فعالیتِ زن در عرصهٔ عمومی لازمهٔ رشد او نیست، بلكه محدود شدن او به امور خانه به مصلحت اوست و حضور او در عرصهٔ عمومی مفسدهخیز است.
▪از دید مردان خانواده، زنان بهعنوان موجوداتی ضعیف و نحیف، ظریف و مستحق مرحمت و عطوفتاند. از دیدگاه مردان، دو نوع زن وجود دارد: زن عفیف و زن بدكاره. انحرافات پسران را میتوان نادیده گرفت، اما انحراف دختران غیرقابلبخشایش است.
▪مردان در این خانواده برای برقراری رابطهٔ جنسی مشكلی ندارند، ولی در برقراری رابطهٔ عشقی مشكل دارند. به بیان دیگر، مردان به دنبال رابطهٔ جنسی و زنان در افسوس رابطهٔ عشقی هستند. روی «پیوندهای عاطفی» سرمایهگذاری نمیشود.
▪خانوادهٔ مردسالار «انتخاب فردی» و «همبستگی اجتماعی» را در دنیای مدرن تقویت نمیكند.
▪طلاق تابو است و ازدواج مجدد، خصوصاً برای زن، مذموم است.
▪ پس از طلاق، بچهها در معرض گروكشی میان زن و شوهر قرار میگیرند.
▪ در خانوادهٔ مردسالار، پیامدهای هویتهای سیال بهدرستی مدیریت نمیشود. این خانواده لزوماً مأمن افراد در زندگیِ پُرتنشِ دوران مدرن نیست.
▪در این خانواده، هیچ ارتباطی میان دموكراسی در بیرون خانه و روابطِ درون خانه نیست و ممكن است خشونت برای پیشبرد كارها در خانواده كاربرد داشته باشد.
▪در دیدگاه نظریهپردازانِ این خانواده، لیبرالیسمِ رادیكال در دوران مدرن متلاشیكنندهٔ «خانواده» است و راه رهایی بازگشت به خانوادهٔ مردسالار است (به عبارت دیگر، این نظریهپردازان مخالف این ایده هستند كه در اخلاق آزادِ لیبرالیسم تعهدات متفاوتی در زندگی زناشویی بهوجود میآید و بنابراین نمیتوان انسانهایی را كه متفاوت از اكثریت مردم زندگی میكنند محكوم كرد و، برای مثال، از انواع روابط غیرمتعارف وحشت كرد.)
▪سرگرمیهای مردان در اوقات فراغت معمولا ً بیرون از خانه و بدون اعضای خانواده است.
▪ راه مبارزه با فساد دوران مدرن بازگشت به تقدس خانوادهٔ مردسالار است تا مردان هرزه كنترل شوند و زنان هرزه بازار پیدا نكنند. روند طلاق باید از طریق دادگستری سخت شود؛ برنامههای تأمین اجتماعی در حمایت از خانوادههای تكسرپرست را باید تعطیل كرد.
▪در دوران مدرن، خانوادهٔ مردسالار حالت نوستالژیك (و یادشبهخیری) را دارد و بازگشت به این خانواده امكانپذیر است.
●تیپ دو: خانوادهٔ مدنی
▪اصالت با ویژگیهای انسانیِ اعضای خانواده است و كلیت خانواده چیز رازآمیزی نیست و متكی به پیمان است كه زن و مرد، بهعنوان دو انسان برابر و آگاه، با یكدیگر میبندند.
▪خانواده به شكل آگاهانه، پروژهای در حال ساخته شدن است؛ خانواده تقدیری نیست و مدام در حال بازبینی است؛ سرمایهگذاری روی تربیت بچهها از اهداف مشترك و پرهزینهٔ پدر و مادر است.
▪روابط خانوادگی یكی از انواع روابط تعیینكننده در جامعه است.
▪حفظ و بقای خانواده در دوران مدرن مانند پرورش گل مستلزم نگهداری دائمی و تعهد متقابل زن و شوهر است.
▪حقوق و مسئولیتهای برابر و متقابل (نه آمرانه) در روابط پدر و مادر (و فرزندان) امری عادی است؛ معمولا ً اقتدار بر اعضای خانواده مبتنی بر توافق پدر و مادر (و فرزندان) است.
▪ پیوند زن و مرد مبتنی بر نقشهای متفاوت هم در خانواده و هم در جامعه است. ممكن است، با توجه به موقعیت زن و توان او در ایفای نقشِ موفقتر در عرصهٔ عمومی، مرد بهجای زن نقش بیشتری در بچهداری ایفا كند.
▪ انتخاب همسر (یا ازدواج فرزندان) در درجهٔ اول مبتنی بر رضایت خود آنهاست و علقههای عاطفی میان زوجین حرف اول را میزند.
▪عواملی مانند مادر بودن، تقسیم كار در خانه و حتی وابستگی اقتصادی زن باعث فرودستی زنان نمیشود، زیرا از حضور زن در عرصهٔ عمومی جلوگیری نمیشود و ادارهٔ خانواده یك پروژهٔ مشترك است.
▪خانواده یك واحد عاطفیـعشقی است و تربیت فرزندان هدف مشترك زوجین است.
▪در خانواده بر توازن میان استقلال فردی و مسئولیت اعضا تأكید میشود.
▪خانوادهٔ مدنی نیز با چالش و مقتضیات دوران مدرن روبهروست، ولی با این دوران هماهنگی بیشتری دارد.
▪خانواده میخواهد فرزندانی تربیت كند كه به ارزشهای مدنی دوران مدرن التزام داشته باشند (ارزشهایی چون احترام به حقوق اعضای خانواده، احترام و اعتماد به همسایهها و سایر شهروندان، مخالفت با تبعیض حتی اگر از سوی پدر باشد، احترام و تخصیص امكانات مساوی به پسر و دختر).
▪آموزش صداقت، راستی، فداكاری، احترام به دیگری در خانواده به منظور تولید فردی اخلاقی و مدنی برای حضور در عرصهٔ عمومی و جامعه است.
▪ مرد خوب مردی است كه، جدا از نانآوری، با تفاهم و توافق در ادارهٔ خانواده شریك میشود؛ اگر همسرش در بیرون خانه از لحاظ تحصیل، تخصص، شغلیابی از او پیشی گرفت، در راه پیشرفتش كارشكنی نمیكند؛ نیازهای عاطفی و عشقی همسرش را جدی میگیرد.
▪ زن خوب زنی است كه میداند در شرایطی میتواند فرزندانش را درست تربیت و سرپرستی كند كه در خانه زندانی نباشد و در فعالیتهای عرصهٔ عمومی (از فعالیتهای اقتصادی گرفته تا ورزشی) نقش داشته باشد. زنی كه در خانه محدود شده میداند كه افسرده میشود و اتفاقاً نمیتواند كانون عاطفی خانواده را گرم كند. البته ممكن است یكی از پیامدهای ناخواستهٔ حضور زن در عرصهٔ عمومی افزایش طلاق باشد.
▪از دید مردان خانواده، زن و مرد دو عنصر اصلی تشكیلدهندهٔ «همبستگی عاطفی» هستند، هر دو نیازمندند، و یكی نسبت به دیگری لطف نمیكند؛ دختر و پسر دو انسان تلقی میشوند و ممكن است خطا كنند، ولی یكی از آنها در مقایسه با دیگری منحرفتر نیست.
▪زن و شوهر در برقراری رابطهٔ عاطفی و عشقی موفقترند. در این خانواده، روی «پیوندهای عاطفی» سرمایهگذاری میشود، زیرا یكی از ویژگیهای اصلیِ انسانیت همین پیوند عاطفی است و از طریق آن میتوان احساس استقلال كرد. مهمترین مشكل فردِ مستقل این است كه از دیگران گسسته است؛ انسان زمانی میتواند شخصیتی مستقل باشد كه به زنجیرهای از پیوندها و روابطی كه در آن قرار دارد اذعان كند و آن را جدی بگیرد و پاس بدارد.
▪این خانواده «انتخاب فردی» و «همبستگی اجتماعی» را با هم تركیب میكند.
▪طلاق تابو نیست، بلكه واقعیتی تلخ است و ازدواج مجدد امری مذموم نیست.
▪ مسئولیت مشترك پرورش و تربیت كودكان حتی پس از طلاق ادامه پیدا میكند.
▪در این خانواده، پیامدهای هویت سیال بهتر مدیریت میشود. این خانواده مأمن امنی برای افراد در زندگیِ پُرتنش دوران مدرن است.
▪میان روابط دموكراتیك در بیرون خانه (عرصهٔ عمومی) و روابط مدنی در درون خانه اشتراكاتی هست. ارتباطِ مبتنی بر اعتماد در دموكراسیِ بیرونی (اعتماد میان شهروندان و رهبران) با ارتباطِ مبتنی بر اعتماد و عاطفه در درون خانه تشابه دارد. در هر دو عرصه، روابط مبتنی بر گفتوگو و تفاهم است؛ در هر دو عرصه، ما باید خود را براساس لیاقت و استعدادمان به دیگران عرضه كنیم؛ تصمیمات در هر دو عرصه با خشونت به پیش نمیرود. در مجموع، دموكراسی در عرصهٔ عمومی مجموعهای از اقدامات برای سازماندهیِ بهترِ مشاركت مردم است. همین امر در مورد خانوادهٔ مدنی هم صدق میكند.
▪لیبرالیسم رادیكال در دوران مدرن «خانوادهٔ متعارف هستهای» را در معرض فشار قرار میدهد، ولی راه رهایی بازگشت به خانوادهٔ مردسالار نیست، بلكه تأكید بر «خانوادهٔ مدنی» است.
▪سرگرمی مردان در اوقات فراغتشان معمولا ً به همراه اعضای خانواده است.
▪یكی از راههای مبارزه با ناهنجاریهای جامعه در دوران مدرن تقویت خانوادهٔ مدنی است. تغییر الگوی روابط جنسی در بخشی از جامعه را نمیتوان ریشهكن كرد، ولی میتوان آن را به شیوهٔ انسانیتری مدیریت كرد.
▪خانوادهٔ مردسالار اتفاقاً نوستالژیك نیست زیرا (براساس مطالعات مورخین) این خانوادهها مركز فساد و خشونت علیه زنان و كودكان بودهاند و بازگشت به این خانواده در دوران مدرن نه ممكن و نه مطلوب است؛ تأكید بر «خانوادهٔ مدنی» راهگشاست.
دكتر حمیدرضا جلائیپور
* این مقاله پیشتر در نشست علمی دانشجویان دكترای جامعهشناسی در دانشگاه تهران (۱۵/۱۲/۱۳۸۴) ارائه شده است.
* این مقاله پیشتر در نشست علمی دانشجویان دكترای جامعهشناسی در دانشگاه تهران (۱۵/۱۲/۱۳۸۴) ارائه شده است.
منبع : ماهنامه زنان
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
غزه ایران آمریکا شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان حجاب جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی
سلامت هواشناسی اصفهان شهرداری تهران تهران قتل فضای مجازی سیلاب سامانه بارشی سازمان هواشناسی آموزش و پرورش باران
بانک مرکزی خودرو بنزین بازار خودرو قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو دلار یارانه مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان
تلویزیون نمایشگاه کتاب سینمای ایران صدا و سیما دفاع مقدس مسعود اسکویی موسیقی سریال مهران غفوریان
معماری
اسرائیل رژیم صهیونیستی حماس فلسطین جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا نوار غزه جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر جواد نکونام رئال مادرید سپاهان بارسلونا بازی لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس
باتری اپل گوگل اینستاگرام آیفون مایکروسافت ناسا عکاسی سامسونگ
کاهش وزن دیابت توت فرنگی سیگار فشار خون کبد چرب