پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


مسئله زن، اسلام و فمینیسم


مسئله زن، اسلام و فمینیسم
در آذر ماه امسال به دعوت حوزه خواهران حضرت خدیجه كبری ـ سلام الله علیها ـ مناظره‏ای میان این جانب و دكتر منصوری نژاد برگزار شد. در این مناظره، فرصتی دست داد تا از یك سو باب دوستی و مراوده میان ما باز شود و از سوی دیگر، این جانب با افكار و آرای ایشان از نزدیك آشنا شوم.
قبل از انجام مناظره، به توصیه ایشان كتاب «مسئله زن، اسلام و فمینیسم» را مطالعه كردم كه حاوی نظرات وی در باره شخصیت و حقوق زن است. پیشتر به ایشان اطلاع دادم كه موارد بسیاری اختلاف میان من و ایشان وجود دارد كه طرح آن در یك جلسه مناظره، عملی و ممكن نیست، بنابراین از وی اجازه خواستم كه مناظره به صورت نوشتاری و در «نشریه حوراء» ادامه یابد. با توجه به اذن و استقبال ایشان، نوشته زیر به عنوان گام اول تقدیم می‏شود. البته در این نوشته، نصیحت شاعر را نشنیده خواهم گرفت كه «عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی»؛ فقط مواردی را ذكر خواهم كرد كه مورد قبول این جانب نیست؛ البته باز هم نه همه موارد.
كتاب «مسئله زن، اسلام و فمینیسم»، مكتوب جلساتی است كه دكتر محمد منصوری نژاد در سال‏های ۷۹ و ۸۰ در تهران و قم برای گروهی از طلاب و دانشجویان برگزار كرده است. این كتاب كه چاپ اول آن از سوی نشر برگ زیتون در سال ۱۳۸۱ منتشر شده، از یك مقدمه و چند بخش تشكیل شده است. در نویسنده مقدمه مدعی در انداختن طرحی نو در مبانی و مباحث بنایی مربوط به زنان است؛ مبانی از قبیل: بحث «زن و عقل»، یا «طبیعت زنانه»، و بنای شامل مباحثی از قبیل: «زن و نظام خانواده».
ایشان در بخش اول كتاب!! كه شاید مهم‏ترین بخش آن نیز باشد، چند بحث را است با عناوین زیر مطرح كرده است:
الف) طرح مسئله زنان.
ب) موافقین و مخالفین زنان.
ج) دفاع از حقوق زنان بر اساس دو مبنا.
د) بنای حقوق و تكالیف زنان در حوزه‏های مختلف.
ه) مؤخره.
در فصل اول، به طرح مسئله زنان پرداخته می‏شود و اگر چه نوع طرح سؤالات ایشان محل تأمل است، با وجود این، از پرداختن به آن عجالتاً می‏گذریم.
در فصل دوم، وی به بیان فهرستی از موافقین و مخالفین زن در طول تاریخ می‏پردازد؛ به عنوان مثال: افلاطون، جریانات فمینیستی، محیی الدین ابن عربی، امام خمینی، استاد مطهری و آیه الله جوادی آملی (در پاورقی كتاب) به عنوان موافقین و یا مدافعین زنان شناخته می‏شوند. البته میان واقعه كشف حجاب در دوره رضاخان و جریان مدافع حقوق زنان پیوند و ارتباط برقرار می شود.در ادامه جریانات مدافع حقوق زنان (كه با اغراض متفاوت سیاسی، انسانی، علمی و...) به دفاع از زن پرداخته‏اند، مجملاً مورد اشاره قرار گرفته و حال آنكه ممكن است متفكران یاد شده، در مبانی بحث زن، در مقابل یكدیگر قرار گیرند و نگارنده نیز با بسیاری از دیدگاه‏های متفكران یاد شده موافق نباشد.
اما مخالفین زنان عبارت‏اند از: ارسطو، ژان ژاك روسو، هگل، امام محمد غزالی، ملا محسن فیض كاشانی، سنایی و علامه طباطبائی.
اما بحث مخالفت و موافقت با زنان، به نصوص دینی نیز كشیده شده است و مؤلف محترم برای هر گروه، دسته‏ای از آیات و روایات را به عنوان شاهد ذكر می‏كند.
ایشان یازده آیه از قرآن كریم و شش روایت از معصومین ـ علیهم السلام ـ را به عنوان نصوص موافق زن ذكر می‏كند و در مقابل، از دو آیه شریفه: «الرجال قوامون علی النساء...» و «نساءكم حرث لكم...» در كنار تعداد زیادی روایت (چهل روایت) مخالفت با زنان را استلال می‏نماید.
▪ در خصوص مطالب و مدعیات این فصل نكاتی به عرض خوانندگان محترم می‏رسد:
۱ ) سؤال و نكته اساسی در این فصل آن است كه بر چه اساس و با چه مبنایی یك شخصیت و یا یك جریان و یا یك نص دینی، به عنوان موافق و یا مخالف زنان قلمداد می‏شوند؟
مؤلف محترم به این مبنا و معیار اشاره مستقیمی نكرده است، ولی می‏توان برخی معیارها را از فحوای كلمات وی اصطیاد كرد:
الف) یكی از معیارها این است كه شخص یا جریان، داعیه دار دفاع از حقوق زنان باشند. با این معیار، جریانات فمینیسی، جریان كشف حجاب رضاخانی و جریانات روشنفكری مدافع كشف حجاب، از جریانات مدافع زنان هستند، اگرچه ممكن است با نویسنده محترم در مبنا تقابل نیز داشته باشند.
ب) یكی از معیارها آن است كه در یكی از متون درجه دوم كه در اختیار نویسنده قرار گرفته، مطلبی از شخص یا جریانی ذكر شده كه نویسنده، آن را مبنای مخالفت با زنان و یا موافقت با آنان قرار داده است؛ به عنوان مثال یكی از چهره‏های جنجالی برای فیمینست‏ها، افلاطون است كه از منظر آنان، وی شخصیتی ضد زن دارد و در مقابل، گروهی دیگر به توجیه نظریات و دیدگاه‏های افلاطون دست زده‏اند؛ تا قدری از تلقی عمومی نسبت به ضد زن بودن افلاطون بكاهند.
یا در مقابل، كسی مانند ابن عربی، اگر چه دارای دیدگاه هایی است كه نویسنده از آن، موافقت با زنان را استنباط می‏كند، ولی همچنان در كلمات او گزاره هایی نیز وجود دارد كه بنا بر مشی مؤلف می‏توان از آن، مخالفت با زنان را استفاده كرد.
ج) شاید معیار در مخالفت و موافقت با زنان از دیدگاه مؤلف محترم آن است كه هر نظریه‏ای كه مورد قبول و یا تأیید ایشان نباشد، به عنوان دیدگاه مخالف زنان قلمداد می‏شود؛ به عنوان مثال از آنجا كه نویسنده محترم دیدگاه مرحوم علامه طباطبائی را در بحث قوامیت بر نمی‏تابد، به ایشان بر چسب مخالفت با زنان می‏زند و همین حكم را در مورد كسانی كه معتقدند: «زن از مرد آفریده شده است»، جاری می‏سازد.
آنچه در این مقام به عنوان سؤال اساسی از نویسنده پرسیده می‏شود آن است كه معیار و ملاك در تعیین مخالفان و موافقان زن در طول تاریخ چه چیزی است و تطبیق آن بر شخصیت‏های یاد شده به چه شكل است؟
۲ ) بحث دیگر ما با مؤلف محترم، نوعی شتاب در نسبت دادن و عدم دقت در نقل منابع است؛ به عنوان مثال ایشان به علامه طباطبائی نسبت می‏دهدكه «مانند بسیاری از قدما، بر این باور است كه زن از مرد آفریده شده است»در حالیكه آشنایان با دیدگاه‏های مرحوم علامه می‏دانند، نظر ایشان خلاف این مطلب است و این در صورتی است كه مؤلف محترم هیچ ارجاعی به آثار علامه (ره) نمی‏دهد.
و یا در مورد ملا صدرا (ره) در دو موضع از كتابادعا می‏شود كه وی از زنان در ذیل اقسام حیوانات بحث می‏كند و انسانیت آنها را نمی پذیرد، كه این مطلب، دقیق نیست.
اما نكته دیگری كه می‏توان در این قسمت یادآور شد، عدم تتبع اقوال در یك مسئله است؛ به عنوان نمونه اگر ذیل یكی از آیات قران كریم میان مفسرین اختلاف نظر وجود دارد و كسی یكی از اقوال را بر اقوال دیگر ترجیح می‏دهد، باید با ذكر اختلاف اقوال، وجه ترجیح قول مذكور را بیان كند؛ والّا این شائبه به وجود می‏آید كه وی از اقوال دیگر بی‏اطلاع بوده است؛ به خصوص اگر دیدگاه انتخاب شده ،دیدگاهی باشد كه چندان طرفدار ندارد.
دكتر منصوری نژاد در بخش نصوص موافق زنان، به آیه ۳۶ سوره آل عمران اشاره می‏كند كه: مادر مریم ـ سلام الله علیها ـ پس از حمل وی و آگاهی از اینكه نوزاد دختر است، متذكر نذر خویش شده كه كودك را برای خدمت در بیت المقدس در نظر گرفته است؛ منصبی كه به طور معمول از آن مردان است. قرآن كریم از زبان مادر مریم چنین می‏گوید:
«فلما وضعها قالت رب انی و ضعتها انثی و الله اعلم بما وضعت و لیس الذكر كالانثی»
«پس هنگامی كه او را به دنیا آورد، گفت: خداوند من او را دختر به دنیا آوردم، ولی خدا از آنچه او به دنیا آورده بود آگاه‏تر بود، و پسر همانند دختر نیست..»
دكتر منصوری نژاد بعد از نقل آیه چنین می‏نویسد: «و چون دختر، یعنی مریم (س) را به دنیا آورد، از اینكه نذرش (كه قرار بود فرزندش خدمتكار بیت المقدس شود) نمی‏تواند محقق شود، خداوند پاسخ می‏دهد كه پسر مانند دختر نیست.».صرف نظر از نامفهوم بودن عبارت، توضیح شفافی در عبارت وجود ندارد كه چگونه این آیه از آیاتِ موافق زنان است، اما می‏توان حدس زد كه مایه اصلی استدلالِ مؤلف آن است كه ولادت مریم ـ سلام الله علیها ـ نعمت و منتی از جانب پروردگار است و در پاسخ مادر مریم به او بشارت داده می‏شود كه پسر مانند دختر نیست؛ یعنی از منظر جناب منصوری نژاد، جمله: «لیس الذكر كالانثی»، كلام خداوند بوده و معنای آن، ترجیح پسر بر دختر است.
اما اكثر مفسران، جمله مذكور را ادامه كلام مادر مریم (س) می‏دانند و جمله «والله اعلم بما وضعت» جمله معترضه‏ای است كه در میان كلام مادر مریم واقع شده است. بر این اساس، جای این سؤال باقی می‏ماند كه در آیه شریفه، مادر مریم باید می‏گفت: دختر مانند پسر نیست نه اینكه گفته شود پسر مانند دختر نیست، در بلاغت شرط است كه وقتی از دو چیز، نفی مشابهت می‏شود، شی‏ء دوم برتر از شی‏ء اول محسوب شود. البته در این مقام، میان مفسران بحث‏های فراوانی است كه در این مقال نمی‏گنجد.
اما گروهی دیگر از مفسران، جمله مورد بحث را ادامه جمله معترضه و از زبان خداوند می‏دانند. این دسته از مفسرین به دو گروه تقسیم می‏شوند: گروهی معتقدند از آیه، فضل دختر بر پسر فهمیده می‏شود،یا در خصوص مورد خارجی و یا به طور كلی، (كه این دسته در نهایتِ اقلیت هستند، قولی كه دكتر منصوری نژاد در این كتاب پذیرفته است). البته گروه دیگری نیز معتقدند كه در این عبارت قلب صورت گرفته است.صرف نظر از اینكه كدام یك از اقوال مورد پذیرش قرار گیرد، باید به اقوال دیگر كه از قضا فراوان هم هستند، اشاره كرد و وجه ترجیح دیدگاه اختیار شده بر سایر دیدگاه‏ها را نیز بیان كرد.
در خاتمه این فصل به عنوان جمع بندی، مؤلف محترم نكات مفیدی را متذكر می‏شود:
«نگاه قرآنی نسبت به احادیث در رابطه با زنان، خوش بینانه‏تر است. در قرآن مجید، آیاتی نیز كه سهم بیشتری و توجه جدی‏تری به مردان دارد، عمدتاً آیات الاحكام‏اند و حال آنكه در مقام بحث كلامی و انسان شناسانه، نگاه قرآن به زن، كاملاً مثبت است.»
▪ از این عبارت، دو نكته به دست می‏آید كه تأكید بر آن، برای همدلی با مؤلف در ادامه كتاب لازم است:
۱ ) نگاه قرآن به زنان خوش بینانه‏تر از روایات است؛ این خوش بینی نسبی است. با توجه به اینكه فضای اكثر روایات راجع به زنان مثبت نیست. یعنی در صدی از ناخوش بینی در آیات قرآن كریم درباره زنان وجود دارد.
۲ ) در آیات الاحكام نوعی ترجیح و تبعیض میان دو جنس وجود دارد. اگر مؤلف همچنان بر این دو نكته ثابت قدم باشد، بسیاری از بحث‏ها جایگاه واقعی خود را پیدا خواهند كرد و معلوم خواهد شد ایشان از چه پایگاهی از حقوق زن دفاع خواهد كرد. توجه به این نكته وقتی اهمیت واقعی خود را می‏یابد كه بدانیم بسیاری از روشنفكران لاییك كه از موضع روشنفكری غیر دینی از حقوق زنان دم می‏زنند، مستقیماً قرآن كریم را به جانبداری از مردان متهم نكرده‏اند. بسیاری از این قبیل افراد در مقابل تفاوت احكام ذكر شده در قرآن میان مردان و زنان، با پیش كشیدن بحث تاریخی گزاره‏های فقهی، این قبیل آیات را آیاتی مترقی می‏دانند كه برای زمان پیامبر مناسب بوده و عملاً در حال حاضر كارآیی ندارد.
مؤلف محترم با پذیرش اصل تبعیض در قرآن كریم، لااقل در آیات الاحكام هیچ گونه توجیه كلامی در خصوص برخورد با این آیات ارائه نمی‏كند.
فصل بعدی این كتاب، «دفاع از حقوق زنان بر اساس دو مبنا» نام دارد. مؤلف محترم توضیح می‏دهد كه دفاع از حقوق زنان بر اساس دو مبنای اساسی صورت می‏گیرد: یكسان بودن هویت انسانی زن و مرد، و متفاوت بودن زن و مرد در هویت جنسی.
ممكن است در این باره مسئله‏ای به ذهن برسد كه آیا مگر انسان بودن زنان هم محل تأمل و شك است؟ در اینجا دكتر منصوری نژاد پاسخ می‏دهد كه ممكن است كسی ادعای انسان بودن زنان را نیز داشته باشد، اما با مدعیات دیگری، مدعای قبلی را مخدوش كند. یكی از این مسائل و مدعیات، نقصان عقل زنان است.
اینجاست كه هنرمندی مؤلف جلوه تام و تمام می‏یابد و تلاش می‏كند تا با پیوند زدن میان بحث نقصان عقل زن و انسانیت زن، میان آن دو رابطه مستقیم برقرار كند؛ به این معنا كه هر كس قائل به نقصان عقل زنان شد، باید قائل شود كه زن انسان نیست.
«حاصل آنكه، نمی‏توانیم هم مدعای هویت یكسان بودن زن و مرد در انسانیت را داشت و هم بر ناقص العقل بودن زنان استدلال نمود و این دو مدعا با یكدیگر سازگاری ندارند و با جا خالی دادن و فرار از بحث، مشكل حل نمی‏شود.»
«تا این جا سخن در این بود كه گرچه مدعای (زن، انسان است) ابتدا بدیهی به نظر می‏رسید، اما مسئله به این سادگی نیست و مدعیان این مفروض را باید بر اساس سایر مدعیاتشان از جمله: در باب عقل زنان، آزمود و آن گاه به راحتی می‏توان به اینجا رسید كه كثیری از متفكران نمی‏توانند مدعای انسانیت زن را داشته باشند.
تا اینجا اصل ادعای دكتر منصوری نژاد و اما دلیل؟ خام طمعی است. اگر گمان شود كه مؤلف برای اثبات چنین ادعای سترگی خود را به زحمت می‏اندازد و عبارت‏های طولانی را به خدمت می‏گیرد هرگز چنین نیست؛ كوتاه‏ترین راه را انتخاب می‏كند و می‏گوید:
عقل (عقل ناطقه) فصل انسان از حیوانات است (كبرای قضیه)؛
زن، ناقص العقل (عقل ناطقه) است (صغرای قضیه)؛
پس: زن فصل انسان از سایر حیوانات را ندارد (نتیجه) یعنی زن انسان نیست. البته نمونه این قیاس را در جاهای دیگر كتاب نیز می‏توان یافت؛ به عنوان مثال مسائل زنان را با لسانی برهانی و در قالب برهان خلف، به اشكال زیر می‏توان طرح نمود كه: اگر مطلبی دینی باشد، نباید با عدالت تعارض داشته باشد، اما بسیاری از احكام در مسئله زنان با عدالت نمی‏سازد، چون به تضییع حقوق آنان منجر می‏گردد و هذا خلفّ. اگر مطلبی دینی باشد، باید با كرامت و فضیلت انسانی سازگار باشد، اما بسیاری از مدّعیّات ما درباره زنان، اهانت به شأن و منزلت آنان است و هذا خلفّ. اگر مطلبی اسلامی باشد، باید كامل‏ترین مدّعیّات در موضوعات مورد بحث باشد، ولی ادعاهای ما در مسئله زنان، ضعیف و غیر قابل دفاع‏اند و هذا خلفّ. اگر فردی دیندار باشد، نباید در مقابل ظلم ظالمان سكوت كند، جامعه ما ادعای دینداری دارد، اما در مقابل ظلم به حقوق بانوان ساكت است و هذا اگر نبود تطبیقات و استنتاجات مكرر مؤلف در جای جای كتاب از این قیاس، شاید انگیزه پرداختن به آن را چندان در خود نمی‏یافتم؛ اما كلام ما با مؤلف محترم در دو مقام است:
یك مقام، اصل بحث از نقصان عقل زنان است كه ایشان به دلیل اعتماد به این قیاس، از پرداختن به آن به صورت جدی اجتناب كرده است و دغدغه این جانب نیز پرداختن به آن بحث نیست، زیرا هدف اصلی در این نوشته، نقد مكتوب دكتر منصوری نژاد است.
مقام دوم پرداختن به دلیل ایشان و در نتیجه مدعای وی است.
به نظر می‏رسد صرف نظر از عدم تكرار حد وسط در قیاس مذكور، نمی‏توان با این قیاس همدلی كرد، زیرا هیچ فیلسوفی ادعا نكرده كه عقل، فصل انسان از حیوانات است. از واژه‏ی جعلی عقل ناطقه كه بگذریم، این قیاس صرف نظر از صورت از حیث ماده نیز دچار مشكل است.
آنچه فلاسفه به عنوان فصل انسان از حیوان ذكر كرده‏اند، نفس انسانی است، در حال كه فصل حیوانات نفسی، حیوانی، و فصل گیاهان نفسی، نباتی است. نفس دارای قوایی است كه این قوا در مورد افراد مختلف و در مورد فرد واحد در طول زندگی قوت و شدت می‏پذیرد. یكی از این قوا در نفس انسانی، قوه عاقله است، كه هم در مورد فرد واحد در طول حیات، شدت و ضعف می‏پذیرد و هم در مورد افراد نوع واحد. این مطلب به هیچ وجه مستلزم خروج فرد از نوع نمی‏شود والّا بنابر دیدگاه دكتر منصوری نژاد، یا عقل تمام انسان‏ها باید یك اندازه باشد و یا یك انسان بیشتر نداریم و آن، عاقل‏ترین انسان‏ها است.
محمدتقی كرمی
منبع : نشریه حورا