یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شیطان پنهان شده در پس پول


شیطان پنهان شده در پس پول
کارهای نادرست می‌توانند از طریق اظهارات جامعه‌گرایانه اصیل جنبه مشروع اخلاقی به خود بگیرند: مانند توزیع ثروت، توزیع مجدد درآمد و توجه بیشتر به قشر کمتر مرفه. تصور کنید خانم مسن بیوه‌ای در کوچه‌ای پایین‌تر از شما زندگی می‌کند. او نه قدرت این را دارد که خودش چمن‌ها را کوتاه کند و نه این که به کسی پولی پرداخت کند تا این کار را برای وی انجام دهد.
حال سوال من از شما که البته اغلب از شنیدن پاسخ آن واهمه دارم، این است که : آیا شما از حکم دولت که بر طبق آن یکی از همسایگانتان را مجبور می‌کند تا هر هفته چمن خانه آن خانم مسن را کوتاه کند حمایت می‌کنید؟ و آیا شما موافقید اگر این کار را نکرد و از دستور دولت سرپیچی کرد، یکسری تنبیه برای او در نظر گرفته شود؛ از بازداشت در خانه تا جریمه نقدی و. . .
من امیدوارم به طور متوسط آمریکایی‌ها چنین سیاستی را محکوم کنند، زیرا که این کار در واقع شکلی از برده داری است، چرا که به اجبار می‌بایست به فرد دیگری خدمت کرد. حال اگر دولت همسایه شما را مجبور می‌کرد به جای آن که خودش به طور فیزیکی چمن‌ها را کوتاه کند، هر هفته مبلغ ۴۰ دلار از درآمدش را به آن خانم بدهد تا از این طریق بتواند چمن‌های خانه‌اش را کوتاه کند، آیا باز هم همان اعتراض وجود داشت؟ به نظر من تنها، تفاوت مختصری میان این دو دستور دولت وجود دارد. اگرچه مکانیسم این دو دستور متفاوت است با این وجود، این کار استفاده به اجبار از افراد به منظور خدمت به دیگران است.
احتمالا اغلب آمریکایی‌ها احساس بهتری دارند اگر مجبور باشند پول را به حساب دولت واریز کنند و این ۴۰دلار از طریق دولت در اختیار آن خانم مسن قرارگیرد تا بتواند شخصی را برای کوتاه کردن چمن‌هایش استخدام کند.
این مکانیسم، شخصی (اشخاصی) را که قربانی این طرح می‌شود (می‌شوند) – کسانی که به اجبار ناچار می‌شوند این پول را بپردازند _ پنهان می‌نماید اما کماکان مساله همان اجبار یک شخص در خدمت به دیگری است. ریختن پول به حساب دولت این عمل را تا حدودی قابل پذیرش می‌سازد، در غیر اینصورت موضوع غیر اخلاقی و اهانت آمیز تلقی می‌شود.
سوسیالیسم به این دلیل ناپسند است که ابزارهای نادرستی را همچون به اجبار گرفتن دارایی افراد به منظور کمک به همنوع انتخاب می‌نماید. کمک کردن به همنوع زمانی پسندیده است که از روی اختیار باشد و شخص از جیب خود کمک نماید اما انجام دادن همین کار از طریق اجبار و از جیب دیگری کاری کاملا نکوهیده می‌باشد. برخی‌ها ممکن است این مطلب را چنین نقد کنند که ما یک دموکراسی هستیم که درآن اکثریت با موضوع استفاده به اجبار از یک نفر به نفع سایرین موافق هستند.
اما آیا اگر اکثریت مردم موافق چنین موضوعی باشند می‌توان گفت که این موضوع جنبه اخلاقی به خود گرفته است؟ به عبارت دیگر اگر همسایگان آن خانم مسن چنین رای دهند که یکی از همسایه‌ها باید چمن خانه ایشان را به اجبار کوتاه کند، به این کار جنبه اخلاقی بخشیده‌اند؟
من که فکر نمی‌کنم بتوان هیچ حالت اخلاقی را برای استفاده اجباری از کسی به منظور کمک به دیگران متصور بود. اما این نتیجه‌گیری به اندازه این موضوع مهم نیست که تعداد زیادی از هموطنان آمریکایی من، از استفاده از افراد به شدت حمایت می‌کنند. البته من ترجیح می‌دهم چنین فکر کنم که آنها به این حقیقت که بیش از دو تریلیون از سه تریلیون دلار بودجه فدرال آمریکا، نشان‌دهنده استفاده اجباری هموطنان آمریکایی از یکدیگر است، توجه نکرده‌اند.
به عنوان مثال یک آمریکایی ممکن است چنین فکر کند که کشاورزان، کنگره را وادار می‌کنند تا از من در جهت رفع برخی از نیازهای کشاورزان استفاده کند.
حال آن که من هم کنگره را وادار می‌کنم تا از طریق استفاده از دیگری، نیازهای مرا از طریق یارانه‌ای کردن آموزش فرزندم در کالج تامین نماید.
سرانجام کار چنین است که ما تبدیل به یک ملت دزد گشته‌ایم و این همان ارزشی است که بنیانگذاران ما آن را طرد کرده‌اند. جیمز مدیسون، پدر قانون اساسی ما زمانی که کنگره $۱۵۰۰۰ به منظور کمک به پناهندگان فرانسوی اختصاص داد، به شدت نگران شد.
او چنین عنوان می‌دارد: «من نمی‌توانم قبول کنم که انگشت خود را بر روی بندی از قانون اساسی بگذارم که طی آن مخارج کنگره که در واقع از مردمی که قانون اساسی برای آنها نوشته شده، تامین گردیده است، به بهانه امور خیریه برای دیگران خرج شود.» متاسفانه امروزه دیگر کسی با مدیسون هم عقیده نیست.
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد