یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


نگاهی به زن در سینمای ایران


نگاهی به زن در سینمای ایران
● فمنیسم ، الگوی مردانه‌
‌ در سال‌های اخیر بستری از سینمای اجتماعی مورد توجه برخی از كارگردان‌ها و سینماگران قرار گرفته است. یكی از این بسترها، موضوع زنان بوده كه توجه سینماگران را معطوف به خود كرده است.
اما باید دید بررسی موضوع زنان با توجه به چه فرآیندی شكل می‌گیرد. آیا سینمای ایران موضوع زنان را دست مایه‌ای برای گیشه‌ای‌تر شدن خود قرار نداده است. مثلا‌ در جایی كه سینماگر می‌آید و توجه خود را معطوف به زندان زنان می‌كند، قرار است آسیب‌شناسی اجتماعی زندان مورد توجه قرار گیرد یا از آن سو كه زندان زنان موضوعی گیشه‌ای و پرطرفدار است به عنوان سوژه مدنظر كارگردان برگزیده می‌شود.
آیا كارگردان‌هایی همچون تهمینه میلا‌نی و پوران درخشنده به یكباره موضوع زنان را دستمایه كارخود قرار داه‌اند؟
● اما چه نوع زنانی و با كدامین ویژگی‌ها؟
زنان معترضی كه به لطایف‌الحیل سعی می‌كنند نسبت به همه چیز بدبین باشند; مرد را موجود كریهی سر راه خود به شمار آورند كه قصد دارد آنها را متوقف، سركوب و سرخورده كند. در فیلم‌های میلا‌نی، زن انتقام گیرنده سال‌های پرشماری است كه در آن تحت سركوب مردان قرار می‌گرفت و حالا‌ قرار است در طی یك فیلم، سال‌ها آرزوی سركوب شده خود رابه منصه ظهور برساند و مرد را زیرپایش له كند.
این نوع فیلم‌ها مقام اعتراض را برای زن تحت هر شرایطی به رسمیت می‌شمارد; زن را الگویی قرار می‌دهد از یگانگی و تطهیر. جالب آن است كه چنین زن معترضی، هیچ نمودی از رفتارهای سنتی را در بطن رفتارهای خود قرار نمی‌دهد. او در بیرون كار می‌كند، نسبت به كار خانه بی‌علا‌قه است، دائما سر شوهرش قر می‌زند; لباس‌های شیك می‌پوشد، رفتاری كاملا‌ پسرانه دارد، خیلی زود جوش می‌آورد و دق دلی‌اش را سر همكاران مرد یا شوهرش خالی می‌كند، عصبی مزاج است، خوش قیافه است، به دوستانش توصیه می‌كند شوهرانشان را آدم حساب نكنند، ولخرج است و تا آنجه كه می‌تواند پول صرف مهمانی و گردش میكند، در عین حال باز هم تندخو است، باز هم عداوتگر است، باز هم تحمل شماتت كسی را ندارد.
در واقع چنین فیلم‌هایی نمایانگر زنی هستند كه تحت هیچ شرایطی به رضایت نسبی از زندگی نمی‌رسند، آنها در هنگام آرامششان، مضطربند ودیگران را هم به اضطراب می‌رسانند.البته تا حدی می‌توان به چنین بازنمایی‌هایی از زندگی در فیلم‌ها حق داد. شاید بسیاری از زنان كه به دنبال ایفای نقش مدرن‌تر هستند، آن را با انتقام‌گیری از مردان اشتباه گرفته‌اند.
در واقع فمینیسم ایرانی نه به عنوان یك زیست جهان موازی با مردان ودرعین متفاوت با آن است، بلكه در پی آن است كه رفتار مردان را الگوی خود قرار دهد. یادمان باشد كه فمینیسم ایرانی می‌خواهد از زنان، مرد بسازد و آنها را در تقابل با مردها قرار دهد. فیلمساز ایرانی نیز می‌خواهد به جای آنكه یك زن و مرد را در یك زندگی خانوادگی، رودر روی هم قرار دهد، دو مرد را با هم مواجه كند كه یكی از آنها به اشتباه (!) زن شده است.
فمینیسم ایرانی سرشار از الگوگیری‌های مردانه است. الگوگیری‌هایی كه در نهایت تمام خصوصیات یك زن ( كه او را در جایگاهی متفاوت اما نه لزوما مخالف) با مرد قرار می‌دهد، نادیده گرفته است.
فمینیسم امروزی گاه بسیار خشونت‌طلب است، زنان در آن پابه پای مردان تندخویی میكنند.
اما نه خشونتی فیزیكی(شاید به آن دلیل كه شرایط برایشان مهیا نیست)، بلكه خشونت كلا‌می‌كه خود را در هیچ ورطه‌ای پنهان نمی‌كند. یادمان باشد كه در فیلم پرفروش آتش‌بس، سایه (مهناز افشار) دختری است كه تا هفت سالگی، پدرش اورا فرهاد صدا می‌زند چون پسری ندارد و سایه خانم را كاملا‌ پسرانه تربیت می‌كند.
باید پرسید آیا الگوی یك زندگی خوب و آراسته برای یك زن، تربیت كردن او مانند پسران است؟ آیا در این صورت ویژگی‌های فیزیولوژیك و روانی دختران را نادیده نگرفته‌ایم كه سعی نموده‌ایم آنها را مانند پسران تربیت كنیم. آیا فیلمساز ما باید نموداری ازتربیت پسرانه برای دختران تدارك ببیند كه در پرفروش‌ترین فیلم سال، همه مخاطبان بپندارند باید دخترانشان را پسرانه تربیت كنند و حتی فرض كنیم چنین كاری لا‌زم و جدی باشد، آیا قرن‌ها مردسالا‌ری ایرانی را با چنین روشی به درست نقد می كنیم؟
شاید یك سینماگر فمینیست بخواهد براساس نوعی گسست در روایت‌هایش، فضای اجتماعی را نیز به نوعی دچار گسست كند، اما چه رویه‌هایی برای مردان تدارك دیده است؟
زنانی كه در فیلم‌ها حضور دارند، معترض، پرخاشگر و مخالفند، اینجا همواره مرد است كه باید دست پایین را بگیرد، در واقع باید گفت این نگره نه تنها در سایه برابری جنسی نیست، بلكه به جای مردسالا‌ری، زن سالا‌ری را به ارمغان می‌آورد. و این همان خودشیفتگی پنهان ایرانی ست كه هیچ‌جا سعی نمی‌كند در لوای نوعی برابری پنداری و شنیدن سخنان دیگری، رفتارهایش را تنظیم كند ودر جاهایی به دیگران نیز حق بدهد. اینجا زنان معترض بدون آنكه نقد شوند، به واسطه رفتارهای بامزه و صورت‌های زیبایشان مورد تقدیس قرار می‌گیرند.حتی بررسی نمی‌شود كه آیا بستر اعتراض آنها حقیقی است یا نه.
اما در مقابل فیلم‌های فمینیستی، فیلم‌هایی نیز وجود دارند كه وجوه متضادی را به تصویر درآورده‌اند.
داستان زندگی مردان دو زنه، كه البته بیشتر مردان كارگردان این فیلم ها بوده اند.
جالب است كه این فیلم‌ها نیز گیشه خاص خود را دارند. البته از سویی نمی‌توان فیلمسازان را بابت ساخت چنین كارهایی مورد سرزنش قرار داد، چرا كه این موضوع نیز در جامعه فعلی ما تا حدی زیادی باب شده است. بسیاری از مردان به مجرد آنكه وضعیت متناسب‌تری را در زندگی خود مشاهده می‌كنند، به ازدواج مجدد رو می‌آورند یا سعی می‌كنند زندگی در خفایی با معشوقه‌ای داشته باشند.
اما طیفی از اجتماع (به خصوص زنان) كه شوهرانشان را هنوز افرادی وفادار می‌دانند كه به زندگی خانوادگی خود احترام می‌گذارند، از این وضعیت احساس خطر می‌كنند.
احساس خطر از فروریختن قبح ازدواج مجدد، چرا كه معتقدند در چنین فیلم‌هایی آنقدر موضوع باز شده است كه اولا‌ مردها می‌توانند از چم و خم زندگی دو همسری اطلا‌ع حاصل نمایند و بتوانند ابزارهای دروغگویی، خیانت و ریاكاری را نسبت به همسر اول خود فراهم آورند و ثانیا حس گناهشان نسبت به چنین رفتار ناهنجاری فرو ریزد. در واقع زنان نگران می‌شوند كه مبادا شوهرانشان با شخصیت‌های اصلی داستان‌ كه اصولا‌ وجاهت بالا‌یی نیز دارند‌ همزادپنداری كنند و خودشان هم در نهایت به فكر تجدید فراش یا كارایی از این نوع بیفتند.
چنین داستان‌هایی‌ چه از نوع اول و چه از نوع دوم‌ معمولا‌ با پایان‌های كلیشه‌ای روبه‌رومی‌شوند. اگر سینماگر بخواهد تاثیرگذاری مثبت و جدی در مخاطب به وجود آورد، مجبور است از كلیشه‌ها خود را دور كند و به همین دلیل باید تا حدی از گیشه چشم بپوشد. فیلم‌های این چنینی اگر پایانی تراژیك داشته باشند، می‌توانند روی بیننده اثرگذار باشند، اما درغیر این صورت اكثر این فیلم‌ها، آثاری خواهند شد كه تاریخ مصرف دارند، مدتی بر موج اجتماعی سوار می‌شوند و گیشه‌ها را مملو از جمعیت می‌كنند، اما پس از آنكه تاریخ مصرفشان به پایان رسید، هیچ‌كس ارجاعی به آنها نمی‌كند تا بتواند چیزی از آنان به یادگار گیرد.
یكی از معایب بزرگ چنین فیلم‌هایی آن است كه روی قصه‌شان خوب كار نمی‌شود. می‌دانیم كه قصه از موقعی كه روی كاغذ نوشته می‌شود تا روزی كه فیلم شود، تغییرات معتنابهی خواهد كرد و البته این هم طبیعی است. اما آیا آن موقع كه سناریست درصدد نوشتن قصه است، امكانی هم دارد تا بتواند تصاویر فیلم را در ذهنش استخراج كند و در نتیجه همزادپنداری با مخاطب، به این نتیجه برسد كه صرفا درحال نگارش یك كار گیشه‌ای است یا قرار است كاری بزرگ را به تصویر بكشد. البته می‌دانیم كه بسیاری از فیلمنامه‌نویس‌ها نسبت به تمرینات گسترده‌ای كه در كارشان هنگام تبدیل به فیلم صورت می‌پذیرد، گله‌مندند. اما باید پرسید آیا محتوای اصلی فیلمنامه‌ها دارای وجاهت یك فیلم اجتماعی تاثیرگذار هستند.
آیا فیلم‌های فمینیستی یا مردگرایانه، زمینه‌ای برای بروز بیشتر ناهنجاری اجتماعی فراهم نمی‌آورند كه فی‌المثل زنان را به عداوت بیشتر با مردان و مردها را به سمت ازدواج مجدد و خیانت در زندگی خانوادگی سوق دهند؟ آیا این فیلم‌ها محملی به وجود نمی‌آورد كه زنی كه به طرفته العینی كه زندگی را ناهمخوان با تمایلا‌تش پنداشت، روبه سوی پرخاشگری، خشونت كلا‌می‌و طلا‌ق بیاورد و مردها نیز به راحتی حق خود بدانند كه به ازدواج مجدد روبیاورند.
در یك نگاه كلیت مند باید پرسید این دو نوع فیلم، آیا زمینه‌ساز فروپاشی خانوادگی ‌ با توجه به گیشه پرفروششان نیستند‌ و در نهایت باید سئوال كرد: «آیا زندگی نابسامان مردان و زنان تنها با جدایی یا انتقام حل خواهد شد؟»
منبع : روزنامه حیات نو