دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

رویکردهای نو در شرق شناسی


رویکردهای نو در شرق شناسی
مرحلهٔ نوین مطالعات اسلامی در غرب در سه دههٔ اخیر با توجه به مؤلفه ها و متغیرهای زیر شکل گرفته است: پست مدرنیسم، رونق مباحث فلسفهٔ زبانی و هرمنوتیك، پیامدهای شورای دوم واتیکان، تبدیل مهاجران مسلمان به شهروندان اروپایی، و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران. استشراق نو، که در فضایی متأثر از عوامل فوق شکل گرفت به ویژگیها و رویکردهایی متصف است که از جملهٔ آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد: متن گروی، پذیرش قرآن به عنوان یک متن دینی، تقویت مطالعات میان رشته ای و چند رشته ای، انعطاف و انصاف علمی بیشتر، تخصصی تر و جزئی شدن، افزایش چشمگیر توجه به تشیع، یهودی گری، و گسست بین اسلام شناسی عالمانه و اسلام شناسی رسانه ای. فهم استشراق نوین، نه فقط برای شناخت نگاه غربی ها به اسلام بلكه به عنوان راهی برای انتقال مفاهیم دینی به آنها حائز اهمیت است.
●رویكردهای نو در شرق شناسی۱
سزاوار است در ابتدا، اشاره ای مختصری به مفاد و مراد واژگان محوری بحث داشته باشیم. واژهٔ رویکرد در این بحث، با اندکی مسامحه هم به معنای سمت و سو به کار رفته است و هم به معنای ویژگیها. مراد از نو بودن نیز واقع شدن در محدودهٔ زمانی دو سه دههٔ اخیر تا پیش از حادثهٔ یازدهم سپتامبر است. بعد از حوادث یازدهم سپتامبر و تغییر فضای روابط غرب و شرق اسلامی و دگرگون شدن گفتمان حاکم بر روابط بین الملل و ورود دوبارهٔ نظامی گری به این عرصه، یك نوع جدید از شرق شناسی اسلامی در حال شكل گرفتن است که در بحث حاضر مورد نظر من نیست، چون هنوز قوام نیافته و زمان داوری در بارهٔ آن فرا نرسیده است.
گرچه می توان دربارهٔ جوهره، ابعاد و ویژگیهای این شرق شناسی در حال تولد، پیش بینی هائی داشت و اشاره ای مختصر به آن خواهم داشت. در اینجا تکیه بر سه دهه پیش تر از آن است. البته اصطلاح شرق شناسی با مطالعات شرقی و نیز اصطلاح اسلام شناسی با مطالعات اسلامی تفاوتهائی دارد كه چون در این مقال، خیلی تعیین کننده نیست از آن می گذرم و با مسامحه آنها را به یک معنا به کار برده ام.
مرحله بندی زمانی مطالعات اسلامی در غرب متأثر از عواملی است که مرحله ای جدید را با ویژگی ها و رنگ و بوی جدید شکل می دهند. در موضوعات دیگر هم همین منطق حاکم است. مثلاً وقتی می خواهیم تاریخ ایران یا تاریخ فقه را از نظر زمانی دوره بندی کنیم آن را بر اساس پیدا شدن یک شخصیت تازه یا ورود یك فكر تازه یا یک تحول بنیادی و مانند آن تقسیم می کنیم. شرق شناسی هم به همین صورت است. ادوار شرق شناسی تابع مؤلفه هایی است كه سبب تغییر جهت گیری ها و ویژگی های شرق شناسی در یک مقطع خاص شده است. بنابراین، تکیه بر دو سه دهه اخیر تنها بر اساس عامل زمانی نبوده است بلکه در این دوره چند متغیر پدید آمده که بر فعالیتهای شرق شناسان اثر داشته است و با شناخت این مؤلفه هاست که شرق شناسی اواخر هزارهٔ دوم میلادی را می توان فهم کرد. این متغیرها و مؤلفه ها را در شش عنوان به شرح زیر می توان مد نظر قرار داد:
۱- پست مدرنیسم:
بدون تردید اولین و مهمترین عامل اثرگذار در استشراق نوین مقوله ای است به نام پست مدرنیسم. پست مدرنیسم با هر تعریفی كه مد نظر باشد. پست مدرنیسم که تاریخ پیدایش آن را دههٔ هفتاد قرن بیستم می توان ذکر کرد واكنشی است به مدرنیسم که آن را زیر سؤال می برد؛ خواه آن را واكنشی مشروع و منطقی بدانیم یا واكنشی بی رحمانه و دیوانه وار. مدرنیسم خصایصی داشت كه بر مطالعات اسلامی اثرگذار بود. وقتی اروپا به دوران پست مدرن قدم می گذارد، عملاً به نقد گذشته ای می پردازد که روزی در برابر آن خضوع تمام داشت و حرمت آن را با غیرت و تعصب پاس می داشت. شرق شناسی این دوره نیز نسبت به گذشته دیگر ارادت تام ندارد و به خود اجازه می دهد در برابر آنچه پیشینیان ارائه داده اند علامت سؤال بگذارد و آن را یكبار دیگر با نگاهی انتقادی ارزیابی كند. یا مثلاً اگر از دغدغه اعتبار دیگران به عنوان یكی از خصائص پست مدرنیسم نام برده اند، یعنی انسان پست مدرن باور دارد که دیگران هم هستند و آنها هم اعتبار دارند، مستشرق دورهٔ پست مدرن هم دچار چنین دغدغه ای می شود و این دغدغه ردپای آشکاری در آثاری كه تولید کرده است، دارد.
۲- رونق مباحث فلسفهٔ زبانی و هرمنوتیك:
عامل دومی كه بر شرق شناسی نوین بسیار اثر داشت رونق مباحث فلسفهٔ زبانی و هرمنوتیك بود. یعنی مباحث مربوط به فهم متن و پیش فرضهای مؤثر در آن و تطبیق این مباحث با كتب مقدس مثل تورات و انجیل و سپس تعمیم آن بر هر كتابی كه مقدس به حساب بیاید، مانند قرآن. بخش قابل توجهی از كارهایی که در این دو سه دهه از سوی اسلام شناسان غربی صورت گرفته آثاری است كه به گونه ای متأثر از این مباحث است. طبعاً مباحث معرفتی دیگری هم در این دوره ها در غرب پیدا شده است، اما هیچیک مانند مباحث فلسفهٔ زبانی بر مطالعات اسلامی تأثیر نگذاشته است.
۳- پیامدهای شورای دوم واتیکان:
گرچه این شورا یک دهه قبل تر یعنی در دههٔ شصت تشکیل شد، اما پیامدهای آن به تدریج در دهه های ۷۰ و ۸۰ آشکار شد. از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ اصحاب كلیسا طی سه سال در شورایی که به شورای دوم واتیکان مشهور شد و از اهمیت خاصی برخوردار است، به بازنگری وضعیت كلیسای كاتولیك در جهان و چگونگی هم سو و متناسب كردن خود با مقتضیات دنیای جدید پرداختند. در این شورا اسلام به عنوان دین به رسمیت شناخته شد و نگرش ناهمدلانه و ناهمسازگرایانهٔ پیشین مسیحیت کاتولیک به همسازگرائی و همدلی میل یافت و در بیانیهٔ پایانی نیز به مسیحیان توصیه شد که مطابق همین گرایش مشی کنند. مدتی طول کشید تا اثرات این بیانیه به پیکرهٔ مسیحیت تزریق شود ولی رفته رفته پیامدهای این تجدیدنظر در چگونگی مواجههٔ مسیحیت با مسلمانها در زمینه های مختلف از جمله استشراق و اسلام شناسی به چشم خورد و اینگونه مطالعات از روح صلیبی فاصله گرفت.
۴- تبدیل مهاجران مسلمان به شهروندان اروپایی:
عامل دیگری که باید مد نظر قرار گیرد، حضور چشمگیر مسلمانان در اروپا در نیمهٔ دوم قرن بیستم است که ابتدا در سطح مهاجران کارگر و خدماتی جویای کار بود و سپس به سطح نیروهای تحصیل کردهٔ دارای شناسنامهٔ اروپائی تبدیل شد. مثلاً در بعضی از کشورها مانند فرانسه که تا مدتها تعداد مؤسسات اسلامی از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی كرد، ناگهان تعداد این سازمانها و انجمنها و سازمانها به صدها و بلکه هزارها مؤسسه افزایش یافت. در دهه های پایانی قرن بیستم، غرب (شامل اروپا و امریکا ) انسجام و یکپارچگی غیراسلامی بودن دوره های قبلی خود را از دست داد و به دو نوع غرب تبدیل شد: یكی غرب اسلامی و دیگری غرب غیر اسلامی. این مسأله، اثرات خاص خود را داشته است. اما در یکی دو دههٔ اخیر، این موضوع به عنوان یک مسألهٔ مورد توجه دولت مردان اروپائی قرار گرفت و حساسیت آنها را برانگیخت. حضور این دسته از مسلمانان در نهادهای علمی تأثیراتی بر جهت گیری مطالعات اسلامی داشته است که به آن اشاره خواهیم کرد.
۵- پیروزی انقلاب اسلامی در ایران:
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تشکیل یک حکومت به نام دین، عامل دیگری است که نظر مستشرقان را به سوی اندیشه و جوامع شیعی جلب کرد و به سهم خود مطالعات اسلامی را در دهه های اخیر تحت تأثیر خود قرار داد
استشراق نو که در فضایی متأثر از عوامل پنج گانهٔ فوق شکل گرفت به صفات و رویکردهایی متمایز است که از جملهٔ آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- متن گروی:
یكی از ویژگیهای اسلام شناسی نوین، متن گروی است. در نقطه های آغازین پیدایش مطالعات اسلامی در شهرهای اروپائی مثل اسپانیا و ایتالیا تكیه روی متن دین یعنی قرآن بود، یعنی فعالیتهایی مثل ترجمهٔ قرآن و بررسی آیات آن. در این دوره اگر از پیامبر می خواستند سخن بگویند، می کوشیدند به استناد متن یعنی قرآن سخن بگویند. بعدها متون علمی مسلمانان نیز مورد توجه قرار گرفت. بعد از رنسانس و تحولاتی كه در اروپا به وجود آمد، نگاه از متن به جامعه معطوف شد و مظاهر اجتماعی دین مورد تأكید و بررسی قرار گرفت. وضعیت اجتماعی مسلمانها، نهادهای اجتماعی و مظاهر اجتماعی مثل معماری و امثال اینها محور قرار گرفت. این تغییر رویكرد از متن به واقعیت اجتماع در دوران رنسانس و عصر روشنگری اتفاق افتاد و گسترش یافت. اكنون دوباره بازگشت به متن یكبار دیگر اتفاق می افتد و البته با رویکردی جدید. مقالات متعددی که در بارهٔ مفهوم و حدود و ثغور واژگان قرآنی و یا ساختار سوره ها و یا مباحث بلاغی نوشته می شود در این چارچوب قابل درک است. همچنین مطالعاتی که در بارهٔ شیوهٔ بیان و ادای مطالب در قرآن صورت گرفته و حتی مباحث مفصل مربوط به ترتیب نزول قرآن هم شاهدی دیگر در این زمینه است. دربارهٔ حدیث هم همین طور. مطالعاتی هم كه در بارهٔ محتوای حدیث صورت گرفته، نشانهٔ بازگشت توجه به متن است. این دسته از مطالعات از مباحث زبانشناسی و هرمنوتیک تأثیر پذیرفته است. این نوع مطالعات از مطالعهٔ انتقادی کتاب مقدس و تحلیل آن آغاز شد و سپس به قرآن هم تسری یافت. طبیعی است که داوری در بارهٔ دستاوردهای این نوع مطالعات مقولهٔ دیگری است.
۲- پذیرش قرآن به عنوان یک متن دینی :
نكتهٔ دوم، دینی دانستن قرآن است یعنی اعتراف به این که قرآن یک متن دینی است. این یك رویكرد جدید به حساب می آید. اعتراف به این كه قرآن یك متن دینی است، الزاماً به مفهوم پذیرش وحیانی بودن آن نیست. اكثر مطالعات پیشین نسبت به قرآن بر این محور دور می زد كه قرآن مجموعه ای است از خرافه ها و داستانهای نادرست و خیالبافی ها و خیالپردازی ها و مانند آن. این رویكرد به تدریج تحلیل می رود و به جای آن نگاه منصفانه به قرآن تقویت می شود و در قرن بیستم و به ویژه نیمهٔ دوم قرن بیستم در یك نگاه پدیدارشناسانه، قرآن به عنوان کتاب مقدس شناخته می شود. به این معنا كه مسلمانان می گویند قرآن كتاب مقدس ماست، پس ما هم می پذیریم كه به عنوان كتاب مقدس به قرآن نگاه شود، نه این که واقعاً بر این باور باشند که قرآن به راستی کتاب مقدس است. قرار گرفتن قرآن در جایگاه یک كتاب مقدس، سبب می شود كه قرآن را با عهدین مقایسه كنند و در چنین فضایی کسی مانند ویلفرد کنتول اسمیت Willfred Cantwell Smith در مقالهٔ »یادداشتی دربارهٔ قرآن از دیدگاه تطبیقی« اعتراف می كند كه قرآن به عنوان متن دینی از عهدین متكامل تر است. این مقاله در مجموعه مقالاتی که به چارلز آدامز پیشکش شده در سال ۱۹۹۱ به چاپ رسیده است. در اینجا در حقیقت یک گام به جلو برداشته می شود و افزون بر تن دادن به این که قرآن كتاب مقدس مسلمانان است، اعتقاد به یك نوع سنخیت و همترازی و همپیوندی قرآن با كتب مقدس مطرح می شود. جان ونزبرو John Wansbrough هم قرآن را به عنوان نقطهٔ كمال رشد و مفهوم متن دینی در نظر می گیرد. یعنی این كه از نظر او متن یك فرایندی را طی كرده و در اوج قله اش قرآن به عنوان یك نقطهٔ كمال جای می گیرد. این موضع هم اعتقاد به پیوند و هم سنخی و همگونگی قرآن با كتب مقدس را گواهی می کند. ونزبرو در سال ۱۹۹۷م. کتابی به نام مطالعات قرآنی به چاپ رسانده است. این كتاب تأثیرات بسیاری بر مطالعات قرآنی در غرب داشته و تقریباً اكثر كسانی كه اكنون دربارهٔ قرآن می نویسند به شكلی به این كتاب ارجاع می دهند، حال برای نقد و نفی یا به عنوان مؤید. شاید بتوان گفت محور اصلی این کتاب این است که قرآن به عنوان یك متن مقدس در یك دورهٔ زمانی نزدیک به دو قرن شكل گرفته است. یعنی یكی دو قرن طول كشید تا مسلمانها به مجموعه ای به نام قرآن اعتقاد یافتند و این طور نبود كه قرآن از آغاز یك مجموعهٔ مدون و مورد پذیرش باشد، یعنی چیزی شبیه همان اعتقادی كه آنها در مورد انجیل دارند. انجیل، آیات نازل شده بر عیسی مسیح علی نبینا و علیه الصلاهٔ و السلام نیست، بلكه متنی است كه در یك دورهٔ تاریخی شكل گرفت. قرآن هم مانند انجیل در یك دورهٔ تاریخی شكل گرفته است. البته مسلمانان نیاز داشتند به اینكه یك متن مدون داشته باشند تا فصل الخطاب باشد در باب منازعات یا فقه و مانند اینها. اما همان گونه که ملاحظه می فرمایید مقدس بودن قرآن دقیقاً به همان مفهومی که ما بدان باور داریم، نیست.۳- تقویت مطالعات میان رشته ای و چند رشته ای:
نکتهٔ جدیدی که در مطالعات نوین اسلام شناسی و متأثر از فضای جدید رخ نمود، این بود که مستشرقان پی بردند که دیگر مطالعات یكسویه و یك جانبه نگر در فهم دین بسنده نیست و باید اسلام را در چارچوبی چند رشته ای یا میان رشته ای مطالعه كنند. البته مطالعات میان رشته ای Inter disciplinary در دیگر شاخه های علمی و رشته های آموزشی عالی غرب هم به چشم می خورد. قرنها پیش علم آنقدر كم حجم بود که یك نفر می توانست بر شاخه های مختلف علوم تسلط داشته باشد و می توانست از زوایای مختلف موضوع را بررسی كند اما گسترش علوم سبب شد كه این علوم از هم فاصله بگیرند و بعد باز به این ضرورت رسیدند كه هر علمی نمی تواند راه خودش را برود و علوم نیازمند نوعی همگرایی هستند. و همین نکته زمینه ساز پیدایش علوم و مطالعات چندرشته ای Multi Disciplinary و میان رشته ای Inter Disciplinary شد که به مطالعات اسلامی نیز راه یافت. بر این اساس، اکنون برای درک بهتر قرآن به مطالعات دیگری روی آورده اند: مراجعه به تفاسیر برای پی بردن به تلقی جامعه و مسلمانان از قرآن ( مراجعه به تفسیری امری طبیعی است، اما اینكه از تفسیر می توان به عنوان شاهدی بر درك مسلمانان از قرآن در یك دورهٔ تاریخی استفاده کرد رویکرد تازه ای است.)، بهره گیری از باستان شناسی، بهره گیری فراوان از مباحث زبان شناسی و مانند آن.
۴- انعطاف و انصاف علمی بیشتر:
کاهش وابستگی نهادهای علمی به کانونهای قدرت سیاسی از یک سو و تجدیدنظرطلبی های عصر پست مدرن و افزایش حضور مسلمانان در غرب، سبب افزایش چشمگیر همدلی با مسلمانان و دور شدن از ناهمدلیهای پیشین شد. نمونه های بسیار زیادی را در این زمینه در آثار مستشرقان می توان یافت. به اعتقاد بنده بهترین گواه در این زمینه ویرایش دوم دائره المعارف اسلام است که در مجموع و به ویژه در مقایسه با آثار قبلی، می توان آن را به صبغهٔ انصاف متصف ساخت. طبیعی است چون اسلام شناسان غربی نگاه درونی به اسلام نداشته اند در برخی زمینه های راه صواب نپیموده اند ولی نگاهشان منصفانه است هر چند منصفانه بودن به این معنا نیست که شایستهٔ نقد نیستند.
۵- تخصصی تر و جزئی شدن:
تخصص گرایی و در نتیجه جزءنگری، ویژگی دیگر مطالعات نوین اسلام شناسی است. اسلام شناسی نیز مانند پزشکی که رفته رفته خرد شد و اکنون تخصصهای پزشکی در اجزای اجزای بدن است، مثلا دریچهٔ قلب یا ماهیچهٔ قلب، به شاخه های بسیار فرعی و جزئی تقسیم شده و تقریباً مستشرقی که بخواهد در همهٔ ابعاد قلم بزند نداریم و حتی آنها که در بارهٔ قرآن کار می کنند، هر یک روی جنبه ای تکیه دارند. در حال حاضر آنها که در موضوعهای متعدد کار می کنند، آثارشان بیشتر کاربرد روزنامه ای دارد، که البته از آنها هم نباید غافل شد. امروزه تعدادی قابل توجه از دانشجویان رشته های شرق شناسی در رسانه ها مشغول کار هستند.
۶- افزایش چشمگیر توجه به تشیع:
ادوارد براون در جایی گفته است که هنوز در هیچ یك از زبانهای اروپایی تألیفی مشروح، كافی و قابل وثوق دربارهٔ شیعه در دست نداریم. گزارشی را نیز مرحوم فلاطوری در بارهٔ سهم مطالعات شیعی در میان مطالعات اسلامی سالها پیش ارائه داده اند که به استناد آن، در بین مقاله ها و كتابهای منتشر شده دربارهٔ اسلام به یكی از زبانهای غربی از سال ۱۹۴۳ تا سال ۱۹۶۸ از هر ۳۵۰ كتاب و مقاله، تنها یك مقاله به شیعهٔ دوازده امامی اختصاص دارد كه این رقم حتی كمتر از کتب و مقالات مربوط به زیدیه و اسماعیله است. این نشان می دهد که میزان توجه به شیعه به ویژه شیعهٔ اثنی عشریه تا چه اندازه کم بوده است. گزارشی را هم که مرکز اسلامی لندن از پایان نامه های مربوط به اسلام تهیه کرده است همین را تأیید می کند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تحت تأثیر آن، یک جهش در مطالعات شیعی اتفاق افتاد. اکنون اگر آمار جدیدی تهیه شود تحولی چشم گیر دربارهٔ حجم آثار منتشر شده دربارهٔ شیعهٔ دوازده امامی رخ خواهد نمود. از مسائلی کلی مانند مهدویت و جهاد گرفته تا مسائل ریزی مانند ولد زنا در فقه شیعه مورد اهتمام مستشرقان قرار گرفته است. البته جهاد منحصر به شیعه نیست ولی پیوند آن در دوران معاصر با شیعیان جنوب لبنان و به خصوص جنبش حزب الله سبب شده که وجه شیعی آن هم مورد نظر قرار گیرد. بنابراین توجه به مفهوم، تاریخ و آموزه های شیعی به یک موضوع قابل توجه در مطالعات اسلامی غرب تیدیل شده است.
۷- یهودی گری:
البته این ویژگی را با احتیاط بیشتر ذکر می کنم، زیرا هنوز اطلاعات کافی و متقن برای اثبات آن گردآوری نشده است. در مراحل نخست مطالعات اسلامی در غرب بحثی داریم در بارهٔ نخستین ترجمه های قرآن کریم به زبانهای اروپائی و تأثیر عمیق آن در کج فهمی ها نسبت به اسلام. مستشرقان برای فهم اسلام پیش از هر چیز به قرآن مراجعه می کردند و چون نمی توانستند قرآن را به زبان اصلی بخوانند به سراغ ترجمه قرآن می رفتند و فهم غلطی كه نخستین ترجمه های قرآن ارائه دادند تا قرنها بر ذهن و باور مستشرقان باقی ماند و به آنها جهت داد. حسن معایرجی، مقالهٔ خوبی در این زمینه دارد که ترجمهٔ فارسی آن هم به چاپ رسیده است. اكنون هم به نظر می رسد با توجه به رخنه ای كه صهیونیسم در جاهای مختلف دارد، مطالعات اسلامی یک صبغهٔ یهودی گری به خود گرفته است و تجربهٔ مراحل اولیه اسلام شناسی در حال تکرار است. یعنی با توجه به نفوذ صهیونیستها، اکثر آثار آنها مورد مراجعهٔ بقیه است و وقتی نگاهی یهودی به اسلام از سوی آنها ارائه شد خود به خود بقیه از اینها اثر خواهند گرفت. گرچه بنای حقیر بر ذکر نمونه ها نیست، ولی در اینجا لازم می دانم مقداری عینی تر به بحث بپردازم. پیش از این از آقای جان ونزبرو و کتاب مطالعات قرآنی او نام بردم و عرض کردم کتاب او کتابی عمیق و اثرگذار بوده است. مستشرقی به نام ویلیام گراهام William Graham این كتاب را نقد كرده و می گوید: کلید مهمترین استنباطهای جان ونزبرو این است که اهمیت تأثیر یهودیت خاخامی (ربی) را بر رشد تکوینی و درازمدت سنت اسلامی و منابع ادبی مورد وثوق آن بفهمیم... ( بولتن مرجع مطالعات قرآنی در غرب، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، ص ۱۲۵) تکیهٔ فراوان بر سنت یهودی در تبیین صور و کارکردهای قرآن و دیگر متون کهن اسلامی زمینه ای فراهم آورده که بسیاری از استنتاجهای مطرح شده در این کتاب از پیش معین و مقدر گردند. این استنتاجها را باید امتداد سنت دیرینه ای در شرق شناسی دانست که ریشه در آثار گرونباوم و گایگر دارد، همانها که همواره مصرانه در پی اثبات خاستگاهی یهودی برای صور و مفاهیم اسلامی بودند... ( همان، ص ۱۲۷ ) در این زمینه به ترجمه آندره شورکی ( شورقی ) از قرآن به زبان عبری و عبری گرایی مدرن در آن و مقالهٔ سودمند عبدالله شیخ موسی در نقد آن باید اشاره کرد. ( این نقد را نیز در بولتن مرجع مطالعات قرآنی در غرب می توانید بیابید ) یهودی گری در این ترجمه بیداد می کند. پیش فرض او در این ترجمه و ملحقات آن، قرابت زبان و موضوعات قرآن و تورات است و بر این اساس در ترجمهٔ خود در بسیاری از جاها دست به تحریف زده است. به نظر بنده نقد عبدالله شیخ موسی می بایست تندتر و گزنده تر می بود ولی شاید او از ترس این که متهم به علمی نبودن بشود، نقد خود را ملایم مطرح کرده است. با توجه به این نوع از یهودی گری که در صحنه های دیگر مانند سیاست و فرهنگ و مانند آن هم شاهد هستیم، بنده با احتیاط علمی می گویم که به نظر می رسد، یهودی گری رویکردی نو در استشراق نوین باشد و طبیعی است که برای اثبات آن نیازمند تحقیق و بررسی بیشتر هستیم. اگر این وجه از مطالعات نوین قوت بگیرد می تواند بار دیگر در مسیر تقویت نگاه همدلانهٔ رو به تزاید مستشرقان خلل ایجاد نماید.
۸- گسست بین اسلام شناسی عالمانه و اسلام شناسی رسانه ای (رویکردی در حال شکل گیری):
آخرین ویژگی استشراق نوین که البته در فضای جدید بین المللی پس از یازدهم سپتامبر در حال شکل گیری است. گسست بین اسلام شناسی عالمانهٔ دانشگاهی و اسلام شناسی مورد نظر و مورد نیاز نظام سلطهٔ جهانی است. سخن گفتن در این باره مقداری زود است ولی شاید برخی ویژگیهای اسلام شناسی رسانه ای را بتوان به شرح زیر برشمرد: تفرقه افکنانه بودن و توجه خاص به زمینه های مذهبی و قومی و فکری اختلاف برانگیز بین مسلمانان، کل نگر بودن، و غرب محور بودن. توضیح این ویژگیها فرصتی دیگر می طلبد. در پایان باید توجه کنیم که ما امروزه نه می توانیم از مطالعات اسلامی در غرب روی برگردانیم و نه باید این كار را بكنیم. ذهنیت بسیاری از پژوهشگران حوزهٔ دین به ویژه در رشته های دانشگاهی متأثر از نگاه مستشرقان است. از این تاری که گرد ما تنیده شده نه می توانیم بیرون بیایم و نه تلاش کور برای خروج از آن خردمندانه است. بلکه پیش از هر اقدامی باید آن را به خوبی بشناسیم. شناخت آبشخورهای فکری ما از این نظر اهمیت مضاعف پیدا می كند كه در راه انتقال دیدگاههای خود به قشر فرهنگی و فرهیختهٔ دیگر جوامع به ویژه جوامع غربی، سخت به آن و ایجاد ارتباط با پدیدآورندگان آن نیازمندیم. اگر بتوانیم مستشرقان منصف را هر چه بیشتر با اسلام آشنا کنیم، تأثیر آنها بر گسترش نگاه درست به اسلام خیلی بیشتر از توان ما در این زمینه است، زیرا آثارشان مورد مراجعهٔ همهٔ پژوهشگران است. پس شناخت استشراق نوین، نه فقط برای فهم نگاه غربی ها به اسلام بلكه به عنوان یك روزنه نفوذ و راه انتقال مفاهیم دینی خودمان به آنها حائز اهمیت است. اگر نگاه مستشرقان به اسلام هر چه كه می گذرد همدلانه تر می شود، فراهم آوردن منابع و اندیشه هایی منزه و مطهر که بتواند عطش آنها را در حوزهٔ شناخت اسلام سیراب کند به عنوان یك وظیفه پیش از پیش بر دوش همهٔ ما سنگینی می كند.
دكتر محسن الویری
عضو هیأت علمی و رئیس گروه تاریخ و فرهنگ دانشگاه امام صادق علیه السلام
پاورقی ها:
۱- این نوشته متن ویرایش شده سخنرانی ای است که با عنوان "رویکردهای نو در شرق شناسی" در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۳۸۳ در سازمان جهانی مدارس در قم ایراد شده است. از همکاری سازمان برای موافقت با چاپ مقاله در اندیشهٔ صادق تشکر می کنیم.
New approaches in oriantalism
Dr Mohsen Alviri
The formulation of the new stage in Islamic studies in west has mostly been depended to these factors: post modernism, hermeneutics, consequences of the second Vatican council, transformation of the Moslem immigrants into European citizens, and the victory of the Islamic revolution in Iran. The rise of new oriantalism which affected by the mentioned factors has mingled some characteristics which are: affirming Koran as a religious text, text oriented approach, strengthening inter disciplinary and multi disciplinary studies, getting more flexible and just, getting more specific and accurate, amazing attention to Shiah, Judaism, and making a gap between the scientific Islam studies and media centric Islam studies. Understanding new oriantalism is important not only to realize the western views about Islam but to find a method to convey our religious concepts to them.
منبع : دانشگاه امام صادق (ع)