سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

انقلاب مشروطه؛ زمینه‌ها و علل


انقلاب مشروطه؛ زمینه‌ها و علل
انقلاب مشروطه در ایران مجموعه‌ای است مرکب از تعاملات عوامل داخلی و خارجی که بنا به دلایل مختلفی هنوز به صورت اقناع‌کننده‌ای شناسایی و الگوپردازی نشده است. تحلیل انقلاب مشروطیت در زمان کنونی به مثابه یک نیاز، واقعیتی است اغماض‌ناپذیر که مقالۀ پیش‌رو، تلاش نموده است به آن پاسخ دهد.
● ایرانیان و اندیشۀ تجدد
در نیمۀ دوم قرن نوزدهم، پیوندهای تجاری و سیاسی کشورهای آسیایی و افریقایی با کشورهای اروپا سیر توسعۀ وابسته در این کشورها را که پیش‌تر آغاز شده بود تسریع کرد. گذار از اقتصاد معاشی به اقتصادی وابسته‌تر به محصولات نقد‌آور، افزایش صدور مواد خام به جای مصنوعات، افزایش میزان بیکاری در میان دهقانان و پیشه‌وران، با زیان‌های مالی هنگفت تاجران جزء همراه بود.
اروپای قرن نوزدهم از طریق این معاهدات تجاری و سیاسی بانکدار جهان شد. کشتی‌هایش به آن سوی دریاها رفتند، مواد اولیۀ صنعتش را ارزان فراهم آورد و کالاهای مصنوعش را گران به مردم جهان فروخت. اروپا غنی شد و طی دوره‌ای نسبتاً کوتاه به روش‌های جدیدی در امر تولید و راه و رسم زندگی دست یافت.
بعضی از ابعاد تجدد به دو گونه به سرزمین‌های دیگر منتقل شد: نخست برتری نظامی و اقتصادی به اروپا امکان داد تا در بعضی از قاره‌ها «وضع استعماری» به‌وجود آورد، و آن عبارت بود از تصرف نظامی یک سرزمین، ایجاد سازمان اداری خارجی، مستقر شدن گروهی از مردم کشورهای اروپایی در آن سرزمین، کوشش در تبلیغ مسیحیت، نشر زبان اروپایی به عنوان زبان رسمی و به کار بردن این زبان به صورت کمابیش انحصاری در آموزش و سرانجام استثمار اقتصادی.
آن‌گاه سروکار اروپا به چند کشور بزرگ و قدیمی جهان افتاد: روسیه، چین، ژاپن، عثمانی و ایران و با آن‌ها از راهی دیگر درآمد. نیروی نظامی خود را به رخشان کشید و با جنگ‌های ناحیه‌ای آن‌ها را به پذیرش برتری خود و بستن قراردادهای تحمیلی وادار کرد. سیاست «نفوذ مسالمت‌آمیز» به وابستگی اقتصادی این کشورها به اروپا منجر شد، ولی در مقابل، این کشورها زبان ملی خود را حفظ کردند، سرزمینشان به تصرف بیگانگان درنیامد و فرماندار خارجی برای آن‌ها فرستاده نشد. این کشورها، هرچند به‌ظاهر مستقل باقی ماندند، ناگزیر شدند «وضع غیراستعماری وابسته» را بپذیرند.[۱]
مداخلۀ غرب موجب شد نوعی خودآگاهی در میان گروهی کوچک از روشنفکران و زمامداران ممالک قدیمی پدید آید. این روشنفکران به اندیشۀ ریشه‌یابی دردها افتادند.
در تاریخ ۳ نوامبر ۱۸۳۹.م سلطان عبدالحمید، امپراتور عثمانی، «خط شریف گلخانه» را امضا ‌کرد و دورۀ تنظیمات آغاز ‌شد (۱۸۴۹ــ۱۸۷۶.م). در این زمان همۀ اتباع امپراتوری عثمانی بی‌توجه به مذهب و ملّیت برابر اعلام ‌شدند. در ۱۸۴۵.م قانون جدیدی برای آموزش تدوین ‌شد و سازمان اداری به صورت اروپایی درآمد. در ۱۸۴۷.م قوانین جزایی و قسمتی از قوانین مدنی مدوّن ‌گردید. در ۱۸۶۸.م شورای دولتی و سپس یک محکمه عالی قضایی به‌وجود ‌آمد. در ۱۸۷۶.م سلطان عثمانی، قانون اساسی را تصویب ‌کرد، ولی این قانون از سال بعد به حال تعلیق در‌آمد و در ۱۹۰۸.م بود که به دنبال قیام ترک‌های جوان، دیگر بار قدرت اجرایی پیدا کرد.[۲]
از جمله کشورهایی که پیش از ایران با جنبش‌های مشروطه‌گری سروکار داشتند می‌توان از مصر نام برد. در سراسر سدۀ نوزدهم، از اشغال نظامی ناپلئون به بعد، تغییراتی گوناگون در سیستم قانون اساسی مصر پدید آمد که می‌توان آن را به شیوه زیر خلاصه کرد: تأسیس «دیوان» که به وسیله دستگاه اداری ناپلئون در سال ۱۷۹۸ بنیاد گردید؛ «مجلس الشوری» از تأسیسات محمدعلی، خدیو مصر، در سال ۱۸۲۹.م؛ «مجلس الشوری النواب» که خدیو اسماعیل یک‌بار در سال ۱۸۶۰.م و دیگر بار در سال ۱۸۶۶.م شالودۀ آن را ریخت؛ «مجلس النظار» که اسماعیل در سال ۱۸۷۸.م آن را بنیاد گذارد. یک قانون اساسی در ۱۸۸۲.م پس از شورش عرابی‌پاشا نوشته شد، ولی یک سال بعد از آن معلّق گردید. در سال ۱۸۸۳.م انگلیسی‌ها قانون اساسی دیگر نوشتند که بر بنیان آن بر کشور مصر حکومت می‌کردند. این قانون تا نخستین جنگ جهانی همچنان به قوت خود باقی ماند.[۳]
در سدۀ نوزدهم، به‌ویژه در نیمۀ دوم آن، ایرانی‌های بسیاری در مصر زندگی می‌کردند و از نزدیک شاهد این تغییرات نو بودند. در دهۀ آخر سدۀ نوزدهم، تنی چند از روشنگران ایرانی در قاهره می‌زیستند و به چاپ و پراکندن روزنامه‌های فارسی مانند حکمت (۱۸۹۲.م)، ثریا (۱۸۹۸.م) و پرورش (۱۹۰۰.م) سرگرم بودند. این روزنامه‌ها چنان مؤثر واقع شدند و مورد توجه روشنگران و افراد باسواد ایران قرار گرفتند که شاه و دولت ورودشان را به ایران منع کرد.
در هندوستان نیز از دهۀ ۱۸۵۰.م به بعد چند قانون اساسی نوشته شد. این قوانین به طور عمده بر اثر شورش ۱۸۵۷.م هند پدید آمد و با قانون ۱۸۵۸.م آغاز گردید. این قانون، انحلال کمپانی هند شرقی را اعلام کرد و حکومت انگلیس را به طور رسمی در هندوستان زیر نظر یک وزارت‌‌خارجه و یک پارلمان برقرار ساخت. در سال ۱۸۶۱.م «قانون شورای هندوستان» نوشته شد که طبق آن پیوندی میان هیأت حاکمه و مردم برقرار گردید. در سال ۱۸۸۵.م «کنگرۀ ملی هند» بنیان گردید و در نخستین نشست آن، که در بمبئی برگزار شد، ۷۲ تن نمایندۀ هندی شرکت جستند. در حقیقت این رویدادی بود که تاریخ ملت‌گرایی هند با آن آغاز گردید. این کنگره پایۀ یک پارلمان بومی هندی را ریخت که گام بعدی آن ایجاد قانون شورای ۱۸۹۲ بود.
ایرانیان مقیم هندوستان سراسر، سیر این رویدادهای مربوط به قانون و مشروطه‌گری را شاهد بودند. یکی از رهبران فعال مشروطیت ایران نصرالله ملک‌المتکلمین بود که در سال ۱۸۸۱.م به هندوستان سفر کرد و هم او بود که کتاب انتقادی خود به نام «من‌‌الخلق الی‌الحق» را دربارۀ سیاست و اجتماع، در هنگام اقامت در آن کشور نوشت.
ایرانی دیگر ساکن هندوستان، که از رهبران فکری انقلاب مشروطیت ایران به شمار می‌آمد، سیدجلال‌الدین مؤیدالاسلام بود که روزنامۀ معروف حبل‌المتین را در کلکته و تهران برای چندین سال چاپ و منتشر ‌کرد.[۴]
روزنامۀ حبل‌المتین کلکته، که بزرگ‌ترین نامۀ ملی فارسی‌زبان به شمار می‌رفت و ورودش به ایران ممنوع گشته بود، ولی به طور قاچاق و خفیه به مجامع ملّی می‌رسید، و روزنامۀ حکمت، که به مدیریت زعیم‌الدوله در مصر طبع می‌شد، و مجلات و روزنامه‌های آزادی‌خواه مصر، که برای عده‌ای از ایرانیان مترقی و آشنا به زبان عربی ارسال می‌گشت، در اطراف ترقیات ژاپن به تفصیل قلم‌فرسایی می‌کردند و ملل مشرق را به پیروی از اصول و راهی توصیه می‌نمودند که آن دولت کهنسال با پیمودن آن جوان و نیرومند شده بود و از برنامه‌ای صحبت می‌کردند که دولت مترقی ژاپن برای وصول به مدارج عالیه تمدن تعقیب می‌کرد و ایرانیان را چون ژاپن به فرستادن جوانان به ممالک متمدن برای کسب علم و هنر و استخدام متخصصان خارجی برای ایجاد صنایع نوین تشویق می‌نمودند.[۵]
حبل‌المتین ژاپن را نمونه‌ای می‌داند که ایران باید برای پیشرفت و در راه سعادتِ ملّی آن را الگو قرار دهد؛ چنان‌که در یکی از مقالات تفسیرمانند خود از عین‌الدوله، صدراعظم مظفرالدین‌شاه، می‌خواهد که از تدابیر و سیاست ژاپن الگو بگیرد و به اصلاح وضع برآید.[۶]
یکی دیگر از انقلاب‌های مشروطه که لازم است از آن یاد شود انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵.م می‌باشد. نفوذ انقلاب مشروطه روسیه در ایران چنان چشمگیر بود که اسپکتور (Spector) گفته است که آن انقلاب نمونه و الگویی بود که در مراحل گوناگون انقلاب مشروطیت ایران از آن استفاده می‌شد. در اینجا یادآوری این نکته لازم است که دربارۀ تأثیر روس‌های انقلابی در ایران نباید زیاده‌روی کرد؛ عملکرد سوسیال‌دموکرات‌های ایرانی ساکن قفقاز در انقلاب مشروطیت ایران نیز نباید بی‌اهمیت پنداشته شود. آنان فعالیت‌های خستگی‌ناپذیری در انقلاب انجام دادند که تاکنون به شیوۀ شایسته‌ای بررسی نشده است. مطالب و مدارک پراکنده‌ای در این باره در بعضی از نشریه‌های فارسی و غیرفارسی به چشم می‌خورد که به هیچ وجه حق مطلب را به جای نمی‌آورد. مهم‌ترین و بیشترین پژوهش‌ها در این زمینه را دانشمندان شوروی انجام داده‌اند و البته هر فرد علاقه‌مند به این بخش از تاریخ ایران ناگزیر از مطالعه آن‌هاست، ولی بسیاری از این پژوهش‌ها باید با احتیاط خوانده شوند؛ زیرا به نظر نمی‌رسد که به شیوه‌ای انجام شده باشند که شایسته پژوهش‌های بی‌طرفانه تاریخی است.
میان ایران و روسیه پیوندهای درازمدتی در زمینه‌‌های فرهنگی و اقتصادی وجود داشته است. بسیاری از کارگران و بازرگانان ایرانی به روسیه مهاجرت کرده بودند تا در مراکز نفت باکو به کسب و کار مشغول شوند. تا سال ۱۹۱۰.م شمار کارگران ایرانی مهاجر در روسیه تقریباً به دویست‌هزار تن در سال رسیده بود.[۷] اسپکتور گزارش داده است که در سال ۱۹۰۵.م، ایرانی‌های انقلابی مقیم تفلیس سازمانی تشکیل دادند. نتیجه این بود که هنگامی که کارگران مهاجر ایرانی به وطن خود بازگشتند، عقاید انقلابی را همراه اوراق تبلیغاتی چاپی و اسلحه با خود به ایران بردند تا اعتصاب و آشوب را (که بر ضد رژیم استبدادی ایران پدید آمده بود) گسترش دهند. بنابراین، انقلاب ۱۹۰۶.م ایران که جا پای انقلاب روس گذاشت نباید شگفت‌آور باشد.[۸]
راجع به تأثیر آشکار انقلاب ۱۹۰۵.م روسیه در انقلاب مشروطیت ایران و همسانی این دو انقلاب با یکدیگر گزارش اسپرینگ رایس (Spring Rice)، وزیرمختار بریتانیا در تهران، کاملاً صراحت دارد. او در نامه‌اش به گری (Grey)، وزیرخارجۀ انگلیس، چنین نوشته است: «شما ملاحظه خواهید کرد که شباهت شدیدی میان جنبش‌های اصلاح‌خواهانۀ روس و ایران وجود دارد ــ یک نوع فقدان رهبری، یک نوع تنفر غریزی و یک نوع عملیات سرّی؛ تفاوت اصلی میان دو کشور این است که دولت ایران نه ارتش دارد نه پول و نه نیروی مقاومت... شما نیز (در گزارش‌های فرستاده‌شده) حمله‌های مصممانه‌ای را که به حکومت روس، به بریگاد قزاق و کنسول‌های روسی متجاوز در اینجا می‌شود از نظر خواهید گذراند. علاوه بر این، مبادلۀ تلگراف‌های دوستی میان دومای روس و مجلس ایران به نام ”آزادی، دادگری و برابری مردم“ جلب نظر شما را خواهد کرد. به نظر می‌رسد که مردم هر دو کشور یک تنفر مشترک و یک خواستۀ مشترک دارند. بنابراین نباید جای شگفت باشد که می‌بینیم حکومت‌های این دو کشور بر ضد دشمن مشترک خود (آزادی‌خواهان) دست به اقدامات مشترک می‌زنند.»[۹]
در این زمینه یادآوری این نکته شاید بی‌اهمیت نباشد که انقلاب مشروطۀ ایران از جنبۀ جهانی اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده بود؛ زیرا در سدۀ بیستم، پس از انقلاب ۱۹۰۵.م روسیه، نخستین انقلاب آزادی‌خواهی آسیا به شمار می‌آمد که الهام‌بخش انقلاب‌های دیگر آسیا از جمله انقلاب مشروطۀ ۱۹۰۸.م ترکیه گردید. این اهمیت ویژه بیشتر مورد توجه انقلابیان روس در همان زمان قرار گرفت و به همین سبب در سخنرانی‌های خویش از مبارزات دلاورانۀ آزادی‌خواهان ایران یاد می‌کردند.
● آغاز تحولات در ایران
در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم، نفوذ و تأثیر غرب، به دو شیوۀ متفاوت، روابط سست و شکنندۀ دولت قاجار با جامعه ایران را تضعیف کرد: اول، نفوذ غرب به‌ویژه نفوذ اقتصادی، بیشترِ بازارهای شهری را تهدید کرد و به‌تدریج تجار و بازرگانان پراکنده محلی را در قالب طبقه متوسط فرامحلی یک‌پارچه ساخت؛ دوم، ارتباط با غرب، به‌ویژه تماس فکری و ایدئولوژیکی از طریق نهادهای نوین آموزشی، زمینۀ رواج مفاهیم و اندیشه‌های جدید، گرایش‌های نو و مشاغل جدید را فراهم ساخت و طبقۀ متوسط حرفه‌ای جدیدی به نام طبقۀ روشنفکر به‌وجود آورد.
تأثیر و نفوذ غرب از سال ۱۸۰۰.م، با فشار نظامی روس و سپس انگلیس آغاز شد. روس‌ها، که به سلاح‌های جدید مجهز بودند، با عبور از آسیای مرکزی و قفقاز، نیروهای متفرق قبیله‌ای ایران را به آسانی شکست دادند و معاهده‌های خفّت‌بار گلستان ۱۱۹۲.ش/۱۸۱۳.م و ترکمانچای ۱۲۰۷.ش/۱۸۲۸.م را به فتحعلی‌شاه تحمیل کردند. بریتانیا نیز که می‌خواست از روس‌ها عقب نماند و از افغانستان، به عنوان منطقه‌ای حائل در برابر تزارها و پادشاهان قاجار استفاده کند، نواحی جنوبی ایران را اشغال کرد و قرارداد پاریس را به شاه قبولاند. شاهان قاجار در نتیجۀ این قراردادها، تبریز و نواحی جنوبی را باز پس گرفتند و جامعۀ بین‌الملل آن‌ها را حاکمان قانونی و مشروع ایران شناخت، اما در مقابل، گرجستان، ارمنستان و حق کشتی‌رانی در دریای خزر را از دست دادند، از همۀ ادعاهای خود نسبت به افغانستان چشم پوشیدند، غرامتی به مبلغ سه میلیون پوند به تزار پرداختند و مهم‌تر از همه اینکه رشته‌ای از امتیازات تجاری را به روسیه و بریتانیا واگذار کردند. با این گونه امتیازات، دو قدرت توانستند هرجا که می‌خواستند مرکز کنسولی و تجاری دایر کنند و تجار خود را از مشکلاتی مانند پرداخت‌های زیاد گمرکی، تعرفه‌های داخلی، محدودیت‌های مسافرت داخلی و قضاوت دادگاه‌های شرعی آسوده کنند.
این معاهدات دیپلماتیک آغازگر نفوذ اقتصادی در ایران بود و با همین هدف بسته شده بود. در سدۀ نوزدهم، حجم کلی تجارت خارجی حدود هشت برابر افزایش یافت. از سال ۱۲۰۹ تا ۱۲۷۹.ش میزان واردات ــ به‌ویژه منسوجات انبوه کارخانه‌ای، محصولات فلزی، شیشه، شکر، چای و ادویه ــ از دو میلیون پوند به بیش از پنج میلیون پوند رسید. در همین دوره، میزان صادرات ــ بیشتر پنبۀ خام، ابریشم، گندم، برنج، تنباکو، پوست و فرش ــ تقریبا از بیست‌میلیون پوند به ۰۰۰/۸۰۰/۳ پوند رسید.
به این ترتیب، شکست‌های نظامی به امتیازات دیپلماتیک منجر شد، امتیازات دیپلماتیک، امتیازات تجاری را به دنبال آورد، امتیازات تجاری راه‌های نفوذ اقتصادی را هموار ساخت و نفوذ اقتصادی نیز صنایع سنّتی را تضعیف کرد و در نتیجه آشفتگی‌های اجتماعی شدیدی پدید آمد. پادشاهان قاجار به دو شیوۀ متفاوت در برابر این مسأله، عکس‌العمل نشان دادند. آن‌ها، در نیمۀ نخست این سده، کوشیدند تا دو برنامۀ نوسازی بلندپروازانه، سریع، دفاعی و گسترده را اجرا کنند، ولی با شکست در اجرای این برنامه‌ها، در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم، به اصلاحات جزئی روی آوردند. آن‌ها در راه اجرای این‌گونه اصلاحات، همکاری با غرب را بر مبارزه با آن ترجیح دادند؛ بیشتر، دولت را در برابر جامعه تقویت کردند تا جامعه را در مقابل دولت‌های خارجی؛ و اغلب به جای اجرای اصلاحات فراگیر در سطح ملّی به اجرای اصلاحات جزئی و درباری دست زدند.[۱۰] این رویدادها چشمان عده‌ای از دولتمردان و متفکران ایران را به روی حقایقی گشود که تأثیرات آن به صورت تلاش‌های هرچند کم‌اثر در ایجاد تحول عمده در جامعه ایران جلوه‌گر شد. در نتیجۀ تماس‌های مختلف در عرصۀ سیاست، فرهنگ، اقتصاد، علم و اندیشه با اروپاییان ــ که بیشتر یک‌سویه بودند ــ در این دوره و خاصه پس از شکست‌های نظامی از روسیه و انگلیس، لزوم روی آوردن به دانش و فنّاوری جدید غرب برای جبران عقب‌ماندگی ایران بیشتر و بیشتر احساس شد، هرچند که در ابتدای کار احساس نیاز و کمبود بیشتر در امور نظامی خلاصه می‌شد. درواقع به بیانی بسیار ساده و روشن سؤالات اساسی‌ای که ذهن گروهی از دولتمردان و متفکران ایران را به خود مشغول نموده بود عبارت بودند از اینکه: علت عقب‌ماندگی ایران چیست؟ علت تفوق اروپاییان و رمز موفقیت آن‌ها کدام است؟ و ما چگونه می‌توانیم عقب‌ماندگی‌های خود را جبران نماییم؟[۱۱]
بنابراین ضرورت دست یافتن به پیشرفت‌های علمی و فنی، به منظور استقلال کشور و مقاومت در برابر بیگانگان، باعث شد که باب مراودۀ علمی و فکری بین ایران سنّتی و غرب متجدد، ناگزیر گشوده شود. اعزام محصل به اروپا، تأسیس دارالفنون به دست امیرکبیر و دعوت از اروپاییان برای تدریس و مشاوره، همه درواقع برای دست یافتن به نتایج خیره‌کنندۀ تمدن غربی در عرصۀ علمی و فنی، به‌ویژه و در درجۀ اول در زمینۀ نظامیگری بود.[۱۲]
ایران دورۀ قاجار در راه رسیدن به توسعه و نوسازی با دو مشکل اساسی روبه‌رو بود که این دو همدیگر را تقویت می‌کردند. یک مشکل اساسی وجود و حضور کشورهای بیگانه در ایران بود که با توجه به حفظ منافع خود، از هرگونه نوآوری جلوگیری می‌کردند و حامی سیستم کهنه و قدیمی ایل قاجاریه بودند. مشکل اساسی دیگر، هیأت حاکمۀ ایران، یعنی خاندان قاجار، بودند که اساساً تکلیف و وظیفۀ چندانی برای خود نسبت به آبادانی مملکت قائل نبودند. قاجارها نه در فکر اصلاحات اقتصادی بودند و نه خواهان تغییرات سیاسی و نه دغدغۀ تحولات اجتماعی ایران را در سر می‌پروراندند. رابطۀ آنان با گوشه و کنار مملکت رابطه‌ای بسیار ساده و ابتدایی بود که صرفاً در دریافت مالیات و عایدی خلاصه می‌شد. اگر از ناحیه‌ای درآمد سرازیر ‌بود، قاجارها، دل‌نگرانی چندانی در مورد آن خطه از مملکت نداشتند. اگر مالیات و درآمدهای ولایات واصل می‌شد، دیگر چندان مهم نبود که والی خراسان یا حاکم اصفهان، فرمانروای شیراز یا پیشکار کرمان چه کرده‌اند، کدام گام‌ها را برداشته‌اند یا کدام اقدامات را به ثمر رسانده یا نرسانده‌اند، مردم در چه وضعیتی به سر می‌برند یا وضع جاده‌ها چگونه است.[۱۳]ژوبر در سفرنامه خود در زمان فتحعلی‌شاه در مورد این واقعیت که حکومت اساساً وظیفه‌ای در قبال خدمت به مردم برای خود احساس نمی‌کند، نوشته است: «اما دربارۀ تأسیسات همگانی مانند مدرسه‌ها، مسجدها، قلعه‌ها، قنات‌ها و پل‌ها هزینۀ آن‌ها اغلب به عهدۀ شهرستان‌ها می‌باشد و در نتیجه بدجوری از آن‌ها نگهداری می‌شود. حکام جز آنکه مال بیندوزند اندیشۀ دیگری ندارند خواه برای سود ویژۀ خود باشد و خواه برای راضی کردن آزمندی بزرگان.»[۱۴]
از مبالغی که به خزانۀ شاه واریز می‌شد، پولی خارج نمی‌شد مگر برای مخارج ضروری و باقی‌ماندۀ آن را به شمش، سنگ‌های گران‌بها و اشیایی تبدیل می‌کردند که دارای ارزش بسیار بودند و می‌شد آن‌ها را هنگام پیشامدها جابه‌جا کرد. در کشورهای مستبد هرگز نفع مردم در نظر گرفته نمی‌شود و اقتصاد، دانش، اداره کردن، دوراندیشی و نظم و ترتیب در آن کشورها مفهومی ندارد؛ چون موضوع برای آنان ناشناس می‌باشد. به نوشتۀ دکتر مهدی ملک‌زاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران: «مردی بر طبق اصل وراثت و یا با زور و قلدری بر اریکۀ سلطنت جای می‌گرفت و ارادۀ خود و به میل شخصی و تمایلات نفسانی بر مردم حکومت می‌کرد و آنچه را او می‌پسندید، پسندیده بود و آنچه را او نمی‌پسندید، منفور بود (هر عیب که سلطان بپسندد هنر است).»[۱۵]
از متن تواریخ عهد قاجار چنین برمی‌آید که عباس‌میرزا و درباریان او از نوع حکومت مشروطه بی‌اطلاع نبودند، فتحعلی‌شاه نیز، ولو به طور مبهم، از آن آگاهی یافته بود. در یکی از شرفیابی‌های سرگور اوزلی به حضور فتحعلی‌شاه، بین آن دو مشاجره‌ای رخ داد. در این مشاجره گویا شاه ایران قدرت نامحدود و مطلقۀ خود را با توانایی محدود و مشروط پادشاه انگلستان مقایسه کرد و خود را برتر شمرد. سرگور اوزلی که داستان مشاجره را در بین یادداشت‌های خود ذکر کرده در مورد سخنان فتحعلی‌شاه چنین نوشته است: «شاه بعضی بیانات مضحک و قابل استهزا درباب سلطنت‌های مشروطه و محدود، می‌نمود.»[۱۶]
در همین سال‌هاست که در کتب و اوراق، مطالبی حاکی از نارضایتی، و نکاتی منبعث از افکار منقلب به چشم می‌خورد که از آن جمله رباعی صافی اصفهانی (وفات ۱۲۱۹.ق) است:
دردا که دوای پنهانی ما
افسوس که چارۀ پریشانی ما
در عهد جمعی است که پنداشته‌اند
آبادی خویش را به ویرانی ما[۱۷]
امین‌السلطان صدراعظم بیشتر بدبختی‌های کشور را برآمده از شخص شاه دانسته و پس از آنکه درخواست کرده این مطالب از قول او در جایی بازگو نشود گفته است: «درست است که روس‌ها تا آنجا که می‌توانند در خرابی ایران می‌کوشند، اما مسئول بی‌نظمی و نابسامانی که همه‌جا را فرا گرفته است نیستند. این وضع پیش از هر چیز نتیجه حرص و آز و پول‌دوستی و ترسویی شاه است، که هر حکومت و هر بخش از مدیریت کشور را به هر کس که پول بیشتری بپردازد می‌فروشد و از هر کس که در برابر او بایستد می‌ترسد و از اعمال قدرت باز می‌ماند.
حقیقت آن است که قاجار از قبایل صحرانشین ترکمن هستند. در تاریخ نخوانده‌ام که از میان آن‌ها فرمانروایی خوب سر برآورده باشند. آن‌ها جنگجویان و فاتحان بزرگی بوده‌اند، اما مدیران خوبی نبوده‌اند.»
با توجه به این عملکرد دولت قاجار بود که انتقادات از هر طرف شروع شد و مردم خواهان برقراری نظام مشروطه و اجرای قانون در مملکت گشتند. عده‌ای نظام موجود را به کلی طرد کردند و عده‌ای دیگر خواهان اصلاح و ترقی در درون نظام حاکم شدند.
میرزا محمدحسین‌خان فراهانی دبیرالملک، پروردۀ دستگاه مستوفی‌گری و منشی مخصوص میرزا تقی‌خان امیرکبیر، در رساله‌ای که نوشته از سیستم سیاسی چنین انتقاد کرده است: «چون ”حالت این مملکت را ... دیدم و وضع امور دولت را هم که شنیدم تغییری در آن راه نیافته است.“ به پاس ”حقوق تربیت“ لازم دید مقدمه‌ای بر سبیل اختصار از حالت فعلی مملکت که ضمن دورۀ خدمت بر آن ”اطلاع حاصل نموده و ارکان پایۀ سریر سلطنت مکتوم می‌دارند“ بنگارد. پوشیده نمی‌دارد که در این دوره ”کاری که موجب ترقی دولت و انتظام امور نوکر و رعیت باشد پیشرفت ننموده“؛ زیرا این بزرگان ”در معنی طالب منفعت و جاه‌اند نه طالب ترقی.“ و هرکس از ”ترقی و نظم“ سخنی به زبان آورد در ضایع کردن او می‌کوشند.
اما در ”ترقی رعیت“: ترقی دولت و آبادی مملکت منوط است به ”تأمین و آسایش رعیت“. لکن ”اولیای دولت را در این باب وجهاً من الوجوه مراقبتی نبوده و نیست. هرکس را در هر جا به حکومت گماشتند... فعال مایرید و مبسوط الید داشتند... و این عمل بعد از میرزا تقی‌خان الی الان معمول بوده و هست.»[۱۸]
دبیرالملک رساله‌اش را خطاب به شاه چنین تمام کرده است: «”نه این است که دفع این معایب سخت و دشوار باشد که در نظر همایون صعب و ناگوار آید.“ به حرف چند ”مفسد و یاوه‌گوی مفتخور... که می‌دانند از ترسیم و تنظیم قواعد نظام و نظم دولتی ضرر به اخذ و دخلشان می‌خورد“ نمی‌توان از آنچه مایه ترقی دولت و آسایش ملت است چشم پوشید.»[۱۹]
اندیشۀ اصلاح در جهت قانون‌خواهی موضوع رسالۀ «منهاج‌العلی» نوشتۀ ابوطالب بهبهانی است. وی در این رساله چنین نوشته است: «اولیای دولت و ملت باید بدانند که ترقی فرنگ تنها در صنایع فرنگی نیست، بلکه این صنعت ”حاصل آسایش و فراغت و ثروت و مکنت“ فرنگیان است و آن در سایۀ قانون تحقق یافته. ”قانون عبارت است از هر حکمی که از دایرۀ سلطنت در دولتی صادر شود و به ملتی که در تحت ریاست آن دولت و سلطنت هستند آن حکم حالت استقرار و استمرار داشته باشد. و صلاح حال عامۀ مردم و مصلحت دولت و انتظام امور مالیه و عسکریه و عدلیه و نظمیه و تجارت و فلاحت و زراعت و اکتساب معیشت و تمدن و تحصیل طرق ثروت و مکنت در آن باشد.»[۲۰]
او مطالب خود را چنین ادامه داده است: «از آنجا که نفس انسانی تمایلی به تجاوز نسبت به حقوق دیگران دارد و آدمی در جلب نفع فردی حتی از ستمگری روگردان نیست، قانون می‌نهند که راه این تعدی را ببندند و ”ارباب حقوق و دیوان“ را وا می‌دارند که نظم و آرامش و تأمین امنیت عموم را در نظر داشته باشند. اگرچه قانون به امضای حکمران مملکت می‌رسد، لیکن حکمران خود نیز مانند سایرین باید مطیع قانون موضوعه باشد؛ یعنی قانون ضامن عدل اجباری است. ”بدون قانون امکان ندارد قطع ید ظالم از ظلم، و متعدی از تعدی، و سارق از سرقت و غیر این‌ها که اعمال مضر است به حال ناس.“ تحقق بخشیدن به حکومت قانون مستلزم تأسیس مقام قانون‌گذار است؛ یعنی مجالسی که اختیار وضع قانون را دارا باشند. او در ادامه بیان کرده است: آنچه فرنگستان را فرنگستان کرده قبل از هر چیز ”حریت“ است. مفهوم حریت این نیست که هرکس هرچه دلش بخواهد بکند، بلکه در آزادی قید و شرطی است.»
«دوم آزادی سیاسی است؛ یعنی ملت آزاد است در اینکه مداخله داشته باشد و مباحثه و گفت‌وگو کند در احکام سیاسیه.» همچنین در جمع و خرج و جمیع کارهای دولت مداخله داشته باشد. آزادی مطبوعات از این نوع است «یعنی آزادی گازت‌ها، روزنامه‌ها و طبع‌خانه‌ها که مردم آزادند هرچه که مطلع شوند از حسن و قبح و کارهای دولت، یا چیزی به خاطرشان برسد از مطالبی که موجب صرفه و صلاح دولت یا ملت باشند از این قبیل آنچه خواسته باشند آزادند که بنویسند و طبع کنند.»
«سوم آزادی گرفتن امتیازات برای اختراعات و کارهای مفید است. منظور این است که افراد عالم و اهل فن بتوانند آزادانه استعداد خویش را در آبادانی و ترقی مملکت و رفاه مردم به کار اندازند.»
اندیشۀ اصلاح چنان باب روز گشته، دست کم در دستگاه دولت رخنه یافته بود که حتی میرزا سعیدخان اشلقی انصاری دَم از قانون‌خواهی می‌زد. او از فکر و دانش جدید به کلی بی‌بهره بود و میرزا بنویس متعارفی به شمار می‌رفت، اما چون سالیان دراز دستگاه وزارت امورخارجه را قبضه کرده و از طریق گزارش‌های مأموران سیاسی با بعضی اصطلاحات جدید آشنایی سطحی یافته بود، به ترقی‌‌خواهی وانمود می‌کرد. وی در این باره رساله‌ای نگاشته و در آن نوشته است: «فرنگ بر ایران پیشی نگرفت مگر از بابت حکومت قانون، اما دولت ایران اساس معینی ندارد که بر روی آن کار کند... بلکه قرارش به متابعت از اتفاقات و حوادثی است که هر روز واقع می‌شود. اگر حادثۀ خوبی است از ‌ظهور آن خوشحال می‌شود به همان سرور یک روزه قانع است، و اگر اتفاق بدی است به قدر امکان مدافعه می‌کند. هرجا که قوتش از مقاومت بازماند سر تسلیم می‌گذارد. نیز قانونی ندارد که رقابت تمامی ملت بر او بسته باشد و کسی تخلف از آن نتواند نمود.»[۲۱]
غیر از مطالب ذکرشده انتشار روزنامه‌ها در داخل و خارج از کشور نیز از اقدامات مهمی بود که باعث شد تحولی عظیم در اندیشه‌ها به وجود آید و تکان شدید مردم را سبب گردید.
روزنامه را در ایران نخست دولت برپا کرد. به عبارت دیگر روزنامه‌های نخستین در ایران دولتی بودند. از زمان ناصرالدین‌شاه روزنامه‌ای به زبان فارسی که دولتی نبوده باشد کم می‌شناسیم.[۲۲]
اولین روزنامه را میرزا صالح شیرازی که از نخستین تحصیل‌کردگان ایران در انگلستان بود منتشر کرد. اولین شمارۀ این روزنامه تحت عنوان «اخبار و وقایع دارالخلافه تهران» روز دوشنبه ۲۵ محرم‌الحرام سال ۱۲۵۳ منتشر شد. و در هر ماه فقط یک شماره بیرون می‌آمد.
دومین روزنامه به همت میرزا تقی‌خان امیرکبیر و به نام «وقایع اتفاقیه» انتشار یافت. روزنامۀ وقایع اتفاقیه هفتگی و حاوی اخبار داخلی و خارجی بود. این روزنامه از شمارۀ ۴۷۱ به بعد «روزنامه دولت علیۀ ایران» نامیده شد و تا شماره ۵۹۱ به همین نام منتشر گردید.
در سال ۱۲۹۲ میرزا حسین‌خان سپهسالار به دستیاری یک نفر مهندس بلژیکی به نام بارون دونرمان (Baron De Norman) یک روزنامه به دو زبان فرانسه و فارسی به نام «وطن» انتشار داد که شاه از سرمقالۀ همان شمارۀ اول ترسید و انتشار آن را موقوف ساخت.[۲۳]
روزنامه‌هایی که تأثیری شدید در بیداری افکار داشتند روزنامه‌های غیردولتی بودند. این‌ها نیز دو دسته بودند: یک دسته در داخل منتشر می‌شدند و دستۀ دوم روزنامه‌هایی بودند که در خارج انتشار می‌یافتند. روزنامه‌های داخلی در بیداری مردم همان اثر را داشتند که روزنامه‌های دولتی؛ زیرا دارندگان آن‌ها در کار خود آزاد نبودند، اما روزنامه‌هایی که در خارج از ایران انتشار می‌یافتند صاعقه‌وار می‌درخشیدند و زوایای تاریک مغزها را روشن می‌کردند. مدیران آن‌ها، که از دسترس درباریان دور بودند، مثل رعد می‌غریدند و مثل برق روشنی می‌بخشیدند. این روزنامه‌ها گاهی پنهان و گاهی آشکار وارد کشور می‌شدند و دست به دست و دیار به دیار می‌گردیدند. قدیمی‌ترین روزنامه‌ای که در خارج از ایران انتشار یافت روزنامۀ «اختر» بود. شمارۀ اول این روزنامه روز پنجشنبه، ۱۶ ذی‌حجه ۱۲۹۲.ق در اسلامبول منتشر شد و انتشار آن قریب به ۲۳ سال ادامه یافت. این روزنامه مورد اعتنای کامل بزرگان زمان بود و از روزنامه‌های وزین و پرسود به شمار می‌رفت.[۲۴]
پرصداترین روزنامه‌های خارج، روزنامۀ «قانون» بود که در سال ۱۳۰۷.ق در لندن انتشار یافت. مدیر و صاحب امتیاز این روزنامه میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله بود. وی چون از دسترس شاه و درباریان دور بود با عصبانیت و ناراحتی شدید و بدون پروا مقالاتی علیه حکومت ایران می‌نگاشت و می‌گفت: «در کرۀ زمین هیچ دولتی نیست که به قدر دولت ایران بی‌نظم و پریشان و غرق مذلت باشد. کدام قلمی است که بتواند هزار یک هرج و مرج ادارۀ ما را بیان نماید. اختیار کامل مصالح دولت در دست جهال نانجیب، حقوق دولت مزد رضایت مترجمین سفرا ... لشکر ما مضحکهٔ دنیا، مأموریت سفرا گدایی مواجب، شاهزادگان ما مستحق ترحم گداها... شهرهای ما پایتخت کثافت... کل شهرهای ما را چندنفر بمبائی و چند نفر یهودی لندن، ده دفعه می‌توانند بخرند... . هیچ ایل وحشی نیست که پول آن به رسوایی پول ایران تنزل کرده باشد... . این فغان و نالۀ عامۀ ایران و این دریای مذلت که ما همه غرق آن هستیم هیچ سبب و هیچ منشائی ندارد مگر اینکه ما خلق ایران هنوز معنی و قدرت قانون را نفهمیده‌ایم.»[۲۵]
وزین‌ترین و متین‌ترین روزنامه‌ها «حبل‌المتین» نام داشت که به همت مؤیدالاسلام در کلکته انتشار یافت. شمارۀ اول این روزنامه روز ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۳۱۱.ق منتشر شد. به نوشتۀ «تاریخ مشروطه ایران» این نامۀ هفتگی از همه روزنامه‌های آن زمان بزرگ‌تر، و بنام‌تر می‌بود، و در هندوستان چاپ می‌شد و آزادی برای سخن راندن ‌داشت.
این روزنامه گفتارها دربارۀ گرفتاری‌های سیاسی ایران می‌نوشت، و دلسوزی‌ها و راهنمایی‌های بسیار می‌کرد، و در پیشامد وام از روس گفتارهای تندی به چاپ رسانید. به همین دلیل چهار سال از آمدن آن به ایران جلوگیری شد. «بارها پیشنهاد قانون و حکومت مشروطه (یا مشروعه) نمود، و مردم دلبستگی بسیار به این روزنامه پیدا کردند.»[۲۶]
به نوشتۀ مهدی ملک‌زاده، «حبل‌المتین» یکی از پایه‌های کاخ مشروطیت و عامل مؤثر پیدایش نهضت آزادی‌طلبی در ایران بود. صرف‌نظر از مقالات اساسی که در مدت سی‌سال و اندی به قلم آزاد و شیوۀ مدیر روشن‌ضمیر آن منتشر می‌شد، یگانه مرجع و پناه افکار نوین بود که در صفحات آن مردان شیفتۀ آزادی و آرزومند حکومت قانون می‌توانستند افکار خود را منتشر و در دسترس افکار عمومی بگذارند.[۲۷]
دیگر روزنامه‌‌ها «حکمت» و «ثریا» و «پرورش» بودند که هر سه در قاهره، پایتخت مصر، منتشر می‌شدند. آغاز انتشار روزنامۀ «حکمت» سال ۱۳۱۰.ق، یعنی سه سال قبل از کشته شدن ناصرالدین‌شاه بود. شمارۀ اول «ثریا» روز شنبه، ۱۴ جمادی‌الاخر سال ۱۳۱۶.ق و شمارۀ اول «پرورش» روز جمعه ۱۰ صفر سال ۱۳۱۸.ق انتشار یافت. مدیران هر سه روزنامه درد وطن داشتند و روزنامه‌های خود را به قصد تکان دادن ایرانیان انتشار می‌دادند.[۲۸]
نزدیک‌ترین روزنامه به عهد انقلاب روزنامۀ «چهره‌نما»ست که آن هم در اسکندریه و سپس در قاهره منتشر شد. شمارۀ اول این روزنامه آخر محرم سال ۱۳۲۲.ق انتشار یافت. مندرجات آن از نظر ارزش، از روزنامه‌های «اختر»، «ثریا»، «حکمت»، «پرورش»، کمتر نیست، اما تقدمی که آن‌ها دارند ندارد.
پس از آنکه انقلاب مشروطیت برپا شد، تعداد روزنامه‌ها فزونی گرفت؛ به گونه‌ای که در ۱۳۲۵.ق ۸۴ روزنامه پدید آمد. مخبرالسلطنه در کتاب «گزارش ایران» گفته است: عدد روزنامه‌ها از حد حاجت بیرون رفت، اسامی مهیب به خود می‌گرفتند. روزنامه حشرات‌الارض هم داشتیم. به روزنامه قناعت نشد و شبنامه از در و دیوار فرو می‌ریخت... .»[۲۹]
عوامل بیداری ایرانیان زیادند اما به شهادت تمام آن‌هایی که در نهضت مشروطیت ایران صاحب نظر بوده و هستند مهم‌ترین عامل بیداری افکار همین روزنامه‌ها بوده‌اند. به عنوان نمونه، نظر ادوارد براون را که حاوی عقیده او در مورد روزنامه‌های ذکر شده در بالاست نقل می‌کنیم: «عمده نهضت انقلابی بدون هیچ گمان روزنامه‌ها بودند که منادی شکایات و مظهر عدم رضایت و نفرت عامه از اصول ادارۀ موجوده شمرده می‌شدند و در میان آن‌ها صرف‌نظر از ”اختر“ که بالنسبه اعتدالی بود، روزنامۀ ”قانون“ مقام اول را حائز است. بعد از آن روزنامه‌های ”ثریا“ و ”پرورش“ است که نفوذ عظیمی در افکار داشتند، حتی نتایج حاصله از تأثیر آن‌ها خیلی عمیق‌تر و وسیع‌تر از ”قانون“ بود و طی سال‌های ۱۳۱۶ تا هجده (۱۳۱۸) قمری (۱۸۹۸ــ۱۹۰۱.م) انقلاب فکری عظیمی در میان جوانان پدید آورد.[۳۰]
به‌هرحال پنج نشریۀ «حبل‌‌المتین»، «صور اسرافیل»، «تربیت»، «روح‌القدس» و «انجمن ملی آذربایجان» هستند که هر یک به دلیل خاصی در این دوره اهمیت یافته‌اند. «حبل‌المتین» ظرف ۳۳ سال عمر مطبوعاتی خود ۴۷ بار توقیف شد. این روزنامه معرّف انتقال جریان روشنفکری خارج از کشور به داخل است. «تربیت» نشریه‌ای منفرد و میانه‌رو بود که از ۱۱ رجب سال ۱۳۱۴.ق (ده سال پیش از مشروطه) به صاحب‌امتیازی ذکاءالملک منتشر می‌شد. نثر فارسی زیبا و تاکید آن بر وجوه تمدن جدید، از یک‌سو، و انتشار مداوم آن قبل و بعد از مشروطه و نفوذ در میان محافل فرهنگی، از سوی دیگر، آن را شایستۀ بررسی در خصوص وقایع مشروطیت نموده است.
«انجمن ملی آذربایجان» یکی از نشریه‌های رسمی نهادهای مشروطه‌خواهی است. این نشریه هم از حوزۀ فکری قفقاز و عثمانی تأثیر پذیرفته بود و در سراسر کشور طرفداران و علاقه‌مندان فراوانی داشت. «انجمن ملی آذربایجان» ارگان رسمی انجمن تبریز بود که قوت و قدرت یک نشریۀ مؤثر شهرستانی را نیز به نمایش گذاشت. دو نشریۀ «صوراسرافیل» و «روح‌القدس» معرّف دو جریان مطبوعاتی تندرو مشروطه هستند که مدیران هر دو نیز جان بر سر عقاید خویش نهادند.[۳۱]
● نتیجه:
سیستم قدیمی و کهنۀ قاجاریه اساساً تکلیف و وظیفۀ چندانی برای خود نسبت به آبادانی مملکت قائل نبود. شاهان قاجار نه در فکر اصلاحات اقتصادی بودند و نه خواهان تغییرات سیاسی. به علاوه آن‌ها دغدغۀ تحولات اجتماعی ایران را در سر نمی‌پروراندند.
با وجود این، آشنایی ایرانیان و طبقۀ نخبۀ ایرانی با افکار تجددخواهانه و نظام‌های پارلمانی اروپا، زمینه را برای جنبش مشروطه‌خواهی در ایران فراهم آورد.
با این وضعیت جنبش مشروطه، رویدادی مهم در بیداری ایرانیان بود. مشروطه به هر حال نقطۀ انقطاع تاریخی میان گذشته و دورۀ جدید ایرانی است.
دکتر محمدامیر شیخ‌نوری
پی‌نوشت‌ها
[۱]ــ جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، تهران، فرزان، ۱۳۷۵، ص۴
[۲]ــ همان، ص۱۳
[۳]ــ عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۴، ص۱۶
[۴]ــ همان، صص۱۷ــ۱۶
[۵]ــ مهدی ملک‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، ۱۳۶۳، ص۸۷
[۶]ــ حبل‌المتین، سال دوازدهم، ش۲۷، ۴ صفر ۱۳۲۳.ق (۱۰ آوریل ۱۹۰۵.م) به نقل از: هاشم رجب‌زاده، «ایرانیان، نهضت مشروطه‌خواهی و نمونۀ ژاپن پیشرو»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، تهران، ش ۱۰ (تابستان ۱۳۷۸)، ص۱۱۳
[۷]ــ عبدالهادی حائری، همان، ص۲۰
[۸]ــ همان، ص۲۱
[۹]ــ همانجا.
[۱۰]ــ علی‌ قیصری، روشنفکران ایران در قرن بیستم، ترجمۀ محمد دهقان، تهران، هرمس، ۱۳۸۳، ص۴۳
[۱۱]ــ محمدسالار کسرایی، چالش سنت و مدرنیته، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۹، صص۲۵۶ــ۲۵۵
[۱۲]ــ موسی غنی‌نژاد، تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۷، ص۱۲
[۱۳]ــ صادق زیباکلام، سنت و مدرنیته، تهران، روزنه، ۱۳۷۶، ص۱۵۰
[۱۴]ــ ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ایران، ترجمۀ علیقلی اعتماد مقدم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۷
[۱۵]ــ مهدی ملک‌زاده، همان، صص۴۶ــ۴۵
[۱۶]ــ عبدالحسین نوایی، ایران و جهان، تهران، نشر هما، ۱۳۶۹، ج۲، ص۲۹
[۱۷]ــ محمداسمعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، تهران، ابن‌سینا، ۱۳۵۲، ص۱۰
[۱۸]ــ فریدون آدمیت و هما ناطق، افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشرنشده دوران قاجار، تهران، آگاه، ۱۳۵۶، صص۹۳ــ۹۰
[۱۹]ــ همانجا.
[۲۰]ــ همان، صص۱۰۵ــ۱۰۴
[۲۱]ــ همان، صص۱۲۴ــ۱۲۱
[۲۲]ــ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۳، ص۱۸
[۲۳]ــ محمداسمعیل رضوانی، همان، صص۲۰ــ۱۸
[۲۴]ــ همان، ص۲۸
[۲۵]ــ همان، ص۲۹
[۲۶]ــ احمد کسروی، همان، ص۴۱
[۲۷]ــ مهدی ملک‌زاده، همان، ص۱۹۶
[۲۸]ــ محمداسمعیل رضوانی، همان، صص۳۱ــ۳۰
[۲۹]ــ همان، ص۳۳
[۳۰]ــ همان، ص۳۴
[۳۱]ــ هادی خانیکی، «ساختار مشروطه و نسبت آن با ساخت مطبوعات»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، تابستان ۱۳۷۸، ص۹۱
منبع : ماهنامه زمانه