پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


نقد داستان شب های چهار شنبه


۱- داستان شب های چهارشنبه با همه جذابیت و كششی كه در خواننده برای خواندن و دنبال كردن ماجرا ایجاد می كند, به نظر من دارای چند ایراد اساسی است كه بیشتر آن ها بر می گردد به انتخاب قالب « نامه» برای داستان.داستان به صورت نامه ای نگارش یافته كه همسر مردی برای معشوقه شوهرش نوشته, به این نیت كه در شبی كه آن دو را برای خلوت كردن تنها گذاشته, این معشوقه ذلیل مرده نامه را پیدا كند و بخواند و چیزهایی را كه نگارنده نامه دلش می خواهد به او , راست یا دروغ , تلقین كند تا بداند و متوجه شود, بداند و متوجه شود , بلكه دست از سر شوهر او بردارد و شكست خورده صحنه عشق را به نفع او ترك كند.نخستین ایرادی كه در حقیقت باعث شده تا ساختمان داستان سست و فرو ریختنی شود و پیرنگ آن استحكام منطقی نداشته باشد,این است كه از كجا نگارنده نامه اطمینان دارد كه معشوقه همسرش نامه را پیدا خواهد كرد و آن را خواهد خواند؟ شاید اصلا آن شب ذلیل مرده به خانه آن ها نیاید ( كه احتما لش هم زیاد است , چون با شناختی كه شوهر خیانت پیشه از حساسیت زنش نسبت به خیانت های كوچك و بزرگ او دارد و تابلوی خیانت بهترین شاهد این حساسیت طبیعی و فطری است, از ترس این كه مبادا رفتن زنش به عروسی دامی باشد كه بر سر راه او گسترده تا سر بزنگاه ناگهان از در وارد شود و شوهرش و ذلیل مرده را در بغل هم مشغول مچامچه غافلگیر و رسوا كند و سایر شكستنی جات خانه را بر سر هر دو آنان بشكند, اگر عاقل و زیرك باشد كه خیانت پیشه ای حرفه ای چون او حتما هست, چون نزدیك سه سال است كه از این خیانت كاری كشف شده جدید , در كنار احتمالا چند ین فقره خیانت كشف نشده دیگر, می گذرد و او هنوز دم به تله نداده و مدرك محكمه پسند دست زنش نداده, به احتمال قریب به یقین آن شب اگر قرار است خلوتی هم صورت گیرد این خلوت در خانه نخواهد بود و در جای دنج تر و مطمئن تری صورت خواهد پذیرفت و به همین دلیل ذلیل مرده به احتمال زیاد به نامه دست نخواهد یافت و تمام نقشه های نگارنده نامه نقش بر آب خواهد شد).یا شاید ذلیل مرده همراه مرد به خانه بیاید ولی چنان شور و شوقی برای عشق بازی و مهر ورزی داشته باشند كه وقت را برای حمام كردن و كارهای متفرقه دیگر از جمله جستجوی نامه و خواندن آن هدر ندهند و از همان لحظه ورود بروند سر اصل مطلب و تیری كه نگارنده نامه در تاریكی انداخته به سنگ بخورد شاید هم اصلا كار به اتاق خواب نكشد و در همان سالن پذیرایی قضیه فیصله پیدا كند و باز مجالی برای پیدا كردن و خواندن نامه پیدا نشود.شاید اصلا مرد تنها به خانه بیاید و از شدت ملال تنهایی هوس كند كه نگاهی به آلبوم ها بیندازد و دست بر قضا نامه را خود او پیدا كند و بخواند و پیش بینی اش كار دشواری نیست كه شب سركار علیا مخدره كه از مجلس عروسی برگردد چه افتضاح مبسوطی راه خواهد افتاد و چه الم شنگه و آبرو ریزی عظیمی بر پا خواهد شد و چه شكستنی ها ( اگر هنوز شكستنی نشكسته ای باقی مانده باشد) بر روی سر و كله ها خورد خواهد شد!
یا شاید همراه مرد ذلیل نمرده ای باشد كه نگارنده هنوز فرصت كشفش را پیدا نكرده و او اصلا كنجكاوی به گشتن در كشو ها و كمد ها را نداشته باشد و حوصله یا سواد نامه خواندن هم نداشته باشد و باز تیر نگارنده به سنگ بخورد.پس به همه این دلایل وهزار یك دلیل دیگر, احتمال این كه نقشه ای كه نگارنده كشیده طابق النعل بالنعل اجرا شود و همه آن چه او اندیشیده و حساب كرده , واو به واو همان طور پیش برود تا به آن جا كه ذلیل مرده ای در شب كذایی نامه ای را بخواند بسیار ضعیف و تقریبا نزدیك به محال است, و با این حساب آیا این همه نقشه چینی و جیمز باند بازی برای امری تقریبا محال و ممتنع منطقی و عاقلانه است؟ مگر این كه راوی را آدمی آنرمال, غیرمنطقی, خیالباف و روان نژند بدانیم .تازه نگارنده از كجا می خواهد بفهمد و مطمئن شود كه نامه مطابق نقشه كشف و خوانده شده است یا نه؟ آیا درست است كه از سرنوشت این نقشه هیجلن انگیز بی خبر بماند؟ آیا فكر این كه نامه را به جای ذلیل مرده كس دیگری بخواند یا مثلا ذلیل مرده آن را برای عاشق خودش ( شوهر او) بخواند , كرده است؟همه این چون و چرا ها نشان می دهد كه نقشه نامه نگاری و سپس گذاشتن آن لای ضخیم ترین آلبوم عكس های خانگی و در حقیقت سپردن آن به دست تند باد حوادث , نقشه ای عاقلانه و منطقی نیست و از آدمی مثل نگارنده كه ظاهرا از سلامت عقل و روان نسبی بر خوردار است بعید است, به همین دلیل است كه گفتم انتخاب قالب نامه آن هم با این تمهیدات, ساختمان داستان را سست و ضعیف كرده است. این همان خشت اولی است كه كج گذاشته شده و با این كجی دیواره داستان تا ثریا كج بالا می رفته است.
۲- اگر شروع داستان شروع نامه هم هست, در این صورت نامه و داستان با جمله های مناسبی شروع نشده است و چند جمله نخست داستان كه با « نامه را لای آلبوم می گذارم» شروع می شود , نامناسب و برای كسی كه نامه را پیدا كرده توضیح واضحات است. اگر هم شروع نامه از جای دیگری به جز شروع داستان است, این جا مشخص نیست و از این نظر داستان ضعف و ابهام بی مورد دارد.
۳- شناخت نویسنده نامه از معشوقه همسرش بسیار ناچیز است , حتی ظاهراهرگز او را ندیده و نمی داند چه شكلی است, از خصوصیات اخلاقیش اصلا چیزی نمی داند( چون اگر چیزی در این مورد می دانست حتما به جای كلی مطالب پراكنده بی ارتباط به معشوقه و غیر لازم برای او, به آن ها اشاره مخثصری می كرد), ظاهرا همسر نویسنده نامه مرد بسیار كار كشته و در رد گم كردن و پنهان كاری بسیار مجرب و خبره بوده و تا هنگام نوشتن نامه هیچ آتویی جز چند نشانه مشكوك ناچیز به دست همسرش نداده و در نهایت مخفی كاری به روابط حسنه با معشوق ادامه داده است, به هر حال از نحوه نگارش و اشارات نامه بر می آید كه نویسنده اش شناخت بسیار ناچیزی از ذلیل مرده ی ساخته و پرداخته ذهنش دارد( فقط در این حد می داند كه چند نامه برای همسرش نوشته و چند كارت تبریك فرستاده و چند بار به طور ناشناس تلفن یا فاكس زده و احیانا عطر تندی هم به خودش می زند) با این حساب چطور اینقدر در باره این كه این علیا مخدره پس از ورود به خانه لحظه به لحظه چه می كند , به كجا ها سركشی می كند , چه فضولی ها می كند و چقدر و چطور حس كنجكاویش را ارضاء می كند, اینقدر به طور دقیق اطلاع دارد كه بر مبنای آن چنین نقشه كشی دقیق و میلی متری كرده و همه وقایع اتفاقیه را هم از پیش سنجیده و در نظر گرفته است كه طرف سر كدام كمدها و كشو ها می رود و سایز و مدل چه چیزهایی را بررسی می كند و بعد سراغ كدام آلبوم می رود و غیره وغیره...؟۴- نویسنده نامه سخت به خیانت های شوهرش حساس است و همیشه با واكنش های سخت به این عمل شنیع رذیلانه عكس العمل نشان داده است, پس چرا این بار كه حدود سه سال از این خیانت پیگیرانه و مصرانه می گذرد و همسرش با گستاخی تمام در خیانت كاری عناد و پافشاری می كند, اینقدر با تسامح و تساهل برخورد می كند و جز چند گوشه كنایه مطایبه آمیز همراه با لبخند دوستانه نمی زند و بیش از این به روی مبارك شوهر خیانت پیشه اش نمی آورد و او را با ساختن تابلوی خیانت شماره دو و شكستن سر و كله اش با كریستال ها و چینی های باقیمانده تنبیه و متنبه نمی كند؟ مگر این كه علت را این بدانیم كه دیگر چیز شكستنی مناسبی در آن خانه نمانده است!
۵- نامه به طور خلاصه با این هدف نوشته شده كه مرد را آدمی خیانت پیشه, بی وفا, كم عاطفه, دست و پا چلفتی, حواس پرت, لجباز, بد اخلاق, شكاك , خلاصه به صورت دیوی پلید در لباسی آدمی نشان دهد( معلوم نیست كه آیا واقعا چنین است یا به دروغ و به منظور سرد كردن , بیزار كردن و نومید كردن معشوقه نسبت به او چنین نموده شده است, كه حدس من بیشتر به این دومی است) و معشوقه را قانع كند كه از این عشق طرفی نمی بندد و از طرفی چنین عاشق یا معشوقی لیاقت عشق ورزیدن ندارد و اگر هم امروز به او دل بسته چون هوسبازی دمدمی مزاج بیش نیست به زودی از او خسته می شود و به طرف عشق قدیمی و حقیقی و همیشگی اش, یعنی همسرش برمی گردد پس همه ی تلاش ها و تقلاهای او آب در هاون كوبیدن است. با این هدف و حساب خیلی از مطالب فرعی كه در نامه گفته شده از چارچوب چنین القا و تلقینی بیرون است و نا مربوط به نظر می رسد, مثلا توضیحات مفصل در باره كلاس زبان و رقابت بر سر قبولی و ماجراهای آن, یا جشن عجیب غریب عروسی در حضور استاد معظم, كابوس هایی كه گاه و بیگاه به سراغ نگارنده نامه می رود و مثل بختك بر خوابش می افتد , مراسم سیزده به در و روابط دوستانه با هم دانشكده ای ها و امثال آن. درج چنین مطالبی در چنین نامه ای با آن هدف و منظور كه گفتم بی تناسب و بی مورد است.
۶- نویسنده نامه به این دل خوش كرده كه چون همه لذت های مهر ورزی و عشق بازی را به همسرش چشانده و او را با انواع تجربه های این چنینی و آن چنانی آشنا كرده, بنابرین هیچ كس دیگر چیز تازه ای به شوهرش نمی تواند بدهد و به همین دلیل به زودی شوهرش از این معشوقه تازه( چندان تازه هم نیست چون نزدیك سه سال است كه با او رابطه دارد و هنوز از او خسته نشده است!) خسته می شود و به طرف زوجه شرعی و قانونی اش بر می گردد وچون صبر و شكیبایی نویسنده زیاد است منتظر می ماند تا این نیز بگذرد و تمام دلخوشی و امیدش به این گذشت زمان و سیر شدگی و دلزدگی شوهرش از این ذلیل مرده است و چنان به این مسئله معتقد است كه با خیال راحت آن ها تنها می گذارد تا بیشتر با هم باشند و حتی شامشان را هم آماده می كند كه وقت گرانبهایشان كه باید صرف عشق ورزی شود برای شام پزی تلف نشود و تصمیم هم دارد كه این فرصت های خلوت كردن را با سفر های بیشتر و از خانه بیرون رفتن های بیشتر زیادتر در اختیار این عاشق و معشوق تازه به هم رسیده بگذارد تا تب تند عشقشان زود عرق كند و شوهر خسته و دلزده شود و از معشوقه دست بكشد.باید گفت كه نویسنده نامه در شناخت طبیعت مردان هوسباز و شهوت ران و خیانت پیشه كاملا به خطا رفته و تمام محاسباتش در این زمینه اشتباه است. چون اولا برای این جور افراد هر گلی عطر و بوی دلاویز خودش را دارد و هر پرنده ای آواز زیبا و دلربای خودش را, به علاوه, راه های مهر ورزی هم محدود نیست كه كسی بتواند همه آنها را به دیگری بشناساند. برای آدم هایی كه دچار استسقا و عطش سیری ناپذیر خیانت و شهوت و هوسند هرگز سیری و دلزدگی وجود ندارد و هر دم از این باغ بری می رسد, تازه تر از تازه تری می رسد,این همان رودخانه ای است كه بر هیچ جای آن دوبار پا نمی توان گذاشت و تابلوی خیانت خود بهترین گواه این حقیقت است كه هرگز چنین خیانت پیشه ای اهل و متنبه نخواهد شد و همه حساب های نویسنده نامه دراین باره باطل و نقش بر آب است.
هم چنین زن ذلیل مرده ای مثل معشوقه نیز از آن بیدها نیست كه از این بادها بلرزد و نا امید یا سر خورده شود, مطمئنا اگر او نامه را پیدا كند و بخواند از این لولویی ساختن ها كه برای گول زدن بچه ها مناسب است و از این رجزخوانی ها خنده اش خواهد گرفت و اگر عشقبازی مجالی داد نامه را برای مرد محبوبش می خواند و دو تایی به ریش نداشته زن و ساده دلی اش غش غش خواهند خندید.
۷- بحث طولانی در باره این كه این ذلیل مرده با كدام « ز » است نیز به نظر من زاید و بی ربط است و مخل داستان و حذفش هیچ لطمه ای به كل داستان نمی زند بلكه آن را موجز تر و منسجم تر می كند, چون حاوی هیچ نوع اطلاعاتی در باره داستان و شخصیت های آ ن نیست و شوخی نا به جایی است.
۸- تنها چیزی كه این داستان علیرغم همه ضعف های اساسی اش در توصیف آن موفق بوده است, شخصیت نویسنده نامه است. در حقیقت نگارنده نامه با نوشتن این نامه به روشنی و وضوح شخصیت حقیقی و درونی خود را رو كرده است و به نظر من این شخصیت در خلال داستان خیلی خوب , هنرمندانه و زیركانه ساخته و پرداخته شده است. نگارنده نامه زنی است دارای شخصیتی پارانوئید( مبتلا به اختلال پارانوئیای حسودانه), بسیار بدگمان و بد دل, دچار سوء ظن شدید به همسرش, آدمی خیالباف با افكاری بیمارگونه و كابوس بین در بیداری. و نویسنده داستان خواسته یا ناخواسته در ساختن چنین شخصیت روان نژندی هنرمندانه گام برداشته و موفق عمل كرده است و علیرغم همه ضعف ها داستانی خواندنی و جذاب آفریده است و از این بابت باید به نهایت سپاسگزار ایشان بود.