چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

به بهانه پخش مرگ تدریجی یک رویا آفتی به نام روشنفکری مسخ شده


به بهانه پخش مرگ تدریجی یک رویا آفتی به نام روشنفکری مسخ شده
جریان روشنفکری در پیوند سطحی با پدیده مدرنیسم سالهاست که به آفتی در میان جامعه به ظاهر خواص بدل شده است، آفتی که تیشه ای است به ریشه داشته های فرهنگی یک ملت.
در مطالعه ای عمیق و گسترده بر مولفه های واقعی «مدرنیته» می توان دریافت که این سبک تاثیرگذار اجتماعی و به ویژه هنری نه چندان نوین هیچ گاه هویت ذاتی و ساختار طبیعی زندگی آدم ها را نشانه نمی رود. به بیان دیگر «مدرنیسم»، در تنازع با سنت قرار نمی گیرد بلکه گذاری آرام را از آنچه که جوامع مختلف، قرن ها و قرن ها هرم نگاه خود به دنیای پیرامون را، براساس آن بنا کرده اند به دنیای نوین توصیه می کند.
اما نگاه شبه روشنفکری همواره پیشینه اعتقادی و فرهنگی مردمان یک جامعه را از روزشمار عمرشان حذف می کند و بی رحمانه سبب ایجاد شکافی عمیق میان حال و گذشته می شود که ماحصل این نابهنجاری بزرگ تنها یک چیز است: «تنهایی انسان».
مجموعه تلویزیونی «مرگ تدریجی یک رویا» اولین اقدام جسورانه و عمیق سیما در به تصویر کشیدن تبعات هجوم این نگاه مسموم به شریان گرم یک خانواده است.
مارال عظیمی، نویسنده ای جوان که در پی انتشار اولین رمان خود به شهرت می رسد از خانواده ای فرو پاشیده و آشفته به واسطه ازدواج با حامد یزدان پناه استاد ادبیات و ناشر، پای به فضایی آرام و متفاوت می گذارد. حامد، فردی مذهبی و در عین حال تحصیلکرده با دیدی باز و اصطلا حا چند بعدیست کرسی وی در دانشگاه و مباحثش درباره ادبیات و فلسفه غرب و شرق همواره با استقبال دانشجویان روبه رو می شود و بدیهی است که با مصادیق جریان «روشنفکر مابانه» نیز به خوبی آشناست.
در نگاه اول، محیط جدید در عین آرام و سیال بودنش دارای جذابیت های پنهان بسیاری است و نویسنده جوان این آرامش را دوست دارد.
به خاطر بیاوریم سکانس نخستین حضور مارال را در خانه حامد: سفره ای گسترده، چینش زیبای غذاهای ایرانی و نگاه سراسر مهر آدم ها، فضایی واقعی و ملموس. آدم هایی که از دیدگاه اطرافیان مارال «عقب افتاده اند».
اما در صحنه ای دیگر و در قطبی دیگر پس از مشاجره شدید حامد و مارال، در اتاق ساناز روزنامه ای پهن می شود و انواع غذاهای سرد و الکل بر روی آن قرار می گیرد. مسخ شدگی کاراکترها در محیطی سرد، سنگین و بی روح، کاملا نمایان است، افرادی که در چنگال روشنفکری نخ نما شده گرفتارند و به رغم میل باطنی گویی ناچار به ادامه مسیر خود هستند.
مارال از لحظه ورود به زندگی جدید با تنش های ناشی از فشارهای خواهر و دوستانش روبه روست.
خواهری معتاد، افسرده و تنها و دوستانی که هیچ یک زندگی خانواده بسامانی ندارند.
تمجیدهای غیرعادی یک منتقد مقیم خارج از کشور که قطعا آمیخته با چاشنی بازی های سیاسی است هم به این کشمکش روحی دامن می زند، در نتیجه هشدارهای حامد کارساز نمی شود و مارال در این کشمکش، شکست می خورد.
استیصال، آشفتگی و عدم قدرت تصمیم گیری در کاراکتر مارال عظیمی به خوبی تعریف شده و این امر نشانگر انتخاب شایسته سامیه لک و هدایت آگاهانه جیرانی است.

نویسنده : سهیلا قوسی
منبع : روزنامه مردم‌سالاری