جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


غزلهایی نویافته از حافظ مکتوب در زمان حیات او (؟)


غزلهایی نویافته از حافظ مکتوب در زمان حیات او (؟)
در بهمن ماه امسال (۱۳۸۷ ش) رسانه‌های ایران و بعضی رسانه‌های فارسی زبان خارجی، به شنوندگان، به ویژه دوستداران شعر حافظ، و خصوصاً حافظ‌پژوهان، با شور و شوق و شتاب مژده‌ای دادند به این شرح که <دیوان> نویافته‌ای از اشعار حافظ که در زمان حیات او نوشته شده، با جست و جوی پژوهنده‌ای به نام آقای علی فردوسی، در کتابخانه بادلیان کشف و به همت ایشان تصحیح و از سوی نشر دیبایه در تهران منتشر شده است. ‌سپس در هفتم همان ماه، جشن رونمایی از آن با شرکت جمعی از ادبا، حافظ‌پژوهان، هنرمندان، ناشر و دکتر حسن انوری - ادیب، فرهنگ‌نگار،‌ و حافظ پژوه و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی - به خیر و خوشی در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد.
در فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم، در فرصت پیش از دستور یکی از جلسات، طبعاً بحث از این کشف مهم به میان آمد. نخستین سخنی که درباره این اثر گفته شد، این بود که فقط ۴۹ غزل، و یک بیت [که در غزلی از غزلها هم آمده] در بردارد.
سخن دوم درباره تاریخ کتابت بود که گفته شد کاتب در قطعه شعری چنین آورده است: <... در سنه اثنی و تسعین بود از هجر نبی/ در محرم این محرر شد به رسم یادگار.>‌
سومین پرسش این بود که <اثنی و تسعین> یعنی ۹۲ از کجا معلوم است که ۷۹۲ ق (آخرین سال حیات حافظ) بوده باشد و نه ۸۹۲ ؟ بعضی از دوستان که اثر را دیده بودند، گفتند در بالای اغلب غزلها، عنوان یا عبارات دعائیه حاکی از حیات حافظ دارد؛ مانند: <و له سلمه الله تعالی> [و از اوست خدای تعالی تندرستش بدارد]، یا: <و له دام توفیقه> [و از اوست توفیقش پاینده باد]، یا: <و له طاب وقته> [و از اوست که وقتش خوش باد] و نظایر اینها.‌
بحث دیگری که پیش آمد، درباره دگرسانی‌ها و دگرخوانی‌ها بود که به عنوان نمونه: با مدعی بگویید احوال عشق و مستی/ تا بی‌خبر نمیرد در درد خودپرستی، را یکی از همکاران خواندند و بحث در گرفت که هم روایتاً درست نیست و هم درایتاً و با شأن منفی <مدعی> در شعر حافظ، همخوانی ندارد، و مگر می‌شود بیش از هفتاد/ هشتاد نسخه خطی، از ده - پانزده سال پس از وفات حافظ، تا پایان یک قرن بعد از او (اواخر قرن نهم) اجماعا اشتباه نوشته باشند؟ و بنده گفتم <مدعی> از <پیران جاهل> و محتسب و شحنه، و <بلکه از یرغوی دیوان نیز هم> در شعر حافظ مکروه‌تر و منفی‌تر است و می‌گوید:‌
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست ‌
احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است؟
و چند مورد دیگر که در جای خود مشروحاً، در همین مقاله به آن خواهم پرداخت.
باری، بحثها داشت گرم می‌شد و بالا می‌گرفت که رئیس‌ دانشور فرهنگستان، استاد دکتر غلامعلی حداد عادل، با مدیریت ملایم خود این گونه به آن سرانجام دادند که گفتند: <دوستان، اغلب شما که هنوز نسخه‌ای از اثر را ندارید و ندیده‌اید، از دبیر محترم فرهنگستان درخواست دارم که به تعداد همه اعضا نسخه تهیه کنند تا به دقت مطالعه و ملاحظه کنید و اگر بحثی لازم بود، باز در فرصت پیش از دستور جلسه بعد صحبت می‌کنیم.>‌
چنین بود که دو هفته بعد نسخه‌ای از این اثر ارزشمند - که البته نیاز به ارزشیابی دارد - به دستم رسید، و چند روزی با اشتیاق و انتقاد آن را در مطالعه گرفتم، در حاشیه بسیاری از صفحات یادداشتی نوشتم تا برای نگارش نقد و نظر به کار آید. ‌
● معرفی اجمالی اثر
۱) بر روی جلد و صفحه عنوان این نسخه چنین آمده است: <غزل‌های حافظ، نخستین نسخه یافت شده از زمان حیات شاعر در ۷۹۱ - ۷۹۲ هجری قمری. گردآوری علامرندی، به کوشش علی فردوسی> [و این نام را، برخلاف عرف کتاب و کتابداری، دو بار، یک بار با مرکب سفید و یک بار با مرکب سیاه نوشته‌اند، حال آنکه بر روی جلد، و به درستی فقط یک بار آمده است]، نشر دیبایه، ۱۳۸۷.
از ۲۱۴ صفحه کتاب، ۶۰ صفحه اول مقدمه کاشف و مصحح این متن است. متن، در واقع دوگونه است. در صفحات زوج (دست راست) تصویر یا چاپ عکسی غزلها آمده، و در صفحات فرد مقابل آنها چاپ حروفی امروزین آنها. هر غزل با نسخه خانلری و نسخه بدلهای ۱۳ گانه آن مقابله شده، و در ذیل آن چند بخش (در همه صفحات و ذیل همه ۴۹ غزل، به یکسان) ۱) شماره غزل در دیوان مصحح خانلری۲‌) ترتیب غزلها (یعنی ابیات) در دیوان مصحح خانلری ۳) اختلاف‌ها ۴) ملاحظات (که مثلا ضبط‌های علاء مرندی در کدام نسخه بدل(های) خانلری آمده/ نیامده است)‌.
مصحح‌ گرامی، آقای علی فردوسی، در مقدمه مبسوط و پر اطلاع خود از جمله چنین آورده است: <در کتابخانه بادلیان(‌‌Bodleian) دانشگاه آکسفورد، جنگ شعری است به شناسه ‌‌(۲۴(‌‌‌MS.E.D.Clarke Or. به قلم شخصی به نام علا [یا علاء؟] مرندی، یکی از همعصران حافظ، که از جمله شامل چهل و نه غزل و یک تک‌بیت از این شاعر بزرگ است. این غزل‌ها، همگی (شاید به استثنای پنج غزل) در هنگام حیات شاعر به ثبت رسیده‌اند....> (مقدمه، ص۱۵).‌
همچنین نوشته است: <علاوه بر اشعار علا، شعرهایی از سرایندگان زیر در این بیاض گردآوری شده‌اند: رشیدالدین وطواط، سیف باخرزی، مهستی، سلمان ساوجی، عمیدالملک، کمال‌الدین اسماعیل، سعدی، همام، اوحدی مراغه‌ای، نزاری قهستانی، شاه شجاع، سلطان احمد جلایر، جلال‌الدین عضد یزدی و حافظ شیرازی... حافظ و جلال عضد یزدی با شمار برابری از شعرها (پنجاه غزل و فرد از هر یک که می‌تواند حاکی از عامدانه بودن شمار آنها باشد)، بخش عمده‌ی این شعرها را تشکیل می‌دهند. (اندکی بیش از ۵۰ درصد)....> (مقدمه، ص ۲۵)‌
همچنین:<... از آنجا که این دفتر در سال ۱۸۰۹ میلادی به همراه سایر آثار مجموعه‌ ای.دی.کلارک... (وفات ۱۸۲۲) توسط کتابخانه بادلیان کسب شده است، قدمت آن به زمانی پیش از آن، و در واقع به زمانی پیش از گردآوری دستنوشته‌ها در سال‌های ۱۷۹۹ تا ۱۸۰۲ میلادی باز می‌گردد. به این حساب این دستنوشته، که بر کاغذهای دست‌ساز سنتی چند صد ساله نوشته شده است، بیش از دویست سال است که در محلی امن و به دور از تعرض نسخه‌سازان و نسخه‌برداران نگهداری می‌شود؛ یعنی بسا پیشتر از آنکه چنین دستنوشته‌هائی به ورطه سوداگری نسخه‌بازی و نسخه‌بازان عصر سرمایه‌داری کشیده شوند. این نکته نیز می‌تواند حائز اهمیت باشد که دفتر نه به عنوان دیوان حافظ، بلکه دفتری از اشعار پراکنده، سرهم شده است و بنابراین حتی در زمانه خود نیز نمی‌توانسته به عنوان دیوانی از حافظ عرض‌اندام کند. (مقدمه، ص ۱۵، انتخاب حروف سیاه در چند سطر اخیر از نگارنده این سطور است.)
هنوز وارد نقد و نظر نشده، جای این پرسش و گلایه از مصحح ارجمند، آقای علی فردوسی هست که مخصوصاً با توجه به بخش اخیر سخنانی که از ایشان هم‌اکنون نقل کردیم، چرا نام این جُنگ ناقص و ناتمام را غزلهای حافظ، و نخستین نسخه یافت‌ شده از زمان حیات شاعر نهاده‌اند، که از حقیقت و واقعیت دور است؟ این تعداد غزلها، با هر درجه از صدق و صحت ادبی و تاریخی، درست یک دهم غزلهای حافظ است که در اغلب دیوانهای انتقادی عصر جدید، تعداد کل آنها پیرامون ۴۹۰ تا ۵۰۰ غزل است. آیا زبان فارسی دقت دلخواه ایشان را نداشته که بر وفق واقع بر روی جلد و صفحه عنوان بیاورند: غزلهایی از حافظ؟ زیرا <غزلهای حافظ> برای هرکس، کل غزلیات او را متبادر می‌کند. ‌
● تأملی درباره صحت صدور و تاریخ این جنگ
دلایلی که کاشف و مصحح محترم در پذیرش و پذیراندن صحت کتابت این ۴۹ غزل و یک بیت تکراری در جای جای مقدمه خود آورده‌اند، از این قرار است:
۱) قول علا مرندی در پایان قطعه‌ای که پیشتر نقل کردیم (مقدمه، ص ۱۷) .مصحح پس از نقل این قطعه چنین نوشته است: <حذف صدگان از تاریخ، در این روزگار رایج بود.> سپس در پانویس از ظفرنامه شامی، نقلی حاکی از این رسم (حذف صدگان) به میان می‌آورد. و نیز به شیرازنامه معین‌الدین زرکوب ارجاع می‌دهد.
در نقد و پاسخ این قول باید گفت: حذف صدگان نه رسم آن روزگار، بلکه کمابیش همیشگی بوده است؛ چنان که در این زمانه هم می‌نویسیم: ۸۷ و مرادمان ۱۳۸۷ است. این یعنی آوردن سال ۹۲ در شعر مرندی کارگشا و فصل‌الخطاب نیست. مصحح برای تایید این مساله دلیل وجیهی آورده‌اند و آن این است: <با این تصریح، و بنا بر شواهد دیگر در متن، در صحت این تاریخ تردیدی جایز نیست. به همان‌گونه که خواهیم دید ذکر نام حافظ به همراه ادعیه‌ای که بر زنده بودن او دلالت می‌کند، حاکی از آن است که شاعر شیرازی حداقل تا زمانی در نخستین ماه سال ۷۹۲ هجری در قید حیات بوده است...> (مقدمه، ص۱۹).
‌اما این دلیل هم با یک واقعیت و دو - سه احتمال به شدت خدشه می‌پذیرد. واقعیت - که آقای فردوسی هم به آن اشاره کرده است - این است که ۶ مورد در جای جای این جنگ، یعنی در بالای شش غزل از غزل‌های حافظ، در همان‌جا که جملات دعائیه حاکی از حیات حافظ را آورده، (یعنی در بالای غزل) جملات آمرزش طلبانه حاکی از درگذشته بودن/ وفات حافظ نوشته شده است.‌این عبارات کوتاه آمرزش‌خواهانه دو ویژگی دارد:
الف) برعکس جملات دعائیه حاکی از حیات حافظ، بی‌مهرانه است. دو مورد آن: <و از اوست خدا از سیئاتش بگذرد>، و در مورد دیگر <و از اوست خداوند از لغزشهایش در گذرد.> حال آنکه جملات دعائیه مهرآمیز فراوان است؛ مانند رضوان‌الله علیه، رحمه الله علیه، اعلی الله مقامه، قدس‌سره‌الشریف، طاب‌ثراه و دهها مورد دیگر. اینها و اشتباهاتی که کاتب/ علا مرندی در جملات دعائیه حاکی از حیات، مرتکب شده و نیز اشتباهات رونویسی نشان می‌دهد که ادبیت و عربیت پیشرفته‌ای نداشته است و بیش از ۹۰ درصد کاتبان نسخه‌های خطی همین گونه‌اند. (نمونه‌هایی از سهوها و ندانم‌کاری‌های او نقل خواهد شد).
ب) دیگر و مهمتر اینکه چنین نیست که کاتب به کتابت این شعر و تدوین این جنگ اشتغال داشته، و سپس حافظ در می‌گذرد، و او ناگزیر می‌شود که جملات دعائیه آمرزش‌خواهانه حاکی از وفات او بیاورد. اگر واقع امر چنین بود، می‌بایست ۶ غزل آخری این وصف را داشته باشد. حال آنکه این ۶ عبارت در بالای غزلهای شماره ۳۱، ۳۵، ۴۰، ۴۱، ۴۳ و ۴۵ و لابه‌لای آنها جملات دعائیه حاکی از حیات حافظ آمده است. این معضل و معما را چگونه باید فهم یا توجیه کرد؟‌
مصحح به این نکته واقف بوده که در بحث از <ترکیب عنوانها> پس از اشاره به عنوانهای حاکی از حیات حافظ می‌نویسد: <... و در ۳ مورد با عنوان طاب لقاء‌ه خواهان دیدارهای خوشتر او می‌شود؛ و در ۶ مورد هم برای او از درگاه خداوند طلب مغفرت و آمرزش دارد. این ترکیب‌ها، به جز ۶ مورد آمرزش‌خواهی همگی به صراحت از حافظ به عنوان شخصی زنده یاد می‌کنند.> (مقدمه، ص۳۲).
پس هم واقف بوده و هم به آنها تصریح کرده است. حال آنکه از این مساله (حتی اگر نامش را قرینه و اماره بگذاریم) نباید و نمی‌توان آسان و بدون مسئولیت پاسخگویی گذشت. سه احتمال یا وجه احتمالی متصور است:‌
الف) بخشی یا اغلب غزلها (در حدود ۴۰ مورد، چون بی‌عنوان هم هست) در زمان حیات حافظ نوشته شده، و آن ۶ مورد در زمان وفات او؛ اما به شرحی که گذشت، این احتمال منتفی است. ‌
ب) همه در زمان حیات حافظ نوشته شده باشد. این هم منتفی است. به دلیل اینکه دست کم شش مورد برخلاف این احتمال است.
پ) همه در زمان، یعنی پس از وفات او نوشته شده باشد. این وجه منطقا ممکن است؛ اما در حدود ۴۰ جمله دعائیه حاکی از حیات حافظ را چگونه باید توجیه کرد؟ توجیهش این است که به شهادت همین جنگ او همه یا اغلب شعرهای حافظ را به صورت مکتوب (اعم از مدون یا غیرمدون) در اختیار داشته است؛ زیرا غزلهایی با قافیه الف (ساقی به نور باده برافروز جام ما) تا قافیه <ی> (<بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی> و <با مدعی بگویید احوال عشق و مستی>) در آن هست و اگرچه حافظ الفبایی شعر نمی‌گفته، ولی از قدیم لااقل از قرن هفتم به شهادت کلیات غزل‌های مولانا و کلیات سعدی که بیستون بر آن مقدمه و فهرست نوشته و مرتبش کرده و چندین و چند نسخه خطی یا چاپ عکسی که از حافظ در دست است، در همه یا اغلب آنها غزلها با قافیه، یعنی بر مبنای حروف قافیه، از هم مجزا و مرتب بوده است. و الفبایی کردن، مساله جدیدی نیست از قرنها پیش از روزگار حافظ، فرهنگ‌نویسان این کار را انجام می‌داده‌اند. ‌
آری، او از اشعار مکتوبی که در اختیار داشته، با دانش محدودش (چه در شعر، چه در شعرشناسی، چه در شناخت شعر حافظ، چه در ارتکاب انواع سهوالقلم‌ها که لااقل نمونه‌ای یاد خواهد شد) به طرزی ماشینی، و حتی‌المقدور بدون دخل و تصرف عامدانه یا عالمانه، رونویس کرده است؛ لذا وقتی یعنی در مواردی که منبع (متن یا متن‌های منقول عنه) او <و له سلمه‌الله تعالی> و <و له طاب وقته> داشته، امانتدارانه همان را در بالای غزل می‌نوشته و در مواردی هم که <و له تجاوزالله عن سیئاته>، یا <و له تجاوزالله عن هفواته> و ۴ مورد دیگر حاکی از درگذشت یا در گذشته بودن حافظ داشته، آنها را هم بدون دخل و تصرف می‌نوشته است. پس صدگان قبل از ۹۲ به جای ۷ عدد ۸ بوده است. اینها اگرچه احتمالی است، ولی لااقل دو معضل را حل می‌کند: الف) مساله جملات دعائیه حاکی از وفات را، ب) یکی دیگر هم تا حدودی مساله صدگان را. نیز جای این احتمال هست که شرح حال یا ردپایی از زندگی و تاریخ حیات علاء مرندی پیدا شود که به نحو قاطع‌تری مجهول <صدگان> را حل کند. ‌
۳‌) اما هنوز دو دلیل و در واقع قرینه و اماره هم به نفع قدمت قرن هشتمی این مجموعه از غزلها در مقدمه آقای فردوسی (کاشف ومصحح غزل‌های نویافته) دیده می‌شود.
دو مورد که یاد و بررسی شد. مورد سوم این است که همه شاعرانی که از آنها شعر یا اشعاری در این جنگ/ بیاض نقل شده، یا مقدم بر حافظ یا معاصر با او هستند (و نام آنها را پیشتر یاد کردیم)؛ اما این قرینه هم وجاهت منطقی و حتی عملی و تجربی ندارد؛ زیرا در همه اعصار پس از حافظ، حتی امروز هم ممکن است و ممکن بوده است که کسی مجموعه‌ای از اشعار از فی‌المثل رودکی تا حافظ فراهم و کتابت کند. این به تنهایی دلیل آن نمی‌شود که کاتب معاصر حافظ بوده باشد.
● خط پژوهی
۴) قرینه دیگر تکیه بر قدیم‌ نمایی خط کاتب است. در این باره در مقدمه چنین آمده است: <از آنجا که تصویر برخی از صفحه‌های کلیدی دفتر، و تمامی غزلهای حافظ این مجموعه به صورت اصلی در این کتاب به چاپ می‌رسند، ضرورتی برای توصیف ویژگیهای نگارشی آن نمی‌بینم. همین اندازه، به نقل از برادرم محمدرضا فردوسی، خوشنویس و محقق در فن و تاریخ خوشنویسی که به خواهش من نمونه‌هایی از خط این دفتر را، بی‌آنکه از متن و تاریخ احتمالی آن کوچکترین اطلاعی داشته باشد، با دقت بررسی کرده است، بگویم سرتاسر دفتر، به جز دو سه سطری که ذکر آن رفت، به قلمی نوشته شده است که می‌توان آن را پیشا - نستعلیق یا نستعلیق ابتدایی خواند...> (ص ۱۶).
این جانب هم قضاوت خود را معلق نگه داشتم و از دو تن از بزرگان فن نظر خواستم. نخست استاد گرانمایه و حافظ پژوه و نسخه‌شناس و محقق خط فارسی، آقای دکتر سلیم نیساری که عمری بیش از ۵۰ سال با بیش از پنجاه نسخه قرن نهمی (از ۸۰۷ تا پایان آن قرن) کلمه به کلمه انس و در آنها و از جمله در اختصاصات خط تحقیق و تفحص داشته‌اند، که گفتند چند ضبط کلیدی را برای آزمون قدمت خط نسخه‌ها دارند، و نیز ویژگیهای نقطه‌های بعضی حروف و کلمات را به اثر مورد بحث اطلاق کرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که اثر به احتمال بسیار متعلق به قرن نهم (با صدگان ۸) است. پاسخی مشابه با این را استاد نسخه‌پژوه و خط شناس دیگر جناب میرنجیب مایل هروی پس از ملاحظه همه جانبه این اثر، به بنده اعلام داشتند.
آنچه مسلم است، این خط، خط <نستعلیق ابتدایی> یا <پیشانستعلیق> نیست؛ خطی است پخته و پرورده، اگرچه در عین خوانایی، خوش و هنری نیست. این قول مصحح هم درباره خط و کتابت کاتب (علا مرندی) خواندنی است: <فکر نمی‌کنم ناسپاسی باشد اگر بگوئیم که علا شاعر کم‌مایه‌ای است. من قضاوت در خوشنویسی او را به عهده اهل فن می‌گذارم که او را خطاطی چیره‌دست می‌یابند...> (مقدمه، ص ۲۴) به این داوری ناخواسته ایشان درباره خوشنویسی کاتب دو ایراد وارد است:‌
۱‌) <اگر قضاوت در این باره را به عهده اهل فن می‌گذارند، دیگر چرا قضاوت می‌کنند و با تلقین و القا به اهل فن می‌گویند یا پیش‌بینی می‌کنند که <او را خطاطی چیره‌دست می‌یابند>؟
۲‌) کسی که نستعلیق ابتدائی یا پیشا نستعلیق می‌نویسد، چگونه در شیوه‌ای که خود ابتدایی است و کاتب هم استاد این خط یا هر خط اهم از پیشرفته یا پیش نرفته نیست، می‌تواند خطاط برجسته‌ای باشد؟!
● خطاهای کتابتی ‌
کاتب/ علامرندی که دیگر کم‌کم با کار و کردار و شخصیت او کما بیش آشناتر شده‌ایم، در نگارش یعنی بازنویسی/رونویسی این ۴۹ غزل سهوهای متعدد و آشکار مانند آوردن مصرعهای بی‌‌معنی و ارتکاب اختلال وزن و پس و پیش نوشتن کلمات و تکرار بی‌فاصله یک غزل و نظایر آن بارها مرتکب شده است، و مصحح کوشا با آنکه هر غزل را بیت به بیت و بلکه کلمه به کلمه با نسخه اصیل خانلری و نسخه‌های بدیل آن (جمعا ۱۳ نسخه) مقابله کرده و سنجیده، فقط به دو مورد از سهوها به نحوی که خود از سهو خالی نیست، اشاره کرده و گویی بقیه را یا متوجه نشده، یا از مقوله اختلاف معنی‌دار ضبط یا ضبط‌های معنی‌دار و بی‌اشکال انگاشته است. اینک به سهوهای کتابتی کاتب، در حدی که به آنها برخورده‌ام، بدون ادعای استقصای تام و بدون آمیختن آنها با مقوله مهم دگرسانی‌ها و دگرخوانی‌ها، اشاره می‌کنم.
۱) منت سدره طوبی ز پی سایه مکش (غزل ۳). بدون مراجعه به ضبط خانلری یا نسخه‌های تصحیحی معتبری چون قزوینی ---- غنی، سایه، و نیساری، با درایت الشعر معلوم است که <سدره طوبی> یک واو در میان کم دارد. مصحح محترم به جای آنکه به شیوه مرضیه خود این کمبود و سهو را با آوردن مصراع از نسخه خانلری معلوم بدارد، در متن یک واو درون قلاب افزوده است: منت سدره [و] طوبی...
۲) وین خانه را قیاس اساس حباب کن (غزل۵). پیداست که یک <از> قبل از حباب کمبود دارد. باز مصحح در متن حروفنگاری شده صفحه مقابل، این <از> را داخل قلاب آورده است: وین خانه را قیاس اساس [از] حباب کن.
۳) بگرفت همچو لاله دلم در هوای سرو/ طوبی نهال قد صنوبر خرام ما (غزل۶). مصحح در حاشیه در بخش اختلافها آورده است که: خانلری این بیت را ندارد. حق با خانلری است که این بیت را ندارد؛ زیرا اولا مصراع دوم معنای روشن و حتی تاریکی ندارد. ثانیاً دو مصراع با هم ربط ندارند.
۴) با مدعی بگویید احوال عشق و مستی/ تا بی‌خبر نمی‌رد در درد خودپرستی. اول اینکه کاتب <نمیرد> را به صورت <نمی‌رد> نوشته است؛ دوم آنکه این خرق اجماع بیش از ۷۰ نسخه خطی قرن نهمی (با صدگان ۸) را نمی‌توان توطئه آن همه کاتب برای برعکس نوشتن این بیت تصور کرد.سوم آنکه، در اوایل این مقاله هم اشاره شد که <مدعی> به نحو مطلق منفی‌ترین آدم در شعر حافظ است. به این بیتهای حافظ توجه فرمایید:
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
□□□
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است؟
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است؟
□□□
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت
ساقی بیار باده و با مدعی بگوی
انکار ما مکن که چنین جام‌جم نداشت
□□□
حافظ ببر تو گوی سعادت که مدعی ‌
هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت‌
□□□
هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم‌
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش
کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
□□□
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
و ۵ - ۶ بیت دیگر، نیز به صورت مدعیان همچنان با شخصیت منفی در شعر حافظ هست. با این نفی و انکارهای صریح حافظ در حق مدعی، چگونه ممکن است ناگهان حافظ مدعی را لازم الرعایه بداند و به یارانش سفارش کند که با این مدعی کذایی - که اگر در شعر حافظ مجهول‌الهویه است، ولی بالصراحه معلوم الحال است - اسرار یا احوال عشق و مستی را بگویید؟ حافظ باید با چه زبانی و بیانی فریاد بزند که مدعی جزو اعداست، و وقتی که بخواهد سر از رازی در آورد دست غیب بر سینه او که نامحرم است، می‌زند و اگر فهم سخن نکند، حافظ به او می‌گوید: <سرو خشت!> و در قبال حافظ و هنرمندان دیگر، هیچ هنری ندارد و حتی از بی‌هنری خود هم خبر ندارد و الی آخر، که در شعر فصیح حافظ آمده است.
حال چه اتفاقی افتاده است که حافظ ناگهان باید روش و نگرشش را درباره و در برابر مدعی تغییر دهد و به خود و دیگران با صراحت (فعل امر و سپس نفی) توصیه کند که باید احوال یا اسرار عشق و مستی را با او گفت؟ البته حافظ اهل مداراست؛ ولی هیچ وقت از اصول عدول نمی‌کند. زاهد ظاهرپرست ریایی و محتسب و شحنه و پیران جاهل هم آماج طعن و طنز حافظ هستند.
در اینجا جای بسی شگفتی است که آقای علی فردوسی به این گمان که این قرائت/ کتابت خارق‌ اجماع راهی به دهی می‌برد، به قول حافظ <صنعت بسیار در عبارت> کرده و کوشیده‌اند برای آن (بگویید/ نمیرد، در برابر نگویید/ بمیرد) معنایی دست و پا کنند و البته توفیقی نیافته‌اند. (برای تفصیل نگاه کنید به مقدمه اثر، صفحات ۵۷ و ۵۸). دهها بیت هم از حافظ هست حاکی از اینکه راز را باید از نا اهل پوشاند و با اهل در میان گذاشت، که مجال نقل آنها هم نیست. (علاقه‌مندان می‌توانند به فرهنگ واژه نمای حافظ ، اثر خانم مهین‌دخت صدیقیان، یا این راه بی‌نهایت، اثر آقای بهرام اشتری مراجعه کنند)‌
۵‌) بود که باز نپرسد گنه ز خلق کریم/ که از سوال بگردیم و از جواب خجل (غزل ۱۴). <که از سوال بگردیم> نادرست است. ضبط خانلری و همه نسخ تصحیحی معتبر: <که از سوال ملولیم> اهل فن به اندک تاملی در می‌یابند که کاتب <ملولیم> را که در منبع نقل او خوانا و واضح نوشته نشده بوده، <بگردیم> خوانده و نوشته است و توجه به معنا/ بی‌معنایی <بگردیم> نداشته است.
۶) حجاب ظلمت از آن جست آب خضر که گشت/ ز طبع حافظ و وز شعر همچو آب خجل (غزل ۱۴). مصحح توجه به غرابت آمدن دو واو پشت سرهم نکرده، لذا ضبط خانلری را در پای صفحه به دست نداده، که ضبط او مانند تمامی طبع‌های انتقادی حافظ چنین است: ز طبع حافظ و این شعر همچو آب خجل.
۷) خرقه‌پوشان دگر مست گذشتند گذشت (غزل ۲۱). مصحح، سهو کاتب را دریافته و بر وفق تصحیح خانلری: خرقه‌پوشان دگر مست گذشتند [و] گذشت، یک واو در قلاب آورده است؛ اما این عدول از روش است.
قاعدتاً باید با آوردن ضبط درست خانلری، نادرستی کتابت مرندی را گزارش می‌کردند؛ اما یک واو کمبودی دیگر در همین غزل را نه در قلاب آورده‌اند، و نه اختلاف آن را با خانلری گزارش کرده‌اند که این مورد است.
۸) شد که باز آید بیچاره گرفتار بماند، که واو قبل از کلمه <بیچاره> رفع سکته می‌کند. هرچند ممکن است بگویند این سکته رواست. آری، ولی مرجوح است، نه راجح. ضبط خانلری: شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند.
۹) صراحی خون دل بربط خروشان (غزل ۲۳) که درستش طبعاً: صراحی خون دل و بربط خروشان، است؛ اما باز مصحح به جای گزارش نتیجه مقابله، میان‌بر زده و واو را در قلاب آورده است. ‌
۱۰‌) صراحی و حریفی گرت به چنگ افتد (غزل ۲۵). مصحح در روایت تصحیح شده حروفی، به اختلال وزن و معنا پی برده، و این بار بدون استفاده از قلاب، کلمه <ای> را پس از صراحی آورده است.
ممکن است ایشان یا دیگران بگویند چون زیر حرف <ی> در کلمه صراحی دو نقطه آمده، پس باید آن را <صراحیی / صراحی‌ای> خواند؛ اما این ایراد دو پاسخ دارد: الف) کاتب در این کتابت در زیر بیش از ۹۸ درصد <ی‌>ها دو نقطه گذاشته است. بدون اینکه این دو نقطه معنایی افاده کند و مثلا یای مجهول از معروف یا نکره از معرفه را ممتاز گرداند. ب) پاسخ دوم اینکه چرا جای دور برویم، در همین غزل در بیست چهارم بار دیگر کلمه <صراحی> با دو نقطه تحت‌الیاء به کار رفته است: که همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است. یعنی درست با همان املاء؛ پس دو گونه خوانده نمی‌شود.
۱۱) می‌خور که شیح و حافظ مفتی و مستقی (غزل ۲۶). به قول قدما: بنامیزد (به نام ایزد، ماشاءالله که) کتاب این مصرع سه اشکال دارد:
الف) شیخ که در متن اصلی بدون نقطه است، در متن تصحیح شده هم به همان صورت <شیح> (با حای حطی) آمده است؛
ب) بین حافظ/ مفتی حرف واو نیامده، اما در روایت حروفی این واو بدون استفاده از قلاب و هیچ گزارشی از مقابله، به صورت <حافظ و مفتی> آمده است؛
پ) و سوم کلمه نوظهور <مستقی> در پایان مصرع است.
از شدت وسواس به کتب لغت مراجعه کردم. این کلمه در لغتنامه دهخدا وارد شده است: <مستقی (عربی، صفت) نعت‌ فاعلی از استقاء. بر کشنده و آبکش.> که هیچ دخلی به معنای مصرع ندارد. ضبط خانلری و تصحیح‌های معتبر دیگر (قزوینی --- غنی، سایه و نیساری): می‌ خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب، است. ‌
۱۲‌) کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب/ تا عروسان سر زلف سخن شانه زدند (غزل ۳۳). بحث بر سر مصرع دوم است. شک نیست که به این صورت مغشوش است و معنایی نمی‌دهد، تا به آنجا که خود کاتب هم پس از نوشتن متوجه آن شده است.
برای چاره‌اندیشی، به ویژه چون رسم نبوده است که غلط‌نویسی را خط بزنند، چاره‌ای اندیشیده که در عرف کتابت و کاتبان رواج داشته، و آن اینکه بالای <عروسان> حرف <خ> [= موخر] و بالای <زلف> یا <سرزلف> حرف <م> [=مقدم] گذاشته و انجام وظیفه یا به هر حال رفع تکلیف کرده است؛ اما مصحح به این عرف و عملکرد توجه یا آشنایی نداشته و در روایت حروفنگاری شده تصحیح خود، در صفحه مقابل همان صورت مکتوب مغلوط را آورده است. ‌
۱۳‌) لطیفه‌ایست نهانی که عشق ازو خیزد/ که نام آن لب لعلی و خط زنگاریست (غزل ۴۶)‌بی‌شبهه و بی‌مراجعه به هیچ طبع و تصحیحی از دیوان حافظ، به دلالت معنا و به اصطلاح به درایت‌الشعر (شعر شناخت) معلوم است و معلوم‌تر خواهد شد که مصرع دوم از نظر معنای منظور شاعر درست نیست.
می‌گوید عشق، <آن> است یا لطیفه‌ای است نهانی یعنی نه ظاهر و مادی و عضوی و اندامی، و نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است، یعنی آن لطیفه لب لعل و خط‌زنگاری نیست. چرا؟ شرحش را خود حافظ در بیت بعدی در همین غزل باز گفته است:‌
جمال شخص نه چشم است و روی و عارض و خط
هزار نکته در این کار و بار دلداری است
اینکه کاتب در مصرع دوم از بیت اول <که نام آن لب لعلی و خط زنگاریست> آورده به شرحی که گفته شد، درست صدو هشتاد درجه خلاف منظور شاعر و معنای نسبتاً آشکار بیت/ دوبیت است. مصحح محترم به این لطیفه توجه نکرده و در پای صفحه، در بخش <اختلافها>، فقط آورده است: <لب لعل>، در حالی که طبق خانلری باید می‌آورد: <نه لب لعل> تا همه‌چیز در جای درست خود قرار می‌گرفت. اگرچه خطای کتابتی کاتب در چاپ عکسی، در صفحه ۲۰۰ این کتاب، بر جای خود، قرص و قائم نشسته است. ‌
۱۴‌) در غزلی با مطلع <دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد/ به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی‌ارزد> (شماره ۴۹)، کاتب بیت چهارم را چنین نوشته است: <شکوه تاج سلطانی که بیم سر نمی‌ارزد/ کلاه دلکشست اما به ترک سر نمی‌ارزد> که آیتی است از بی‌دقتی کاتب. مصحح به این خبط و خطا، به ویژه با مقابله با نسخه خانلری توجه داشته، و توجه داده و چنین آورده است: <ضبط علا در هیچ یک از نسخه‌های خانلری نیست و ظاهرا سهو کاتب است.>
به نظر می‌آید که کاربرد کلمه <ظاهراً> از قلم مصحح طنزآمیز است؛ زیرا برای سهوی چنین شاخدار و فاحش، نباید از <ظاهرا> استفاده کرد که فحوای شک و تردید دارد، بلکه باید نوشت: آشکارا سهو‌القلم کاتب است، یا نظایر آن. همه می‌دانند که ضبط درست این بیت بر وفق نسخه خانلری و نسخه‌های معتبر دیگر چنین است:‌
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در آن درج است
کلاهی دلکش است، اما به ترک سر نمی‌ارزد
البته قزوینی، سایه و نیساری به جای <در آن>، <در او/ درو> دارند که چندان فرقی ندارد.
۱۵) مورد پانزدهم در این مقاله، ولی نه در اثر، تکرار پشت سرهم یک غزل است به مطلع <بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی/ می‌خواند دوش درس مقامات معنوی> (غزل ۳۷ و ۳۸). کاتب در کتابت اول در بیت سوم چنین آورده: <می‌ خور که در حساب فراغ و قیاس امن...> و در کتابت دوم: <می خور که در حساب فراغ و قیاس عقل> مصحح محترم این مکررنویسی کاتب را تنها به خاطر تفاوت این یک کلمه، به حساب هوشمندی او گذاشته که مثلا اصلاحات خود حافظ را در کلمات/ عبارات شعرش در نظر داشته است. (مقدمه، ص ۵۹) کاتب اگر هوشمند بود، این همه غلط‌نویسی نمی‌کرد؛ و علاوه، ۹۶ بیت درخشان را - در همین ۴۹ غزل - از قلم نمی‌انداخت که توضیح کوتاهی در این باب عرض می‌شود. ‌
● ابیات افتاده
چنان که اشاره شد، بر وفق گزاش مصحح، یعنی طبق مقابله‌اش با نسخه خانلری، کاتب (علاء مرندی) جمعاً ۹۶ بیت درخشان را که بسیاری از آنها از شدت فصاحت و بلاغت به حد ضرب‌المثل رسیده در این کتابت نیاورده است! وقتی ۹۶ را به ۴۸ (در اصل این اثر ۴۸ غزل دارد، و نه ۴۹) تقسیم کنیم، میانگین ابیات افتاده یا انداخته درست ۲ بیت می‌شود.
این کمبودها یا: ناشی از سهو کاتب، یا ناشی از عمده او، یا نقص اصلی منبع/ منابع اوست که در هر حال به شدت از ارزش اثر، و وثوق خواننده به کتابت کاتب می‌کاهد.
● سخن آخر
تا اینجا سخن از سهو و خطاها بود؛ ولی نه تمامی آنها، و نه اشتباهات مصحح در مقدمه . درباره چون و چند و ارزش و اصالت ضبطها خود باید مقاله‌ای دیگر نوشت. همین قدر بگوییم که مصحح در مقدمه نوشته است: <.... در مجموع اگر کمی و زیادی بیتها و ترتیب آنها را کنار بگذاریم، ضبط علا در قریب به ۳۳۵ مورد با روایت خانلری تفاوت دارد...> (ص۵۴). به ارزیابی بنده بعید است که از این حدود ۳۳۵ مورد تفاوت، بیشتر از ۱۰ مورد ضبط علاء مرندی در این اثر، پذیرفتنی‌تر، حافظانه‌تر و بسامان‌تر از ضبطهای خانلری، یا توسعاً بهتر از ضبط‌های قزوینی، سایه، و نیساری باشد. و این مساله مجال و مقال دیگر می‌طلبد. ان‌شاءالله امیدوارم نگارنده این سطور یا حافظ پژوهان دیگر مقاله‌ای در ارزیابی ضبط‌های این غزلهای کهن و نویافته بنویسند. ‌
بهاءالدین خرمشاهی‌
منبع : روزنامه اطلاعات