یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


فیلمی با یک موضوع نه چندان تازه


فیلمی با یک موضوع نه چندان تازه
فیلم سینمایی «روز برمی آید» ساخته «بیژن میرباقری» که روی پرده سینماهاست، اثری اقتباسی و متکی بر هویت دوگانه شخصیت ها به شمار می رود که بازشدن زودهنگام گره ها و موضوع نه چندان تازه آن فرصت تاثیرگذاری را از فیلم می گیرد.
میرباقری در دومین فیلم بلند سینمایی خود تلاش کرده با تکیه بر یک نمایشنامه خارجی نگاهی به اقتباس در سینمای ایران داشته باشد که در همه دوران کمتر مورد توجه فیلمسازان قرار گرفته است. این فیلمساز پس از کسب موفقیت در عرصه فیلم کوتاه، اولین گام برای ورود به سینمای حرفه ای را با ساخت «ما همه خوبیم» برداشت و فیلم را بعنوان اثری محکم و حساب شده در کارنامه اش ثبت کرد. میرباقری در فیلم «روز برمی آید» با تکیه بر نمایشنامه «دوشیزه و مرگ» اثر «آریل دورفمان» که «رومن پولانسکی» نیز بر مبنای آن فیلمی ساخته، اثری می سازد که بخش عمده قوت آن در وهله اول چگونگی ایرانیزه کردن و اینجایی کردن موقعیت و بستر اصلی قصه است.
«مرگ و دوشیزه» پولانسکی در حال و هوای جریان های انقلاب آمریکای لاتین می گذرد و «میرباقری» در اولین گام برای ایرانی کردن این بستر و واقعی کردن مواجهه یک زندانی سیاسی و بازجوی سابقش در زمان حال، مقطع پرالتهاب و شناسنامه دار نزدیک به انقلاب را برای گذشته کاراکترهای اصلی انتخاب کرده است. به این ترتیب هر چند کلیت فیلم در زمان حال و در خانه ای در طبیعت شمال می گذرد، اما این گذشته تاریخی است که رویارویی سه کاراکتر اصلی را پیش برده و در هر مقطع چرخش قدرت بین آنها را واجد پتانسیل درام و البته منطقی از جنس رئالیسم و واقعگرایی می کند.
«روز برمی آید» با سفر نابهنگام زوج فروغ و جلال (یکتا ناصر و امیر آقایی) آغاز می شود. سفری که در کنار همه اتفاقات بیرونی قرار است این زوج را به شناختی تازه تر از هم و بخصوص در موقعیت رویارویی میانی، آنها را به شناختی تازه تر از خودشان هم برساند.
در چنین فیلمنامه ای که به نوعی با چرخش بازی و هویت دوگانه شخصیت ها سر و کار داریم، طبعا نحوه معرفی شخصیت ها در بخش ابتدایی اهمیتی ویژه پیدا می کند. بخصوص که شخصیت ها محدود به سه کاراکتر اصلی فروغ، جلال، مهندس دانشور (داریوش فرهنگ) و شخصیت فرعی مامور پلیس محلی (مهران رجبی) است. در مقطع ابتدایی سفر، بدون آنکه به پیشینه فروغ و جلال اشاره شود، فقط به زمان طولانی اشاره می شود که آنها با هم به سفر نرفته اند.
همچنین وجود اسلحه داخل داشبورد که این مورد در کنار تلفن ضروری جلال از بین راه، به نوعی شغل حساس او را یادآور می شود. فروغ هم بعنوان زنی با پیچیدگی و بحران روحی معرفی می شود که به توصیه پزشک برای استراحت به ویلای خارج از شهر آمده است. فیلمساز برای ایجاد فضای لازم و زمینه سازی هسته ملتهب ماجرا، چند کد درونی می دهد که به نوعی احساس خطر و نگرانی را به قصه تزریق می کند. مانند حرف های جلال به فروغ هنگام ترک ویلا درحالی که محیط را امن می داند ولی اسلحه را به فروغ می سپارد و حتی مامور محلی که تاکید می کند با وجود او هیچ مزاحمی نمی تواند آن اطراف پیدایش شود،همه نشانه هایی است در جهت تاکید بر امنیت و آرامشی که باید در آن مکان باشد، ولی در واقع نیست و حضور یک تازه وارد ناامنی و تشنج را با خود به موقعیت می آورد. مهندس دانشور یا همان بازجوی سابق فروغ در زندان، تازه واردی است که حضور ناخواسته اش پرده از گذشته فروغ برمی دارد و موقعیت به ظاهر با ثبات ابتدایی، به صحنه یک گروگانگیری و بازجویی دیرهنگام تبدیل می شود.
«روز برمی آید» از وجه ساختار روایی و نقطه گذاری آغاز و پایان تلاش کرده موتیفی بسازد که با تکرار در دو مقطع زمانی مفهومی فراتر پیدا کند.
فیلم با سکانس داخل ماشین آغاز می شود که جلال به طرف صندلی عقب برمی گردد و از فروغ می پرسد چند سال است با هم به سفر نرفته اند؟ زن بدون آن که دیده شود دستش را روی شیشه ماشین می گذارد و می گوید، پنج سال است. سکانس پایانی فیلم با چند تغییر در موقعیت اولیه، همین طراحی را دارد. با این تفاوت که آنها در راه بازگشت هستند، فروغ تیر خورده و امیدی به زنده بودنش نیست و دست خونی اش را روی شیشه می کشد و... البته مهم تر از همه این که نگاه جلال به همسرش بعنوان یک بیمار متوهم روحی تغییر کرده است.
در فاصله این دو سکانس و مواجهه بخش میانی، آنچه بیش از هر چیز برجسته می شود نوعی موازنه قدرت و تغییر موقعیت فروغ و مهندس بعنوان بازجو و متهم است. فیلم در این بخش از ساختاری قابل پیش بینی استفاده می کند و متکی بر اصولی است که هر چند جایگاه کلاسیک وار خود را حفظ می کنند اما نیاز به بازنگری دارند تا مخاطب را از حدس زدن پایان، بازداشته و غافلگیری خاص را برای او تدارک ببیند. از همان ابتدا قابل پیش بینی است که فروغ دچار توهم نشده و مهندس را درست شناخته است.
مشخص است که تمارض مهندس به وخامت حالش برای فرستادن جلال به خانه برای آوردن قرص، تنها ماندن با فروغ و گیر انداختن او است و... اما هیچ یک از این بدیهیات توجه جلال را جلب نمی کند که هم فروغ را بهتر می شناسد و هم شغلی حساس در ارتباط با وکالت و چنین مسائلی دارد. اینجاست که جلو افتادن مخاطب از فیلم ،منطق کلی کار را زیر سوال می برد و پرداخت و طراحی های انجام شده را بی اساس می کند.
«روز برمی آید» فیلمی است متکی بر هویت دوگانه شخصیت ها و بازی با این وجوه، اما لو رفتن آنها و باز شدن زودهنگام گره های فیلم در کنار موضوعی نه چندان تازه و بدیع، تاثیرگذاری را به دنبال ندارد. به گزارش مهر، «داریوش فرهنگ»، «یکتا ناصر»، «ناصر آقایی» و «مهران رجبی» بازیگران این فیلم هستند که به تهیه کنندگی «سعید شاهسواری» در گروه فیلم و سریال شبکه سوم سیما ساخته شده است.
منبع : روزنامه ابتکار


همچنین مشاهده کنید