پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اسرائیل چگونه به وجود آمد؟


اسرائیل چگونه به وجود آمد؟
در اوائل این قرن، (بریتانیا) بزرگترین دولت استعمارگر را تشکیل می‏داد، برای جلوگیری از نفوذ روزافزون (آلمان) که با سرعتی چون برق سراسر دنیا را فرا می‏گرفت سعی کرد تا سدّی از انسانها در برابر آلمان بسازد، در این زمینه ارتباط هائی با هریک از کشورهای جهان مانند: هلند، بلژیک، اسپانیا، پرتقال و ایتالیا به عمل آورد و در سال۱۹۰۷ کنفرانسی از بزرگترین سیاستمداران این کشورها تشکیل داد.
در پایان این کنفرانس که بیش از یک هفته طول کشید چنین اعلام شد: بزرگترین خطری که ممکن است متوجه غرب شود بیرون رفتن سواحل دریای مدیترانه از دست بریتانیا می‏باشد.
چون این دریا که حلقه اتصال بین شرق و غرب را تشکیل می‏دهد در دست مسلمانان است و مسلمانان یک ملّت واحدی هستند و دارای زمینهای وسیع و منابع سرشاری می‏باشند و احتمال می‏رود که این ملّت بزرگ یک باره بپا خواسته و از قید اسارت، خویش را آزاد کرده، لذا به کشورهای بزرگ توصیه می‏شود که این ملّت واحد را متلاشی کرده و از اتّحاد و بیداری آنها جلوگیری کنند و در مرحله اوّل بایـد آفریـقا را از آسیا جـدا و منفصل کرد و هرگونـه اتحادی را بین این دو قاره از بین برد(۱).
این نخستین عاملی بود که دولتهای استعماری را به فکر ایجاد یک دولت کاملاً اختلافی، آن هم در کنار دریای مدیترانه انداخت، ولی تنها این را نمی‏توان دلیل وجود اسرائیل دانست، زیرا یک عامل دیگری هم در این امر سهیم بود و آن عامل دین بود.
ریشه‏های این عامل را در سه هزار سال پیش باید جستجو کرد، یهود سالی که از فلسطین خارج شدند یعنی درست، سه هزار سال پیش بر فراق فلسطین گریه و زاری کردند، (حائط مبکی) یا دیوارِ نُدبه و گریه شاهد زنده براین گفتار است، این دیوار که در شهر بیت‏المقدّس است، ناظر گریه و زاری‏های زیادی بوده، که آخرین آنها، گریه‏های شوقی بود که از نخست وزیر، علما و سران یهود پس از شکست مسلمانان، پای آن شنیده شد(۲).
البته به قول بزرگترین تاریخ دادن عربی آقای (فلیب حتی) در تاریخ نامی از دولت اسرائیل برده نشده است(۳).
ولی (بن گوریون)(۴) می‏گوید: لازم نیست که نام اسرائیل در تاریخ درج شده باشد، همین قدر کافی است که ما این دولت را از هزارها سال پیش در قلبهای خود بنا کرده‏ایم ما نام اسرائیل را از عصر یسوعا براین شهر نهادیم و در تاریخ هم اسم آن موجود است و آن بلاد (یهوذا) است.
هنگامی که ما ازاین شهر بسیار کوچک خارج شدیم، آن را در اعماق قلبهایمان حمل کردیم و تا به حال نام هریک از کوه‏ها، درّه‏ها و شهرهای آن را در ذهن داریم(۵).
در سال ۱۱۷ (بارکوخیا) بنی اسرائیل را جمع کرد و آنها را برای تأسیس دولتی در فلسطین دعوت کرده ولی شکست خورد و این آرزو را به گور برد.
پس از این، حرکات مسلحانه برای تأسیس دولتی در این منطقه بسیار واقع شده ولی هیچ یک پیروز نگشته، تا آن که در سال۱۸۹۷ در شهر بال واقع در سوئیس کنفرانسی به ریاست (تیو دور هرتسل) تشکیل شده تا اولین گامها را برای ایجاد آن دولت بردارند.
هرتسل در سال۱۸۹۵ کتابی به نام (دولت یهود) به رشتهٴ تحریر در آورد و در آن از یهود خواسته بود که دولتی در فلسطین یا آرژانتین تأسیس کنند(۶).
این کتاب که سر و صدای زیادی در جهان آن روز بپا کرد، به هرتسل فهماند که این پیشنهاد موافقان زیادی دارد و لذا فورا به ترکیه مسافرت کرده و از سلطان عبدالحمید درخواست کرد که در مقابل دریافت مبالغ زیادی، به یهود اجازه بدهد تا وارد فلسطین شوند(۷). ولی چون سلطان عبدالحمید، این پیشنهاد را رد نمود، هرتسل به بریتانیا متوسل شد و بالاخره بریتانیا را راضی کرد که صحرای سینا را بدهد، چند مهندس یهودی با همکاری مهندسین انگلیسی برای کاوش به صحرای سینا رهسپار مصر شدند ولی چون زمینهای صحرای سینا شن زار بود از آن صرف نظر کرده و برای استعمار فلسطین، نقشه‏های جدیدی ریختند.
درست در همین روزها بود که جنگ جهانی اوّل شروع شد (۱۹۱۴م) و نگرانی عجیبی، جهان و به خصوص یهود را فرا گرفته بود.
این جنگ که نسبت به بریتانیا بسیار وحشتناک به نظر می‏رسید، یک نوید بسیار درخشنده‏ای برای یهود بود و در همان وقت که رهبران انگلیسی از ترس، خواب نمی‏رفتند، یهود، در کمال آرامش و خوشحالی بسر می‏بردند، زیرا بریتانیا سعی می‏کرد آمریکا را داخل جنگ کند و از این راه جبهه خود را تقویت نماید ولی چون سیاست آمریکا بدست یهود بود، احتیاج شدیدی به آنها پیدا کرد.
یهود که برای یک چنین روزی دقیقه شماری میکردند، فرصت را غنیمت شمرده و متعهد شدند که در مقابل آن که بریتانیا دولتی برای یهود در فلسطین تشکیل دهد، آمریکا را به هر طوری که شده داخل جنگ کنند.
(جیرالدکی اسمیت) می‏گوید: بدون شک یگانه کسی که توانست آمریکا را وارد جنگ کند، صهیونیست بود، نقشه این دسیسه بزرگ را در یک خانه بسیار کوچک واقع در حومه شهر لندن بدست آقای (جیمس مالکولم) کشیده شد و سرانجام به پیروزی رسید(۸).
و با این عمل بزرگترین پیروزی را در درجه اوّل نصیب یهود و در درجه دوّم نصیب بریتانا کرد.
(جیمس مالکولم) در خاطرات خود می‏نویسد: در موضوع وارد شدن آمریکا در جنگ اوّل، من نقش مهمّی را دارا بودم و با سفرهای متعدد خود به آمریکا، فرانسه و بقیه شهرهای اروپائی و نشر مقالات مفصلی در مجله تایمز لندن و روزنامه‏های آمریکا توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم.
و از طرف دیگر مذاکرات بسیار وسیعی با رؤسای یهود در آمریکا و رهبران سیاسی آن کشور به عمل آورده و سرانجام در بهار سال۱۹۱۷م آمریکا را وارد جنگ کردم(۹)در این وقت آقای (حاییم وایزمن) رهبر صهیونیستها با آقایان (روتشیلدبر، لوید جورج، وینستون چرچیل و بلفور) فشار آوردند که فورا تصویب نامه‏ای برای حکومت یهود در فلسطین، صادر کنند. بریتانیا هم که قبلا یک چنین وعده‏ای به آنها داده بود، وزارت جنگ را موظف کرد که صورت این عهدنامه را طوری بنویسد که یهود را راضی کرده و عواطف و احساسات عرب را تحریک نکند.
باز مالکولم می‏نویسد: قبل از آن که پیش نویسی نوشته و عهدنامه‏ای مطرح شود من با مارشال (حداد پاشا) نماینده (شریف حسین) امیر حجاز ملاقات کرده و موضوع را چنین شرح دادم: می‏دانید که اگر آمریکا وارد جنگ نشود برای شما و ما بسیار زیان‏آور تمام خواهد شد و چون رؤسای یهود و صهیونیستها حاضر شده‏اند در مقابل آنکه بریتانیا تصویب‏نامه‏ای مبنی بر آن که یهود بر جزئی از فلسطین حکومت داشته باشند، آمریکا را به حومه جنگ بکشند....
بنا بر این از شما خواهش می‏شود که در این باره از هرگونه تحریک عواطف و احساسات مردم جلوگیری کنید.
البته من چندین بار هم با (لورنس) ملاقات کردم، او نیز موافقت خود را با این نقشه اعلام نمود. در این وقت بریتانیا از دکتر (وایزمن) که سمت رهبری صهیونیستها را داشت خواهش کرد که تصویب نامه‏ای را او بنویسد.
(وایزمن) تصویب نامه را از زبان بلفور وزیر امور خارجه خطاب به روچیلد یهودی چنین نوشت:
عزیزم آقای روچیلد:
حکومت بریتانیا به نظر عطف به ایجاد میهن برای یهود در فلسطین می‏نگرد و برای تسهیل آن منتهای کوشش خود را مبذول خواهدداشت ولی نباید حقوق مدنی، سیاسی و دینی طوائف غیر یهودی مهدور شود، چنانچه حقوق سیاسی و پستهای برجسته‏ای که یهود در بقیه بلاد در دست دارند نباید از دست آنها گرفته شود.
سپس آن را به قاضی (براندیس) در واشنگتن تلگراف کرده تا موافقت (ویلسن) را بگیرد. و پس از آن که ویلسن بر آن موافقت کرد (آرثر جیمس بلفور) که وزیر خارجه بریتانیا بود، آن را به امضاء رسانده و بدست روچیلد یهودی ثروتمندترین مرد آن روز جهان داد.
این عهدنامه در روز۲ نوامبر۱۹۱۷ م، یعنی درست یکسال پیش از سقوط خلافت اسلامی و احتلال فلسطین از طرف انگلیس، به امضاء رسید. ولی مسلمانان پس از احتلال در سال۱۹۱۸م از آن با خبر شدند(۱۰).
در سال۱۹۲۰ دولت بریتانیا اعلام کرد از این به بعد حکومت نظامی فلسطین به حکومت مدنی مبدّل خواهد شد.
یهود که منتظر یک چنین روزی بودند، فورا تصویب نامه‏ای را به امضاء سران کنفرانس حلفاء (متفقین) که در (سان ریمو) به تاریخ۲۵ نوامبر۱۹۲۰ م، منعقد شده بود در آورده که در آن چنین آمده بود: باید فلسطین را در یک موقعیّت اداری و سیاسی قرار داد که یهود برای تأسیس میهن ناسیونالیسم خود تمام آزادی را داشته باشد و حکومت انتداب، هجرت به فلسطین را تقویت بنماید و برای این موضوع توصیه می‏شود که کابینه‏ای برای رسیدگی به امور یهود مهاجر تأسیس شود تا هم ناظر عملیات هجرت باشد و هم مهاجرین را مسکن و کار بدهد و امتیازات شرکتها را اولاً به یهود بدهند تا برای تأسیس چنین میهنی بتوانند به نحو احسن کوشش کنند.
این تصویب نامه را سازمان ملل متحد که خود دست نشانده یهود بود(۱۱)، در سال۱۹۲۲ تصویبب کرد و فورا بریتانیا آقای (هربرت صموئیل) یهودی را بعنوان نماینده سامی بریتانیا به فلسطین اعزام داشت.
صموئیل که مدّت پنجاه سال در فلسطین بود تعداد ششصد هزار یهودی مهاجر را در این منطقه سکونت داد و پستهای مهم را به آنها واگذار کرد و هرچه زمین بود، با سرنیزه از عربها خریداری کرده بدست یهود داد و امتیاز تجارت خارجی را منحصرا به یهود داد حمل سلاح را بر عربها ممنوع کرد، در صورتی که تسهیلات فراوانی برای خـریداری اسلـحه نسبت به یـهود مبذول داشت(۱۲).
فورد می‏گوید: اگر جهان می‏دانست، یا به او اجازه می‏دادند که مردم دنیا بدانند چگونه یهودیان زمینهای فلسطین را از دست عربها بیرون آوردند، چنان نفرت و بی‏زاری نسبت به یهود در دل آنها ایجاد می‏شد که هرگز از یاد نمی‏رفت و بدون شبهه تمام کارها با معرفی (صموئیل) نماینده بریتانیا انجام می‏گرفت، ولی مگر ممکن بود کسی از این واقعه‏ها و دزدیها و آدم‏کشیها صحبتی به زبان آورد؟
حتّی یکی ازکارمندان دولت بریتانیا وقتی خواست به دولت خود گزارشی راجع به زمین دزدی یهود بدهد، فورا از وظیفه خود برکنار شد(۱۳).
از شروع جنگ جهانی اوّل همه فهمیدند که چه کاسه‏ای زیر نیم‏کاسه مخفی است و لذا (شریف حسین) امیر مکّه نامه‏ای در۱۴/ژوئیه/۱۹۱۵ به رهبران بریتانیا نوشته و از آنها درخواست کرد که مرزهای کشورهای عربی را تعیین کنند، در این زمینه نامه‏هائی رد و بدل شده و سرانجام بریتانیا به شریف حسین اطمینان داد که فلسطین جزو کشورهای عربی و مرزهای آن محفوظ خواهد بود(۱۴).
ولی آیا بریتانیا به وعده خود وفا کرد؟
آقای عبدالله التل می‏نویسد: قوانین بریتانیا در زمان انتداب، تمام درها را به روی مهاجرت یهود به فلسطین گشوده بود، بطوری که آقایان یهودی پیش از آن که از شهرهای خود در آلمان و پولندا و آمریکا خارج شوند به آنها گذرنامه فلسطینی داده می‏شد! در صورتی که عربهائی که از شرق اردن و سوریه به فلسطین آمده بودند و سالهای درازی در آنجا سکونت داشتند اجنبی محسوب می‏شدند!
و از طرف دیگر تمام قوای بریتانیا برای حمایت از یهود در تحت اختیار آنها بود! و برای سرکوب و جلوگیری از هرگونه شورشی از طرف عربها پایگاه نظامی و قدرتی در شرق اردن به وجود آورد تا آن که دولت اسرائیل بدون هیچ دغدغه و دردسری تشکیل شود(۱۵)!
تا اینجا بریتانیا نقش خود را خوب بازی کرد و از این به بعد می‏بایستی آمریکا وارد کار بشود و سرانجام اسرائیل بدست او تأسیس گردید و این افتخار بزرگ نصیب او گشت.
نویسنده معروف انگلیسی (دوجلاس رید) می‏نویسد: در اواخر جنگ جهانی دوّم (ترومان) رئیس جمهوری اسبق آمریکا در خواست کرد که تعداد۱۰۰۰۰۰ یهودی به فلسطین مهاجرت نمایند، فلسطین را بین یهود و مسلمانان تقسیم کنند، با آن که همین آقای ترومان در سال۱۹۴۷ در پارلمان آمریکا اعلام کرده بود که آمریکا هرگز راضی نیست که سرنوشت ملّتی بدون رضایت آن تعیین گردد. به هر جهت هر آنچه آقای مارشال وکیل وزارت امور خارجه خواست خطرهای تقسیم شده را به آقای ترومان گوشزد کند و او را از این کار منصرف سازد فایده نبخشید و پیش از آن که قوای نظامی بریتانیا از فلسطین خارج شوند یعنی در۱۴/ می/۱۹۴۸ دولت آمریکا به اسرائیل اعتراف کرد.
این اعتراف حتّی نسبت به نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد غیر منتظره و ناگهانی بود.
در اثر این اعتراف ناگهانی جنگ خونینی میان عربها واسرائیل شروع شده و مارشال استعفا داد.
در همین زمان سازمان ملل متحد تشکیل جلسه داد و برای رفع اختلافات اعراب و اسرائیل و پایان دادن به جنگ در آن منطقه قطع نامهٴ تقسیم را صادر کرد. به موجب این قطع‏نامه، مقرّر شد، صحرای (نقب) در اختیار یهود و (جلیل) دست عربها باشد. سازمان ملل برای اجرای این قطع‏نامه، آقای (کونت برنادوت) را به فلسطین اعزام کرد و چون عربها حاضر نشدند صحرای نقب را به یهود واگذار کنند برنادوت پیشنهاد کرد، که اگر عربها راضی نیستند، نقب را به یهود بدهند، بر یهود لازم است که (جلیل) را گرفته و از نقب صرف نظر کنند، در اثر این پیشنهاد یهود آقای برنادوت را بدون هیچ‏گونه مقدمه‏ای کشتند و با آن که برنادوت نماینده سازمان ملل بود قاتل او آزاد شد و در عوض نیویورک از رئیس عصابهٴ (اشترن) (قاتل برنادوت) استقبال شایانی بعمل آورد. و عجیب آن که هرکس از شخصیّتهای آمریکا با قرارداد تقسیم مخالفت می‏کرد، فورا کشته می‏شد و یا از منصبش برکنار می‏شد، مثلاً (جیمس فرستال) که یکی از مخالفان قرارداد تقسیم بود وکیل وزارت جنگ بود اوّل او را از منصبش برکنار نمود، در اثر فشارهای گوناگون یهود خودکشی کرد(۱۶).
این را هم به تاریخ باید اضافه کرد که سران لشکرهای عربی در آن جنگ خیانت کردند و در عوض آن که زمینهای فلسطین را از یهود بگیرند، زمینهای زیادی را هم به آنها دادند و در نتیجه، جنگ به نفع یهود تمام شد. مثلاً اگر جنگ نمی‏شد یهود فقط بر۳/۵ میلیون دونم سیطره داشتند و حال آن که پس از جنگ، زمینهای اسرائیل به (۲۷.۰۲۷.۰۲۳) دونم رسید(۱۷).
و آوارگان این جنگ۱۰۰۰۰۰۰ انسان بودند!
و تمام اموال و دارائی که از مسلمانان گرفتند بیش از ۹۵.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال در سال منافع او بوده است(۱۸)!
اسرائیل پس از جنگ تعداد۲۰۲ قریه را تغییر داد و بیش از۲۰۰ مسجد را خراب کرد و اکثر مقابر را نبش نمود و حتّی سنگهای روی آنها را دزدیده و به یهود فروخت(۱۹).
ناگفته نماند که پس از قیام اسرائیل نخستین کشورهائی که آن را به رسمیّت شناختند، آمریکا و انگلیس، سپس شوروی سابق و رفقای آن بودند!
و به گفته علوبه: شوروی سابق و آمریکا در هیچ موضوعی اتفاق نکردند جز در به رسمیّت شناختن اسرائیل(۲۰)!
بنا بر این اگر سؤال شود: (اسرائیل چگونه به وجود آمد)؟
در جواب باید گفت: (با نیرنگ آمریکا و بریتانیا و غفلت مسلمانان و تلاش یهود)!
پی نوشت:
۱ ـ (قضایانا فی‏الامم المتّحدة)، تألیف خیری حماد، صفحه۱۲۶.
۲ ـ (الأیام الحاسمة قبل معرکة المصیر)، تألیف محمود شیت خطاب، چاپ بغداد۱۳۸۷ هجری قمری.
۳ ـ (تذکرة عودة)، تألیف ناصرالدین نشاشیبی، صفحه۱۵.
۴ ـ نخست وزیر اسبق اسرائیل.
۵ ـ همان مدرک، صفحه۱۶.
۶ ـ (تاریخ الحرکة الصهیونیة)، تألیف دکتر آلن تایلر.
۷ ـ همان مدرک.
۸ ـ (قضایانا فی‏الامم المتحدة)، صفحه۱۲۸.
۹ ـ (دراستان فی‏الفضیلة)، صادره لندن۱۹۵۳.
۱۰ ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه۲۳۹.
۱۱ ـ برای توضیح بیشتر به کتاب (When Prophets Speak)، تألیف لیتمان روزنتال یهودی مراجعه شود.
۱۲ ـ (خطر الیهودیة العالمیة)، صفحه۲۴۲.
۱۳ ـ (الیهودی العالمی)، تألیف هنری فورد، صفحه۱۵۴.
۱۴ ـ تفاصیل این نامه‏ها در کتاب (فلسطین والضمیر الانسانی) صفحه۱۰۱ درج شده است.
۱۵ ـ (خطرالیهودیة العالمیة علی‏الاسلام والمسیحیة)، صفحه۲۴۳.
۱۶ ـ به کتاب (فی جهة ما جنوب السویس)، تألیف دوجلاس رید مراجعه شود.
۱۷ ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه۳۰۷.
۱۸ ـ تذکرة عودة، صفحه۲۹.
۱۹ ـ اضطهاد العرب، جامعة الدول العربیة، چاپ قاهره۱۹۵۵ م.
۲۰ ـ (فلسطین والضمیر الانسانی) تألیف علوبه.
بر گرفته از کتاب دنیا بازیچه یهود
منبع : عملیات روانی