پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


هنرهای استقراضی


بعد از مانی نقاشی ایرانی به خواب عمیقی فرو می رود، بعد از مرگ آخرین پادشاه سلجوقی بیدار می شود و پس از قاجار برای همیشه چشمانش را می بندد. شاید به این دلیل نمی شود به جرات درباره هنر ایرانی گفت وگو كرد كه (تاریخ آن) به معنای مجموعه ای پیوسته از حوادث رودرروی ما قرار ندارد. تاریخ با گزاره «پیوستگی» پیوندی تنگاتنگ دارد و ادراك بدون چنین عاملی به مجموعه ای رها شده از ارقام و اعداد و روزها و سال ها و در نهایت اسامی آدمیزادها مبدل می شود. هنر ایرانی نیز تنها یك نام عام است. نامی كه به مینیاتورهای مانی، میرمصور، نقاشی های دیواری، نقوش روی ظروف و پشت شیشه های قاجاری و در آخر به سقاخانه های معاصر اطلاق می شود. هر كدام از گونه های ایرانی به طور مستقل دیده، فهمیده و هضم می شوند اما به عنوان یك مجموعه و مكتب مجزا به همان دلیل (ناپیوستگی) فاقد توانایی ایستادن در كنار یكدیگرند.
• • •
هر چیز را می شود بر زبان راند یا نوشت تنها باید به آنچه می گویی معتقد باشی؛ اگر هم سال ها بعد رمقی به اعتقاداتت نماند؛ عذرخواهی كن و برو... اینگونه دیگر فرقی نمی كند كدام سوی میدان ایستاده ای. جدال ها همیشگی اند، مجادله هایی كه اساساً متضمن این هستند كه مغزها دارند خیالاتی می سازند و هنوز اكسیژن را تباه نمی كنند. این سال ها قلم فراوان شده است، كاغذ هم با سوبسید ارزان تر از همه جای دنیا به دستمان می رسد اما كمتر آدمی پیدا می كنی كه ریشه نوشته ها و حرف هایش مال خودش باشد. شاید برای یك پزشك، مكانیك و نجار نداشتن اصالت فردی تنها به سری كاری منتهی شود اما در فرهنگ، نداشتن اصالت یعنی (كپی كاری) یعنی از روی دست دیگران نوشتن و كشیدن و در آخر آدم دست چندم بودن. همچنان كه همه پزشكان تهران هم پاستور و بوعلی نیستند و قطعاً همه معلم ها باغچه بان نمی شوند و... این جور مواقع یاد حكایت علی حاتمی و هنر و مزرعه ذرت می افتم اما نمی دانم این مزرعه ما چرا اصلاً محصول نمی دهد، ستاره سهیل نخواستیم یك نفر سوسو كه بزند ما را كفایت می كند. نمی خواهم كسی را با جایی یا نفر دیگری قیاس كنم، من از پلاستیسین ها تصاویر و اشیایی مطالبه می كنم كه در اولین قدم سلیقه عمومی را مورد هدف قرار داده باشند و با این هدف تلاش كنند كه چیزی به خاطره تصویری ایرانیان بیفزایند. در این راه ممكن است از شرقی ترین تصاویر تا غربی ترین نگاه ها عرض اندام كنند اما یك اصل در هر شرایطی ساكن و حاكم خواهد بود. اینكه مخاطب، ریسه ای كه هنرمند را باتجربه شخصی (و قبلی او) پیوند می دهد را بیابد. در هنر به گنگ خواب دیده، استحاله یك شبه و الهامات اعتقاد و اعتمادی نیست. هنر جادوگری نیست، سیستمی فكری است كه در طول زمان پیشرفت كرده و می تواند مجاز را به صور تبدیل كند. هر چند اینكه هنرمند رنگ و لعاب و شكل را از كجا می آورد و روی سطح پیاده می كند حكایتی نگفتنی و سحرآمیز است اما كار هنرمند افسون گری است، جادو نیست. جادو، پلشتی و تاریكی در كنار هم آرمیده اند و ما می دانیم افسون و صلاح و عقل، صفات ثانویه هنر است.هنرمند هنر را اكتساب نمی كند اما از هنر صفات اكتساب می شود بنابراین هنر برای آدم تربیت كردن بهترین وسیله است.در میان میثاق های هنری كه می شناسم كمتر هنری را به قدر هنر ایرانی دیده ام كه بتواند آدم مصرف كننده اش را اینچنین متاثر و متحیر كند.هنر ایرانی را به تمام حوادث از ابتدای تاریخ تا ۶۰ سال پیش اطلاق می كنم. به این دلیل كه تا پیش از جنبش نو در هنر ایرانی همیشه سلیقه عمومی است كه با هنر در یك هم آوایی است اما نوخواهان هنر ایرانی در یك جبهه گیری تاریخی به تمام علایق عمومی پشت می كنند و آنها را به سخره می گیرند و به تبع آن مردم نیز به هنر پشت می كنند و از آن روز حركت شتابان آغاز می شود. حركتی كه قضاوت درباره اش خیلی زودهنگام است ولی می دانیم آن مردمان مترقی و شجاع با ژیگولو ها و ژیگولت هایی كه هنر را اسباب فخر می دانند خیلی فرق داشتند اتفاقاً دغدغه شان مبارزه با هر سطحی نگری و سطحی نگاری بود كه از طرف حاكمیت تزریق می شد. تعریفی كه این ترقی جویان میهن پرست از هنر می دهند هنوز جدی ترین تعریف تاریخ هنر ایران است و با خیالات و موهومات غیرمستند مستشرقان فرهنگ غارت كن تفاوت هایی بنیادین دارد. كسی كه هنر را از دوران پریكلس می آموزد دیگر نسبت به تمامی انگیزه ها و سلایق غیرهلنی موضع غریبانه و گاه حتی خصمانه ای پیدا می كند و هنرشناسان غیر ایرانی نیز از این وضعیت مستثنی نبودند. اجحافی كه به غیر از فرهنگ ما گریبان گیر خیلی فرهنگ های دیگر نیز شد تا بدان جا كه واژه و اصطلاحی از خود درآوردی و چندش آور «خرده فرهنگ» را آفریده است. هنر های ایرانی به مانند اكثر هنرهای شرقی حد اعلای انتزاع اند گاه به اشتباه دیده ام واژه مینی مال یا آبستره را درباره هنر های ایرانی به كار برده اند بی آنكه به این نكته دقت داشته باشند كه هنرمند ایرانی هیچ گاه میان خویش و حقیقت دنیای ملموس فاصله نینداخت؛ نقوش هندسی روی كاشی، حكاكی های فلزی و حجاری ها در نهایت سادگی شان نمایش دهنده گلی خاص یا رود، درخت، باد، ابر، فلان حیوان و... اند. همچنان كه از نظر دور ندارید فرم به معنای یك هویت مستقل (غیر روایی) همیشه در این نگاه از اولویت برخوردار بوده است. كافی است به این ماجرا توجه داشته باشید كه دیدن نگاه مثلی (پیش از افلاطون) به شكل جوهر می رود، جوهره آدم و...
در نقوش سرزمین های خاورمیانه ای امری عادی و پیش پا افتاده است. دریغ و افسوس كه زمانی كه مدرنیسم به دنبال راه های تازه ای در جهت احیای فرهنگ های غیر اروپایی می گشت. ما مدرنیسم را منافی هرچه بومی است تلقی كردیم و به دنبال این خبط هرچه داشتیم را به دور ریختیم و اسباب حیرانی آنهایی را فراهم كردیم كه نمی خواستند بنجل های شبه پاریسی و نیویوركی داشته باشند. هنرهایی كه مستظرفه نامیده شدند هرچند نو نبودند و یا نوید آینده ای روشن را نمی دادند اما اصیل بودند و خط و ربط میان آنها و خالقشان معلوم بود. اگر ارتجاعی و جزمی بودند، آن را مخفی نمی كردند، سعی نداشتند چیزی را به جای چیز دیگری قالب كنند!!!
سال ها بعد وقتی قندریز بزرگ، پیلارام، زنده رودی، اویسی، تناولی و روح بخش و... رفتند سراغ همان مستظرفه هایی كه بی ارزش معرفی می شدند نشان دادند درون همان اشیاء كه بی ارزش تلقی می شدند پر از پتانسیل های معاصری است كه كشف نشده باقی مانده اند. از آن روز دیگر كشف و بسط گذشته ناسیونالیسم و ارتجاع محسوب نمی شود. هركس گوشه ای از تاریخ هنر را گرفت و تا به امروز پیش آمد. یكی ساسانیان را می ستود دیگری نقش های هخامنشی را بازآفرینی كرد. آن یكی مانویان را بهترین می نامید و دیگری مكتب شیراز، نیشابور، عصر صفوی و قاجار و... را دوباره می كشید. همگی پرده هایی ساختند با كمپوزیسیون و ساختاری معاصر هرچند نشانه ها و علامات همان هایی بودند كه در موزه ها و كتابخانه ها با اندكی جست وجو پیدایشان می كردی! حالا بیش از سه چهار دهه هنوز هم كارهای اویسی زیبا و دلنشینند. زنده رودی ما را یاد عقدنامه ها، تفاهم نامه ها و سندهای موروثی می اندازد. مناظر سپهری اغوا كننده اند و روح بخش و یادآور هنرمند بی تكلف و صبور ایرانی است همه این زیبایی ها را باید (هنرهای ایرانی نو) نامید. هرچند به نظر خیلی ها كه هنر را بیانیه سیاسی و اجتماعی می دانند اینها تزئینی و دكوراتیوند و به جرم اینكه جماعت بی درد آنها را می ستایند باید تمام زیبایی هاشان را ندید!!!