سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

اخلاق و سیاست


اخلاق و سیاست
● سیاست چیست؟
واژه‏های فراوانی یافت می‏شود که ما در گفتگوهای روزانه خود، آن را به کرات به کار می‏بریم و کم و بیش هم مقصود همدیگررا به روشنی درک می‏کنیم و لیکن اگر در مقام تعریف دقیق آنها برآئیم، به زودی از پیچیدگی مفهوم و دشواری تعریف آنها، دچار شگفتی می‏شویم.
یکی از این واژه‏ها، واژه «سیاست‏» است. سیاست کلمه‏ای است که همه مردم اعم از باسواد و بی‏سواد، خواص و عوام هر روز آن را بارها در گفت و شنودهای خود به کار می‏برند، هر یک از ما در عباراتی نظیر سیاست کشور سالم است، سیاست فلان کشور سالم نیست، در سیاست فلان کشور افراد نالایق مداخله می‏کنند، فلان شخص، سیاستمدار خوبی است. سیاست‏یعنی دروغ، یاست‏یعنی عوام‏فریبی و... را هر روز به کار می‏بریم و یا می‏شنویم; مقصود یکدیگر را نیز تا حدودی می‏فهمیم ولی اگر بخواهیم مفهوم و معنای «سیاست‏» را از افراد سئوال کنیم، هرکس در فراخور فهم خود آن را معنی می‏کند.
احساسی که از این همه پراکندگی و تنوع از مفهوم «سیاست‏» در ذهن پیدا می‏شود، دلیل بر وسعت و گستردگی آن است. آن که مفهوم و معنای «سیاست‏» را پیچیده و مشکل کرده است، نامعین و نامشخص بودن قلمرو آن است و این که چگونه می‏توان امور سیاسی را از امور غیر سیاسی جدا ساخت. مرز سیاست از غیر سیاست چیست؟
مسلما هر اندازه موضوع یک مطالعه وسیع‏تر و گسترده‏تر باشد، ساختن یک نظریه عام و یک تعریف جامع مشکلتر خواهد بود و لذا دانشمندان می‏گویند هرگونه تعریف از سیاست ارزش نسبی دارد وتمام مفاهیمی که از سیاست وجود دارد، شامل قسمتی از واقعیت است.
«برتران دوژونل‏» در کتابی که اخیرا به چاپ رسیده است، می‏نویسد:
«معانی کلمه سیاست‏به حدی مختلف و متضاد هستند که بهتر است در موارد خاص بنا به تصمیم شخص، معنی معینی برای این کلمه انتخاب کنیم‏» (۱) .
لازم است، پیش از پرداختن به تعریف «سیاست‏» به معنای لغوی آن بپردازیم:
▪ سیاست از نظر لغت
«سیاست‏» در لغت‏به معنای تصدی شؤون ملت و تدبیر امور مملکت است. در «لسان العرب‏» می‏گوید: «سوس‏» به معنی ریاست است و معنای سیاستشان کرد، این است که بر آنها ریاست نمود و معنی این حدیث که: «کان بنوا اسرائیل تسوسهم انبیاءهم‏» «پیامبران، بنی‏اسرائیل را سیاست می‏کردند» این است که پیامبران بنی‏اسرائیل مانند حکام و زمامداران، بر بنی‏اسرائیل ریاست کرده و متصدی امور آنها می‏شوند، خلاصه این که «سیاست‏» به معنای متصدی حفظ مصالح مردم می‏باشد (۲) .
در «اساس‏اللغه‏» می‏گوید: «فرماندار کسی است که رعیت و امور مربوط به آنها را سیاست کند. و می‏گویند: «فلان شخص امور قبیه‏اش را سیاست نمود، یعنی بر قبیله خود ریاست کرد» (۳) .
سرانجام «ابوالبقاء» کلمه «سیاست‏» را این چنین معنی کرده است: «سیاست عبارت است از حفظ مصالح ملت و نشان دادن راه نجات، در حال و آینده، پیامران الهی کسانی هستند که بر ظاهر و باطن عموم مردم ریاست دارند، و زمامدران تنها بر ظاهر مردم حکومت می‏نمایند و سیاست مدنی عبارت است از تدبیر امور مردم به طریق راستی و عدالت (۴) .
خلاصه «سیاست‏» از نظر لغت‏به معنی تصدی امور ملت و رعایت مصالح و تدبیر شؤون آنان است. معنی ساده «سیاست‏» در فرهنگ ایران «تنبیه وتنبه‏» است‏یعنی بیدار شدن و بیدار کردن، سیاست‏یعنی بیدار شدن برای کار و پیکار برای زندگی بهتر و برای هستی دادن به یک ملت.
▪ سیاست و پولیتیک
معادل «سیاست‏» در زبانهای اروپائی «پولیتیک‏» است که از کلمه یونانی ] Pilus پلیس‏» به معنی «مدینه‏» و «شهر» مشتق شده است (۵) . لذا در یونان باستان «علم سیاست‏» را علم «اداره پلیس‏» یا اراده «مدینه و مدن‏» می‏گفتند. پس حکمتی که کارش «پلیتیک‏» است وظائفش در کشور از نوع وظائف شهرداری است در شهر; یعنی نگاهداری کشور و فراهم آوردن امکانات زندگی آسوده برای افراد کشور.
اما در لغت عرب به جای «پلیتیک‏» (اداره جامعه یا کشوری)، «سیاست‏» به کار رفته است که معنای آن نگهداری مردم و اداره کشور نیست. و همچنین سیاست‏به معنی تربیت کردن اسب وحشی است. روی این اصل در «سیاست‏» تغییر و تربیت و تکامل افراد جامعه مطرح است.
این مطلب در روایات نیز آمده است: امیر مؤمنان علی علیه السلام می‏فرماید:
«من حق الملک ان یسوس نفسه قبل جنده‏» (۶) . «از حق حاکم و زمامدار آنچه ثابت و لازم است، بر او این است که سیاست کند نفس خود را پیش از لشگر خود» . البته مراد از سیاست کسی، تربیت او است و واداشتن او بر خوبیها و منع از بدیها.
و در جای دیگر می‏فرماید: «اعقل الملوک من ساس نفسه للرعیه بما یسقط عنه حجتها و ساس الرعیه بما تثبت‏به حجته علیها» (۷) . «عاقلترین حاکم و زمامدار آن کسی است که خود را برای رعیت ادب و اصلاح نماید تا جای اعتراض برای او باقی نماند، در این صورت لیاقت و شایستگی آن را خواهد داشت تا رعیت را ادب کند و امر و نهی کند» .
پس حکومتی که کارش «سیاست‏» است، وظیفه دارد که مردم را از وضع روحی، اخلاقی، فکری و اجتماعی که اکنون دارند، به وضع بهتر و عالیتری منتقل سازد، یعنی از لحاظ بینش مردم را اصلاح کند. بنابراین هدف دولت در فلسفه «سیاست‏» تغییر بنیادها و نهاد و روابط اجتماعی و به‏طور کلی «ارزش‏» های جامعه است. براساس یک «مکتب انقلابی‏» و یک «ایدئولوژی اصلاحی‏» (۸) .
برعکس «پلیتیک‏» معادل غربی آن در فلسفه حکومت، بر اصل «ساختن‏» تکیه ندارد، بلکه براساس داشتن تکیه دارد. چنانکه ریشه لغوی و نیز منشا تاریخی آن حکایت می‏کند. تنها هدفش «کشورداری‏» است نه براساس «ایدئولوژی انقلاب‏» ، بلکه بر طبق «ایده عمومی‏» . و نه برای «رشد فضیلت‏» ، بلکه «کسب رضایت‏» و خدمت‏به مردم در خوش زیستن و نه اصلاح مردم برای خوب و انسانی زیستن.
پس در مقایسه میان این دو بینش، بی‏شک می‏توان قضاوت کرد که فلسفه دولتی که بر «سیاست‏» استوار است، مترقی‏تر از فلسفه‏ای است که بر «پلیتیک‏» استوار است.
● تعریف سیاست از دید محققان خارجی
امروزه تحقیق درباره سیاست و تدریس آن در تمام کشورهای جهان مرسوم است و دارای کرسیها، استادان، دانشجویان واعتبارات تحقیقاتی است. هر سال چندین هزار کتاب و مقاله‏ای که مستیما به «سیاست‏» مربوط است، انتشار می‏یابد. لذا اغلب دانشمندان و استادان این فن از «سیاست‏» تعریف کرده‏اند و برای ما ممکن نیست همه آن تعاریف را بیان کنیم، ناچار به مشهورترین آنها اکتفاء می‏نمائیم:
سیاست در نخستین تعریفها از زبان «افلاطون‏» و «ارسطو» به نیکی کردن و خدمت‏به مردم و رساندن جامعه به سعادت و رستگاری معین شده است.
تفسیری که «ارسطو» برای کلمه «سیاست‏» بیان کرده است عبارت از:
«لازم است که مهمترین نیکی‏ها (خیرات) موضوع مهمترین اجتماعات قرار گیرد و این معنی همان است که به‏طور تحقیق دولت و سیاست نامیده می‏شود. این تفسیر از بعضی از مضامین کتاب جمهوریت افلاطون نیز استفاده می‏شود. این دانشمندان عامل اخلاق را در «سیاست‏» وارد کرده‏اند.
اگر تعریف سیاست همین است که ارسطو و افلاطون گفته‏اند، علم سیاست‏بهترین علوم بوده و شخصیت‏سیاستمدار، بزرگترین و ضروری‏ترین شخصیتهای انسانی است. ولی در مقابل این تفسیر تعریف دیگری برای سیاست گفته‏اند که باعث وحشت عمومی افراد و موجب نفرت تمامی رادمردان و عقیده‏مندان ادیان می‏گردد.
در این تفسیر «سیاست‏» چنین معنی شده است:
«سیاست عبارت است از تشخیص هدف که شخص سیاستمدار تشخیص داده و به دست آوردن آن با هر وسیله‏ای که ممکن است‏» .
در این تعریف خبری از خیر و سعادت، بلکه انسانیت درکار نیست و مطابق همین تعریف می‏توان حیوانات درنده را که با درندگی محیط پیروزی ایجاد می‏کنند، سیاستمدار نامید. این همان تعریفی است که «اسوالداشینگلر» درباره سیاست نموده است:
«سیاستمدار فطری، کاری به حق یا بطلان امور ندارد و منطق حوادث و وقایع را با منطق نظامات و سیستمها اشتباه نمی‏کند. حقایق یا اشتباهات، هرکدام در نزد او قیمت مخصوصی دارد، و او مقدار تاثیر و دوام و خطسیر هرکدام را مورد دقت قرار داده و اثر آن را در سرنوشت قدرتی که تحت اختیار اوست، منظور می‏دارد» .
به قول «گوته‏» :
«کننده کار; نظری به انصاف و وجدان ندارد، وجدان مخصوص تماشاچی است‏» این حقیقت درباره عموم سیاستمداران از «سولا» گرفته تا «رابسپیر» و از «بیزمارک‏» گرفته تا «هپت‏» مصداق دارد. پاپ‏های بزرگ و لیدرهای احزاب انگلیسی، تا وقتی که برای تسلط بر اوضاع، ناچار به کشمکش و تلاش بودند، اصول رفتارشان شبیه به روش فاتحان و تازه به دوران رسیده‏های هر عصر و زمانی بوده است. مثلا در رفتار «پاپ انوسان سوم‏» دقت کنید که نزدیک بود دنیا را تحت تسلط کامل درآورد و از همین‏جا شرائط موفقیت و ظفر را دریابد که منجر به چه عملیاتی می‏شود که با شدت هرچه تمامتر مخالف همه اصول و اخلاق مذهبی است‏» (۹) .
مک آیور در کتاب «جامعه و حکومت‏» ضمن بررسی مسائل مختلف سیاسی از دید آمریکائیان، می‏گوید:
«دموکراسی در این کشور یک شیوه زندگی است، ولی سیاست‏یک نوع حرفه است و حرفه‏ای بزرگ که فرق آن با انواع دیگر حرفه‏ها در روشهای آن است نه در هدفها» .
وی به تعریفی که «کنگره سازمانهای صنعتی‏» در یکی از نشریه‏های انتخابات آمریکا به نام «الفبای سیاست‏برای همه آمریکائیان‏» اشاره کرده و می‏گوید: گفته می‏شود که «سیاست علمی است که به ما می‏آموزد: چه کسی می‏برد; چه می‏برد; کی می‏برد; چگونه می‏برد; و چرا می‏برد؟ !» .
و سپس اضافه می‏کند: «این عبارت با مختصر تغییر عنوان یکی از کتابهای سیاسی «هارولدلاسول‏» (استاد علوم سیاسی آمریکائی) است که مدافع همین عقیده است و مفهوم سیاست در نظر بیشتر مردم آمریکا، از هر طبقه و صنفی، چنین است و محرک فعالیتهای سیاسی نیز بیشتر درآمد است نه کسب وجهه و احترام.
وجود اختلاف منافع شدید در میان گروهها و نبودن رابطه میان این منافع و هدفهای کلی ملی به تقویت این تمایل کمک کرده است‏با این که منافع گروهی و محلی در اقدامات سیاسی کشورها اثر مهمی دارد ولی تجزیه فوق‏العاده جامعه آمریکای شمالی بیش از هر کشور دیگر به این منافع میدان داده است‏سیاست در این کشور مبدل شده است‏به مانور گروههای متشکل برای جلب منافع و این جریان در آثار بسیاری از نویسندگان سیاسی آمریکا نیز منعکس گردیده است‏» (۱۰) .
صاحبان این تعریف «سیاست‏» را تنها نبرد و مبارزه می‏دانند، درحالی که عده‏ای از سیاست‏شناسان، نبرد را یکی از اشکال سیاست می‏دانند. تامین احتیاجات عمومی و پیشرفت جامعه هدف دیگر سیاست است.
معتدل‏ترین تعریف «سیاست‏» از نظر آمریکائیان تعریفی است که از سیاستمدار حرفه‏ای معروف، «جان اف کندی‏» نقل شده است. او می‏گوید:
«سیاست میدان مبارزه‏ای است که در آن انسان باید همیشه مراقب باشد و ببیند اگر رسیدن به «مصلحت درجه اول‏» میسر نیست، «مصلحت درجه دوم‏» را بیابد. در واقع سیاست عرصه‏ای است که پیوسته انسان باید بین دو خطا، کوچکترینش را انتخاب کند» (۱۱) .
در کتاب «آشنائی باعلم سیاست‏» که به وسیله سه نفر از اساتید علوم سیاسی آمریکائی نوشته شده است، می‏خوانیم: «علم سیاست رامی‏توان به عنوان علم دولت‏یا به عنوان رشته‏ای از علوم اجتماعی که مربوط به تئوری، سازمانها، حکومت و اعمال دولت است تعریف نمود» و این تعریف مسلما محدود است و اعمال سیاسی که دولت در آن مستقیما دخالت ندارد، شامل نیست. بر طبق این تعریف علم سیاست عبارت از علمی است که از دولت و اعمال دولتی بررسی می‏کند.
«موریس دورژه‏» استاد علوم سیاسی دانشگاه پاریس در کتاب «اصول علم سیاست‏» هسته اصلی قلمرو سیاست را «قدرت‏» می‏داند و قدرت نیز از نظر او دو جنبه دارد: «جوهر سیاست، طبیعت‏خاص‏» ، و معنی حقیقی آن این است که همیشه و همه‏جا ذوجنبتین است. تصویر «ژائوس‏» ، خدای دو چهره، مظهر حقیقی دولت است. زیرا ژرفترین واقعیت‏سیاسی را بیان می‏کند. دولت و به صورت وسیعتر، قدرت سازمان یافته در یک جامعه، همیشه و همه‏جا، در عین حال که ابزار تسلط برخی از طبقات بر طبقات دیگر است، و طبقات مسلط به سود خود به زیان طبقات زیر سلطه از آن استفاده می‏کنند، وسیله‏ای است‏برای تامین نوعی نظم اجتماعی و نوعی همگونگی کلیه افراد در اجتماع در جهت مصلحت عمومی..» . (۱۲)
«و. اسرائیلی‏» معتقد است که: «سیاست عبارت است از همین سلطه بر بشر از راه گول زدن بشر» (۱۳) .
به هر صورت، قدر مشترک در تمام این تعاریف، عبارت است از آن که هدف از سیاست امری مادی بوده و طبعا خبیث و کثیف است و از آن حتی به بازی کثیف تعبیر شده است.
از مجموع این تعاریف گوناگون چنین فهمیده می‏شود که «سیاست‏» بین دو تعبیر کاملا متضاد و در نوسان است. به گمان برخی، سیاست اساسا یک مبارزه و پیکار است و به افراد یا گروهی که قدرت در دست دارند، امکان می‏دهد تا سلطه خود را بر جامعه استوار نمایند و از آن به نفع خود سود جویند.
به عقیده برخی دیگر سیاست کوششی است‏به منظور استقرار نظم و عدالت، قدرت، سود همگانی و مصلحت جمعی را در برابر فشار و خواستهای خصوصی تامین می‏کند. به نظر این گروه سیاست وسیله‏ای برای اصلاح امور جامعه و ایجاد «مدینه فاضله‏» ای که افلاطون از آن سخن گفته است.
● رابطه اخلاق و سیاست
آیا اخلاق، از سیاست جداست؟ یا این که اخلاق و سیاست‏با این که دو امر متفاوت هستند، ولی در عمل هرگز از هم قابل تفکیک نیستند؟ آیا شخص سیاستمدار می‏تواند ارزشهای معنوی و اصول اخلاقی را مراعات کند یا نه؟ و در صورتی که مراعات آن ممکن نباشد، آیا باید سیاست را فدای اخلاق کرد یا اخلاق را فدای سیاست؟
افراد در پاسخ این سئوالات دچار تردیدند و به یکی از این دو وضع متضاد پناه می‏برند یا به اخلاق سازش‏ناپذیری که در اثر آن نعمتهای مادی را تحقیر می‏کنند و ضرورت برخی جاودانی را اعلام می‏دارند و در حفظ پاکی وجدان خود به هر قیمت‏حتی به قیمت فداکردن جان خود یا جان دیگران، پا می‏فشارند. یا به سیاستی که منظورش به قدرت رسیدن است، و می‏خواهد با تمام وسائل از آن دفاع کند و لو منجر به نقض دستورهای اخلاقی باشد.
در طول تاریخ، این کشمکش تکرار شده است‏بی‏آنکه هیچ‏یک از دو طرف توانسته باشد طرف دیگر را متقاعد کند. ولی هر دو طرف در نکوهش کسانی که می‏کوشند تا میان اخلاق و سیاست توافقی یابند، همداستانند. یعنی هر یک از دو طرف در نظام ارزشهای خود که بدان عنوان، ارزشهای مخالف را انکار می‏کند، محبوس مانده است. واقع‏گرایان، بیهوده کوشیده‏اند به اثربخش بودن روش‏های خود و مفید بودن نتایج‏به دست آمده مباهات کنند. در دیده اخلاق‏گرایان، که فقط شیفته اصول جاودانی‏اند، عمل واقع‏گرایان همیشه بی‏ارزش و بی‏اعتبار بوده است. می‏گویند: پیروزی‏هائی که سیاست‏پیشه بدانها می‏بالد، هرچه باشد، چنین کسی قادر نیست‏به نیکی کردن حقیقی نایل آید. زایش و مرگ امپراتوریها، اکتشاف سراسر کره زمین، اختراع ماشینها، افزایش شماره مردمان و شهرها و کارخانه‏ها، در نگاه تحقیر و نخوت‏آلود معتکف معبد فضیلت، خللی وارد نمی‏آورد. اما اخلاق‏گرایان مردان عمل را از خطاهائی که بدانهاآلوده می‏شوند، و از بی‏قدری هدفهایشان بیهوده سرزنش می‏کنند، مرد عمل هدف را بی‏چون و چرا خواستنی می‏یابد و می‏داند که در این جهانی که جهان اوست، به رغم افسانه‏های اخلاقی که کودکان را به کار است، فضیلت بی‏اجر می‏ماند فرمانروای واقعی زور است. خطابه‏های اخلاقی در نظر او سخنان یاوه‏ای است و وسواس‏های اخلاقی نشانه ضعف طرح‏ها (۱۴) .
داود الهامی
۱) بنا به نقل دکتر رضا علومی در کتاب «اصول علوم سیاسی‏» ج‏۱، ص ۲۰.
۲) لسان العرب، کلمه «سوس‏» .
۳) اساس اللغه، کلمه «سوس‏» .
۴) کلیات ابوالبقاء، همان.
۵) اصول علوم سیاسی‏ج‏۱، ص ۲۱.
۶) غرر و درر آمدی، ج‏۶، ص ۲۵- ج‏۳، ص ۴۱۵ شماره حدیث ۹۳۳۳ و ۴۹۴۰.
۷) غرر و درر آمدی، ج‏۲، ص ۶۷۵- شماره حدیث ۳۳۵۰.
۸) امت و امامت، ص ۵۰- ۴۹.
۹) فلسفه سیاست، اشپنگلر، ص ۳۹، ۴۰.
۱۰) جامعه و حکومت، مگ آیور، ر.م، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص ۲۶۴، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
۱۱) سیمای شجاعان، جان اف کندی، ترجمه الف، خواجه نوری، ص‏۲۱، چاپ سوم.
۱۲) اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضی، ص ۸.
۱۳) به نقل کتاب «فلسفه سیاسی اسلام‏» ص‏۳۰.
۱۴) نقد حکمت عامیانه، سیمون دوبوار، ترجمه مصطفی رحیمی، ۴۱، تا ۷۱.
درسهایی ازمکتب اسلام-سال۷۸-شماره۵
منبع : طوبی