سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


گره اقتصاد بر سرنوشت فرش دستباف


گره اقتصاد بر سرنوشت فرش دستباف
به نظر می رسد كه زمان آن (اگر چه از بد راهه و بد زمانی) رسیده كه به مسئله فرش با نگاهی علمی تر و واقع بینانه تری نگریسته شود تا به هر طریق سرنوشت و موقعیت این تولید مهم (ولو آن كه عده ای نپذیرند) در رشد و توسعه ملی ما شناخته شود. بنابراین مقاله مفصل جناب مومنی را از چند سو نگاه كرده و نسبت به هر یك نكاتی را مطرح می نمایم.
۱- نگاه اقتصادی
۲- نگاه تكنیكی و فنی به فرش
۳- نگاه هنری
۱- نگاه اقتصادی
با آن كه امیدواریم در طول این مطلب به دام احساسات گرایی نیفتیم ولی باید بگویم خداوند نبخشد آن كسانی را كه فرش دستباف ایران را به زهر نگاه مطلق اقتصاد و تبعات آن یعنی تجارت و دلالی و سودجویی و مفاسد دیگر آلودند و باعث شدند كه طیف گسترده ای از تحلیلگران اقتصادی اعم از اقتصاددانان مطلق گرا كه كالای چندوجهی و تا حدودی سنتی (كه راجع به آن بحث خواهیم داشت) را با پارامترهای فوق مدرن دنیای صنعت سنجیده و كار بافنده فرش را در قیاس با ساخت كامپیوتر و ماشین حقیر می شمارند و یا اشتغال جویان و تجار و صادركنندگانی كه فرش را فقط به شكل ارز و دلار و ریال می بینند و یا تولیدكنندگان و بوروكرات هایی كه برای توجیه سیاست انبوه سازی خویش از ایجاد مجتمع ها و كارگاه هایی كه بتواند سفارشات هزار هزار بگیرد دفاع می كنند و چه باك كه اگر فرش دستباف در كنار موكت نشست و یا عضو كوچك و حقیر اوپك فرش و جیره خوار سهمیه ای شود كه چین ، هند و غیره تعیین می كنند از اشاره به ده ها برنامه ریز و درشت دیگر كه مستقیم و غیر مستقیم فرش را كالایی در حد كفش پلاستیك و قیسی و روده و نهایت پسته و زعفران قرار داده و به كیلوهای آن امتیاز می دهد و غیره می گذریم و ترجیح می دهیم كه با توجه به نوشته های این مبحث به نكاتی اشاره كنیم. البته در مقاله آقای مومنی آنچنان مباحث گسترده و بعضاً بی ارتباط با فرش مطرح شده كه جواب به همه آنها صفحاتی گسترده و پیاپی را می طلبد ولی از جمله تئوری های گفته شده درباره اقتصاد معیشتی و یا فعالیت های سنتی اقتصاد وابسته و ارتباط منافع تولید با منافع كمپانی های خارجی، كه درباره ارتباط آنها با فرش دستباف بسیار جای گفت وگو است. تا آنجا كه قسمتی از بحث را كه مربوط به تاثیر گروه های ذی نفع به عنوان نیروی بسیار تاثیرگذار سیاسی اجتماعی كه می تواند از هر نوع اقدام اصلاحی جلوگیری كند با صد من سریش نیز نمی توان به فرش دستباف چسباند (معلوم نیست گروه های تاجر و فروشنده چنین قابلیتی دارند یا انبوه بافندگان فرش)
افزون بر آن در صورت یك انقلاب اجتماعی در ایران چگونه تولید گسترده خانگی و نیز روستایی و تقریباً بی شكل فرش مانع رشد ملی خواهد شد جای سئوال است. در این بخش برجسته ترین مطلبی كه ایشان مطرح كرده اند بحث منافع و برنامه كشورهای خارجی و عمدتاً انگلستان است (یاد قهرمان اسطوره ای داستان نویسی ایران دایی جان ناپلئون گرامی باد) كه در این قسمت با ذكر این كه ۱- گروه های ذی نفع در این نوع تولید (به زعم ایشان معیشتی) با نیروی محركه خارجی رشد می كنند.
۲- سپس با درونی شدن وابستگی فعالیت هایی كه با نیروی محركه خارجی شكل گرفته دیگر برای باز تولید خود نیازی به نیروی محركه خارجی نخواهد داشت. در این فراز ایشان به سه گروه دولت، تولیدكنندگان و فروشندگان به عنوان گروه های ذی نفع پرداخته اند كه امیدواریم توفیق آن را داشته باشیم كه از این لابیرنت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی كه ایشان به تفصیل تنیده اند و كلمه كلمه قابل پاسخگویی است به در شویم. در مورد بند یك یعنی رشد و شكل گیری فرش دستباف تا قبل از قرن نوزده و زمان قاجار، شك ندارم كه آقای مومنی از سابقه حداقل سه هزار ساله فرش در ایران و تداوم آن در طول تاریخ قبل از صفویه (به شهادت گفته های ده ها مورخ و جهانگرد نظیر یاقوت حموی _ ابن خلدون _ مسعودی و استخری) و مجموعه هایی كه چه به عنوان غنیمت و یا باج و خراج به دربار خلفایی چون متوكل و هارون الرشید و غیره می رفت و همچنین فرشبافی درخشان دوره صفوی بی اطلاع نیستند و قطعاً ایشان تولید فرش را در آن زمان هایی كه غالباً متعلق به دوره های قبل از انقلاب صنعتی است استثمار (به مفهوم كلاسیك آن) تلقی نمی كنند و یا نمی توانند نشانه هایی از حضور استعمارگر پیر در آن دوران بدهند، زیرا كه فرش ایران غالباً در بالاترین سطوح ارزشی و به درخواست شاهان اروپایی و ایران و یا مساجد بزرگ استانبول و سایر خواهندگان هنردوست بافته و برای آنها ارسال می شد. بنابراین فرش دستباف در ایران وجود داشته و حد بالای تكنیكی و هنری آن حكایت از سابقه و گستردگی آن در سطح جامعه (سوای ارزش آن به عنوان نوعی تولید آسان و مبادلاتی و مطمئن در بین روستاها و عشایر) می نماید بنابراین مسئله قابل بحث حضور و رشد فرش در دوران قاجار است. به همان دلیل كه تكنیك توسعه یافته فرش پازیریك مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش خبر از وجود قالیبافی گسترده و فنی در سده های قبل از آن می دهد، وجود قالیبافی در تمام دوران فترت بعد از صفویه به شهادت آثار مكتوب مورخان و جهانگردان در زمان كریمخان و در زمان نادر با وجود درگیری فرساینده او در جنگ های بی امان و به ویژه در زمان قاجار امری حتمی است و رشد آن به رغم اعتقاد دایی جان ناپلئونی آقای مومنی به شهادت همان كتاب اقتصاد ایران نوشته چارلز عیسوی كه اینجانب نیز آن را به عنوان منبع اطلاعاتی جالبی بسیار مورد استفاده قرار داده ام و كتاب های (صنعتی شدن ایران نوشته دكتر ویلیام فلور _ نشر توس) و (سفرنامه پولاك _ انتشارات خوارزمی) و غالب كتاب های نوشته شده درباره صنایع و اقتصاد دوره قاجار به حضور فرش و تولیدات ایران و به خصوص صدور آن به كشورهای مختلف اشاره شده است.
بعد از قرن ۱۶ و ۱۷ كه اوج شكوفایی قالی ایران است، در سال ۱۷۱۳ هلندیان گزارش می دهند كه «قالی های پشمی برای امپراتور ژاپن (و پادشاه سیام) به همان اندازه و طرح خاص در بازار موجود نیست و سفارش آنها یك سال طول می كشد (صنعتی شدن ایران _ ویلیام فلور) و هلندیان (شركت واك _ هلند خاوری) هر ساله مقداری قالی پشمی و ابریشمی، دارایی _ تافته ابریشمی زربفت و سیم باف و مخمل هایی برای پادشاه باتاویا (جاكارتای امروزی) تهیه می كنند و گاه به گونه سوغات به هلند می فرستادند.»تعدادی از شهرهای ایران كه مراكز قالیبافی عمده ای بودند نظیر اراك، بیجار، سنندج و ملایر قدمتی بیش از ۲۰۰ سال ندارند و به هنگام ساخت این شهرها مثلاً اراك براساس كتاب تاریخ اراك _ نوشته ابراهیم دهگان «شهر جدید اراك به هنگام تاسیس دارای نقشه شهرسازی كاملی بود، محل های مناسب برای ارك دولتی، ادارات، مدارس، مسجد و حمام (و بازار) در آن پیش بینی شده بود. در غالب این شهرها از هنرمندان و صنعتگران و صاحبان حرفه های مختلف برای رونق شهر دعوت می شد كه از جمله آنها فراخواندن طراحان و بافندگان فرش از شهرهای دیگر و ایجاد تسهیلات برای آنان بود.» دكتر فوریه در بخشی از سفرنامه خود می گوید: «پیش از آن كه اراك به وجود آید شهری در فراهان به نام ساروق بود و شهر دیگری به نام دیزآباد كه مردم آنجا در تهیه صنعت فرش دست داشته اند و این كه عده ای ترفند تراش صنعت فرش در اراك را ماخوذ از شهرستان كاشان دانسته اند اشتباه كرده اند.»
این مسئله را عیناً در بیجار به شهادت فرش های درخشان و با شكوهی كه در زمان امیرنظام گروسی (از دست پروردگاران امیركبیر) بافته شده و نمونه های آنها در مساجد بیجار و سنندج و همچنین در ملایر و برخی شهرهای دیگر می توان تائید كرد «امروز در دهه چهل قرن نوزدهم ایالات مجاور روسیه و تركیه تنها بازاری هستند كه تولیدات این كشور (ایران) می تواند به آنها صادر شود. طبق عایدات گمرك خانه تبریز ابریشم، تنباكو، شال، فرش، چرم رنگی، مازو، گل زعفران، پنبه و زرنیخ زرد، موم و خشكبار اهم صادراتی هستند كه به تركیه صادر می شوند _ تاریخ اقتصادی _ چارلز عیسوی.
- «امیركبیر میهن پرست آزاده ایرانی در ۱۳ رجب (۱۲۶۶- ۱۸۵۰) دستور می دهد كه نمونه امتعه و اسباب صناعت ایران كه از جمله آنها قالی، شال كرمانی، طرح كشمیر، شال باب روم، ترمه، ترمه نما، قلمكار زری، حریر مخمل، اطلس، ابریشم، گلدوزی، كتان چیت، قاب آئینه، خاتمكاری، قلمدان اسباب خرازی، عبای وزیری، كلیجه، مروارید، فیروزه، اسلحه و ادوات جنگی و غیره به (نمایشگاه نمونه خانه امتعه ممالك) در لندن فرستاده شود. (امیركبیر و ایران _ انتشارت خوارزمی)
اوریانوف در گزارشش از «ظهور كارگاه های عظیم قالیبافی در تبریز از یكی از كارخانه های گنجه یف (محمداف) تاجری از الیزابت پول (گنجه) و یكی از اتباع روس صحبت می دارد كه بیش از ۱۵۰۰ نفر كارگر در آن كار می كرده اند این كارخانه كارگاه بزرگی بوده... كه در آن قسمت هایی برای قالیبافی و رنگ رزی تعبیه شده بود... در كارگاه های بزرگ حدود یكصد قالی بزرگ را هم زمان می بافند.» تاریخ گزارش در اواخر قرن نوزدهم (تاریخ اقتصادی ایران _ چارلز عیسوی)
«قالیبافی از روزگاران پیشین توسط عشایر روستائیان _ شهروندان ایران انجام می شد و چندین قرن است كه از شهرت بسزایی در خارج از كشور برخوردار است. ولی هزینه زیاد، حمل و نقل آن را شدیداً محدود ساخته و تا اوایل قرن بیستم طولی نكشید كه هجوم روزافزون اروپائیان و آمریكائیان بدان باعث تقاضای زیاد خارجی این كالا شد. در گزارشی به دنبال مطلب فوق به تاریخ ۱۸۷۴ كنسول انگلیس در تبریز اشاره كرده است كه در عرض سال گذشته تقاضا برای قالی های ایران به طور چشمگیری بالا رفته و صادرات آن دو برابر شده است. وی می افزاید كه قالی در همه جای ایران تولید می شود ولی قالی های مناطق زیر به خاطر زیبایی و دوامشان معروفند. فراهان - سلطان آباد (كه پولاك از قالیبافی زیبای آن در دهه ۵۰ قرن نوزده یاد كرده است) و دهات اطراف مشهد، جوین و در كردستان سنه (سنندج) آذربایجان و اطراف آن قره داغ بخشایش و هریس نام برده می شود. هم او از حدود ۵۰ هزار بافنده در كارگاه های فرش شهادت می دهد كه این قالی ها به بازارهای اصلی اروپا، فرانسه و انگلیسی و ایالات متحده صادر می شود (اقتصاد ایران _ چارلز عیسوی) بعد از این تاریخ است كه تجار و كمپانی های خارجی از جمله كمپانی انگلیسی (۱۸۸۰) و كمپانی شرق (۱۹۱۲) و تعدادی كمپانی های دیگر كه در میان آنها تجار دولتی و یهودی لبنانی و غیره دیده می شوند، وارد این تجارت پر سود و مورد پسند دنیای آن روز می شوند.صرف نظر از این همه كه نشان دهنده آن است كه به رغم ادعای مقاله، انگلستان در حمایت از فرش ایران نه تنها نقش اصلی را نداشت، بلكه در میان خریداران فرش نیز مقامی بعد از ایالات متحده و حتی اروپا دارد و البته اینكه فرش ایران در حوالی ۱۸۷۰-۱۸۶۰ به دلیل جلب علاقه خریداران خارجی جهش فوق العاده ای كرد بحثی نیست، ولی اینكه این افزایش خریداران را كه از طیف های مختلف ملیتی به خصوص هنردوستان و زیباپسندان عالم بودند از خریداران دست آموز استعمارگر پیر تلقی نماییم، بسیار بی راه است. لازم است به سند دیگری از كتاب ابراهیم دهگان درباره كمپانی زیگلر و شركا اشاره كنیم كه این شركت آنچنان به تولیدات و منافع آنها وابسته و دلبسته بود كه علناً و رسماً از وارد شدن ایرانیان در تولید فرش و استفاده از نقشه های ایرانی جلوگیری می كرد تا آنجا كه تجار به دربار ناصری متظلم شده و صدالبته نتیجه ای نمی گیرند. واقعاً به عنوان یك صنعت دستی آیا این امر می توانست در مورد سفال و یا شیشه سازی و یا اسلحه سازی كه به طور طبیعی در مقابل پیشرفت های تكنولوژی عقب نشسته بودند، اتفاق بیفتد؟ حداقل نتیجه آنكه فرش دستباف نه یك سنت و یا هنر دستی كهنه و متعلق به گذشته بلكه هنر كاربردی زیبایی بود كه به راحتی توانسته بود به رغم حضور انواع دولت ها و فرش های ماشینی زیبا در اروپا جایگاهی استثنایی برای خود پیدا كند.
نهایت آنكه اگر چه دخالت و نفوذ سیاسی و اقتصادی انگلستان در ایران در اواخر قاجار رو به گسترش گذارد ولی تجارت ایران با روس _ تركیه و قفقاز و گرجستان و حتی قاهره به حدی بود كه انگلستان از افزایش روزافزون تجارت روس با ایران شاكی می شود و گذشته از آن نه تنها صادرات ایران را به كشور هند محدود می سازد بلكه با صدور كالاهای منچستر (حتی از نوع نامرغوب _ گزارش كنسول استیونسن ۱۸۴۹) به رقابت با كالای ایرانی برمی خیزد و بارها تجار ایرانی برای جلوگیری از كالاهای وارداتی به دربار و شاه متوسل می شوند و طرفی نمی بندند. این قسمت از بحث را با این نكته به پایان می بریم كه فرش دستباف ایران همواره قابلیت عرضه به بازارهای جهانی و جذب مشتریان مختلف به خصوص صاحبان ذوق و سلیقه و هنر را داشته است. از اواسط قرن نوزدهم با تسهیل راه های بازرگانی و تجارتی این كالای ایرانی باشكوه و جلال به بازارهای جهانی وارد شد و مورد توجه هزاران هزار خریدار مشتاق و علاقه مند در سراسر پهنه اروپا و آمریكا قرار گرفت تا آنجا كه تولید ایران جوابگوی نیاز خریداران نبود. اما در مورد اینكه فرش دستباف مانعی در راه رشد و توسعه صنعتی كشور شده باید پرسید كه فرش دستباف از چه زمانی و كجا این گناه را مرتكب شده است؟ امكان ایجاد صنعت در حواشی كویرهای مركزی وجود داشته و یا روستاهای كوهستانی و یا بین قبایل و عشایر كوچ رو كه اینها همه مراكز تولید فرش بوده است. در همان دوران كه نویسنده معتقد است بیشترین تجارت ایران تریاك است و پولاك نیز می گوید: «از دو قرن پیش یعنی از هنگامی كه شاردن به ایران آمده است در كار صنایع ایران پیشرفتی رخ نداده است كه هیچ بلكه می توان گفت زوال و انحطاط نیز در اركان آن بروز كرده است. در برابر رقابت اروپائیان كه هر لحظه شدیدتر می شود ساختن بسیاری از اقلام و اشیای دیگر صرف نمی كند» و هم او می گوید: «از جانب دولت كوچك ترین اقدامی برای ترویج و ترفیع كار و پیشه انجام نمی گیرد و حتی برخلاف آن یك نظام نامعقول گمركی واردات كالاهای خارجی را به ضرر مصنوعات داخلی مملكت تشویق می كند و از سوی دیگر در این مملكت جاده و وسایل ارتباطی وجود ندارد ذخایر فلزات در دل خاك مدفون مانده است ... نقایص ابزارها و ماشین ها و فقدان سرمایه و نرخ سرسام آور بهره و اعتبار را از خاطر دور نداریم...» راوندی در تاریخ اجتماعی ایران نوشته است: «ناگفته نگذاریم كه حمایت سلاطین قاجاریه از مصنوعات داخلی پایه و بنای ملی و اجتماعی و اقتصادی نداشت و براساس وطن دوستی و حمایت از مصنوعات داخلی نبود و همین كه اجانب رشوه كلانی می دادند ورود كالاهای خارجی آزاد می شد و كارگاه های داخلی تعطیل می گردید.»جالب است از قول كرزن در كتاب ایران و قضیه ایران بخوانیم: «سیاست اروپا در ایران عبارت بود از صدور هرچه بیشتر كالا به ایران برای فلج كردن صنایع دستی و ما نوفاكتوری و جلوگیری از صنعتی شدن كشور و صدور مواد خام از ایران و تبدیل ایران به یك كشور نیمه مستعمره.» نیازی به د ه ها فراز مشابه از نوشته های داخلی و خارجی نیست فقط در قرن بیستم است كه صنایع كشور اندكی رو به رشد می گذارند و جالب است بدانیم كه در این دوران فرش دستباف ایران نه فقط هیچ گاه مانعی در برابر رشد صنعت نیست بلكه پابه پای رشد صنعتی كشور حركت كرده و سهم خود را با اشتغال در حدود ۲۵۰ هزار نفر در دورافتاده ترین نقاط كشور در رشد و توسعه ملی ایفا می نماید. نهایت آنكه به اقتصاددانان محترم توصیه می شود كه به جای حمله به كالای بی دفاع و كم ادعایی نظیر فرش نظریات حمایتی و ارشادی خود را متوجه آن صنایع پیشرفته ملی بكنند كه هنوز بعد از ۴۰ سال برای كوچكترین وسیله یدك تولیدات آنان باید دست نیاز به سوی بیگانگان دراز كنیم.در طول مقاله بلند آقای مومنی آنچنان مسائل مختلف و متفاوتی مطرح شده كه به رغم آنكه می توان برخی را نادیده گرفت متاسفانه از جواب به برخی دیگر ناگزیریم. در یك مورد خاص با كمال تاسف باید بگویم طرح برخی از مسائل اقتصادی (درست یا غلط) مسئله دیگری است و درآویختن به برخی مسائل باب طبع روز و سیاسی كاری برای توجیه مطلب مسئله دیگری است كه به نظر نمی رسد چندان كار درستی باشد. اشاره من به بخشی است از دوره رضاشاه كه به عنوان شاهدی بر مقاله خویش یاد كرده اند. البته من نیز نظیر ایشان و یا خیلی از كسان دیگر به دوره پهلوی و شاه اول و دوم بد گفته ام و به فرصت سوزی ها و خودكامگی ها و سركوبگری های آنها اعتراض كردم. در یك دوره تاریخی بین سال های ۱۳۰۸ تا اوایل دهه بیست به هر دلیلی خواه به گسترش رشد جهانی انگیزه های ناسیونالیستی و خواه به دلیل افزایش آگاهی ایرانیان نسبت به غفلت های گذشته و خواه به دلیل نگاه شوونیستی راسیونالیستی رضاشاه (كه نظری به آلمان نازی داشت) هنرهای ملی ایران مورد حمایت قرار گرفت. هنرمندان برجسته ای در مدرسه صنایع قدیم (مدرسه قالی و هنرهای زیبای بعدی) جمع شدند و تعدادی از شاهكارهای بی بدیل هنر ایران را خلق كردند كه به صورت فرش، خاتم و منبت و مینیاتور و غیره در كاخ های سلطنتی و امارات حكومتی جای گرفت. تولیدكنندگان غالب فرش های آن دوره تجار شریف و میهن پرستی بودند كه بعدها سرمایه خود را در پایه گذاری صنایع كشور به كار گرفتند. تاسیس شركت فرش كه نزدیك به چندین دهه خالق بسیاری فرش های زیبا و باارزش شد، یكی از دستاوردهای مفید این دوره است. نكند ایجاد این بناها و تزئین آنها با هنرهای ملی و بومی نوعی خیانت به صنایع ملی است و می بایست كه نظیر همان دوران قاجار، كاخ ها و امارات حكومتی از اشیای ریز و درشت رومی و تركی و مصری و اروپایی پر می شد. من ناچارم كه به جناب مومنی سفارش كنم كه اندكی از وقت خود را به خواندن تاریخ اجتماعی و فرهنگ این مملكت اختصاص دهند تا موانع بزرگ رشد و ترقی اجتماعی و فرهنگی كشور را در (سفرنامه ابراهیم بیك _ طالبوف _ بیداری ایرانیان) و كتاب های دیگر مربوط به آن دوران بخوانند تا ببینند چگونه این ملت توانسته ذره ذره حیات فرهنگ خود را از دست حكام و فرمانروایان و متحجران داخلی و نه خارجیان نجات دهند و چگونه ما باید هنری مثل فرش را روی چشممان بگذاریم كه در آن دوره های سیاه جهل و تاریكی توانست بدون اتكا به هیچ نیروی خارجی و داخلی مسئولیت تاریخی خود را در نشان دادن توان و قابلیت ملتی تا به این سوی تاریخ بكشد.
در نهایت بحث قسمت اول آقای مومنی از دو گروه دیگر كه تولیدكنندگان و تجار فرش هستند، یاد كرده اند با ویژگی های متفاوت كه به نوع نگاه اقتصادی ایشان به این مسئله برمی گردد. اولاً معیار قضاوت های ایشان كه در اول مقاله شان آمده است وضعیت فرش در دو دهه اخیر است كه به یمن حضور (اقتصاددانان، سیاسیون، دولتیون، دلالان، قاچاقچیان، متقلبان، معتقدان به صنعتی شدن فرش، اشغال گرایان، انبوه سازان، صاحبان مجتمع ها و گروه های ریز و درشت دیگری كه انواع افكار و ابزار و وسایل ضدارزش را در فرش وارد كرده اند) به آنچنان روزگاری افتاد كه هر كس سنگی بر آن می زند و اینچنین است كه در فرشبافی ایران تولیدكننده و تاجر فرش و صادركننده از یكدیگر جدا شده و دارای منافع متفاوتی می شوند. من از جناب ایشان خواهش می كنم ضمن مطالعات ایران شناسی به وضع فرش دستباف در سال های دهه اول و دوم و قرن حاضر كه بزرگانی چون عمواوغلی، عماد، ارجمند، تفصلی، هنری، دیلمقانی، محتشم شورشی و غیره كه هم طراح و هم رنگرز و تولیدكننده و هم فروشنده بودند و بعد هم سرمایه هایشان پشتوانه ثروت اقتصاد و صنعت این مملكت قرار گرفت توجه كنند. زمانی كه نه به حمایت دولت نیاز بود و نه به نظریه پردازانی كه فرش را مدرن كنند و نه دلالان و سودجویانی كه رمق فرش را از درون و بیرون بركشند.

شیرین صوراسرافیل