دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

پسر طلائی دهه ۸۰


پسر طلائی دهه ۸۰
هرچند به سختی می‌توان زمان و مکان دقیق تولد بدنسازی را مشخص کرد، ولی فرهنگ یونان قدیم اولین جائی است که ما می‌دانیم در آن از بدن عضلانی افراد تقدیر می‌شد. هنرمندان یونان بدن عضلانی ورزشکاران و جنگجویان را طی رقابت‌های ورزشی یا نبرد در ذهن ترسیم می‌کردند، و آن را به شکل نقاشی، مجسمه‌تراشی یا روی کتیبه‌های سنگی پیاده‌سازی می‌کردند.
با گذشت زمان، تصاویر قهرمان‌گونه مردان به یکی از عناصر ایده‌آل در یونان باستان بدل شد، و نماد افرادی شد که از نظر ذهنی و جسمی در حد بالائی بودند.
امروز این یکی از دستاویزهای منتقدان بدنسازی است، مبنی بر این‌که قهرمانان امروز بدنسازی از جمله جی کاتلر، رونی کلمن و دیگرانی که در سطوح بالا رقابت می‌کنند کمترین ارتباط را با ایده‌آل‌های یونان باستان دارند. منتقدان بر این باورند که استانداردهای زیباشناسی که توسط هنرمندان باستان برجای مانده‌اند جاودان است و الگو و پایه‌گذار بدن‌های افرادی در عصر معاصر بوده از یوگن ساندو تا چارلز اطلس، استیو شوارزنگر تا فرانک زین. و حقیقتاً ظاهر برجسته آنها ـ از شانه‌های پهن، کمر و باسن باریک، و ظاهر اساطیری نشان و مقیاسی برای قهرمانی در رقابت‌های بدنسازی به حساب می‌آمد، حداقل به مدت هشت دهه در عصر نوین بدنسازی که حدوداً از اوایل قرن بیستم آغاز شد.
اما، تغییر نگاه‌ها از اهمیت به فرم بدن‌ها به سمت سایز و سختی آنها در بدنسازی از اوایل دهه نود آغاز شد و شرکت‌کنندگان با سه انتخاب مواجه شدند: این‌که با استانداردهای جدید تطابق یابند، به استانداردهای قدیم پایبند بمانند یا این‌که از صحنه رقابت خارج شوند. بسیاری گزینه اول را انتخاب کردند. آنهائی که بدنشان امکان افزایش حجم را برای آنها مهیا نمی‌کرد دومین گزینه را انتخاب کردند، ولی پس از مدتی ناچار به انتخاب گزینه سوم شدند، و عده‌ای هم از همان ابتدا راه سوم را برگزیدند و خود را کنار کشیدند. در واقع سرانجام گزینه دوم هم عدم موفقیت و خارج شدن از رقابت بود.
در طول این زمان پرآشوب در تاریخ بدنسازی، یک مرد تا حدودی هر سه گزینه را آزمایش کرد، ولی در نهایت وفاداری خود را به ایده‌آل‌های یونان باستان حفظ کرد.
با قد ۱۸۲.۵ سانتی‌متر و وزن حدود ۱۰۵ کیلوگرم در زمان رقابت، باب پاریس در طول نه سالی که در عرصه حضور داشت، تجسم زنده‌ای از ایده‌آل‌های یونان بود. او قهرمانی جهان در رده آماتور را در سال ۱۹۸۳ و تنها در حالی که ۲۳ سال داشت به‌دست آورد و یک سال بعد برای اولین‌بار در رقابت مستر المپیا حضور یافت، پاریس به‌عنوان پسر طلائی پرورش اندام نام گرفت، قهرمانی که انتظار می‌رفت به سرعت سکان‌دار ورزش بدنسازی شود.
ولی این پیش‌بینی تحقق نیافت. هرچند او در دوره حرفه‌ای که بین سال‌های ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۲ ادامه یافت، نسبتاً موفق بود ولی هرگز نتوانست نه در رقابت المپیا که خودش پیش‌بینی کرده بود و نه در هیچ رقابت حرفه‌ای دیگری به قهرمانی برسد.
داستان او داستان مردی شکست‌خورده نییست ولی مربوط به مردی کاملاً موفق هم نمی‌شود. گذشته از سوابق رقابتی او، پاریس یکی از موفق‌ترین بدنسازان روزگار خودش بود، و پس از این‌که از عرصه رقابت هم خارج شد در زمینه‌های گوناگونی وارد شد و به موفقیت رسید از نویسندگی، هنرپیشگی، مدل، تدریس و سخنرانی در کنفرانس‌های مختلف.
حالا هرچند او دیگر در وزن ۱۰۵ کیلو نیست ولی شاید بیش از همیشه نزدیک‌تر به ایده‌آل‌های یونان باستان است.
آن‌چه در ادامه خواهید دید مصاحبه خبرنگار فلکس با او است:
▪ آخرین رقابت بدنسازی که در آن حضور یافتی برمی‌گردد به سال ۱۹۹۲، ولی هنوز هم مردم در مورد بدن تو صحبت می‌کنند. آیا هنوز هم علاقمندان بدنسازی با تو در مورد تجربیاتی که در بدنسازی داری تماس می‌گیرند؟
ـ باب پاریس: در واقع بله. سال‌ها از زمانی که رقابت می‌کردم می‌گذرد، و مدتی هم هست که از بدنسازی دور بوده‌ام، ولی برایم جالب است که هنوز هم نقدهای مثبتی در مورد بدنم می‌شنوم و این‌که می‌بینم هنوز هم از کار من تمجید می‌کنند. هنوز با بازتاب‌های زیادی از سوی طرفداران بدنسازی مواجه هستم و برایم جالب است، چیزی که مدت زیادی است از ان دور شده‌ام هنوز بخش زیادی از زندگی‌ام را تشکیل می‌دهد.
▪ به‌نظر می‌آید که کاملاً خودت را از بدنسازی جدا کردی. آیا این به دیلی تغییر بنیادی در طرز فکر توست؟ چه چیز باعث این جداوی شده؟
ـ سال‌های اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه ۹۰ واقعاً دوران پیچیده‌ای برای پرورش اندام بود. و همان دورانی هم بود که علاقه من به رقابت رو به کاهش گذاشت. ما در مرحله‌ای قرار گرفتیم که دو نسل پرورش اندام به هم رسیدند. اتفاقاً این همان زمانی هم بود که انجام آزمایشات تست دوپینگ در رقابت‌ها شکل عملی به خود گرفت و ورزش بیشتر در مسیر اقتصادی قرار گرفت.
در واقع من دو سه سالی هم بیش از آن‌چه لازم بود به رقابت ادامه دادم برای این‌که احساس می‌کردم باید به اهداف بزرگ‌تری دست یابم. ولی بدنسازی در مسیری که مورد نظر من بود حرکت نمی‌کرد. و در واقع از تمام آن چیزهائی که مرا به‌ سمت خود کشیده بود دور می‌شد. آن‌چه مرا به سمت بدنسازی جلب کرد دیدن بدن آرنولد روی جلد مجله ماسل بیلدر بود نشریه‌ای که بعدها به ماسل اند فیتنس تغییر نام یافت. بعید می‌دانم که اگر الآن ۱۶، ۱۷ ساله بودم باز هم با دیدن تصاویر قهرمانان امروز به سمت بدنسازی جذب می‌شدم.
می‌دانم که این حرف‌ها مثل حرف‌های یک ”پیر مرد است“ که در مورد روزهای خوب گذشته حرف می‌زند و از شرایط امروز گله می‌کند. ولی اگر آرزوئی برای پرورش اندام داشته باشم این است که باز هم به مسیری که در سال‌های دهه ۸۰ طی می‌کرد باز گردد و آن‌هم مسیری بود که در آن حجم عضلانی یکی از جاذبه‌های بدنسازان بود، نه این‌که پایه و اساس بدنسازی، به‌نظر می‌آید بدنسازی به‌جای رشد از نظر تعدادی افراد که هدف قرار می‌دهد و به‌سوی خود جذب می‌کند، نزول کرده.
▪ فکر می‌کنی چه‌طور باید این روند را تغییر داد؟
ـ کاملاً مطمئن نیستم. فکر می‌کنم اولین چیزی که یک ورزش باید داشته باشد جذابیت آن است. فکر می‌کنم بدنسازی جذابیت خود را زمانی از دست داد که تصمیم گرفتند آزمایش تست دوپینگ را در رده حرفه‌ای به اجرا نگذارند چون احساس می‌کردند ”حضار خود را از دست می‌دهند“. بله شاید این‌طور بود، هر تغییری، در ابتدا با مخالفت‌ها و ناراحتی‌های عده‌ای روبه‌رو می‌شود ولی اگر بتوانید در مقابل آنها مقاومت کنید، آن‌چه به‌دست می‌آید می‌تواند خیلی بهتر باشد. فکر می‌کنم داوران باید اهمیت بیشتری بدهند به چیزهائی که در مورد فرم بدن معقول به‌نظر می‌رسد تا مجادله کردن در این مورد که آیا یک بدنساز ۱۲۰ کیلوئی زیباتر است یا یک بدنساز ۱۳۰ کیلوئی؟ ”ما باید توجه‌مان را به سمت زیبائی‌های فیزیک یک بدنساز جلب کنیم که نگاه یک کودک را به سمت خود جلب می‌کند و او را تشویق می‌کند تا به کار با وزنه بپردازد و تلاش کند تا به چنان ظاهری دست یابد.
بنابراین، واقعاً نمی‌دانم که چه چیزهائی نیاز است برای این‌که بتوان کمک کرد تا چنین تحولی رخ دهد و من آن‌قدر از بدنسازی دور بوده‌ام که از مکانیسم دقیقی که حالا بر آن حاکم استت اطلاع نداشته باشم. ولی می‌دانم که دریائی از تغییرات را می‌توان ایجاد کرد اگر داوری رقابت‌ها و دید داوران را اصلاح کنیم و اگر به اصول بازگردیم حرفه‌ای اجباری کنیم یا دیگر قوانینی که در این سال‌ها کنار گذاشته‌ایم را به اجرا بگذاریم.
▪ وقتی تو بدنسازی را شروع کردی جاذبه آن برای تو چه چیز بود؟ برخی افراد به این دلیل به تمرینات با وزنه روی می‌آورند که می‌خواهند ظاهر خشن و قوی داشته باشند یا برای ورزش دیگری توانشان را افزایش دهند. ولی به‌نظر می‌آید در مورد تو از ابتدا جنبه زیباگرایانه آن مد نظر بوده؟
ـ برای من، این بخشی از زندگی یک هنرمند بود، ولی من هم‌زمان یک ورزشکار هم بودم. من عاشق دیدن زیبائی‌های طبیعت بودم. و از وقتی سن بسیار کمی داشتم، یادم می‌آید که تحمل محیط خانه را نداشتم و همیشه دوست داشتم وقتم را خارج از خانه در محیط‌های باز بگذرانم. بدنسازی‌ هم برای من راهی بود برای ترکیب کردن علائق هنری با خواست‌های ورزشی‌ام و جنبه زیباگرایانه آن برایم اهمیت زیادی داشت. البته شاید نه از همان ابتدا. تقریباً مثل یک مجسمه‌ساز، که در ابتدا باید از هیچ شروع کند و کم‌کم طرح خود را تراش دهد و شکل مورد نظر را بسازد.
زمان‌هائی که خودم را در موفق‌ترین شرایط در حرفه بدنسازی‌ام می‌دیدم زمان‌هائی بود که به جنبه‌های هنری عضلاتم اهمیت زیادی می‌دادم. برای مثال، زمان‌هائی بود در دوران حرفه‌ای‌ام که خودم را در شرایطی می‌یافتم که کمی از مسیر اصلی‌ام منحرف شده بودم و سعی می‌کردم خودم را با آن‌چه در اطرافم در جریان بود هم‌رنگ و هماهنگ کنم. به‌جای این‌که به ایده‌آل‌هائی که مرا از درون هدایت می‌کرد پایبند بمانم. بنابراین اگر یک خط فرضی برای کل زمانی که رقابت می‌کردم فرض کنیم، مثل خط سیر زندگی یک هنرمند است، که میل به قربانی کردن همه چیز خود را دارد برای این‌که به زیبائی و خواست ایده‌آلی که در ذهنش است دست یابد.
به همین دلیل بود که من فکر کردم می‌توانم از بدنسازی به نویسندگی گذر کنم، و در دنیای ورزش هم. به سمت فعالیت‌هائی که بیشتر تمایل به تناسب اندام داشتند پیش روم. و زمانی که من در بدنسازی گذراندم راهی بود برای این‌که این ارتباطات، علائق و ایده‌آل‌های درونی‌ام را پیدا کنم و همان‌طور که قبلاً گفتم، بدنسازی واقعاً زندگی مرا نجات داد. در زمانی بسیار حساس از زندگی، من توانستم این مسیر را پیدا کنم و با شدت به آن بپردازم در شرایطی که در فرهنگی که من در آن بزرگ شدم این بسیار عجیب به حساب می‌آمد. ولی برای من باز هم این اساساً راهی برای پیشرفت بود و کمک کرد برای این‌که رشد کنم. این به من کمک کرد تا به یک مرد تبدیل شوم به‌جای این‌که در پوچی نوجوانی غرق شوم.
▪ در مفاهیم بدنسازی، تو را می‌توان یک مرد مقاوم به حساب آورد، چون برخلاف بسیاری از هم‌دوره‌هایت، از زیبائی و محاسن شخصی خود جدا نشدی با وجودی که جریان رایج مسیر دیگری را می‌رفت. هرچند گاهی هم وسوسه‌های سنگین تو را تحت تأثیر قرار می‌داد.
ـ من تا حد کمی سعی کردم تا در سال‌های آخر حضورم در صحنه رقابت بر سایزم بیافزایم، که پیش از این به‌عنوان ”انحراف از مسیر درست“ از آن یاد کردم. ولی آن دوران پیچیده‌ای بود، از طرفی روند غالب به‌سوی موفقیت بدنسازان حجیم پیش می‌رفت و از سوی دیگر به ما گفته شده بود که تست دوپینگ اجباری شده، به هرحال من هم‌چنان سعی می‌کردم تا خودم را به جایگاه بالاتری برسانم. در واقع به خاطر تمام تلاش و وقت و هزینه‌ای که صرف کرده‌اید می‌خواهید به موفقیت برسید، بنابراین سعی می‌کردم تا با بدنسازان بزرگ‌تر وقتم را صرف کنم. ولی هرچه زمان می‌گذشت من احساس ناراحتی بیشری می‌کردم و فکر می‌کنم واقعاً همین باعث شد تا بگوئیم ”دیگر کافی است“. من می‌دانستم که اگر به ایده‌آل‌هایم پایبند بمانم، خبری از قهرمانی برایم نخواهد بود و برای آن پاداشی نمی‌گیرم، به‌خصوص در فضائی که پیش رو بود. دورانی که بدن‌هائی مثل من در آن می‌توانستند به موفقیت برسند به سرعت تمام شد.
▪ اولین رقابت المپیائی که در آن حضور یافتی، رقابت سال ۱۹۸۴ بود؛ تو به مقام هفتم رسیدی و رقابت ترکیبی از طیف وسیعی از بدنسازان ادوار مختلف بود. در آن رقابت افراد جوانی مثل تو و لی هنی حضور داشتند، افرادی از نسل قبل، مثل تام پلاتز و سمیر بنوت، و افرادی که باز هم در دوره پیش‌ از ان رقابت می‌کردند، مثل سرجیو الیوا، آلبرت بلکس و بویر کو.
ـ درسته. در واقع خیلی جالب بود، چون شما در همین یک رقابت تلاقی سه نسل از بدنسازان را داشتید. همین شرکت در آن را برای من کاملاً خیال‌انگیز کرده بود. و همه این‌ها برای من خیلی خیلی سریع اتفاق افتاد. من از پسری که در یک شهرک کوچک رشد کرده بود توانستم تقریباً یک شبه در بالاترین سطح بدنسازی حاضر شوم. یادم می‌آید که وقتی روی صحنه نیویورک حاضر شدم (در سالن معروف مدیسون اسکوئر گاردن) واقعاً حس کردم که به واقعیت رسیدن خیال یعنی چه. تنها سه یا چهار سال پیش از آن من نوجوانی بودم که تنها رؤیای چنین چیزهائی را در سرم داشتم، و حالا رؤیایم حقیقت یافته بود. خدایا، من خیلی جوان بودم، تنها ۲۳ سال داشتم، و خیلی هم پرانرژی، ولی هنوز هم مجبور بودم تا تلاش زیادی کنم، چون به نوعی همه‌چیز را پشت سر گذاشته بودم. تقریباً مثل داستان‌هائی که در آن فردی برای سفری همه‌چیز را پشت سرش خراب می‌کند، در ماشینش زندگی می‌کند، شکسته شده و نمی‌داند که حتی وعده بعدی غذایش را از کجا به‌دست آورد، ولی هم‌چنان به رانندگی ادامه می‌دهد و در عمق وجود می‌داند که چیزی در پیش است و زندگی او را نجات می‌دهد. به تمام این دلایل اولین رقابت مستر المپیائی که در آن حضور یافتم هنوز هم یکی از خاطرات خوب من به حساب می‌آید.
▪ دیگر هیچ کسی با سن ۲۳ سال در المپیا حاضر نمی‌شود.
ـ این‌ سن بسیار کمی است برای این‌که با شیرها نبرد کنید. ولی من خیلی زود به موفقیت‌های بزرگ رسیدم و تجربه‌ای که به‌دست آوردم خیلی ارزشمند بود. من باید خیلی ممنون باشم به خاطر چیزهائی که بدنسازی به من داد. من به تمام دنیا سفر کردم، و نه به‌عنوان یک توریست. من شانس این را داشتم که خودم را در فرهنگ‌های مختلف غوطه‌ور کنم و مردم مختلفی را بشناسم. ولی در عین حال این یک سفر پیچیده بود. فکر می‌کنم از هر بدنساز حرفه‌ای هم بپرسید به شما می‌گوید که مقدار کافی سفر اشکالی ندارد، ولی نه مقدار خیلی زیاد آن. شما می‌خواهید از مزایای سفر بهره‌مند شوید، هم از نظر شخصی و هم از نظر حرفه‌ای، ولی در عین حال هم نمی‌خواهید آن‌قدر زیاد سفر کنید که از تمرین و رژیم غذائیتان دور شوید، چیزهائی که باعث شده‌اند تا بدنی را داشته باشید که به شما اجازه داده این‌قدر مورد توجه باشید و دنیا را ببینید.
▪ در طول زمانی که در حرفه بدنسازی حضور داشتی مدتی را در لس‌آنجلس زندگی کردی، مثل بسیاری دیگر از افراد هم‌ دوره‌ات، مثل لی هنی. او تنها پس از یک‌سال از آن‌جا نقل مکان کرد. تو هم از آن‌جا رفتی، هرچند پس از یک سکونت طولانی.
ـ من همیشه ارتباط پیچیده‌ای با لس‌آنجلس داشتم. در ابتدا بودن در آن بسیار لذت‌بخش است، ولی زندگی در آن‌جا سخت است. لس‌آنجلس برای کسانی که پولی کمی داشته باشند، شهر خوبی نیست. اساساً در آن بخششی وجود ندارد. بنابراین پس از چند سال، احساس کردم نیاز دارم از آن‌جا بروم، و به سمت شمال غرب رفتم. همان‌طور که لی هم دوباره نقل مکان کرد، من هم از جائی که رفتم راضی نبودم، بنابراین دوباره تصمیم گرفتم جابه‌جا شوم. جای دیگری در غرب ماندم تا این‌که جای مناسبی را در این سیاره برای خودم پیدا کردم! حالا در فضائی زندگی می‌کنم که بیش از هر جای دیگری عاشق آن هستم. در حال حاضر باب در ونکوور آیلند ـ بریتیش کلمبیا زندگی می‌کند)
وقتی در لس‌آنجلس بودم احساس می‌کردم که از غرایز طبیعی‌ام دور شده‌ام، که عبارت بودند از دوچرخه‌سواری و پیاده‌روی و زندگی بدون ماشین، یعنی همان‌طور که حالا زندگی می‌کنم. حالا می‌توانم به هر جائی که می‌خواهم پیاده یا با دوچرخه بروم، و این روش زندگی را دوست دارم.
▪ بدنسازی هم واقعاً امکان چنین کارهائی را فراهم نمی‌کند. شما نمی‌توانید به جنگلی بروید و دو هفته در آن اردو بزنید چون در این‌صورت عضلاتتان افت می‌کند و در ضمن نمی‌خواهید با ریسک آسیب‌دیدگی مواجه شوید بنابراین نمی‌توانید با دوچرخه کوهستان هر جائی بروید چون یک زمین خوردن و آسیب می‌تواند حرفه شما در بدنسازی خاتمه دهد.
ـ جائی که می‌خواهم بروم، با قایق کایاک از طبیعت لذت ببرم یا با دوچرخه. من نمی‌توانستم صخره‌نوردی کنم چون اگر سقوط می‌کردم، وسیله معاشم را از دست می‌دادم. نمی‌توانستم دو هفته را در جنگل بگذرانم چون در این‌صورت نمی‌توانستم رژیم بگیرم یا تمرین کنم، و چیزهائی از این قبیل. من با خودم صادق بودم، و به نوعی خودم را راضی کرده بودم که اصلاً نباید به چنین چیزها و علاقه‌های دیگری که دارم فکر کنم.
▪ تو در زمانی رقابت کردی که اگر به خاطر لی هنی نبود شاید می‌توانستی قهرمانی المپیا را هم به‌دست آوری.
ـ لی آدم خوبی است و در تمام این سال‌ها برای من دوست خوبی بوده. ما تنها بدن‌هائی با دو استیل متفاوت داشتیم. ولی در آن زمان هنوز هم بدنسازی آن‌قدر ورزش بازی بود که در آن‌جا برای این دو نوع استیل متفاوت بدنی باشد، مثل زین در مقابل آرنولد. هر دو بسیار خوب و پیشرفته بودند تا جائی که می‌توانستید استیل هریک را تحسین کنید و سپس روی جزئیات تمرکز کنید تا تصمیم بگیرید کدام‌یک بهترین هستند. اساساً مثل این‌که دو طعم متفاوت داشته باشید ولی هر دو لذت‌بخش.
ولی لی کاملاً برتر از دیگران بود و من در نبرد بودم برای این‌که به ایده‌آل‌هایم پایبند بمانم و بتوانم در سطح حرفه‌ای رقابت کنم.
ولی همه‌چیز به سرعت تغییر کرد ـ استانداردها از فرم عضلات، ترکیب بدن و تفاوت‌های جزئی به سایز، سختی، خشکی و رگه‌دار بودن بدن تغییر کرد. و حالا شایستگی‌ها در نسخه امروز از بدنسازی چه چیزهائی است؟
من نمی‌خواهم شایستگی و لیاقت هیچ‌یک از بدنسازانی را که امروز در بدنسازی رقابت می‌کنند را نفی کنم و صادقانه باید بگویم که آن‌قدرها هم با دقت رقابت‌ها را دنبال نمی‌کنم که بخواهم در مورد فرد خاصی صحبت کنم. اما، آن‌چه از گفته‌های طرفداران بدنسازی امروی می‌شنوم، چنین برداشت کرده‌ام که هرچند آنها از دیدن رقابت‌ها لذت می‌برند، ولی نمی‌شنوم که کسی از آنها بگوید ”من می‌خواهم چنان ظاهری داشته باشم“. در حالی‌که در دهه‌های ۶۰، ۷۰، ۸۰ و حتی اوایل دهه نود هم واقعاً می‌شنیدید که مردم می‌گفتند، ”من می‌خواهم مثل بری دی‌می باشم. من می‌خواهم مثل لی لابرادا باشم.“ شاید هنوز هم افرادی با دیدن بدنسازان امروز چنین چیزهائی را بخواهند ولی بسیار محدودتر از آن زمان است.
▪ همان‌طور که گفتی حالا به ریشه‌هایت و علائق ذاتی‌ات در مورد بودن در طبیعت و حفظ تناسب اندام برگشتی. می‌ٔانم که وب‌ سایتی هم داری که توسط آن شاگردانی را تحت نظر داری و به مربیگری خصوصی می‌پردازی. حالا علائق دیگر تو چه چیزهائی است؟
ـ من به نوعی به دو بخش تقسیم شده‌ام و بسیار خوشحالم که توانسته‌ام خودم را وقف زندگی نویسندگی کنم و اخیراً هم به نویسندگی داستان‌های افسانه‌ای می‌پردازم. هم‌چنین خوشحالم از این‌که این فرصت را دارم که کاملاً مستقل عمل کنم؛ آزادم و تحت هیچ نوع فشاری نیستم. فعلاً در اواسط نوشتن یک کتاب رمان هستم، و نوشتن سرگذشت دیگری از ۱۲ سال اخیر زندگی‌ام را هم آغاز کرده‌ام. تقریباً غیرممکن است که شما زندگی خود را از نو بسازید و خاطرا سال‌های قبل زندگی را فراموش کنید، و البته از تکنولوژی هم متشکرم، چون وقتی در اینترنت سیر می‌کنم و می‌بینم که هنوز هم توجه برخی از طرفداران بدنسازی به کسی است که حالا به سختی می‌توان او را تشخیص داد، یادآوری خاطرات گذشته برایم لذت‌بخش می‌شود.
این جنبه اهمیت به فیتنس و تناسب اندام هم اخیراً و به‌طور اتفاقی به وقوع پیوست. یکی از شبکه‌های خرید با من تماس گرفت و پرسید که آیا علاقه‌ای دارم به این‌که در وب‌ سایتم برای برخی از تجهیزات ورزشی تبلیغ کنم. من دوستانی در نیویورک در زمینه تبلیغات و بازاریابی سطح بالا دارم که در چنین زمینه‌هائی فعالیت می‌کنند، از جمله شامل برخی مکمل‌های غذائی، لباس‌های ورزشی و امثال آن. بعد هم کتابی در مورد فیتنس به‌دستم رسید که واقعاً فیتنس را در سطح جدیدی مطرح می‌کند مشابه آن‌چه همواره در تمریناتم انجام می‌دادم، ولی از دیدگاه فلسفه یوگا و تمرکز ذهنی. و این به وضوح بسیاری از چیزهائی را که من در بدنسازی آموخته بودم تکمیل می‌کرد، و آن را توسعه می‌داد.
برای مدتی، فکرم این بود که تنها نویسندگی کنم، ولی حالا فعالیتم را توسعه داده‌ام و باید از دوستانم متشکر باشم که کمک کردند تا این کار را کنم، به‌خصوص بروس وبر. او به من گفت: ”زودباش باب، حالا وقتش که پس از این مدت طولانی از اتاق نویسندگی‌ات بیرون بیائی. ”او از این نظر کاملاً نقش پشتیبان را برایم داشت. در واقع نیاز داشتم با حالتی که یکی از نویسندگان (آنی دیلارد) به آن دچار شده بود و نامش را انزودای از جامعه گذاشته بود“ نبرد کنم. در واقع این بخش بزرگی از زندگی اغلب هنرمندان است، ولی با خودم فکر کردم که لازم است از انزوا خارج شوم تجربیاتم در زمینه بدنسازی و فیتنس را در اختیار دیگران بگذارم.
حالا می‌توانم صادقانه بگویم که من در خوشحال‌ترین شرایط تمام زندگی‌ام هستم. تمرکز من بر تناسب اندام کاملاً شامل تمرینات در فضای آزاد است و هم‌چنین تمرینات یوگا بخشی از فعالیت روزانه مرا تشکیل می‌دهد. فکر نمی‌کنم طرفداران بدن من در زمانی که بدنسازی کار می‌کردم، اگر حالا مرا ببینند بشناسند. خوب، شاید هم برخی از آنها از روی چهره مرا تشخیص دهند. در واقع حالا نسخه‌ای از آن آدم هستم که تنها ۸۱ کیلو وزن دارد. اساساً حرکت کردن و زندگی با وزن یک بدنساز حرفه‌ای کار چندان راحتی نیست. چیزی که من در مورد خودم یافتم این است که، هم‌زمان با این‌که از تمرینات سنگین دور شدم، بدنم به نقطه شروع طبیعی‌اش بازگشت، که تقریباً بدن یک دونده بدون چربی است و همان‌جا هم ماند. این شرایطی است که اساساً برای هفت هشت سال گذشته در آن بوده‌ام.
اما عضلات ساق پایم هنوز سر جایش است. او می‌خندد و می‌گوید خوب کمی از حجمش کم شده، ولی دوچرخه‌سواری باعث شده تا هنوز هم حجم بالائی داشته باشد. اما هنوز هم خیلی بزرگ به‌نظر می‌رسند، چون باقی بخش‌های بدنم خیلی کم‌حجم شده. به هرحال از زندگی راضی‌ام. هرگز به این خوشحالی نبوده‌ام. من جائی زندگی می‌کنم که می‌خواهم باشم. کاری را می‌کنم که دوست دارم و رسیدن به چنین نقطه‌ای جالب و رؤیائی است و این‌که به عقب نگاه کنم و ببینم که دوران حرفه‌ای شگفت‌انگیزی داشتم.
▪ آینده را برای خودت چه‌طور می‌بینی؟
ـ مسیر نویسندگی من چیزی است که به آن متعهد و کسانی را در بخش انتشارات دارم که مشوق من هستند برای این‌که وقتم را به نوشتن اختصاص دهم. من پروژه‌های دیگری هم پیش رو دارم. تعدادی دوستان بازیگر دارم، ولی هنوز پروژه مناسبی پیدا نکرده‌ام. ولی به‌عنوان یک هنرمند مسیرم را طی می‌کنم، و مسیر فیتنس را هم باز نگه می‌دارم و ادامه می‌دهم تا کمکی به رشد آن کرده باشم.
● سوابق رقابتی باب پاریس
سال/ رقابت
▪ ۱۹۸۱/ قهرمان مجموع رقابت NPC لس‌آنجلس
▪ ۱۹۸۳/ قهرمان مجموع رقابت NPC ملی
▪ قهرمان سنگین وزن رقابت قهرمانی جهان
▪ ۱۹۸۴/ مقام سوم مستر المپیا
▪ ۱۹۸۵/ مقام نهم مستر المپیا
▪ ۱۹۸۸/ مقام سوم جایزه بزرگ ایتالیا
▪ مقام سوم رقابت حرفه‌ای آبشار نیاگارا
▪ مقام سوم شب قهرمانان
▪ مقام دهم مستر المپیا
▪ ۱۹۸۹/ مقام سوم جایزه بزرگ فرانسه
▪ مقام ششم جایزه بزرگ آلمان
▪ مقام سوم جایزه بزرگ استرالیا
▪ مقام سوم جایزه بزرگ اسپانیا (مادرید)
▪ مقام چهاردهم مستر المپیا
▪ ۱۹۹۱/ مقام سوم جایزه بزرگ ماسل فست (مونترال)
▪ مقام دوازدهم مستر المپیا
منبع : مجله دانش ورزش


همچنین مشاهده کنید