شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

روش‏شناسی فارابی در علم مدنی‏


روش‏شناسی فارابی در علم مدنی‏
نظریه و گرایش علمی مدنی فارابی، با توجه به برخورد بنیادین، فراگیر، نظام‏مند و غایی در عرصه عین یا پدیده مدنی، ذهن یا تعقل مدنی و علم یا یافته‏های مدنی و حتی عمل یا روابط و رفتار مدنی، ظرفیت بالایی برای باز سازی دوران جدید و پیش روی دارد و كارآیی روزافزونی می‏یابد. این نظریه با رویكردی مستقل و معتدل، قابلیت والایی برای ورود به چالش علمی سیاسی، اجتماعی معاصر و پاسخ‏گویی به نیازهای علمی و عملی حاضر دارد. گرایش علمی مدنی فارابی، به عنوان جهتی مستقل، جایگزین مناسب روش طبیعت انگار پوزیتیویستی و رویكرد ضد طبیعت‏گرای هرمنوتیكی، از جهت معرفت‏شناسی، روش‏شناسی و علمی اجتماعی و سیاسی بوده و برای رفع یا كاهش جهت‏گیری‏های یك سویه افراطی یا تفریطی و متعارض چالش علمی - سیاسی جاری و آتی می‏باشد. واژه‏های كلیدی: روش، روش‏شناسی، فارابی، علم مدنی، عقل‏گرایی، نقد پوزیتیویسم، هرمنوتیك، استقرا، تجربه گرایی.
مقدمه
فارابی در روش‏شناسی خویش نمودگرا، بودگرا و غایت گراست، و حتی بنیادگرا و راهبردگرا بنابراین از این جهت معتقد به تعدد روش‏ها محسوب می‏شود. بر این اساس، او علم را شناخت توأمان نمودها، بودها و غایت پدیده‏های مدنی می‏داند، خواه جهات قابل مشاهده؛ یعنی نمودها، كه اعم از افعال، روابط، رفتار و ساختارهای مدنی هستند، و بیشتر نیاز به توصیف، تحلیل و تبیین به شیوه استشهادی دارند، خواه جهات غیر قابل مشاهده یعنی بودها و غایت‏ها اعم از هنجارها، ارزش‏ها و نهادها، كه بنیان نمودها می‏باشند، و بیشتر نیاز به تعلیل، نهان‏یابی معناكاوی و تفهم به شیوه استدلالی دارند. شناخت غایت‏ها نیز نیازمند نیت‏كاوی و انگیزه‏یابی است. فارابی شناسایی، تعیین و تعریف این عناصر، اجزا،مفاهیم و ساختار آنها و نیز كشف قانون‏مندی‏های حاكم بر روابط ضروری و عقلی اینها را، كار ویژه تحقیقات علمی مدنی می‏داند. بنابراین وی در روش‏های علمی مدنی خود نیز طرفدار تعدد روش‏ها است. در نتیجه در این جا ابتدا نمودگرایی، بودگرایی و غایت‏گرایی فارابی در علم مدنی مطرح می‏شود و سپس قانون علمی در چارچوب معرفت‏شناسی او، و سرانجام روش‏شناسی فارابی در بستر عقل‏گرایی وی بررسی می‏گردد.
۱. بودگرایی، نمودگرایی و غایت‏گرایی فارابی در علم مدنی‏
فارابی در بررسی پدیده‏های مدنی، بر سه عنصر اساسی تأكید می‏كند: بودها، نمودها و غایت‏ها. در نگاه او ترتیب یا تقدم و تأخر این عناصر، به عنوان مبانی اصلی مدینه و اجتماع مدنی، بسیار مهم می‏باشد. همچنین در نظریه وی، ساختار جمعی این مبانی نیز در خور تأمل است. بر این اساس در نظام علمی مدنی فارابی، هم خود اجتماع مدنی و مدینه باید مورد توجه قرار گیرد، هم سیر آنها به غایت مشترك مدنی بایستی مطالعه گردد. پدیده و نظام مدنی از نگاه او، در واقع دربردارنده سازمان مدنی و فرآیند سیاست مدنی است.
در علم مدنی فارابی، پویایی در حقیقت، راهبرد و سیر كردن و بلكه سیر دادن به سوی اهداف از پیش تصور و تعیین شده است؛ آن هم با اراده و تدبیر و با برنامه و سامان‏دهی. از زاویه‏های دیگر، پویایی در پدیده مدنی موضوع علم مدنی فارابی، عبارت از هدف‏گرایی و در نظر گرفتن وضعیت مطلوب است؛ به عبارت دیگر، چگونگی انتقال مدینه و اجتماع مدنی از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب. از دیدگاه فارابی، پدیده مدنی یعنی حیات مدنی؛ مدینه و اجتماع مدنی دارای وجوه و مراتب وجودی مختلفی، شامل نمودها و غایت‏ها و حتی راهبردها و سیاست‏هاست؛ مواردی كه می‏توان آنها را بنیان‏های پدیده مدنی دانست. در نگاه وی، این مبانی لازم و ملزوم یكدیگر هستند. در نظر او، این مبانی، عبارت از ملكات، سجایا یا رویه‏ها و شِیَم یا منش‏ها و اخلاق ارادی هستند. اینها همان جنبه و مرتبه بود پدیده‏های مدنی می‏باشند. در دید وی، بودها، مبدأ و منشأ واقعی نمودهای عینی پدیده‏های مدنی محسوب می‏شوند. همچنین نظام روابط و رفتارها و نیز نهادها و سنت‏های ارادی، نمودهای مدنی یا مظاهر موجودیت و هویت پدیده‏های مدنی، اجتماع مدنی و مدینه هستند. به اعتقاد او، این نمودهای مدنی از آن بودها، ناشی و منبعث شده و بر آن مبتنی هستند، همان طور كه غایت‏های مدنی به عنوان اهداف مدنی عبارت از جهت و به اصطلاح علت غایی وجود و ایجاد بودها و نمودهای مدنی محسوب می‏گردند؛ مواردی كه فارابی از آنها به سعادت یا سعادات و كمال و نیز غرض تعبیر می‏كند. راهبردهای مدنی نیز در حقیقت چهارمین عنصر پدیده مدنی هستند. این عنصر به عنوان سیاست، موضوع مطالعه علم مدنی در دیدگاه فارابی است. بر خلاف بودها، نمودها و غایت‏ها كه بنیان‏های اصلی پدیده مدنی هستند، سیاست به یك اعتبار به معنای طرح و برنامه و نیز ساماندهی و خط مشی است؛ در نتیجه سیاست بدین معنا، یكی از پدیده‏های مدنی خارج لازم مدینه و اجتماع مدنی محسوب می‏شود. بنابراین علم مدنی به ترتیب به مطالعه موارد ذیل در مورد پدیده مدنی می‏پردازد: یكی، مطالعه انواع و اصناف افعال و رفتارها یا كنش‏ها و واكنش‏ها و نیز سنت‏ها یا چارچوبه‏های روابط و رفتار ارادی؛۲ دوم، بررسی ملكات، سجایا و رویه‏ها كه آن افعال و شِیَم یا منش‏ها و سنت‏ها، ناشی از آنها بوده و یا تجلیات، مظاهر و نمودهای آنهاست؛ سوم، مطالعه غایت‏ها و اهدافی كه این افعال برای دست‏یابی به آنها و در جهت سیر بدان‏ها انجام می‏پذیرند؛ چهارم، مطالعه راهبردهای مدنی و سیاسی شامل كیفیت و چگونگی وجود و ایجاد این ملكات، سجایا و شیم در انسان‏ها و نیز دربرگیرنده راهكارهای مناسب تحقق عینی و عملی آنها در مدینه و اجتماع مدنی. به طور كلی، علم مدنی به ترتیب به تفحص درباره نمودها، بودها و غایت‏های مدنی می‏پردازد.۳
الف) جایگاه واقعیت‏گرایی در پدیده‏گرایی مدنی فارابی‏
در پدیده‏گرایی مدنی فارابی و در علم مدنی وی، پدیده مدنی و بالاخص اجتماع مدنی، بسان یك پدیده و شی‏ء، دارای ابعاد، مراتب و وجوه گوناگون و متعددی است، مهم‏ترین این موارد از نظرگاه وی عبارتند از: یكی، حقیقت، ماهیت و واقعیت پدیده مدنی؛ دیگری، علل چهارگانه و اسباب وجود و ایجاد آنها. این علل شامل علل خارجی پدیده یعنی علت یا علل فاعلی و غایی و نیز علل داخلی آن یعنی علت مادی و صوری می‏شود؛ سوم، علل و مبادی فاعلی اعم از علل الهی یعنی علت اول یا ذات اقدس الهی و نیز علل دوم و در حقیقت اسباب یا عقول، ملایكه و مدبران امور هستند؛ همین طور دربرگیرنده عوامل و مؤثرات طبیعی محیط پیرامون انسان‏های مدنی، مدینه‏ها و اجتماع‏های مدنی است. این اسباب نیز عوامل طبیعی درونی اعم از جسمی بدنی و غریزی نفسانی تا فطری و حتی ذهنی را در بر می‏گیرند؛ همچنین علل و اسباب انسانی مدنی علاوه بر جهات طبیعی و جبری شامل اراده و تدابیر فردی و اجتماعی مدنی هستند. جهات انسانی پدیده‏های مدنی بر این اساس شامل جهات ارادی و تدبیری و صناعی فعالیت‏ها، روابط و نهادها یا نظامات و ساختارهای مدنی می‏باشند.
فارابی در زمینه شناخت پدیده، مدعی است كه «حكمت عبارت است از تعقل و شناخت برترین اشیا به وسیله برترین علم‏ها»،۴ یا در تعبیری دیگر از نظر وی، «حكمت عبارت است از این‏كه عقل، برترین چیزها را به وسیله برترین علم‏ها تعقل كرده و بداند»؛۵ همچنین حكمت را عبارت از این می‏داند كه نخست «برترین چیزها را به واسطه برترین علم‏ها بداند» تا بر آن اساس نظام علمی، عملی و عینی محكم و استواری برقرار كند.۶ در عین حال او در كتاب آراء اهل المدینة الفاضلة تصریح می‏كند كه برترین علم‏ها، علمی است كه «دایم» بوده و امكان زوال نداشته و به تعبیری حتی تصور زوال آن ممكن نباشد.۷ فارابی در همین راستا به عنوان موضوع و متعلق عینی و علمی علم و حكمت معتقد است در یك اعتبار فلسفی، «حق مساوی وجود»۸ است؛ بنابراین حقیقت گاه مساوی وجود داشتن و موجودیت یافتن می‏باشد،۹ در این اعتبار، حق همان وجود بوده و وجود همان حق است،۱۰ خواه این وجود، وجود مطلق یا به تعبیر فارابی اكمل الوجود۱۱ یعنی ذات اقدس الهی بوده یا مطلق وجود از جمله وجود یا پدیده‏های مدنی باشد. همچنین در نگاه فارابی و در اعتباری دیگر، علم و معرفت حق و حقیقی‏۱۲ عبارت از مطابقت عقل با معقول واقعی و علم با معلوم عینی است؛۱۳ به تعبیری؛ حق «اطلاق بر آن معقولی [می‏]شود كه عقل آن را موجود یابد تا با آن مطابقت كند»؛۱۴ بنابراین حق و حقیقت علمی عبارت از همان صدق و صداقت می‏باشد؛ همان طور كه وی تأكید می‏كند این چنین وجود و موجود یا پدیده‏ای اعم از غیر مدنی یا مدنی است. این پدیده از جهت این‏كه در ذهن معقول بوده و موضوع اندیشه در مطابقت با واقع خود قرار می‏گیرد، بدان «حق» گفته می‏شود، به این پدیده از جهت ذات و عین خودش و بدون نسبت آن با ذهن و عقل یا فرآیند تعقل و علم، یعنی به طور مطلق، «موجود» اطلاق می‏شود.۱۵ همچنین رابطه و مطابقت این حق را با وجود و موجود، صدق می‏گویند.وی در كتاب التعلیقات، در خصوص حدود شناخت پدیده‏ها یا پدیده‏گرایی معتقد است وقوف كامل و فراگیر بر حقیقت، ذات و ماهیت یا چیستی و هستی و نیز مبادی پدیده‏ها ممكن نیست. وی بر این اساس تأكید می‏كند كه اساساً وقوف به حقایق اشیا و تعمق در ذات پدیده‏ها، در قدرت عقل و فهم بشر نیست؛۱۶ یعنی انسان در غوص در حقایق و ماهیت پدیده‏ها، به قدر طاقت بشری خویش می‏تواند غور كرده و دسترسی پیدا كند. بنابراین تأكید می‏نماید كه ما جز به خواص، لوازم و اعراض پدیده‏ها، معرفت نمی‏یابیم یا تنها عوارض و نمودهای اشیا را شناخته و بدآنها معرفت و علم حاصل می‏كنیم، یعنی به حقایق و ماهیت آنها دست نمی‏یابیم.۱۷ بر این اساس از نظر وی، ما حتی فصول مقوّم پدیده‏ها و مقوّمات ذاتی آنها، كه دلالت به حقیقت آنها دارند را نیز نمی‏شناسیم، بلكه تنها خواص و اعراض پدیده‏ها را می‏شناسیم.۱۸ از دیدگاه او برای نمونه، ما به حقیقت اول و حقیقت عقل، نفس، فلك و حتی حقیقت پدیده‏های طبیعی مثل آتش و گرما و هوا و آب و زمین دست نمی‏یابیم، حتی به حقیقت سایر عوارض كمی و كیفی، علم و معرفت پیدا نمی‏كنیم تا چه رسد به حقیقت جوهر این پدیده‏ها. بنابراین معتقد است به حقیقت این پدیده‏ها دسترسی پیدا نمی‏كنیم، بلكه ما صرفاً به خواص پدیده‏ها و اصل وجود آنها و برخی عوارض و رفتار و نیز بعضی نمودها و لوازم آنها واقف شده و در این حد بدآنها معرفت می‏یابیم.۱۹ بر فرض مثال، حد، میزان، عمق، سطح و گستره معرفت و علم ما به جسم و اجسام مادی، صرفاً شناخت ابعاد سه‏گانه است، یعنی تنها شناخت جهات حسی، لمسی و مشاهداتی و قابل سنجش طول، عرض و عمق یا ارتفاع‏۲۰ آنهاست و معرفت حقیقت آن صورت‏ها و ماده آنها، از محدوده فهم ما خارجند.۲۱
خوارزمی نیز همچون فارابی، فلسفه را شناخت حقیقت اشیا و برگزیدن بهترین راه‏۲۲ برای اقدام [بهینه‏] در هر كار۲۳ تلقی می‏كند؛ همچنین این شناخت بدون معرفت بنیادین، غایی، فراگیر و مطمئن ذات و حقیقت وجود پدیده‏های انسانی و اجتماعی امكان ندارد؛ همان طور كه بدون شناخت توأمان صورت و سیرت آنها عملی نیست. فارابی نیز در كتاب التنبیه علی سبیل السعادة تصریح می‏كند كه «فلسفه، تعقل و شناخت موجودات است»،۲۴ اعم از شناخت پدیده‏هایی كه مورد فعل و عمل انسانی نیستند،۲۵ یا شناخت پدیده‏هایی كه شأن آنها فعل و عمل بهینه و زیباست.۲۶ وی اولی را همان فلسفه نظری‏۲۷ دانسته و دومی را فلسفه عملی‏۲۸، فلسفه مدنی‏۲۹ و فلسفه سیاسی‏۳۰ خوانده است. شناخت در عرصه مدنی، پیش از این‏كه ارزش عملی و كاربردی داشته باشد، دارای ارزش نظری است. حال این كه در نظر وی، علم و معلومات ما در عرصه علوم طبیعی، چه بسا تنها ارزش عملی داشته باشند، آن هم حداكثر در حد شناخت عوارض، لوازم و نمودهای آنها. به اعتقاد وی، این حد از شناخت طبیعی و غیر مدنی ممكن بوده و كافی می‏باشد.۳۱ علت اصلی تفاوت ماهوی معرفت مدنی با طبیعی از نگاه فارابی، ویژگی عقل، قوه شناخت و نفس شناسای آدمی است، چرا كه مبدأ عینی شناخت و علم مدنی، عالم عین و پدیده‏های واقعی مدنی یا واقعیت عینی و خارجی پدیده‏های مدنی است، لكن منشأ علمی آن یعنی قوه درك كننده و شناسنده آن پدیده‏ها، عقل و به اصطلاح نفس ناطقه و عالمه و عاقله مدنی نظری و عملی می‏باشد. بر این اساس، انسان به وسیله عقل خویش، از جهتی قادر به تعمق و كشف و درك خویش تا سر حد كشف و بلكه شهود خود و اعماق ذات خویش می‏باشد، هر چند به قدر طاقت بشری؛ همین انسان از جهتی دیگر، قادر به كشف و شناخت خارج ذات نفس خویش و محیط پیرامونی و بیرونی است. شناخت نخست، چه بسا بیشتر در زمره شناخت و شهود و نیز عقل و دانایی است و شناخت دوم، بیشتر در قلمرو شناخت علم اكتسابی و آگاهی بوده و در زمره تجربه‏های حسی قرار می‏گیرد. بنابراین پدیده‏گرایی مدنی فارابی، دربر گیرنده شناخت و علم تمامیت واقعیت پدیده‏های مدنی می‏باشد. این شناخت كه می‏توان از آن تعبیر به پدیده‏گرایی علمی مدنی نمود، شامل شناخت و علم بودها، نمودها و غایت‏های مدنی است. پدیده‏گرایی مدنی وی علاوه بر واقعیت، دربردارنده شناخت و معرفت حقایق و نیز ماهیت پدیده‏های مدنی می‏باشد؛ موضوعی كه می‏توان از آن تعبیر به پدیده‏گرایی فلسفی مدنی نمود. بر این اساس، پدیده‏گرایی علمی مدنی فارابی در چارچوب پدیده‏گرایی مدنی وی، به یك اعتبار مبتنی بر پدیده‏گرایی فلسفی مدنی است و به اعتبار دیگر، ناشی و منبعث از آن می‏باشد. در هر صورت، نمودگرایی مدنی عین پدیده‏گرایی اجتماعی وی نیست، بلكه جزئی مرتبط با سایر اجزا و در تمامیت واقعیت پدیده مدنی می‏باشد. واقعیت و واقعیت‏گرایی مدنی فارابی نیز خود در كلیت پدیده و پدیده‏گرایی مدنی وی قرار دارد، هر چند از این نظر، فارابی در حد شناخت پدیده‏های طبیعی، نمودگراست.
ب) جایگاه نمودگرایی در پدیده‏گرایی مدنی فارابی‏
همان گونه كه اشاره شد، نمودگرایی در پدیده‏گرایی فارابی عبارت از گرایش به نمود،۳۲ یعنی بررسی و مطالعه نمود پدیده‏ها و شناخت آنهاست. نمودگرایی به این معنا، از طرفی مبین قائل شدن به اصل وجود برای نمودها و جایگاه آنها در پدیده‏هاست؛ از طرف دیگر، مبین نگرش آنها در شناخت پدیده و جایگاه آنها در این شناخت و این گرایش می‏باشد. نمود در نظر وی همان مظهر، ظاهر، تجلی، نما، نشان، اثر و علامت و همچنین آشكار، عَرَض و عارض و حتی نمودار پدیده است؛ در نظریه مدنی فارابی، پدیده مدنی یك كل بنیادین و فراگیر است، نمود و نمودگرایی، جزئی هر چند اصلی، ولی صوری و ظاهری از آن كل محسوب می‏گردد.۳۳ وی در كتاب تلخیص نوامیس، در عین حال قائل به تبعیت انواع سیاسات به عنوان نمودها و روابط و رفتار از سنن به عنوان بودها و سبب درونی نمودهای سیاسی و سیاسات می‏باشد؛ «انواع السیاسات إنّما تكون بعد انواع السنن»۳۴ و همچنین «السیاسات تابعة للسنن»؛۳۵ به اعتبار دیگر، سیاست و سیاسات مدنی و پدیده‏های مدنی یا نمودها و آثار مدنی نسبت به سنن مدنی و بودها، «منها تبنی و علیها تبتنی»۳۶ است؛ یعنی از آنها ریشه و بنیان گرفته و بر آنها استوار است، وی بر همین اساس تصریح می‏كند: «انواع سیاست‏ها و ریاست‏ها به تعداد انواع سیرت‏ها و به حسب آنها می‏باشد، اگر سیرت نیكو باشد، سیاست نیز نیكو خواهد بود».۳۷ بنابراین سیاست‏ها یا خط مشی‏های سیاسی به عنوان نمود، عرض و معلول، تابع و متأثر از سنن و فرهنگ مدنی و ملی هستند، یعنی تحت تأثیر عناصری بوده كه به عنوان بود، جوهر و علت یا عامل مدنی می‏باشند. همچنین ریاست‏ها و نهادهای مدنی، دولت، حاكمیت، حكومت و نیز قدرت مدنی و سیاسی و سایر ساختارها، نهادها، سازمان‏ها و نظام‏های سیاسی و مدنی از جمله نمودها هستند؛ همین طور روابط و رفتار و كنش‏ها و واكنش‏های سیاسی و مدنی فردی و اجتماعی، به عنوان نمودها محسوب می‏شوند، اینها منبعث از سنت‏ها و سیرت‏های مدنی به مثابه سرشت و درون داشت‏های فردی و اجتماعی مدنی بوده و مبتنی بر آنها هستند؛ بنابراین اگر فرهنگ، سنت و سیرت مدنی یك فرد، یك گروه و جماعت مدنی یا یك اجتماع مدنی و مدینه، بهینه بوده، در نتیجه آن سیاست و ریاست و ساختارها و نهادهای سیاسی و مدنی مربوط نیز خوب می‏باشند؛ برعكس، اگر سیرت آنها، منفی و قهقرایی باشد، در نتیجه آن، سیاست و ریاست از جهت حكومتی، حاكمیتی و دولتی نیز، منفی و عقب مانده و به اصطلاح توسعه نیافته و حتی واپس گراست.
۲.معرفت‏شناسی و قانون علمی در دیدگاه فارابی‏
فارابی در سر تا سر آثار و در كلیت آرای خویش، بیش و پیش از هر چیزی، به طور گسترده‏ای معرفت‏شناسی فلسفی مدنی و نیز معرفت‏شناسی علمی مدنی و بنیادهای آنها را مورد بررسی قرار داده و از زوایای گوناگون به تبیین آن و ارائه نظر در این مورد پرداخته است. وی علم و معرفت را در برخی مواضع به جزئی و كلی تقسیم كرده است. در یك موضع در رساله «المسائل متفرقة» معرفت را به دو مرتبه و حتی دو نوع حفظ و فهم تعبیر و تقسیم می‏كند. وی نخست مطرح می‏نماید۳۸ كه شناخت و معرفت در حد فهم برتر از حفظ می‏باشد.۳۹ آن‏گاه در توجیه آن، به اهم ویژگی‏های اینها می‏پردازد. از نظر وی، حفظیات و محفوظات كه حاصل محسوسات و مشاهدات هستند، اولاً، غالباً در قالب‏های لفظی بوده یا در آن حد و آمیخته با آنها هستند؛ ثانیاً، جزئی، شخصی یا موردی و مصداقی هستند؛۴۰ بنابراین اینها داده‏های اولیه، نامحدود، تكراری و غیر متعین و متغیر شخصی هستند، یعنی شناخت و یافته‏های نوعی و كلیات و مبانی آن امور و پدیده‏ها نیستند.۴۱ در نظر او، فهم و درك داده‏ها و پردازش و همچنین تجزیه و تحلیل و نیز تركیبات آنها، از طریق تعقل یا فهم و ادراك تفهمی و نیز تجرید و انتزاع آنها صورت می‏گیرد. بر این اساس، تنها فهم، منتج و راهنماست، یعنی به استنباطها و استناج‏های علمی منجر می‏گردد، «و الفهم فعله فی المعانی الكلیات و القوانین».۴۲همان‏گونه كه روشن است، فهم در مقابل حفظ، بیش از هر چیز در علم مدنی موضوعیت دارد و در علوم محض و صرف نظری، به ویژه در علوم طبیعی موضوعیت ندارد، كما این‏كه در مواضع دیگر از این معرفت‏ها، تحت عنوان عقل و تعقل مدنی و حتی خود تعقل یاد شده است. از نظر وی در صورت داشتن اصول و كلیات، امكان فهم و درك و نیز مقایسه مشابهت‏ها در میان انبوه محفوظات و محسوسات، وجود دارد، در غیر این صورت، به لحاظ شباهت‏های ظاهری برخی پدیده‏ها و عدم عینیت كامل و همه جانبه امور و پدیده‏ها، ممكن است پژوهشگر دچار اشتباه شود.۴۳ فارابی در كتاب التعلیقات نیز در زمینه معرفت اشیا، اولاً، نیل به حقیقت پدیده‏ها را مؤكداً ناممكن دانسته؛ ثانیاً، مبدأ معرفت اشیای خارجی و عینی را حس و محسوسات و در واقع همان حفظ و محفوظات می‏داند، یعنی مواردی كه عقل آدمی در فرآیند تعقل بدآنها دست می‏یابد، آن هم یكی با تمیز و تمایز و نیز تعیین و تشخیص مشابهت‏ها و تباین‏ها و یا تفاوتهاست، و دیگری در عین حال با شناخت بعضی لوازم، ذاتیات و خواص پدیده بوده و سرانجام به صورت تدریجی و مرحله به مرحله می‏باشد. انسان بدین ترتیب به شناخت اجمالی جمله و كلی یا مجمل و غیر محقق پدیده دست می‏یابد. بر این اساس، البته انسان به حقیقت شی‏ء معرفت نمی‏یابد، زیرا حس مبدأ معرفت اشیاست، سپس عقل با تمیز و تمایز بین متشابهات و متباینات به معرفت بعضی لوازم، ذاتیات و خواص آن می‏رسد، آن‏گاه مرحله به مرحله به علم اجمالی و كلی غیر محقق دست می‏یابد.۴۴
وی همچنین در رساله «المسائل متفرقه» به تعریف تصور و انواع آن پرداخته و می‏گوید: تصور عبارت است از این‏كه انسان یك شی‏ء و پدیده‏ای را كه در خارج از نفس اوست، ابتدا حس نموده و آن‏گاه عقل به بازسازی آن بپردازد. او انواع حصول صورت را یكی حصول صورت در حس و دیگری در عقل و سرانجام حصول صورت در جسم و پدیده خارجی می‏داند.۴۵
بنابراین در نظریه او، حصول صورت در حس نیز معرفت اولیه است؛ صورتی كه در حقیقت انعكاس صورت عینی، شخصی و جزئی شی‏ء و پدیده بوده و با تمامی اجزا و خصوصیات و عوارض و عینیات آن است. پس این صورت حسی، اولین معرفت یا مرحله و مرتبه نخست معرفت و حتی مواد اولیه آن محسوب می‏شود؛ لكن عقل و معرفت عقلی و حصول شی‏ء و پدیده در عقل، یعنی تعقل، یك نوع بازسازی، جداسازی و ساده‏سازی علمی و عقلی است.
فارابی در معرفت‏شناسی نیز دارای نگرش بنیادین و فراگیر و گرایش نظام‏مند و غایی است. وی با این گرایش، كلیت پدیده‏های مدنی را موضوع علم مدنی، فلسفه مدنی و معرفت مدنی می‏داند. پدیده مدنی شامل ماهیت، واقعیت و حقیقت است؛ بنابراین هر یك از موارد فوق، روش‏های تحلیلی، علمی، فلسفی و معرفتی خاص خویش را می‏طلبد. وی بر همین اساس از انواع برخوردها و روش‏ها به تناسب پدیده مورد مطالعه یا جنبه و موضوع موردنظر یاد می‏كند، یعنی از روش‏هایی از قبیل تفحص، تبیین، تمیز، تقدیر و احصا و از جمله تعرّف و تعریف بهره می‏گیرد. در دیدگاه او، این روش‏ها نه تنها مانعة الجمع نبوده، بلكه مكمل همدیگرند. روش‏های مزبور كلیه اركان هستی: درون و برون، نظری، عملی و موجود و مطلوب اجتماع مدنی، مدینه و سیاست مدنی را پوشش می‏دهند، یعنی كلیت واقعیت، ماهیت و حقیقت این پدیده‏های مدنی با این روش‏ها مورد شناسایی قرار می‏گیرند؛ در نتیجه این شناسایی به طور كلی تمامیت موضوع علم مدنی را دربر می‏گیرد. این معرفت شامل شناسایی اركان، وجوه و زوایای آشكار و پنهان، برون و درون و موجود و مطلوب پدیده‏های مدنی است؛ همین طور دربر گیرنده جهات مادی و معنوی، نظری و عملی و ایستا و پویا و حتی عوارض و صفات و نیز ذوات و جوهر این پدیده‏هاست.
بنابراین پدیده‏های مدنی موضوع شناخت همه جانبه و معرفت سلسله مراتبی حسی، تحلیلی و تعقلی می‏باشند؛شناختی كه اعم از علمی، فلسفی و منطقی بوده و شامل جهات نظری و عملی است. همچنین شناخت و معرفت مدنی و علمی مدنی فارابی خود مبتنی بر اصول اولیه عقلی و نقلی است؛ به تعبیر دیگر، معرفت مدنی شامل هم‏داشته‏ها و اصول اولیه پیشین بوده، هم شامل داده‏های حسی، استقرایی و تجربی می‏باشد و همچنین دربر گیرنده افاضات ماورایی و روحی و حتی كشف و الهام است. در نتیجه یافته‏های علمی و معرفتی مدنی، صورت و آمیزه‏ای بهینه و سازوار از این سه یا چهار حوزه یا آموزه‏ها هستند.
از دیدگاه معرفت‏شناسی و جهان‏بینی فلسفی و علمی فارابی، بر عالم عین، اعم از عالم هستی و تكوین و حتی عالم انسانی و اجتماعی مدنی، اصول و قوانینی حاكم است؛ اصول و قوانینی كه هم بر خود اجزا و عناصر و هم بر موجودیت، چگونگی و تحولات پدیده‏ها و نیز بر روابط چندین جانبه آنها جاری است.۴۶
كارویژه علم به معنای اعم عبارت است از مطالعه، بررسی، كشف و طبقه‏بندی این قوانین اصول؛ و بنابراین می‏توان اذعان كرد كه علم و حتی فلسفه، در حقیقت مجموعه و بلكه منظومه قوانین علمی و فلسفی هستند. مسأله اصلی، چیستی این قوانین عینی و علمی و حتی عملی از یك طرف، و چگونگی روش‏های كشف یا ثبوت و اثبات و نیز حدود، كمیت و كیفیت كاربری و بكارگیری این یافته‏ها از طرف دیگر است؛ بر این اساس، مسأله كاربرد آنها در توضیح و پیش‏بینی و نیز در تجویز و تبیین یا توجیه عملی و سرانجام مسأله كاربری در عمل یعنی در پیش‏گیری، اصلاح و پیشبرد مدنی مطرح می‏باشد. البته مراد از قانون به عنوان اصل حاكم بر پدیده‏ها و روابط آنها، بیشتر موارد كلی و عام است، نه موارد جزئی و گذرا، مگر آن كه موارد جزئی، عینی و شخصی و مصداق‏های متعلق موضوع علم، خود یا كل بوده و یا حكم كلی را داشته باشند، مانند زمین و كره زمین در شناخت زمین و زمین‏شناسی، یا ایران و ایران‏زمین و دولت ایران در علم مدنی ایران و ایران‏شناسی و شناخت سیاسی و مدنی ایران یا دولت و سرزمین ایران.
به نظر می‏رسد فارابی در این جا به روشنی سه مرحله ثبوت، ثبات و اثبات علمی قانون و نظریه علمی را افاده كرده است، یعنی به ترتیب، یكی، ثبوت یا یافتن یافته علمی اعم از تصورات و تصدیقات یا مفاهیم و احكام و نظریات مربوط است؛ دومی، ثبات یا آزمون و امتحان یافته‏های علمی، ارزیابی و ارزش‏سنجی و كسب اطمینان از صحت و درستی آنهاست، حتی در صورت امكان بازسازی و بازآزمونی سیر تحقیق و تحقق یعنی نیل از مسأله و مبهم و پرسش علمی به مبادی و مواد و داشته‏ها و داده‏هاست. سوم اثبات و استدلال برای غیر و تسهیل راهكارهای توجیه و تبیین یافته‏های علمی برای سایرین است. این مرحله حتی شامل تعلیم و ترویج یافته‏ها۴۷ و نیز تحقق و عمل و كاربری قوانین است.
فارابی هر علم، را عبارت می‏داند از مجموعه قوانین مفرد و بسیار زیاد، به گونه‏ای كه یك نوع شناخت و آگاهی منظم و مرتبط را تشكیل دهد.۴۸ به عبارت دیگر، علمی همچون علم مدنی، منظومه‏ای از قوانین در باب عناصر و روابط یا مفاهیم و احكام اجزا و مفردات یا مؤلفه‏های پدیده مدنی است،۴۹ در نگاه وی، اشیای مفرد زیاد، در صورتی صناعتی علمی یا عملی محسوب می‏شوند كه شامل قوانین علمی و عملی كسب شده در ذهن یا نفس انسان، بر اساس ترتیب معین و معلوم باشند،۵۰ همچون علوم و فنون دبیری و نویسندگی، طب، كشاورزی و نجاری و غیر آنها، یعنی شامل فنون و علوم نظری و عملی هستند.۵۱ فارابی، در كتاب احصاء العلوم در تعریف قانون در هر صناعتی معتقد است اولاً، قوانین قضایا و قول‏های كلی یعنی جامع و مركب می‏باشند؛ ثانیاً، این قول‏ها و مركبات یا كلیات و روابط، شامل پدیده‏های بسیار یا اشیای كثیر هستند، موضوعاتی كه از موارد و مصادیق زیاد اخذ شده و متقابلاً بر موارد و مصادیق یا اشیای زیادی قابل تطبیق می‏باشند.
از نظر فارابی، قوانین علمی هر صناعت علمی و عملی، دارای كاربری‏های زیر هستند: این قوانین علمی ،كلیت موضوع، اجزا و گستره علم را دربر می‏گیرد به گونه‏ای كه اولاً، موضوع‏ها و مسائل و یافته‏های غیر علمی را از علمی جدا كرده و تمیز و تشخیص می‏دهد؛۵۲ ثانیاً، موضوع‏ها و مسائل آن علم را از غیر آن علم متمایز می‏سازد، یعنی به بررسی، ارزیابی و آزمایش درستی مطالب یا داده‏ها و به ویژه یافته‏هایی كه ممكن است اشتباه‏آمیز باشند می‏پردازد.۵۳ قوانین همین طور برای امتحان و آزمایش مواردی است كه امكان اشتباه در آنها وجود دارد۵۴ و نیز برای تسهیل تعلیم و حفظ یا ثبت یافته‏ها می‏باشد.۵۵ سپس از نگاه وی، علاوه بر موارد دوگانه فوق، قوانین علمی در توجیه، ترویج و تعلیم مؤثرند. قوانین همچنین در دسته‏بندی، طبقه‏بندی و حفظ، تنظیم و تثبیت یافته‏ها، معلومات و مطالب علمی كارساز می‏باشند. بنابراین از نظر وی، قوانین علمی برای یكی از موارد مذكور در فوق یا برای كلیه آنها كاربری دارند.۵۶
معرفت‏شناسی و جهان‏بینی فلسفی و علمی مدنی فارابی، شامل كلیه پدیده‏های جهان هستی و عالم امكان از جزئی‏ترین عنصر و ذرات مادی تا كلی‏ترین عنصر مجرد و معنوی است. در این جهان‏بینی، كلیه این پدیده‏ها، دارای سلسله‏ها و شبكه‏های ارتباطات عظیم، تو در توی و گوناگون علّی - معلولی و تعاملی یا تأثیر و تأثری هستند، حتی دارای ارتباطات شكلی یا ساختی - صوری دو یا چندین جانبه و بلكه همه جانبه با هم می‏باشند. وی عالم را بسان پدیده، موجود و یك كل واحد، كامل، نظام‏مند و هدفدار دانسته، در عین حال آن را دارای نظامی احسن و به مثابه پیكره واحد آدمی یا انسان كبیر دریافته است. از نگاه او، عالم هستی شامل مجردترین یا كامل‏ترین، بالفعل‏ترین و در عین حال فعال‏ترین و نیز بالاترین، برترین و مؤثرترین مبدأ، بنیاد و مرتبه هستی است. این نظام بسان یك پیوستار دو جهته و دو جانبه، دربرگیرنده نقطه مقابل آن یعنی شامل مادی‏ترین، ناقص‏ترین، بالقوه‏ترین عنصر یا ماده اولیه است. هیولی در عین حال منفعل‏ترین و خردترین و نیز نازل‏ترین و اثرپذیرترین جزء و عنصر یا ماده طبیعی، خام و اولیه محسوب می‏شود. عالم هستی از این چنین مبادی، اسباب و مراتبی تشكیل شده است و دارای این گونه تركیب، ترتیب و ساختاری می‏باشد. از نظر وی، این نظام و ساختار و نیز فرآیند و رفتار آن، اولاً، بر اساس علم و حكمت و نیز آگاهی و شناخت عمیق و همه جانبه مؤسس و معمار هستی آفریده شده است، ثانیاً، به گونه‏ای ترسیم، تنظیم و تعبیه گردیده كه در یك سیر تكاملی از مبدأ تا منتهی بر اساس یك سیاست راهبردی و كلان تكوینی و جهانی در حركت به سوی مراحل برتر و غایی قرار دارد؛ سیر از ماده به معنا و تجرّد و از جزء به كل یا از نقص به كمال و از قوه به فعل. بر این اساس، در مسیر پرورش و زایندگی و بالندگی تمامی استعدادها و ظرفیت‏ها و توانمندی‏های انسان‏ها، جوامع انسانی، جامعه بشری و عالم طبیعت، عالم امكان و آفرینش و نظام هستی است.۵۷فارابی خود و به ویژه اخوان الصفا از مبدأ هستی تعبیر به حكیم آسمانی، مهندس عالم و معمار جهان و صانع هستی می‏كنند. این تعابیر مبیّن اساس و چارچوبه قانونمند، نظام‏مند، حكمت‏آمیز و علمی عالم است. قرآن مجید نیز در آیات مختلف از جمله آیات زیر بر این امر تصریح می‏كند: «ولن‏تجد لسنة اللَّه تبدیلا»(احزاب (۳۳) آیه ۶۲)، «فلن تجد لسنة اللَّه تحویلا»(فاطر (۳۵) آیه ۴۳)، «و لن تجد لسنة اللَّه تبدیلا»(همان؛ فتح (۴۸) آیه ۲۳) و «و لا تجد لسنتنا تحویلا»(اسرا (۱۸) آیه ۷۷). یعنی سنت الهی تغییربردار و تحویل‏پذیر نیست. این گونه آیات و روایات وجود و حاكمیت نظام و سنت الهی و قانونمندی و قوانین حاكم بر هستی را تأیید می‏كنند و اساس، اصول و بنیاد آنها را ثابت و واحد دانسته و غیر قابل تبدیل می‏دانند، همین طور بر عدم تحویل یا تغییر آنها تأكید می‏نمایند: «سنة اللَّه فی الذین خلوا من قبل و كان امراللَّه قدراً مقدورا» (احزاب (۳۳) آیه ۳۸)، یعنی این سنت خدا در اقوام و جوامع و نظامات گذشته بوده و این امری است كه خود خداوند تقدیر و اندازه‏گیری كرده و تعبیه و مستقر و نهادینه كرده است.۵۸ بر اساس جهان‏بینی فارابی، بر كلیه اجزا و اركان هستی، بدین گونه حساب، حكمت، سنت یا مشیت و قانونمندی حاكم است؛ بنابراین فلسفه و علم عبارت از شناخت این قوانین و سنت‏ها می‏باشد.
در جهان‏بینی فلسفی و علمی فارابی و پیروان‏۵۹ وی، انسان، جامعه انسانی و اجتماع‏های مدنی و تمامی عالم بشری، جزئی از اجزا و بلكه مرتبه‏ای از مراتب عالم هستی هستند، حتی از بنیادها و اركان عالم آفرینش و فرآیند تكاملی هستی می‏باشند؛ بنابراین اینها اولاً، تابع قانونمندی، سنت و مشیت و اراده و تقدیر محسوب می‏شوند؛ ثانیاً، انسان، آفریده، مخلوق و موجودی خاص و پدیده‏ای ویژه و با جایگاهی مشخص و نوعاً برجسته در هستی است، بنابراین و به همین سبب یا دارای قانونمندی و قوانین تكوینی ویژه می‏باشد یا قانونمندی‏ها و قوانین تكوینی در قلمرو انسانی و در عرصه مدنی، دارای ویژگی خاص خویش‏اند، یعنی این قوانین در حقیقت به گونه انسانی بوده یعنی، به تعبیر فارابی، به صورت ویژه و ارادی و اختیاری و عقلی - علمی یا آگاهانه می‏باشند. در همین چارچوبه، پدیده و اجتماع مدنی و نیز سیاست مدنی، هر یك به نوعی و آن هم تحت تأثیرِ ماهیت موضوع خویش، دارای قانونمندی‏های ویژه بوده یا قانونمندی‏ها در این قلمرو، ویژگی‏های خاص خویش را دارند، یعنی اینها به تناسب ماهیت، حقیقت و واقعیت انسانی، این گونه هستند. خود ویژگی‏های انسانی اعم از فردی، گروهی و اجتماعی مدنی و سیاسی، دارای جهات گوناگون هستند؛ به عبارت دیگر، این پدیده‏ها از جهات گوناگون تأثیرگذار و بلكه تعیین كننده می‏باشند.۶۰ فارابی این قوانین مدنی را در عین ارادی و اختیاری دیدن، بنیاد آنها را یقینی، قطعی لا یتغیّر و به اصطلاح عموم بشری و عموم تاریخی می‏داند. از دیدگاه فارابی جبری و قطعیت و به اصطلاح ضرورت یا موجبیت و سببیت در روابط پدیده‏ها و قوانین مربوطه، لزوماً به معنای طبیعی و غیر ارادی و غیر اختیاری بودن آنها نیست، بلكه خود اراده و اختیار و به تبع پدیده‏های ارادی و اختیاری از نظر ایشان، یك قانون تكوینی است؛ البته اراده نیز قانونمندی‏های خاص خویش را داراست، همان طور كه عقل و حاكمیت عقل نیز یك قانون بوده و قانونمندی‏های خاص خود را دارد. بنابراین اهم ویژگی‏های پدیده‏های مدنی، نسبت به سایر پدیده‏های طبیعی اعم از طبیعت درون یا برون درباره انسان، عبارتند از: یكی ارادی و اختیاری بودن، و دیگری جهت‏مداری و هدف‏مداری و احیاناً عقلانی و تدبیری، و سرانجام، عملی و اجرایی یا انشایی و ایجادی بودن آنها. هر یك از این عوامل، خصلت‏های خاصی به پدیده‏های انسانی و اجتماعی مدنی می‏دهند، بالتبع نوع قانون‏ها و قانونمندی‏های حاكم بر آنها را تحت شعاع خویش قرار داده و بدان‏ها ویژگی‏های خاص می‏بخشند، یا این عوامل، شرایط و امكانات و ضرورت حاكمیت قانون خاص و قانونمندی‏های ویژه را بر پدیده‏های مدنی فراهم می‏سازند.
۳. كثرت گرایی روشی و عقل‏گرایی فارابی در علم مدنی‏
گرایش علمی فراگیر و كل‏گرایانه فارابی به عین، ذهن و علم مدنی بر اساس بنیادهای فلسفی، سَبب گرایش وی به كثرت در بینش، روش و دانش مدنی شده است. این موضوع همچنین جامعیت در گرایش و در نظریه علمی نظری و عملی مدنی وی را ایجاب كرده است، لكن نه كثرت‏گرایی درهم، ناهمگون و متعارض، بلكه كثرت منظومه‏ای و همگن، یعنی آن گونه گرایشی كه در آن، هر چند موضوع‏ها و منابع، روش‏ها و دانش‏ها متعدد و حتی متنوع هستند، لكن با هم متعارض نبوده، بلكه در عین كثرت، مكمل یكدیگر بوده و دارای وحدت می‏باشند. اینها هر یك از زاویه معینی، پدیده مدنی را مورد بررسی قرار می‏دهند، همین طور هر كدام از منظر خاص خویش، به شناساندن پدیده عینی، علمی و عملی مدنی می‏پردازند. در نتیجه همگی به طور مشترك و یكپارچه، تمامیت ابعاد و كلیت جنبه‏های پدیده مدنی را مطالعه می‏كنند. پدیده‏های مدنی، به طور بنیادین، فراگیر و نظام‏مند با روش‏های علمی گوناگون مورد شناسایی قرار می‏گیرند. بر این اساس، بحث را در سه قسمت زیر ارائه كنیم.
الف) روش تجربی‏
پدیده‏ها، به خصوص پدیده‏های انسانی و اجتماعی و بالأخص مدنی از دیدگاه فارابی دارای سه مرتبه واقعیت، ماهیت و حقیقت هستند. به طور كلی «واقعیت» عبارت از وجود و موجودیت عینی و خارجی پدیده است؛ «ماهیت» عبارت از ذات و چیستی و جوهره آن است و «حقیقت» عبارت از اصل وجود و سنخ وجود و هستی پدیده بوده و شامل ضرورت، علل و مبادی و نیز جایگاه، روابط و آثار و غایت پدیده محسوب می‏شود. حس و به ویژه مشاهده، استقرا و تجربه، تنها وسیله‏ها، راه‏ها و روش‏های شناخت واقعیت عینی و خارجی پدیده‏ها و از جمله پدیده‏های مدنی هستند. از نظر فارابی، بر خلاف پدیده‏ها و علوم مدنی، شناخت ماهیت و حقیقت و نیز غایت پدیده‏های طبیعی‏۶۱ حتی تا حدود زیادی بود آنها، نه ممكن و عملی است، بلكه شناخت عوارض و صفات پدیده‏های طبیعی و جهات قابل حس و مشاهده آنها ممكن، لازم و كافی است. حال این‏كه در عرصه پدیده‏های مدنی، علاوه بر شناخت نمودها و عوارض، شناخت ماهیت و حقیقت پدیده‏های مدنی و شناخت غایت و بود آنها، به طور توأمان موضوعیت دارد. از نگاه وی، این شناخت‏ها اولاً، ممكن و عملی و قابل دست‏یابی بوده و ثانیاً، ضروری هستند. در نتیجه برعكس شناخت پدیده‏ها از نظر فارابی، در شناخت پدیده‏های مدنی، شناخت ماهیت و حقیقت و تمامی واقعیت یعنی بودها و غایت‏های پدیده مدنی علاوه بر نمودهای آن، هم لازم و هم ممكن است. بنابراین بدون وقوف به این بنیادها و اركان پدیده‏های مدنی یا مبانی شناخت آنها، علم مدنی نه تنها به عنوان علم مدنی حقیقی شكل نمی‏گیرد، بلكه از برخی اخبار، اطلاعات و گزارش‏ها یا آگاهی‏های جستاری و بی‏پایه و حتی از یافته‏های متشتت و متعارض چیزی بیشتر نخواهیم داشت.
در ادامه، نظری گذرا بر روش‏های حسی، مشاهده، استقرا و تجربه در دیدگاه فارابی داریم، به ویژه تجربه‏گرایی وی را در نظام بینشی، دانشی و روشی او توضیح خواهیم داد. فارابی تجربه را به عنوان یكی از اركان عمده، اصلی و مهم شناخت علم مدنی مورد توجه قرار داده است. وی بینش، دانش و روش تجربی را همچون سایر اركان شناخت و در كنار آنها تلقی می‏كند. اركان شناخت مدنی از نظر وی شامل تجربه‏گرایی، عقل‏گرایی،۶۲ و حتی كشف یا شهودگرایی هستند. این اركان بر اساس حس و تجربه، عقل و فطرت، نقل و شریعت و سرانجام دل و شهود بر شمرده است. اركان شناخت هم در بینش، دانش و روش‏های علمی مدنی بازتاب داشته و هم در گرایش، رویكردها و رهیافت‏های علمی مدنی منعكس می‏گردند. این اركان و منابع و انواع و اشكال تركیب آنها به طور همه جانبه، بسان بسیاری از سایر اركان، امور و موارد عینی و علمی انسانی و اجتماعی مدنی، كمتر به صورت منسجم و واحد مورد بررسی قرار گرفته‏اند. چه بسا با عدم تفكیك، یا حتی عدم تمیز و تشخیص دقیق اینها و به ویژه با درآمیختن علم و تجربه با استقرا و حس و محسوسات، دچار اشكالات جبران‏ناپذیری شده باشیم، به صورتی كه بر این اساس علم و تجربه، گاه تا حس و محسوسات یا تكرار و چه بسا تنوع محسوسات و مشاهدات تقلیل داده شده است، حداكثر به عنوان كلی‏یابی‏ها و كلی‏سازی‏های تحلیلی دانسته شده است، یعنی حدی كه فارابی از آن تعبیر به ظنی، پنداری یا خیالی می‏كند. چه بسا روش تجربی را از گزارش حس‏ها و محسوسات فراتر ندیده‏اند؛ در مواردی تجربه را صرف تكرار برخی احساسات و مشاهدات و كاربرد بعضی ابزار و تكنیك‏ها دانسته‏اند، مثل فرضیه و فرضیه‏سازی، جمع‏آوری داده‏ها و اخبار، پردازش اطلاعات، آزمون یا اصول مقایسه و ارزیابی و تأیید یا ابطال‏پذیری و مانند اینها، این موارد سبب شد كه چنین بیندیشند كه این فعالیت‏ها، تجربه علمی و علم تجربی است، حال این‏كه عظمت و گستردگی و نیز نقش خطیر تجربه علمی بسیار بیشتر بوده و جدی است. این نقش خطیر چه در علوم تجربی و طبیعی و چه در علوم غیر تجربی، به نظر بسیار فراتر از اینهاست. در نظریه فارابی، تجربه علمی و علم تجربی در عرصه علم مدنی، برعكس طبیعی، ظاهراً تنها بینش، دانش و روش نبوده و یا یك گرایش منحصر به فرد نیست، بلكه همراه سایر گرایش‏های عقلی، نقلی و حتی درونی و با تركیبات گوناگون آنها، جملگی تشكیل هیأت و تألیفی فراگیر و نظام‏وار را می‏دهند. تجربه و علم تجربی یكی از اركان و بلكه مراتب عمده و اصلی این معرفت و این علم محسوب می‏شود. تجربه‏گرایی به ویژه در شناخت واقعیت عینی پدیده‏های مدنی، همچنین در تطبیق و پیش‏بینی و كاربری علوم عملی و مدنی، نقش تعیین كننده‏ای دارد.۶۳ برای نمونه، فارابی در كتاب موسیقی كبیر در مبحثی تحت عنوان «تجربه و مبادی براهین یا بنیادهای استدلال» به تبیین تجربه می‏پردازد. او با تصریح بر مبادی و فرآیند تولید تجربه علمی، ساختار و اركان آن را به عنوان یك نظریه جامع تبیین می‏كند: «نخستین مبادی براهین یقینی در هر صناعت [از جمله در علم مدنی ] از احساس مفردات اجزای آن در نفس به وجود می‏آید».۶۴به عبارت دیگر، مبادی یا مواد اولیه علم، محسوس‏ها می‏باشند، یعنی داده‏های هر علمی كه برای سیر روش‏مند به یافته‏های علمی و مطابق با واقع به كار می‏روند، از ناحیه محسوسات است. این داده‏ها از طریق حس و حسی و با انعكاس صورت تك به تك مصادیق و آحاد اشخاص و افراد عینی، واقعی و خارجی آنها حاصل می‏شوند؛ همچنین با احساس عوارض و صفات مربوطه به وجود می‏آیند. از نظر وی، حداكثر این كه گاه برای یافتن این براهین به احساس مفردات معدودی می‏توان اكتفا كرد و گاه به احساس مفردات بیشتری نیاز است.۶۵ در ادامه، بعد از آن كه این اجزا را احساس كردیم، در حاسّه و بعد در حافظه و سپس برای عملیات فكر و پردازش علمی در خیال خویش جای می‏دهیم، بعد از این مراحل تازه عقل عمل خاص خود را انجام می‏دهد.۶۶ عقل انسان و به اصطلاح ذهن كه عاملی تكوینی و طبیعی است، با كار روی داده‏های حسی، یعنی موارد جزئی و مفردات فراهم شده، ابتدا به تجزیه، تحلیل و تركیب یا پردازش و فرآوری آنها می‏پردازد. ذهن آدمی در حقیقت در مرحله و بخش خیال و متخیله، به تفكر و تخیل مبادرت می‏ورزد، یعنی بر این اساس به درك محسوسات و حكم كردن در مورد آنها و در واقع پرداخت قوانین و كلیات آنها می‏پردازد. عقل در همین راستا به كلی‏سازی‏های اولیه اقدام می‏نماید، بدین ترتیب كه به تعبیر وی، ذهن نخست این مفردات را جدا جدا در نظر می‏گیرد، سپس آنها را با یكدیگر تركیب می‏كند. در نظریه او، حتی ذهن در محسوسات نیز در حد متخیلات و به اصطلاح در حد تحلیل صورت واقعیت‏ها و در مرتبه خویش، به نوعی یقین دست می‏یابد؛ به عبارت دیگر، مفاهیم و احكام كلی تحلیلی - تخیلی یا خیالی نیز كه حاصل تجزیه و تركیب محسوسات یا داده‏های حسی، محفوظات و متخیلات ذهنی است، نیز می‏توانند یقین‏آور باشند.
فارابی در كتاب الجمع بین رأیی الحكیمین نیز تجزیه و تركیب یا تقسیم و تركیب را در نیل به حدود، مفاهیم، تعاریف و حتی احكام، مؤثر و مناسب می‏داند. به همین مناسبت معتقد است فرآیند تقسیم و تركیب پدیده‏ها و داده‏ها، برای دست‏یابی به حدود، مفاهیم و تعاریف است‏۶۷ وی در این جا تصریح می‏كند: «پیداست كه عقل، هنگام حكم كردن درباره آنها، تنها به حس اكتفا نمی‏كند، چه اگر این چنین بود برای او اصلاً یقینی حاصل نمی‏شد».۶۸ در توجیه آن مدعی می‏شود كه حس به تنهایی این امكان را ندارد كه درباره شی‏ء یا كلیت آن حكمی یقینی صادر كند،۶۹ چرا كه كسب یقین، عمل خاص عقل است.۷۰ همچنین وی معتقد است در برخی اشیا به محض احساس شدن، عقل می‏تواند درباره آنها یقین حاصل كند، در برخی دیگر لازم است به صورت مكرر و متنوع یا در موضوع‏ها و مواضع مختلف احساس شوند تا عقل بتواند در باب آنها به یقین برسد،۷۱ هر چند به تأكید او این امر در عقول مختلف، درجات مختلفی دارد.۷۲ در عین حال از نظر او، عقل نمی‏تواند به اختیار خود و هر وقت كه بخواهد به یقین برسد،۷۳ بلكه این امر در واقع به توانایی طبیعی آن بستگی دارد.۷۴ در دیدگاه وی، هرگاه عقل درباره شی قادر به صادر كردن حكمی یقینی باشد كه از راه احساس به آن رسیده است، برای او یقین حاصل می‏شود، همین طور پست‏ترین مراتب شناخت مزبور آن است كه عقل از حد اطمینانی كه به حكم حس حاصل گشته تجاوز نكند.۷۵ از دیدگاه فارابی، مبادی نخستین و ضروری امور، وقتی یقینی هستند كه عقل «تیقّن»۷۶ حاصل كند كه به اصطلاح محمول آنها در موضوع آنها موجود است. در باب مبادی نخستین اموری كه بر اكثر[یت‏] استوار است، نیز عقل باید یقین حاصل كند كه محمول آنها در اكثر موضوع آنها بوده، یا در كل موضوع آنها، ولی در اكثر اوقات می‏باشد، یا سرانجام در اكثر موضوع آنها، در اكثر اوقات وجود دارد.۷۷ مراد از موضوع در این جا موارد، مصادیق و اشخاص یا به اصطلاح مفردات و جزئیات آنهاست، لكن اعتقاد به این‏كه چیزی علی‏الاكثر وجود دارد، در نگاه او اعتقادی است كه خلاف آن ممكن نیست. بر این اساس، فارابی در خصوص تعریف متعارف تجربه می‏گوید:
احساس اشیای مختلف، از روی قصد و به كرات را، به آن منظور كه عقل در باب آنچه از حس به او رسیده است عمل خاص خود را انجام دهد، تا به یكی از دو وجهی كه بیان شد یقین حاصل كند، تجربه خوانند.۷۸ منظور از دو درجه، قانون یا فرضیه غالب علمی است؛ بنابراین احساس اشیا و مصادیق مختلف، از روی قصد و به صورت مكرر، عقل، حس و محسوسات، عمل خاص عقلی و یقین - علاوه بر قانون عام اكثری - از اهم مؤلفه‏های كلیدی تعریف تجربه در مفهوم فارابی هستند. مواردی كه هر یك از خود آنها و ارتباطات و نیز بنیادها و حاصل آنها، نیاز به بررسی‏های جداگانه‏ای دارد. وی در همین جا نیز با بیان این‏كه «تجربه علی الظاهر به استقرا شبیه است»۷۹ تأكید می‏كند كه «در حقیقت این چنین نیست»،۸۰ یعنی استقرا غیر از تجربه محسوب می‏شود، چرا كه به تعبیر او در استقراء عقل به آنچه از حس به ذهن می‏رسد كاری ندارد، حال این‏كه به تأكید وی در تجربه، «عقل بر آنچه از حس به ذهن رسیده عمل خاص خود را انجام می‏دهد تا یقین حاصل كند».۸۱ بنابراین فارابی تجربه را از مبادی اصلی برهان و علم و شناخت تلقی می‏كند. وی احساس مفردات اجزای پدیده‏ها را «نخستین مبادی براهین یقین در هر صناعت» و از جمله در صناعت عملی و علمی مدنی می‏داند. بر این اساس، راه و روش و نیز ابزار و چگونگی سیر و دست‏یابی به «تجربه» و به اصطلاح به «مبادی اعظم» و «بنیادی» را تبیین می‏كند. همچنین مبدأ آن را باز می‏نمایاند، كما این‏كه در این جا تصریح می‏نماید كه «راه به دست آوردن مبادی اعظم یا بنیادی این صناعت چیست»۸۲ و نیز «می‏دانیم برای شناختن امر یا فرآیند آن از كجا باید آغاز كرد».۸۳ همچنین وی به ویژگی‏ها و شرایط تجربه‏گر و لوازم تجربه‏گرایی می‏پردازد. بر این اساس، معتقد است تجربه از احساس مكرر مفردات یا احساس مفرات متعدد، خواه همه آنها و خواه اكثر آنها، حاصل می‏شود. او در خصوص داده‏های حسی، بررسی، مقایسه و ارزیابی و همچنین تقسیم‏بندی و سرانجام طبقه‏بندی آنها را به عنوان اهم ضروریات فرآیند تجربه‏گری تلقی می‏كند. این موارد را از لوازم تجربی و به عنوان اهم ضروریات، رهیافت تجربه‏گرایی می‏داند.۸۴ در عین حال به اصل وابستگی كامل و اجتناب‏ناپذیر دو حوزه نظری، و عملی توجه دارد؛ به عبارت دیگر،به ارتباط تجربه علمی و تجربه عملی و به اصطلاح عالم و عامل تجربی پرداخته است. فارابی به تفكیك انواع تجربه‏های شخصی و غیر شخصی، حضوری و غیر حضوری و نیز تجربه مستقیم یا غیر مستقیم و با واسطه و حتی تجربه فعال یا منفعل و صرفاً ناظر می‏پردازد. وی به معیار تجربی بودن علم حسی و تجربی بودن داده‏های اولیه آنها اشاره می‏كند، هر چند محقق علم تجربی، خود شخصاً به تجربه شخصی و مستقیم نپرداخته باشد. او در این زمینه معتقد است نیاز نیست پژوهشگر علم نجوم یا پزشكی، خود به كار تشریح (فیزیولوژی) یا رصد كردن بپردازد، بلكه كافی است در مقابل وی تشریحی یا رصدی انجام گیرد تا او به چشم ببیند. نظر او۸۵ در مورد صناعت و علم نظری و عملی موسیقی نیز چنین است؛ بنابراین معتقد است همین سان، پژوهشگر موسیقی نظری نیز محتاج آن نیست كه به دست خود آلات موسیقی را به كار گیرد، بلكه كافی است كه كسی دیگر به تجربه بپردازد و او تنها آنها را بشنود و تمیز دهد،۸۶ حتی تأكید می‏نماید: «این روش حتی از روش‏های دیگر بهتر است».۸۷ موارد فوق در هر صورت تجربه‏های شخصی یا غیر شخصی اما عملی و عینی بوده و تجارب حضوری می‏باشند.۸۸ لازمه تجربه‏های غیر شخصی و غیر حضوری، فراهمی یافته‏های تجربی و علمی سایرین، سپس پژوهش و پردازش علمی و آن‏گاه ارزیابی و اثبات آنهاست. این تجربه‏ها علاوه بر تجارب شخصی و حضوری بلكه چه بسا حداقل از نظر كمی، بیش از آنها، یكی از منابع و راهكارهای علمی تجربی از نظر فارابی است، به تعبیر وی، حال اگر موسیقی‏دانی نبود كه آهنگی را به سمع او برساند، یا به علت ضعف شنوایی قادر به ادراك همه آهنگ‏ها نبود، می‏تواند از تجارب دیگران و منابع موجود در این خصوص استفاده نماید، در نگاه وی این چنین حالی، شبیه به حالت پژوهشگر علم پزشكی و نجوم می‏باشد كه به علت مهیا نبودن شخص متخصص یا مهیا نبودن آلات ضروری، تشریحی یا رصدی در حضور او انجام نگردد، یا تشریحی انجام شده است، ولی او به علت ضعف حواس از ادراك آن عاجز می‏باشد.۸۹
با عنایت به عدم امكان تجربه مستقیم شخصی و حضوری در مطالعه پدیده‏های مدنی به صورت گسترده، به سبب وضعیت خاص خویش، این پدیده‏ها بیش از پدیده‏ها و علوم طبیعی مشمول این تجربه غیر مستقیم هستند؛ بنابراین علم مدنی بیشتر به یافته‏های سایر علوم فلسفی و الهی و حتی ریاضی و طبیعی و به ویژه سایر علوم انسانی و اجتماعی، به عنوان داده‏های علم مدنی خویش و همچنین به یافته‏های سایر پژوهشگران علمی مدنی به عنوان داده‏های پژوهش مدنی و علمی مدنی خود نیازمند است. پژوهشگر مدنی و علمی مدنی، به فراهمی و نیز فرآوری و پردازش یا تجزیه و تحلیل و تركیب داده‏ها می‏پردازد. آن‏گاه به تقسیم‏بندی، طبقه‏بندی و سازمان‏دهی آنها مبادرت می‏ورزد. سرانجام به تولید و ایجاد تصورات یا مفاهیم و معانی و نیز احكام و روابط یا تصدیقات یا قوانین می‏رسد. همچنین به كلی‏یابی‏ها و كلی‏سازی‏های تحلیلی - تخیلی و عقلی یا علمی، فلسفی و منطقی می‏پردازد، بدون آن كه در تجربه غیر مستقیم خود لزوماً در اطلاع‏یابی، پرسشگری، مصاحبه، مشاهده مستقیم فعال یا غیر فعال و جمع‏آوری اطلاعات و تولید داده‏ها نقشی و حضوری داشته باشد. فارابی شیوه «مقایسه» یا «مناسبت» را در تجربه غیر مستقیم و غیر حضوری لازم و كارساز می‏داند. در حقیقت اشاره می‏نماید كه در تجربه غیر مستقیم و غیر حضوری، تجربه، صرف پردازش به معنای تجزیه و تحلیل و تركیب صوری داده‏های حسی و تجربی سایرین نیست، بلكه تجربه بیش و پیش از هر چیزی، بازسازی و به نوعی شبیه‏سازی آزمایشگاهی محیط و شرایط و نیز حالت و چگونگی حس و همچنین احساسات است. از نظر وی، هر پژوهشگری در تجربه غیر حضوری و غیر مستقیم، همچون موسیقی‏دانی بوده كه جزئیات این علم را خود شخصاً و حضوراً حس نكرده است؛۹۰ در نتیجه برای این‏كه بتواند آنها را تصور كند، باید همانند كسی عمل كند كه جزئیات علوم غیر قابل احساس مثل نفس، عقل، ماده اولی و همه به اصطلاح موجودات مفارقه و مجرد از ماده را تصور می‏كند.۹۱ پژوهشگر و ناظر علمی تا اینها را به هر صورت در متخیله و ذهن خویش روشن نسازد، نمی‏تواند آنها را اصلاً عملی ساخته و یا به عمل درآورد، حتی نمی‏تواند درباره آنها نظری دهد یا سخنی بگوید.۹۲ وی با تصریح بر این شرایط كه «جز این‏كه چون تخیل آنها، از جهت احساس مفردات آنها ممكن نباشد»،۹۳ نتیجه می‏گیرد كه باید راهی دیگر برگزید كه ما را به تخیل یعنی تصور آنها برساند.۹۴ آن‏گاه تأكید می‏نماید كه این همان راه مقایسه یا مناسبت است.۹۵ خود فارابی در تلخیص نوامیس افلاطون نیز در تعریف تجربه می‏گوید: تجربه، تأمل در جزئیات موارد، مصادیق و اشخاص متعلق موضوع شی‏ء بوده و [بر این اساس‏] حكم بر كلیات [و یافتن و ساختن كلی‏های آنها، آن هم‏] مطابق با این جزئیات است.۹۶از نگاه وی، اساساً تجربه عامل خروج پدیده از قوه به فعل است،۹۷ یعنی «تجربه سبب دست‏یابی به كلیات حقیقی مطابق با واقع از میان مصادیق متنوع می‏باشد». فارابی در این جا ضمن تفكیك تجارب حقیقی از غیر حقیقی یا پنداری و ظنی، حكما را بهره‏مند از تجارب حقیقی می‏داند.۹۸ وی در رساله «النجوم» نیز تجربه را تنها در ممكنات و به اصطلاح در امور محتمل الصدق و الكذب می‏داند، یعنی اموری كه ممكن است باشند یا نباشند و یا این طور یا آن طور بوده و نیز اموری كه امكان تأیید یا تكذیب وجود آنها مطرح است، همچنین اموری كه احتمال وجود صفات و عوارضی و یا موارد و قوانینی در مورد آنها مطرح است، همچنین اموری كه احتمال وجود صفات و عوارضی و یا موارد و قوانینی در مورد آنها موضوعیت دارد. بنابراین وی در این موضع مدعی است كه تجربه در ممتنعات و ضروریات راه ندارد،۹۹ چرا كه در هر دو مورد، حكم و نتیجه منفی یا مثبت آنها از قبل معلوم و قطعی است. این در حالی است كه «تجربه» و بلكه «علم تجربی» عبارت از «تحقیق در مورد امور نامعلوم، احتمالی»، و احتمالات است. او در كتاب الجمع بین رأیی الحكیمین نیز تصریح می‏كند كه «ادراك حواس عبارت از درك جزئیات»۱۰۰ است، یعنی متعلق آنها جزئیات عینی و خارجی و موارد قابل حس و محسوس هستند،۱۰۱ بنابراین از جزئیات، كلیات به دست می‏آیند،۱۰۲ یا كلی‏سازی‏ها، كلی‏یابی‏ها، قوانین و مفاهیم و كلیات نیز در حقیقت همان تجارب یا تجارب حقیقی می‏باشند؛ البته از نظر وی تجارب، صرفاً آنهایی بوده كه با «قصد» تحصیل می‏شوند.۱۰۳
قصد» در تجربه، از نگاه فارابی، بسیار مهم است، كما این‏كه به تعبیر صلیبا در كتاب فرهنگ فلسفی، اولاً، لفظ تجربه (Experience) در زبان فیلسوفان به دو معنای عام و خاص به كار می‏رود،۱۰۴ تجربه به معنای عام، یكی تجربه عمومی و تجربه زندگانی بوده كه به تعبیر فارابی از روی قصد نیست. تجربه به این معنا در تعبیر صلیبا، عبارت از آگاه شدن اختیاری و برنامه‏ای است كه فكر انسان را توسعه می‏دهد و غنی می‏كند.۱۰۵ مجرب بدین معنا و در این حد كسی بوده كه آزمایش‏های گوناگون، فكر او را آزموده و استوار كرده باشد،۱۰۶ معنای دیگر، تغییرات مفیدی است كه برای صفات و حالات راسخ در نفس ما یعنی ملكات حاصل می‏شوند، همچنین شامل مهارت‏هایی است كه در نتیجه تمرین برای ما پیدا می‏شوند یا دانایی‏ها و هوشیاری‏هایی كه زندگی آنها را برای ما حاصل می‏كند.۱۰۷ اینها اعم از تجارب شخصی و نوعی محسوب می‏شوند. تجربه به این معانی یعنی «تجربه عملی مدنی» را فارابی در مدینه و سیاست مدنی و سامان‏دهی و راهبرد مدنی مطرح می‏كند، وی تجربه به این معنا را یكی از اركان اصلی و كارویژه‏های علم مدنی دانسته و آن را همراه با تخصص علمی مدنی موردنظر قرار داده است. البته این غیر از تجربه علمی مدنی است، یعنی تجربه‏ای كه در شناخت علمی پدیده‏های مدنی موردنظر وی می‏باشد.۱۰۸ صلیبا در تعریف تجربه به معنای خاص و علمی مدعی است كه «ظواهر و پدیده‏های طبیعت را در شرایط معینی كه خود فراهم آورده، مشاهده كند و در آنها به اراده خود تصرف كند».۱۰۹ وی بر این اساس، بین مشاهده با تجربه تفاوت قائل می‏شود، چرا كه مشاهده كننده، پدیدارهای طبیعی را چنان كه هست مشاهده می‏كند، در حالی كه تجربه كننده، پدیدارها را در تحت شرایطی كه خود فراهم آورده، می‏آزماید و مقصود او از این كار، این است كه به قوانینی دست یابد كه بتواند با آنها حوادث طبیعی را تحلیل كرده یا حتی تعلیل كند،۱۱۰ یعنی بدین ترتیب اجزا عناصر و روابط و ساختار آنها یا علل و حتی آثار مترتب بر آنها را دریابد. فارابی خود در این جا متعرض این موضوع می‏شود كه «جمهور مردم» تجارب عمومی را عین تجربه علمی و حداقل پیش‏درآمد تجربه می‏انگارند، حال این‏كه دانشمندان تجارب عالماً عامداً انتخاب شده و در واقع به گونه‏ای آزمایش‏پذیر را تجربه علمی می‏دانند. وی در عین حال، تجارب عمومی و غیر عمدی را نیز به عنوان اوایل معارف، مبادی برهان می‏داند و آنها را به اسامی و عناوینی شبیه ماده خام و اولیه تجربه علمی می‏نامد.۱۱۱ بنابراین فارابی در پدیده‏گرایی علمی مدنی خویش كاملاً تجربه‏گراست. در تجربه‏گرایی جامعه‏شناختی او، اولاً، تجربه یكی از اركان سه یا چهارگانه تعیین كننده و عمده شناخت و «علم مدنی» بوده و ركن انحصاری آن نیست؛ ثانیاً، «تجربه علمی مدنی» در نگاه وی، به ترتیب فراتر از حس و حتی استقرای علمی مدنی بوده و فروتر از عرف علمی و عمومی و عملی مدنی است؛ ثالثاً، با توجه به نقش و اصالت آلی و عالی عقل در علم مدنی فارابی، وی در عین حال عقل‏گراست، یعنی چه به صورت استقلالی یا مستقلات عقلی و عقل عالی یا همان معارف عقلی و چه به صورت استلزامی یا استلزامات عقلی یا همان كاربری ابزاری. در نتیجه، فارابی در علم مدنی خویش هم كثرت‏گراست و هم عقل‏گرا.
ب) كثرت روش‏ها و عقل‏گرایی‏
كثرت در نظریه فارابی، اولاً، هم از ناحیه پدیده مدنی است، هم از ناحیه ذهن، عقل و فرآیند تعقل و یا قوه شناخت و هم از ناحیه علم و معلومات یا داده‏ها، داشته‏ها و یافته‏های علمی مدنی؛ ثانیاً، این كثرت، هم از ناحیه «منابع علمی» است، هم از ناحیه روش‏های علمی و هم از ناحیه ابزار علمی مدنی. در عین حال، كثرت به معنای نظام و منظومه‏ای از موارد، خواه وجوه و مراتب و خواه قوا، منابع و نیز روش‏ها و ابزار است، یعنی نظامی واحد، منسجم و سازوار بوده و مجموعه و توده‏ای ازموارد ناهمگون و درهم نیست. فارابی، در رساله «الجدل» در فصلی تحت عنوان «منفعة الجدل و اهمیته»، به نقش و كاربری جدل در تمییز شبه علم از علم و داده‏ها و یافته‏های جدلی پرداخته است. او بر این اساس، علوم به اصطلاح یقینی را به دو دسته تقسیم می كند: یكی علوم تعالیم یا ریاضی، و دیگری علم طبیعی، علم الهی و علم مدنی. وی این تقسیم‏بندی را بر اساس قابلیت تجرید معانی صورت علمی و معلومات از ماده موضوع آنها و عوارض مربوط دانسته و انجام می‏دهد. علوم یقینی از نظر وی دو نوعند: نوعی كه موضوع آن، خود ناظر علمی و پژوهشگر خاص را به درستی كمك و راهنمایی می‏كند، چرا كه ذهن به سهولت آنها را دریافته و روی آنها می‏تواند تمركز نماید؛ همچنین در این موارد ذهن قادر است به سرعت در درون و در نفس خویش، معانی و صورت ذهنی و علمی آنها را از ماده موضوع آنها و نیز از عوارضی كه آنها را پوشانیده‏اند، تفكیك كرده و مشخص سازد. این گونه پدیده‏ها به طور كلی ذاتاً به گونه‏ای هستند كه انسان قادر است با صرف تصور و تخیل خویش مفاد و معانی آنها را از ماده و عوارض آنها مجرد و مجزا كند، بدون آن كه نیاز به تمركز و تجسم سخت و زیادی باشد. این علوم از دیدگاه او، همان علوم تعلیمی و تعالیم یا ریاضیات و علوم پایه هستند.۱۱۲ آن‏گاه وی به علوم یقینی نوع دوم و از جمله علم مدنی پرداخته و اهم ویژگی‏ها و پیچیدگی‏های آنها را برشمرده است. او بر این اساس، عوامل آمیختگی علم و شبه علم در این قلمرو را نشان می‏دهد.۱۱۳ به طور خلاصه، میزان آمیختگی ماده، اعراض و معانی موضوع علوم، از مبانی این تقسیمات علمی است، و نیز قابلیت تمایز علمی و تفكیك عوارض و نمودها از هم و از ماده متعلق علم از این جمله است. همچنین تجرد معانی از ماده موضوع علم و در نتیجه كلی‏سازی و دست‏یابی به كلیات علم و به ویژه سرعت، سهولت و دقت در این فرآیند، از اهم مؤلفه‏های این تقسیمات علمی است. وی با توجه به نوع دسته‏بندی علمی، از علوم ریاضی شروع می‏كند، و به ترتیب به علم طبیعی، علم الهی و در نهایت به علم مدنی می‏رسد، یعنی علمی كه از جهات فوق، مشكل‏ترین، پیچیده‏ترین و برجسته‏ترین علم محسوب می‏شود و از حیث بُرد و تأثیر در سرنوشت جامعه انسانی، فراگیرترین و حساس‏ترین علم و علم غایی و راهبردی به شمار می‏آید. بدین ترتیب، علم مدنی فارابی از لحاظ عینی مدنی، یعنی از لحاظ متعلق موضوع خود یا پدیده‏های مدنی، و نیز از لحاظ علم و معلومات مدنیِ راجع به این پدیده‏ها، علمی ویژه است. همچنین این علم، چه از جهت علمی نظری و تحقیقی و چه از جهت علمی عملی و اجرایی، خاصه‏هایی دارد. سرانجام علم مدنی هم از لحاظ ذهن و عقل و تعقل مدنی و منابع علمی و نیز از لحاظ روش یا روش‏های علمی مدنی، دارای ویژگی‏هایی است. اینها همه، علم مدنی را نسبت به سایر علوم و عرصه‏های آنها متمایز ساخته و فراتر می‏برد. متعلق واقعی یا موضوع علم مدنی یعنی به طور كلی موجودیت و حیات مدنی، از نظر فارابی، كلی‏ترین و نهایی‏ترین پدیده و نهاد انسانی، اجتماعی و مدنی است؛ پدیده‏ای فراگیر با اجزا و عناصر گوناگون و با جنبه‏ها و وجوه متفاوت و حتی با مراتب و مراحل مختلف است. همچنین خود علم مدنی، علاوه بر اجزا، جهات و جنبه‏های نظری - عملی مدنی، دارای مراتب وجودی متنوعی است؛ از طرف دیگر، ذهن مدنی یا نفس و ذهن انسان مدنی به ویژه ناظر یا فاحص علمی مدنی نیز یك كل فراگیر و متكثر می‏باشد، كلی كه از جزئی‏ترین حس و احساسات و به اصطلاح تحصل و تبیین شروع شده تا تخیل و تعقل یا به اصطلاح تفهم پیش می‏رود، خواه عقلی، علمی، فلسفی و منطقی و حتی اوایل عقول باشد و خواه تعقل نظری یا عملی مدنی. میان عین، ذهن و علم مدنی تناسب و تداول برقرار می‏باشد، بدین معنا كه این ذهن انسانی با كلیت نیروها و تجهیزات خود قادر است این پدیده‏های مدنی را با كلیت اجزا، عناصر و اركان خود مورد شناسایی همه جانبه و لازم یا ممكن قرار دهد. كلیت علم مدنی و تمامیت اجزای موضوع‏ها و اركان آن نیز حاصل این شناسایی است؛ ضمن این كه این جهات سه‏گانه، دارای ارتباطات متقابل هستند.
اهم ویژگی‏های علم مدنی فارابی از لحاظ روشمندی نیز حایز اهمیت است، یعنی از حیث كثرت روش‏ها و بر این اساس گرایش به كثرت در روش‏شناسی علمی و مدنی نیز سرنوشت ساز است. در این خصوص با سه جهت و در حقیقت با سه جهان مدنی مواجه هستیم: از طرفی، با عین مدنی یعنی با پدیده‏های مدنی اعم از موجودیت و حیات مدنی و همچنین مدینه، اجتماع مدنی و سیاست مدنی یا با عالَم مدنی سر و كار داریم؛ از طرفی دیگر، با ذهن و عقل مدنی یعنی با نیروها و منشأ شناسنده و درك كننده پدیده‏های مدنی یا عالِم و دانشمند مدنی و ذهن و عقل او مواجه می‏باشیم؛ از طرف سوم، با خود علم مدنی یعنی با معلومات اعم از داشته‏ها، داده‏ها، افاضات و به ویژه یافته‏های علمی مدنی روبه رو هستیم. حال اولاً، هر سه موارد عین (پدیده مدنی)، ذهن (عقل) و حتی تعقل مدنی (علم مدنی) در جایگاه خود و به تناسب ماهیت، حقیقت و واقعیت خویش یك كل محسوب می‏شوند؛ ثانیاً، همه این سه جهان و سه جهت و بلكه هر سه مبادی و مراتب مزبور، دارای ارتباطات و تبادلات با همدیگر بوده و در یك هیأت عینی - علمی سازوار قرار دارند؛۱۱۴ ثالثاً، علم مدنی نیز به عنوان علم عین مدنی یا پدیده مدنی شامل علم مدینه و علم مدن، علم اجتماع مدنی و علم اجتماع‏های مدنی و سرانجام علم سیاست مدنی و نیز علم سیاست‏های مدنی است. هر كدام از این علوم نیز خود در برگیرنده علم نمودها، بودها و غایت‏های مدنی می‏باشد، كما این كه ذهن یا عقل مدنی و نیز علم مدنی بدین ترتیب دارای وجوه و مراتب متفاوت و مكمل یكدیگر هستند. بر این اساس، اولاً، این علم یا این علوم با این تنوع، نمی‏توانند بدون روش علمی باشند؛ ثانیاً، علم مدنی و بلكه علوم مدنی با این ذهن علمی مدنی و با این عین یا پدیده اجتماع مدنی و سیاست مدنی آن هم با این گستردگی‏ها و نظام‏مندی‏ها، نمی‏تواند تنها دارای یك روش علمی به تنهایی بوده یا حتی صرفاً چند روش داشته باشد. به اعتبار دیگر، تنها یك یا چند روش علمی محدود، قادر به پوشش علمی همه جانبه این جهات عینی، ذهنی و علمی مدنی گسترده و فراگیر نیستند، بلكه بررسی عین، ذهن و علم مدنی ضرورتاً، اولاً، در برگیرنده تمامی منابع و روش‏ها و ابزار علمی موجود و ممكن و نیز روش‏های لازم و مناسب بوده و بایستی باشد؛ ثانیاً، كلیه این روش‏ها از نگاه فارابی، در یك نظام روشی یا منظومه روش‏های علمی بنیادین و فراگیر و نیز غایی قرار دارند؛ به عبارت دیگر، نظامی جامع و فراگیر از روش‏های موجود و ممكن علمی لازم است. این نظام روش‏ها، امكان آن را فراهم می‏سازند كه پدیده‏های عینی - ذهنی و عقلی - علمی و حتی نظری - علمی مدنی، به صورت بنیادین و جامعی مورد بررسی و شناسایی نظام‏مند و غایی قرار گیرند. نظامی كه چه بسا شامل روش‏های تحصلی یا تبیینی و تأویلی یا تفهمی و به ویژه روش تعقلی می‏شود. به تعبیر دیگر، كثرت روش‏های علمی از یك طرف و نظام روش‏ها به مثابه كل واحد و منسجم از طرف دیگر، در نظریه فارابی، لازمه كل نگری و نظام‏گرایی وی است. از آن جا كه تحقیقات علمی مدنی در نظر وی عبارتند از كلی‏یابی و كلی‏سازی مفاهیم و روابط یا قوانین پدیده‏ها و فرآیندهای عینی - ذهنی و علمی - عملی مدنی، بنابراین روش‏های تحقیقات علمی مدنی نیز عبارتند از روش‏های شناخت این چنین پدیده‏ها و فرآیندها. فارابی در روش‏شناسی علمی مدنی خویش در عرصه‏های مختلف و به انحای گوناگون وارد شده و نظریه‏پردازی كرده است. حتی به نظر می‏رسد می‏توان اولاً، پاسخ مناسب و درست وی و نظریه روش‏شناسی علمی مدنی او را در هر یك از عرصه‏های مزبور باز شناخت، همچون خود نظریه علمی و فلسفی مدنی او كه می‏توان آن را در انبوه كثیر مجموعه و بلكه منظومه آثار و آرای وی، نشان داد؛ ثانیاً، وی دارای نظریه‏ای جامع در خصوص روش‏شناسی علمی مدنی، همچون نظریه جامع او در علم مدنی و نیز همانند نظریه فراگیر او در فلسفه مدنی است؛ نظریه‏ای كه در آن این موارد، بسان مراتب یك كل به هم پیوسته، مبتنی بر هم، منبعث از هم و متناسب با هم هستند. حداقل می‏توان ادعا كرد كه این چنین نظریه‏ای از آثار و آرای وی قابل اقتباس بوده و بر این اساس قابل بازسازی و دست‏یابی است. در یك تقسیم‏بندی، به نظر می‏رسدفارابی سه گونه، به طرح و كاربری روش‏های تحقیق در علم مدنی و در واقع به ارائه روش‏های علم مدنی پرداخته است: یكی، شیوه كلی، متعارف و معروف یعنی با تقسیم و بررسی روش‏های حسی، استقرا، تجربه و قیاس است.فارابی و همفكرانش در این جا نیز در تعریف و تحدید هر یك از این روش‏ها و ابزار و تكنیك‏های مربوط و معانی، مفاهیم و شاخصه‏های آنها نظر داده‏اند. علاوه بر اینها، در زمینه برخی عناصر دیگر و در تداوم آن روش‏ها، منابع و ابزار به بررسی پرداخته‏اند؛ از جمله درباره عرف به ویژه عرف خاص یا علمی، بسان حاصل تجربه، طرح مطلب كرده‏اند. اینان همچنین در تعیین جایگاه هر یك از موارد فوق از حس گرفته و تجربه و عرف، در فرآیندی سلسله مراتبی نگریسته‏اند و در این زمینه نظریات و ابتكارات بسیار راهگشا و كارسازی دارند.
دومی، شیوه‏ای كه بیش از ابتنای بر چگونگی سیر فكری و پژوهشی، به تناسب سنخیت و ماهیت موضوع‏های علمی و ذهنی است، یعنی به ترتیب شامل روش‏های حسی، روش‏های تحلیلی یا تخیلی و روش‏های عقلی می‏باشد. به نظر می‏رسد اینها را نیز می‏توان به گونه‏های سه‏گانه زیر دانست: یكی، روش‏های استشهادی كه به كلی‏یابی‏ها یا كلی‏سازی شواهد و مشاهدات عینی شخصی یا غیر شخصی مدنی می‏پردازد؛ دیگری، روش‏های استدلالی فلسفی كه با شیوه انتزاع و تجرید به شناخت مبادی، حقایق و ماهیت پدیده‏های مدنی دست می‏یابد. در همین راستا روش‏های منطقی و حتی ریاضی قرار دارند؛ روش‏هایی كه به تعبیری، اساس اقتباس و تحقیقات یا شناخت علمی مدنی و بنیادهای فلسفی و نظری آن هستند. این روش‏ها حتی بنیاد تحلیل و توصیف یا مطالعات مدنی محسوب می‏گردند. همچنین روش‏های درونی یا كشفی و شهودی و قلبی و افاضی در نظریه علمی مدنی فارابی در همین راستا تلقی می‏شوند؛ سومی، روش‏های استنادی و نقلی یا مكتبی و به اعتبار دیگر روش‏های وضعی و تشریعی هستند، كما این كه در تعبیر فارابی، برخورد مكتبی در علم مدنی خود شامل روش‏های فقهی و اجتهادی، تفسیری و تأویلی است. این قسمت روش‏ها و علومی همچون درایه، حدیث و علم فقه، اصول و كلام اعم از نظری و عملی را دربر می‏گیرد. به طور كلی ماهیت این علوم و روش‏ها، بیشتر استنادی است.
سومین تقسیم بندی روش‏های علم مدنی، روش‏های بررسی موضوع‏های گوناگون و اجزای مختلف علم مدنی است، در حقیقت فارابی بسیاری از آثار سیاسی خویش را بر این اساس تدوین كرده است؛ از جمله سیاست مدنیه، آرای اهل مدینه فاضله، فصول منتزعه و كتاب الملة. وی در هر یك از این آثار، روش‏های علمی مربوط به یكی از پدیده‏های مدنی را به كار برده و نشان می‏دهد. وی این روش‏ها را در مورد بررسی و شناخت اهم اصول و مبانی و حوزه‏های داخلی یا اجزا و بنیان‏های علم مدنی و موضوع‏ها و مسائل متنوع آنها كاربری می‏دهد. همین طور آنها را در خصوص تعریف و تبیین بنیادهای خاص و عام علم مدنی، یعنی به ترتیب فلسفه مدنی و نیز فلسفه عمومی و الهی نشان داده و به كار برده است. احصاء العلوم و كتاب الملة این روش‏های علمی مدنی را به طور كلی ارائه كرده و كاربری آنها را نشان داده‏اند. هر یك از تقسیمات سه‏گانه قبل و بلكه نظام روش‏های علمی مدنی فوق، در صورتی كه حتی در همین حد نیز طرح و تبیین گردد، نشان‏دهنده گرایش فارابی به كثرت علمی و روشی در علم مدنی است. در ادامه، روش‏های عمده و اصلی علم مدنی از نگاه فارابی را بر اساس تقسیمات اخیر مورد بررسی قرار می‏دهیم.
ج) روش‏های تحقیق علمی مدنی
فارابی هر آن جا كه در باب علم مدنی بحث كرده، به ویژه در كتاب الملة و احصاء العلوم، به روش‏ها توجه می‏كند، بلكه هر آن جا كه در باب علم وارد بحث شده، از جمله در آثار منطقی خویش مثل رساله «الجدل» و «الخطابة» و حتی كتاب الموسیقی الكبیر، به این كار مبادرت می‏كند. وی در این آثار واژگان و در واقع عناوین روش‏های متنوعی را در خصوص كارویژه علم مدنی به كار گرفته است؛ عناوینی كه با توجه به دقت والای فلسفی و منطقی وی از یك طرف، و وقوف و تسلط علمی - ادبی او از طرف دیگر، به نظر كاملاً محاسبه شده هستند، بنابراین مبین اهم روش‏های علمی مدنی می‏باشند. در مقاله حاضر تنها از منظر موضوعیت، چیستی و چگونگی این روش‏ها، صرفاً به طرح مطلب می‏پردازیم. اهم روش‏های علمی مدنی در تعبیر خود فارابی عبارتند از: تفحص هنجارها، تمییز غایت‏ها، تبیین جهات فاضلی - جاهلی مدنی، نیز احصا جعل، اعطای رسوم یا ترسیم و تنظیم آنها، و سرانجام تقدیر یا ارزش سنجی‏۱۱۵ پدیده‏های مدنی. اهم روش‏های علمی مدنی ارائه شده در این جا به ترتیب عبارتند از: روش تفحص، روش تمییز و روش تبیین.
۱- روش تفحص علمی مدنی: روش تفحص در نظریه فارابی، نخستین روش علمی مدنی در بررسی و تحقیق مدنی است. فرآیند تفحص علمی، درباره نخستین موضوع‏ها، مسائل و پدیده‏های عینی و عملی مدنی در علم مدنی است. «تفحص» در لغت به معنای كاوش كردن و كاویدن بوده و نیز به معنای جست و جو كردن و باز جستن آمده است. سهیل محسن افنان در واژه‏نامه فلسفی، تفحص را (در ترجمه Examination) به معنای آزمایش، امتحان و بررسی آورده است. خود فارابی در تحصیل السعادة از فحص در كنار استنباط استفاده كرده و از آن نوعی استنباط را افاده می‏كند.۱۱۶ مهم‏ترین موارد كاربرد «تفحص» در علم مدنی توسط فارابی به ترتیب زیر است: ۱. علم مدنی در مورد «اصناف افعال و سنت‏های ارادی»۱۱۷ یعنی درباره نمودهای مدنی تفحص می‏كند؛ ۲. علم مدنی در مورد ملكات یا هنجارها، اخلاق، سجایا یا منش‏ها و شیم یا روش‏ها و بودها تفحص می‏نماید، یعنی درباره مواردی كه نمودهای مدنی یا همان افعال و سنت‏های مدنی ناشی از آنهاست؛۱۱۸ ۳. علم مدنی به تفحص درباره غایت‏های مدنی، چگونگی تحقق و وجود یا ایجاد هنجارهای مدنی اعم از بودها، نمودها و غایت‏های مدنی در انسان‏ها و در مدینه‏ها، اجتماع‏های مدنی و در امت‏ها و همچنین درباره حفظ و صیانت از آنها تفحص می‏كند؛۱۱۹ ۴. علم مدنی به تفحص در باب سعادت و هنجارهای مدنی می‏پردازد.۱۲۰ از این نمودها برمی‏آید كه تفحص، روش علمی خاصی است كه در مورد بنیان‏های پدیده‏های مدنی كه متعلق علم مدنی هستند كاربرد دارد به تعبیر دیگر، تفحص، روش علمی مطالعه این گونه پدیده‏های مدنی است، یعنی روشی خاص به تناسب ماهیت ویژه موضوع خویش. همان‏گونه كه در رساله «الرد علی جالینوس»، مطرح كرده است فحص خود دو نوع است: «منها ما سبیلها أن یعرف بالمشاهدة و بمباشرة الحواس»، یعنی یكی، تفحص به روش مشاهده و حسی است و دیگری، با روش برهانی و استدلالی.۱۲۱
۲- روش تمییز علمی: (Distinction, Discernment, Discrimination) روش تمییز علمی در تحقیق درباره صنف و دسته دوم پدیده‏ها یا موضوع‏ها و مسائل عینی و عمل مدنی كارآیی دارد. تمییز به معنای تفكیك و جداسازی اشیا توسط امر معینی، و نیز فرق گذاشتن بین اشیا اعم از اجزا، عناصر، مراتب و مراحل مختلف و تفكیك جهات، ابعاد و وجوه گوناگون پدیده‏ها است. همچنین شامل تفكیك واقعیت، ماهیت و حقیقت آنها بوده و عبارت از تمایز بین بودها، نمودها و غایت‏های مدنی است، مثل فرق بین صواب و خطا، حق و باطل و خیر و شر در قلمرو مدنی و پدیده‏های مدنی، به ویژه در علم مدنی عملی. همچنین روش تمییز علمی مدنی، شامل تفكیك و تمییز یا تمایز بین احساس، تخیل و تعقل مدنی، و همین طور شامل تمایز بین علم و فلسفه و منطق مدنی و بین علم و شبه علم در عرصه مدنی و علمی مدنی است. در قرآن آمده است: «حتی یمیز الخبیث من الطیب»؛(آل عمران (۳) آیه ۱۷۹) یعنی تا این‏كه خبیث و ناپاك و آغشته از طیب و پاك و پاكیزه، تمییز و متمایز گردد، نیز «لیمیز اللَّه الخبیث من الطیب»؛(انفال (۸) آیه ۳۷) تمییز در نظر فیلسوفانی چون فارابی، عبارت از «جدا كردن دو چیز از یكدیگر، به اصطلاح توسط فصلی است كه به یكی از آنها داده شود».۱۲۲ فصل از نظر اینها «هر آن معنایی است كه وسیله تمییز بین دو چیز باشد»،۱۲۳ چه جزئی، مثل تفاوت كشور ایران از سایر كشورها و چه كلی، مثل تفاوت دولت از حكومت. در نظر متفكران جدید، تمییز عبارت است از فرق بین دو چیز مشخص، چه ذهنی و چه خارجی،۱۲۴ مثل فرق حالات شعور یا فرق محسوسات. فارابی خود شأن و كاربری روش تمییز، تمییزی و تمییزی علم مدنی را در تركیبات و در نمونه‏هایی همانند موارد ذیل داشته است:۱. «علم المدنی... تمیز بین الغایات»،۱۲۵ یعنی علم مدنی به تمییز و تمایز غایت‏های مدنی می‏پردازد؛ ۲. «علم المدنی... تمیز ما بین الحقیقه منها السعادة / السعادات و المظنون به»،۱۲۶ یعنی علم مدنی به تمایز سعادت‏های حقیقی از ظنی و پنداری می‏پردازد؛ ۳. از نظر فلسفه مدنی نیز به عنوان بنیاد خاص و نزدیك علم مدنی از روش تمییز بهره می‏گیرد. بر این اساس «فلسفه مدنی» نیز به تمییز و تمایز آن سیرت‏ها و هنجارهای مدنی می‏پردازد، یعنی مواردی كه در صورت بكارگیری در مدینه‏ها و امت‏ها، كشورها عمران و آبادان شده و اهل آنها به خیرات، برتری‏ها و برخورداری می‏رسند؛۱۲۷ ۴. همین طور در نگاه وی علم سیاست مدنی به عنوان چهارمین ركن علم مدنی، از این روش استفاده می‏كند، به همین سبب علم سیاست به تمییز اعمال نیكو و تمایز افعال و رفتار صحیح و صالح می‏پردازد.۱۲۸ اصل و مطلب حایز كمال اهمیت علمی این است كه تمییز از نظر فارابی اولین مرتبه تمایز و برتری انسان محسوب شده و نخستین لایه علم و عقل مدنی و نیز تعلیم و تعقل مدنی است.۱۲۹ به همین سبب در كتاب التنبیه علی سبیل السعادة، به شناخت حیوانات یا شناخت در مرتبه حیوانی اشاره می‏كند.۱۳۰ وی برترین مرتبه آن را وهم و خیال می‏داند. تمییز را نیز نخستین مرحله و مرتبه شناخت در مرتبه انسانی تلقی می‏نماید.۱۳۱ در نظر او، انسان با این روش، قادر به شناخت و هموار كردن مسیر خیر و ترك شر از خودش می‏شود، یعنی بدین وسیله علم نظری و عملی اخلاق یا سیاست شخصی، فردی و خصوصی یا انسانی مدنی با روش تمییز میسر است.۱۳۲ همچنین با این روش آدمی قادر به تشخیص و تسهیل جذب خیر و ترك شر از غیر خودش شده، یعنی بدین ترتیب شناخت سیاست مدن و مدنی عملی خواهد بود.۱۳۳
۳- روش تبیین علمی:تبیین(Explanation) به معنای توضیح، تشریح و روشن ساختن است. شأن و روش تبیینی علم مدنی در نظریه فارابی میان سایر شؤون و روش‏های علمی اصلی، حداقل بیشترین میزان حجم را به خود اختصاص داده است. تبیین و تبیّن در لغت به معنای بیان كردن، آشكار ساختن، توضیح و تفسیر آمده است.۱۳۴ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم در خصوص معانی لغوی تبیین و انشقاقات آن می‏آورد: البیّن: «الفراق»؛۱۳۵ بیّن یعنی فرق نهادن، البون: «الفصل و المزیّة»؛ بون یعنی فصل و مزیت، و البیان: «ما تبیّن به الشی‏ء من الدلالة و غیرها»،۱۳۶ یعنی بیان روشن كردن با دلالت و غیر آن. استبان الشی‏ء: «ظهر و ستنبته أنا و عرفته»،۱۳۷ یعنی تبیین شی‏ء یا پدیده عبارت از ظهور و ظاهرسازی و استنباط و آگاهی یا معرفت به آن است. بیّن: «هو بُعد الشی‏ء و انكشافه».۱۳۸ بیّن ساختن یعنی ابعاد شی‏ء را كشف كردن. «بان الشی‏ء و أبانَ: أتضح و انكشف»،۱۳۹ یعنی توضیح دادن و روشن ساختن. به طور كلی، تبیین شی‏ء، یعنی توضیح دادن، واضح كردن و انكشاف آن، و به معنای وضوح و انكشاف بعد از ابهام و اجمال یا پس از مجهول و مخفی بودن و پوشیدگی یا در ضمن، ضمیر و مستتر بودن است. تبیین، یعنی كشف، تفصیل، توضیح و ظهور و به معنای حصول و كسب یقین توسط آن است.۱۴۰ بیّن دلالت می‏كند بر انكشاف به واسطه فرق گذاشتن به معنای فصل و فاصله گذاشتن.۱۴۱ پس بیّن بر ایجاد فاصله و بُعد بین دو پدیده دلالت می‏كند همچنین به معنای انكشاف و وضوح بوده و آن‏گاه بر تحصیل معرفت با انفصال و فاصله و بُعدی كه برای پدیده متحقق می‏گردد دلالت دارد.۱۴۲
اهم موارد كاربردی «تبیین» در علم مدنی در تعبیر فارابی به ترتیب موارد زیرند: ۱. علم مدنی در عبارت وی به بررسی غایت‏های مدنی پرداخته و تبیین می‏كند كه غایت‏ها یا سعادت، حقیقی بوده یا غیر حقیقی، یعنی ظنی می‏باشند؛۱۴۳ ۲. علم مدنی همچنین به تبیین عوامل سیر و دست‏یابی به سعادت حقیقی و به خیرات، زیبایی‏ها و فضایل می‏پردازد. همچنین به تبیین موانع نیل به آنها و متقابلاً میل به سعادت ظنّی می‏پردازد، یعنی به شناخت شرور، زشتی‏ها و نقایص می‏پردازد. علم مدنی به تبیین راه و روش وجود و ایجاد هنجارها در انسان نیز می‏پردازد، بر این اساس، علم مدنی تبیین می‏كند كه لازم است افعال و سنت‏های فاضله در مدن و امت‏ها، بر اساس نظم و ترتیب توزیع و ترویج گردند؛ همچنین تبیین می‏كند كه در صورتی هنجارهای فاضله در مدینه مستقر خواهند شد كه در قسمت عمومی و مشتركات، به طور مشترك و همگانی مورد پذیرش و عمل قرار گیرند؛۱۴۴ ۳. علم مدنی، همین طور تبیین می‏كند كه ساختار مدینه و اجتماع مدنی بدون ریاست، تعادل نیافته و نهادینه و بهینه نمی‏شوند، یعنی این هنجارها به عنوان موارد و مفردات، اساساً جز با ریاست مدنی سازمان و صورت نمی‏گیرند، بنابراین علم مدنی تبیین می‏نماید كه به وسیله این نهاد مدنی، افعال و سنن، منش‏ها و روش‏ها و ملكات و اخلاق و نیز هنجارها در مدینه‏ها و امت‏ها تمكّن می‏یابند. همچنین علم مدنی به تبیین این مسأله می‏پردازد كه به وسیله ریاست، سعی و تلاش در جهت حفظ آن هنجارها و ملكات شده تا آنها زایل و ضایع نگردند.۱۴۵ در نتیجه تبیین، در نظریه علمی مدنی فارابی روشی است كه به بررسی موضوع‏های فوق می‏پردازد، مواردی كه ماهیتاً با سایر موضوع‏های علمی مدنی متفاوت هستند.
بنابراین فارابی در علم مدنی خویش در عین وحدت‏گرایی، معتقد به كثرت است، آن هم اولاً، در یك برخورد بنیادین، نظام‏مند و فراگیر و نه كثرت‏گرایی توده‏ای و ناهمگون؛ ثانیاً، هم در بینش یا شناخت و معرفت مدنی و علمی مدنی قایل به كثرت بوده، و هم معتقد به كثرت روش‏های مدنی و علمی مدنی است. وی همچنین مدعی تنوع دانش‏های مدنی و علمی مدنی و نیز تعدد منابع علمی مدنی است؛ ثالثاً، بنیاد و محور این گرایش علمی مدنی فارابی یعنی كثرت روش‏ها بر عقل‏گرایی وی استوار است، كما این‏كه كل‏گرایی و نظام‏گرایی وی اساس این گرایش او محسوب می‏شود. در عین حال، گرایش به كثرت در علم مدنی فارابی، خود ناشی از كل و كثرت‏نگری وی در باب پدیده مدنی و به ویژه انسان و اجتماع مدنی است؛ انسان مدنی شبكه‏ای عظیم و نظام‏وار از اعضا، قوا و فعالیت‏های علمی و عملی است؛ پدیده‏های مدنی كه متشكل از این انسان‏های مدنی بوده نیز هر كدام یك كل فراگیر با جهات و جنبه‏های عینی و علمی كثیر هستند. بدین ترتیب پدیده‏های انسانی و اجتماعی مدنی، دارای ابعاد، وجوه، مراتب متعدد و نیز جنبه‏ها و اجزا و عناصر متنوع هستند؛ مواردی كه در یك نظام علمی یا فرآیند نظام‏مند معرفتی قابل بررسی می‏باشند، این موضوع‏ها با منابع و روش‏های علمی متعددی، از وجوه گوناگون شناخته شده و كاربری می‏یابند. توجه به بنیاد این گرایش انسانی و اجتماعی مدنی و نظری عملی فارابی در علم مدنی اساسی است. راهبرد كثرت در وحدت و وحدت در كثرت در عرصه علمی مدنی از نگاه فارابی، لازمه تبیین درست و همه جانبه رهیافت وی در اعتقاد به كثرت در عرصه علمی مدنی موردنظر او است، یعنی لازمه كثرت در عین وحدت‏گرایی هم در منابع، هم در بینش و هم در روش‏های علمی مدنی بوده و سرانجام لازمه كثرت در وحدت در دانش یا داشته‏ها، داده‏ها و یافته‏های علمی مدنی اوست.پی‏نوشت‏ها
*۱. استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران.
۲. به ویژه بر اساس فصل پنجم احصاء العلوم فارابی و نیز كتاب الملّة.
۳. محمد الفارابی، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۶۴) فصل پنجم.
۴. محمد الفارابی، الآراء اهل المدینة الفاضلة، قدم له و علّق علیه نصری (بیروت:دار المشرق، الطبعة السادسة، ۱۹۹۱م) ص ۸ و ۴۷؛ همو، اندیشه‏های اهل مدینه فاضله، ترجمه سیدجعفر سجادی (تهران: انجمن حكمت فلسفه، ۱۳۵۸ و وزارت ارشاد، ۱۳۷۱) ص ۹۸.
۵. همو، اندیشه‏های اهل مدینه فاضله، به ترتیب، ص ۹۸ و زیرنویس ۲.
۶. همان.
۷. همان، ص ۴۸ و مترجم، ص ۹۸.
۸. همان.
۹. همان.
۱۰. همان.
۱۱. همان، زیرنویس ش (ب).
۱۲. همان.
۱۳. همان.
۱۴. محمد الفارابی، اندیشه اهل مدینه فاضله، ص ۹، ۹۸ و ص ۴۸ (مترجم، ص ۹۹).
۱۵. همان.
۱۶. محمد الفارابی، التعلیقات (حیدرآباد: دائرة المعارف، ۱۳۴۶ق) ص ۴ (ص ۴ - ۳ و ۱۱).
۱۷. همان.
۱۸. همان.
۱۹. همان.
۲۰. همان.
۲۱. همان.
۲۲. محمد خوارزمی، مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیو جم (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲) ص‏۸ - ۱۲۷.
۲۳. همان.
۲۴. محمد الفارابی، التنبیه علی سبیل السعاده، حققه جعفر آل یاسین (تهران: حكمت، ۱۳۷۱ / ۱۴۱۲ق و حیدرآباد: دائرة المعارف، ۱۳۴۶ق) ص ۷۶ - ۷۷.
۲۵. همان.
۲۶. همان.
۲۷. همان.
۲۸. همان.
۲۹. همان.
۳۰. همان.
۳۱. همان.
۳۲. نمود (Demonstration) نیز فنومن (Phenomen).
۳۳. محمد الفارابی، احصاء العلوم، فصل پنجم.
۳۴. محمد الفارابی، تلخیص نوامیس افلاطون، به نقل از: عبدالرحمن بدوی، افلاطون فی الاسلام (مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مك گیل كانادا و دانشگاه تهران، ۱۳۵۲ / ۱۹۷۴م) ص ۵۹.
۳۵. همان.
۳۶. همان.
۳۷. همان.
۳۸. محمد الفارابی، فی مسائل المتفرقه (حیدرآباد: دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۴۴ق) ص ۱۷ - ۱۶.
۳۹. همان.
۴۰. همان.
۴۱. همان.
۴۲. همان.
۴۳. محمد الفارابی، التعلیقات، ص ۱۴۱ یا ۱۵۱ مجموعه، و نیز ابن سینا، التعلیقات.
۴۴. همان.
۴۵. محمد الفارابی، فی مسائل المتفرقه، شماره ۲۹، ص ۱۶.
۴۶. كلیه آثار فارابی متضمن این حقیقت و این واقعیت است (به ویژه ر.ك: محمد الفارابی، الفصوص الحكم، تحقیق جعفر آل یاسین (قم: بیدار، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق و حیدرآباد: دائرة المعارف، ۱۳۴۵ق) و آراء اهل مدینه فاضله.
۴۷. به نظر می‏رسد اگر بتوان در علمی بودن نظریه‏ها، اولاً، اصل صدق علمی اعم از كشف و نمایش واقعیت (و ماهیت و حقیقت) پدیده و مطابقت آن با واقعیت را از سیر مطالعه و تحقیقات علمی و حتی از روش علمی و نیز منابع و داده‏ها و داشته‏های علمی تفكیك كنیم؛ ثانیاً، اصل را در علمیت به اثبات برای غیر و سایرین بگذاریم تا در ثبوت و حتی ثبات آن، در نتیجه بسیاری از مشكلاتی كه گریبانگیر علوم به ویژه علوم انسانی، اجتماعی و سیاسی است مرتفع می‏شود.
۴۸. محمد الفارابی، احصاء العلوم، ص ۴.
۴۹. همان.
۵۰. همان.
۵۱. همان.
۵۲. همان.
۵۳. همان.
۵۴. همان.
۵۵. همان.
۵۶. همان.
۵۷. محمد الفارابی، الجدل، تحقیق رفیق العجم (بیروت: دار المشرق، ۱۹۸۶م).
۵۸. بحث سنن اعم از الهی، طبیعی و انسانی، فردی و اجتماعی و مدنی از مباحث بسیار مهم در پی‏ریزی جامعه‏شناسی و حتی خود فلسفه مدنی و «علم مدنی» توسط امثال «ابن خلدون» و «فارابی» است.
۵۹. برای آشنایی كامل و جامع جهان‏بینی فلسفی عمومی فارابی ر.ك: ۱. السیاسة المدنیة، (تهران: الزهراء، ۱۳۶۶)؛ ۲.آراء اهل المدینة الفاضله، ص ۳۵ - ۱۱۷.
۶۰. برای آشنایی كامل با جهان‏بینی جامع و فلسفه مدنی و نیز «علم مدنی فارابی» ر.ك: ۱. السیاسة المدنیة، ص ۶۹ به بعد و مترجم، ص ۱۳۶ به بعد - ۲. آراء اهل المدینة الفاضله، ص ۱۱۷ به بعد و مترجم، ص‏۲۵۰ به بعد ۳. احصاء العلوم، به ویژه فصل پنجم، و كتاب الملة، تمامی كتاب؛ ۵. تحصیل السعادة؛ ۶. التنبیه علی سبیل السعادة؛ ۷. فصول منتزعه (مدنی).
۶۱. «فارابی» ضمن تأكید بر اصل غایت‏مداری، غایت‏مداری را برای پدیده‏های طبیعی، جبری و غیرآگاهانه دانسته است.
۶۲. البته مراد از عقل‏گرایی در این‏جا عقل استقلالی و عالی و مستقلات عقلی بوده كه به تعبیر «فارابی» از اوایل عقول و اولیات و معارف اولیه و به تعبیری از معقولات اولیه به معنای همان فطریات و مكنونات شروع می‏شود.
۶۳. كاربرد علم غیر از علم عملی است. فارابی همان گونه كه ملاحظه شده، از آن تعبیر به «فعل» در مقایسه با «عمل» می‏كند.
۶۴. محمد فارابی، موسیقی كبیر، ترجمه آذرتاش آذرنوش (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۷۵) و ترجمه ابوالفضل باخنده اسلام‏دوست (تهران: پارت، ۱۳۵۵) ص ۳۶ - ۴۲.
۶۵. همان.
۶۶. محمد الفارابی، الجمع بین رأیی الحكیمین، ص ۸۷ به بعد.
۶۷. همان.
۶۸. همان.
۶۹. همان.
۷۰. همان.
۷۱. همان.
۷۲. همان.
۷۳. همان.
۷۴. همان.
۷۵. همان.
۷۶. همان.
۷۷. همان.
۷۸. همان.
۷۹. همان.
۸۰. همان.
۸۱. همان.
۸۲. همان.
۸۳. همان.
۸۴. همان.
۸۵. محمد الفارابی، رساله النجوم، تحقیق جعفر آل یاسین (تهران: حكمت، بی‏تا).
۸۶. محمد الفارابی، موسیقی كبیر، ص ۳۶ - ۴۲.
۸۷. همان.
۸۸. همان.
۸۹. همان.
۹۰. همان.
۹۱. همان.
۹۲. همان.
۹۳. همان.
۹۴. همان.
۹۵. همان.
۹۶. محمد الفارابی، تلخیص النوامیس (در: عبدالرحمن بدوی، افلاطون فی الاسلام، تهران: دانشگاه تهران و مك گیل كانادا، ۱۳۵۳ / ۱۹۷۴) ص ۳۴ و نیز به نقل از: واژه‏نامه فلسفی، ص ۴۸.
۹۷. همان.
۹۸. همو، النجوم، ص ۸۰.
۹۹. همو، الجمع بین رأیی الحكیمین، ص ۹۸.
۱۰۰. همان.
۱۰۱. همان.
۱۰۲. همان.
۱۰۳. همان.
۱۰۴. جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر دره‏بیدی (تهران: حكمت، ۱۳۶۶) ص ۲۱۰.
۱۰۵. همان.
۱۰۶. همان.
۱۰۷. همان.
۱۰۸. محمد الفارابی، احصاء العلوم، الفصل الخامس، العلم المدنی؛ همو، الملة.
۱۰۹. همان، ص ۲۱۱.
۱۱۰. همان، البته به جای تعلیل همان درست‏تر است كه بگوییم تحلیل یا توضیح یا پیش‏بینی، چرا كه در این جا شناخت عوامل عینی و علمی منظور نظر است نه علل و مبادی وجودی و فلسفی آن.
۱۱۱. محمد الفارابی، الجمع بین رأیی الحكیمین، ص ۹۸.
۱۱۲. محمد الفارابی، الجدل، ص ۳۲.
۱۱۳. همان.
۱۱۴. ساختار كلی این همگرایی و همبستگی متقابل دو یا چند جانبه عین - ذهن - «علم مدنی»، در یك فرآیند تكاملی و اهم اجزا، عناصر، مراتب و فراگردهای داخلی هر كدام از آنها مطرح است.
۱۱۵. احصاء العلوم، فصل پنجم، یا سیاست سنجی و ارزیابی سیاسی.
۱۱۶. همان؛ تحصیل السعاده.
۱۱۷. محمد الفارابی، احصاء العلوم (م - ۶۴/ح - ۷۱۰)، مترجم به «بحث»، «یاد كردن» و «بیان كردن» ترجمه كرده است.
۱۱۸. همان.
۱۱۹. همان.
۱۲۰. همان.
۱۲۱. همو، كتاب الملة، ص ۳ - ۵۲؛ همو، الرد علی جالینوس (در: عبدالرحمن بدوی، وسائل فلسفیه للفارابی، بی‏جا: دار الاندلس، بی‏تا) ص ۳۸.
۱۲۲. همان.
۱۲۳. همان.
۱۲۴. همان.
۱۲۵. جمیل صلیبا، پیشین، ص ۳۵۶.
۱۲۶. مترجم احصاء العلوم به «طبقه‏بندی» ترجمه كرده است.
۱۲۷. همان، مترجم به «بازشناسی» ترجمه كرده است.
۱۲۸. محمد الفارابی، كتاب الملة، ص ۵۴؛ همو، التنبیه علی سبیل السعاده، ص ۷۵.
۱۲۹. همو، التنبیه علی سبیل السعادة، ص ۷۴ و ۷۷ - ۷۳، ۷۲ و ۷۳.
۱۳۰. همان.
۱۳۱. همان.
۱۳۲. همان.
۱۳۳. همان.
۱۳۴. حسن عمید، فرهنگ فارسی، ماده «تبیین»، ص ۳۶۷.
۱۳۵. حسن مصطفوی، ج ۱، ص ۳۴۷.
۱۳۶. همان.
۱۳۷. همان.
۱۳۸. همان.
۱۳۹. همان.
۱۴۰. همان.
۱۴۱. همان.
۱۴۲. همان.
۱۴۳. محمد الفارابی، احصاء العلوم، مترجم به «می‏گوید» و «بیان می‏دارد» ترجمه كرده است.
۱۴۴. همان.
۱۴۵. همان.

نویسنده:علیرضا صدرا*
منبع : خبرگزاری فارس