پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فرصت های ایرانی در آمریکای لاتین


فرصت های ایرانی در آمریکای لاتین
امریکای لاتین با داشتن ۴/۵ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی، ۴۲۳ میلیارد دلار صادرات کالا و خدمات و ۳۶۸ میلیارد دلار واردات کالا و خدمات (در سال ۲۰۰۵) و برخورداری از منابع عظیم نفت و گاز وظرفیت های بالای معدنی، صنعتی و کشاورزی از دیر باز مورد توجه امریکا بوده و این کشور از اواخر قرن نوزدهم و مطرح شدن دکترین مونروئه و شروع سیاست انزوا گرایی همواره تلاش کرده تا به دو طریق نظامی و اقتصادی سلطه و نفوذ مطلقی بر منطقه مذکور داشته باشد.
● مقدمه
امریکای لاتین منطقه ای از قاره امریکاست که در آن زبان های روسی و به خصوص اسپانیایی و پرتغالی رایج است و مساحت آن به ۲۱۰۶۹۵۰۱ کیلومتر مربع می رسد. اصولا اصطلاح امریکای لاتین در مقابل اصطلاح (امریکایی انگلیسی تبار) قرار می گیرد که منظور از آن مناطقی از قاره امریکاست که زبان غالت آنها انگلیسی است. آنچه به طور کلی از منطقه امریکای لاتین برداشت می شود، در برگیرنده مکزیک، بخش اعظم امریکای مرکزی و جنوبی به اضافه کوبا،جمهوری دومینیکن و پرتوریکو واقع در منطقه کارائیب است. در یک تعریف دقیق تر امریکای لاتین را می توان کلیه کشورها و مناطقی نامیدکه زبان های رومیایی، از جمله فرانسه، اسپانیا و پرتغالی در آن رایج است. بر این اساس امریکای لاتین نه تنها در برگیرنده کشورها ومناطق اسپانیایی و پرتغالی زبان، بلکه فرانسوی زبان، نظیر ایالت کبک کانادا، هائیتی، گوادالوپ، گویان و آنتیلس نیز خواهد شد.
در ایالات متحده به کلیه مناطق و کشورهای واقع در جنوب آن کشورامریکای لاتین اطلاق می شود که در این حالت امریکای لاتین می توانددر برگیرنده جامائیکا، بارنادوس، ترینیداد و توباگو و باهاماس باشد که زبان رایج در آنها انگلیسی است تا اسپانیایی، پرتغالی یا فرانسوی. ازدید تاریخی، واژه سیاسی امریکای لاتین اولین بار توسط ناپلئون سوم وضع گردید، که خواهان گسترش سلطه فرانسه به مناطقی از امریکا وهند و چین بود و این واژه را نشان از ادعا و حقانیت ادعاهای ارضی فرانسه بر آن مناطق می دانست.
از واژه (امریکایی ایبریایی) نیز به خصوص در اسپانیا و پرتغال ـ بعضابه جای امریکای لاتین استفاده می شود و مراد از آن بیشتر کشورها ومللی است که قبلا مستعمره اسپانیا و پرتغال بوده اند، چون هر دو کشورمذکور بر روی شبه جزیره ایبریا در قاره اروپا قرار دارند، این واژه به امریکای لاتین عطف به سوابق استعماری، بسط داده شده است.(سازمان کشورهای امریکایی ایبریایی) معروف به "OEI"، مصداق عینی این تعریف است که علاوه بر اسپانیا و پرتغال ـ که آنها راکشورهای مادر امریکای لاتین می نامند ـ شامل کشورهای اسپانیایی وپرتغالی زبان قاره امریکا نیز می گردد.(۱)
آنچه در این مقاله به عنوان امریکای لاتین تلقی شده، منطقه ای است مشتمل بر مکزیک، امریکای مرکزی، امریکای جنوبی و کارائیب که بیست کشور آرژانتین، بولیوی، برزیل، شیلی، کلمبیا، کاستاریکا، کوبا،جمهوری دومینیکن، اکوادر، السالوادور، ونزوئلا و اروگوئه، پرو، پاراگوئه،پاناما، نیکاراگوئه، مکزیک، هندوراس، هائیتی و گواتامالا و ده واحدسیاسی وابسته که معروف ترین آنها پرتوریکو ـ وابسته سیاسی امریکا ـاعضای آن می باشند و جمعیتی معادل ۵۴۱ میلیون نفری را در خودجای داده اند.
امریکای لاتین با داشتن ۴/۵ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی،۴۲۳ میلیارد دلار صادرات کالا و خدمات و ۳۶۸ میلیارد دلار واردات کالا و خدمات (در سال ۲۰۰۵) و برخورداری از منابع عظیم نفت و گاز وظرفیت های بالای معدنی، صنعتی و کشاورزی از دیر باز مورد توجه امریکا بوده و این کشور از اواخر قرن نوزدهم و مطرح شدن دکترین مونروئه و شروع سیاست انزوا گرایی همواره تلاش کرده تا به دو طریق نظامی و اقتصادی سلطه و نفوذ مطلقی بر منطقه مذکور داشته باشد. ازآنجا که در سال های اخیر توجه به کشورهای جهان سوم و احیای گفتمان جنوب ـ جنوب به یکی از اولویت های سیاست خارجی ایران تبدیل شده و در دو دولت اخیر ؛ یعنی دولت آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد گام های عملی متعددی در این زمینه برداشته شده است، مقاله حاضر نخست به بررسی سیاست ایالات متحده در قبال امریکای لاتین پرداخته و فرصت های ناشی از ناکامی های سیاست مذکور را برای جمهوری اسلامی ایران بیان می کند. در این چارچوب و در ادامه، پیشینه روابط ایران با امریکای لاتین، تحولات اخیر در روابط مذکور وزمینه های همکاری و گسترش روابط، طرح و بررسی می گردد.
● ایالات متحده امریکا و امریکای لاتین (۱۸۲۳ تا ۲۰۰۰ میلادری)
امریکا پس از استقلال خود در سال ۱۷۸۳ و صدور اعلامیه حقوق بشرتا سال های آخرقرن نوزدهم از استعمار سایر ملل پرهیز داشت و درعوض از آزادی و استقلال ملت های جهان دفاع می کرد، به گونه ای که به سمبل و مدافع آزادی و استقلال تبدیل شده بود و متحدی سودمند برای ملل آزادیخواه به حساب می آمد.(۲) اما این موضع امریکا به تدریج دگرگون شد و با رشد صنعت و نیاز روز افزون به مواد خام، علایق استعماری در سایت خارجی این کشور آشکار و با گذشت زمان رو به فزونی نهاد. بر این اساس اولین مناطقی که مورد توجه امریکا قرارگرفت، امریکای مرکزی و جنوبی و مناطق اقیانوس آرام بود. از آنجا که این مناطق به طور عمده زیر سیطره استعمارگران قدیمی، مانند اسپانیاو پرتغال قرار داشت، درگیری امریکا با این کشورهای اروپایی هم ناگزیرمی نمود. اولین حرکت امریکا در جهت استیلا بر امریکای لاتین انتشار(دکترین مونروئه) در سال ۱۸۲۳ بود.(۳) این دکترین در واقع بخشی ازبیانیه سیاسی (جمیز مونروئه) رئیس جمهور ایالات متحده بود که درسال ۱۸۲۳ به کنگره ارائه شد و حاکی از مخالفت دولت امریکا با مداخله خارجی در نیمکره غربی بود و در عین حال از قصد متقابل امریکا مبنی بر عدم مداخله در امور داخلی اروپا نیز حکایت می کرد. مونروئه در زمان طرح دکترین خود اعلام داشت که اروپا مهد فساد و استعمار است و مااجازه نمی دهیم این گونه مناسبات را به قاره امریکا هم گسترش دهند.امریکا از آن امریکایی ها و اروپا از آن اروپاییان.(۴)
دکترین (مونروئه) خطوط راهنمای سیاست ایالات متحده درنیمکرده غربی را برای مدت بیش از یک و نیم قرن ترسیم کرد. از آن زمان، به تدریج امریکای لاتین به حیات خلوت امریکا تبدیل شد.کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری از این قاره بیرون رانده شدند وامریکا با همراهی انگلستان جای آنها را گرفت. اما با افزایش قدرت نظامی ایالات متحده و مشکلات اقتصادی بریتانیا، به خصوص پس ازجنگ جهانی اول، ایالات متحده به تنهایی به تأمین منافعش و پیشبرداهدافش در نیمکرده غربی پرداخت.(۵) این حمایت و تأمین منافع بامداخلات و تجاوزات متعدد به امریکای لاتین همراه بود و رفته رفته گسترش یافت. رهبران بعدی ایالات متحده با بهره گیری از دکترین مونروئه و (سیاست انزواگرایی) در دهه ۱۸۸۰ تلاش کردند، نخست بازارهای اقتصادی امریکای لاتین را فتح کنند. بر این اساس ها ایالات متحده در سال ۱۸۸۹ نخستین (کنفرانس بین المللی کشورهای امریکایی) را برگزار کرد و چند سال بعد با راه انداختن جنگ امریکا واسپانیا و تحت لوای مبارزه با استعمار، جزایر کوبا، پرتوریکو، گوام وفیلیپین را از چنگ اسپانیا خارج کرد و با امضای (قرار داد پاریس) درهمان سال، به امپراتوری اسپانیا در منطقه اقیانوس آرام و کارائیب پایان داد.(۶) البته پس از آن نیز امریکایی ها، علایق خود را نسبت به کارائیب و امریکای مرکزی پنهان نداشته و منطقه تگزاس را در سال ۱۸۴۸ ازمکزیک گرفته و به خاک خود ضمیمه کرده بودند.(۷)
(تئودور روزولت)، رئیس جمهور وقت امریکا، در سال ۱۹۰۱ با پی بردن به اهمیت (کانال پاناما)، تسلط به این کانال را در دستور کار دولت خود قرار داد. پاناما که در آن زمان بخشی از کلمبیا محسوب می شد باحمایت ها و تحریک امریکا در سال ۱۹۰۳ به استقلال خود از کلمبیادست یافت و طی قراردادی کنترل کانال پاناما را در اختیار دولت امریکاقرار داد. با اتخاذ (دیپلماسی دلار) ایالات متحده عملا بر حضور وتجاوزات نظامی خود در امریکای لاتین افزود تا سال ۱۹۲۳ وارد چندین جنگ در این منطقه شد، که به (جنگ های موز) معروف بودند.(۸) طبق دیپلماسی دلار که بعد از روزولت، توسط (ویلیام هوارد تفت) و (وودروویلسون) دنبال شد، ایالات متحده اعلام نمود که هر گاه لازم باشد، درجهت تأمین منافع سرمایه گذاران امریکایی در منطقه امریکای جنوبی و کارائیب و برای تأمین ثبات سیاسی و اقتصادی و جلوگیری از مداخله خارجی، به ویژه در اطراف کانال پاناما دست به مداخله نظامی خواهد زد.دیپلماسی دلار شامل اشکال مختلف مداخله، از جمله استفاده ازنیروهای مسلح و تأسیس تحت الحمایه های مالی در کوبا، جمهوری دومینیکن، هائیتی و نیکاراگوئه بود.
تداوم دیپلماسی دلار و جنگ های موز باعث شد تا امریکا به عنوان امپریالیست جدید منطقه و به جای قدرت های استعماری اروپایی مطرح گردد و عداوت و دشمنی مردم و نخبگان فکری و سیاسی امریکای لاتین نسبت به خود را فراهم آورد ؛ امری که تا به امروز تداوم داشته و همچنان در بین مردم امریکای لاتین دیده می شود. دولتمردان امریکا در اواخر دهه ۲۰ از این امر آگاهی یافتند و تلاش کردند تا با پایان دادن به جنگ های موز و اعلام سیاست حین همجواری در سال ۱۹۳۳ ـتوسط فرانکلین روزولت ـ باعث توقف روند انزجار مذکور گردند.(۹)
بعد از جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد، مبارزه با کمونیست و بلوک شرق در رأس سیاست های امنیتی و خارجی ایالات متحده قرار گرفته وامریکای لاتین نیز از این امر خارج نبود. امریکا بدون در نظر گرفتن فاسد یا استبدادی بودن رژیم های منطقه، عملا از آنها در برابرکمونیستها حمایت و دفاع می کرد و پوشش های لازم برای این کار راتحت قراردادهای امنیتی و اقتصادی فراهم می آورد. از معروف ترین این پیمان ها، پیمان امنیتی (دفاع نیمکره) بود که در سال ۱۹۴۷ بین امریکا و اکثر کشورهای امریکای لاتین منعقد گردید. امریکا برای تکمیل بازوی اقتصادی خود، در آوریل ۱۹۴۸ (سازمان کشورهای امریکایی) را تأسیس کرد، که ۲۱ کشور امریکای لاتین منشور آن را در۳۰ آوریل امضاء کردند. (برنامه اتحاد برای پیشرفت) که از سوی کندی در سال ۱۹۶۱ پیشنهاد شد، از دیگر اقدامات امریکا در امریکای لاتین بود که در کنار تأمین منافع خود، نگاهی نیز به بهبود نگاه مردم و نخبگان امریکای لاتین به ایالات متحده داشت. اعلام تمام این سیاست ها درحالی صورت می گرفت و دنبال می شد که چارچوب کلی آنها همچنان دکترین مونروئه بود. برنامه اتحاد برای پیشرفت شامل کمک نظامی وپلیسی امریکا به کشورهای لاتین برای مقابله با کمونیسم می شد.(۱۰)
پیروزی فیدل کاسترو در کوبا در سال ۱۹۵۹ اولین شکست جدی امریکا در امریکای لاتین بود. ایالات متحده از همان ابتدا بسیار تلاش کرد تا دولت کاسترو را سرنگون سازد و این تلاش ها با عضویت کوبا درسال ۱۹۶۱ در جنبش تازه تأسیس غیر متعهدها افزایش یافت. دولت کاسترو در ادامه با ملی کردن بسیاری از بخش های اقتصادی کشور،عقلا سیاست امریکا را به چالش کشید، اقدامی که تحریم های اقتصادی فزاینده امریکا و به خصوص تحریم سیگار کوبا که به اقتصاد این کشوربه آن وابسته بود را به همراه داشت. در مارس ۱۹۶۰با انفجار یک کشتی باربری کوبایی در بندر هاوانا تنش ها بین ایالات متحده شدت یافت ویک ماه بعد از آن به دستور آیزنهاور (سازمان سیا) به شکل رسمی مسئول سازماندهی، آموزش و مسلح کردن آواردگان کوبایی در قالب نیروهای چریکی برای سرنگون سازی کاسترو شد که این کار به اشغال (خلیج خوک ها) در سال ۱۹۶۱ انجامید.(۱۱) عملیات خلیج خوک ها ازمهم ترین مداخلات سیا در امریکای لاتین بود و از سیاست جدید این کشور؛ یعنی براندازی حکومت های چپ و جلوگیری از پیوستن کشورهای این منطقه به بلوک شرق حکایت می کرد. با گرایش هر چه بیشتر کوبا به شوروی، ایالات متحده نیز بر تلاش های خود برای براندازی حکومت کاسترو افزود و برنامه های متعددی را در قالب (پروژه کوبا) یا معروف به "aka operation mongoose" اجرا نمود.
پروژه کوبا نوعی سابوتاژ سیاسی، نظامی و روانی علیه دولت کاسترو بودو عملیات های متعدد جاسوسی و تروریستی را در بر می گرفت. با به قدرت رسیدن (جان اف. کندی) در امریکا، وی تلاش کرد تا ضمن حفظ سیاست تهاجمی ایالات متحده علیه کشورهای کمونیستی امریکای لاتین همانطور که گفته شد، در قالب برنامه (اتحاد برای پیشرفت) به بهبود وضعیت ایالات متحده در نزد افکار عمومی مردم ونخبگان امریکای لاتین بپردازد.
تحت تأثیر این برنامه و سیاست های کندی، امریکا برای مدت کوتاهی ـ چند هفته تا چند ماه ـ روابط دیپلماتیک خود را با چندین حکومت دیکتاتوری در منطقه، از جمله آرژانتین، جمهوری دومینیکن،اکوادور، گواتمالا، هندوراس و پرو قطع کرد تا هر چند کوتاه، نشان دهد که حامی مردم منطقه و آزادی و رفاه آنهاست، اما این امر دوام چندانی نیاورد و ایالات متحده بار دیگر به سیاست های استعماری خود بازگشت و رسمأ علاوه بر حمایت های مالی، سیاسی و نظامی از حکومت های مذکور، آموزش نظامی نیروهای آنان برای مقابله با انقلابیون را بر عهده گرفت. (بحران موشکی کوبا) در سال ۱۹۶۲ به دنبال استقرارموشک های حامل کلاهک هسته ای شوروی در این کشور، عملاچالش های امریکا در امریکای لاتین را از سطحی منطقه های به سطحی بین المللی ارتقا داد و به سیاست آن، ابعاد امنیتی و نظامی تازه ای بخشید.(۱۲) در این چارچوب ایالات متحده تحت رهبری جانسون از کودتای نظامی علیه دولت چپ گرای (ژوئلون گولارت)حمایت و آمادگی خود را برای پشیمانی از دولت جدید اعلام نمود، که دراین راستا حدود ۲۴ هزار نیروی نظامی خود را به جمهوری دومینیکن اعزام کرد تا از به قدرت رسیدن نیروهای چپ جلوگیری کند و از طریق (اداره امنیت عمومی)، سازمان وابسته به (آرژانتین توسعه بین المللی ایالات متحده) و سازمان سیا کار تجهیز، پشتیبانی و آموزش نظامی دولت های وابسته به خود را شدت بخشید.(۱۳)
در سال های بعد و در دهه ۱۹۷۰ حمایت از دیکتاتوری های نظامی چند کمونیست و روی کار آوردن آنها اساس سیاست ایالات متحده درقبال امریکای لاتین را تشکیل می داد. بر این اساس امریکا در سال ۱۹۷۳ از کودتای پینوشه علیه دولت مردمی (سالوادور آلنده) در شیلی،حکومت (الفردو استرونسر) در پاراگوئه، حکومت (هوگوبانزر) در بولیوی،حکومت (خوان ماریا بور دابری) در اروگوئه حمایت های بی بدیل به عمل آورد. کودتای نظامی در آرژانتین، نیکاراگوا، گواتمالا و السالوادر نیزدر ادامه مورد حمایت ایالات متحده قرار گرفتند. امریکا علاوه برمداخلات و حمایت های مذکور از طریق (عملیات چارلی) و به واسطه دولت نظامی آرژانتین، (تاکتیک های ترور دولتی) را در سراسر امریکای لاتین گسترش داد و جنگی به نام (جنگ کثیف) را در این منطقه بوجودآورد که تا دهه ۱۹۹۰ ادامه یافت و به کشته و نا پدید شدن هزاران نفر درکشورهای امریکای لاتین انجامید.(۱۴)
حکومت های مذکور، علاوه بر ایفای نقش بازوی نظامی امریکا درمنطقه، به اجرای سیاست های اقتصادی نئولیبرال امریکا تحت لوای صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی پرداختند و تکمیل کننده سیاست دو ستونی امریکا در منطقه گردیدند. باروی کار آمدن جیمی کارتر در سال ۱۹۷۹، ایالات متحده بار دیگر برای مدت کوتاهی دست از حمایت رژیم های دیکتاتوری راست گرا درامریکای لاتین برداشت و به مردم منطقه اجازه داد تا موارد نقض حقوق بشر رژیم های مذکور و به خصوص رژیم پینوشه را در معرض افکارعمومی قرار دهند. اما با روی کار آمدن (رونالد ریگان) بار دیگرپشتیبانی و حمایت از رژیم های دیکتاتوری راست گرا در دستور کارایالات متحده قرار گرفت. ریگان تحت تأثیرشدت یافتن جنگ سرد،علاوه بر حمایت مذکور از رژیم های استبدادی از، ابزار دیگری برای گسترش و تثبیت نفوذ و قدرت امریکا در منطقه با نام (جنگ علیه موادمخدر) به کار گرفت، که از نتایج مهم آن اشغال پاناما در سال ۱۹۸۹ وسرنگون ساختن دولت (مانوئل نوریگا) است که خود از متحدان قدیمی امریکا بود و سال ها با سازمان سیا همکاری می کرد. جنگ علیه موادمخدر عملا تا پایان دهه ۱۹۹۰ و به واسطه (برنامه کلمبیا) ادامه یافت.دوران ریاست جمهوری ریگان را می توان به نوعی دوران پایان دکترین دفاع نمیکره، از سوی ایالات متحده نامید، چرا که ریگان باحمایت هایی که از انگلستان در (جنگ فالکلندس) علیه آرژانتین به عمل آورد، باعث تغییر روابط بین واشنگتن و بوینوس آیرس گردید، که حکومت آن دست نشانده خود امریکا بود و از عوامل اصلی سیا درامریکای لاتین و جنگ علیه (دولت ساندنیستیا) به حساب می آمد.(۱۵)
در حوزه اقتصاد (بحران بدهی های امریکای لاتین) عملا تردیدی جدی در بین کشورهای منطقه نسبت به سیاست های اقتصادی لیبرال که امریکا حامی و مروج آن بود بوجود آورد. تأثیرات جهانی سازی نیزباعث وخیم تر شدن شرایط اقتصادی منطقه گردید و امریکا را بر آن داشت تا با تأسیس سازمان های اقتصادی منطقه ای، اصلاحات اقتصادی جدیدی را در منطقه پیاده سازد، که نتیجه این تصمیم شکل گیری (منطقه آزاد تجاری امریکا) معروف به "ALCA" در سال ۱۹۹۴ و پیمان نفتا در سال ۱۹۹۴ بود. گروه موسوم به (ریو) هم در سال ۱۹۸۶ در شهر ریوزو ژانیرو شکل گرفت که اهداف انسانی و اجتماعی آن بر اهداف اقتصادی مقدم داشته شده است. پیمان منطقه آزاد تجاری امریکا عملا بازوی اقتصادی ایالات متحده در سال های اخیر درامریکای لاتین بوده است.(۱۶)
● ایالات متحده امریکا و امریکای لاتین (۲۰۰۰ تا به امروز)
سیاست ایالات متحده در قبال امریکای لاتین بعد از سال ۲۰۰۰ رامی توان تحت تأثیر ونشأت گرفته از تحولات زیر بر شمرد:
۱) حوادث ۱۱ سپتامبر و تبدیل شدن مبارزه با تروریسم به اولویت سیاستی خارجی ایالات متحده :
حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را به جرأت می توان از نقاطعطف سیاست خارجی و امنیتی ایالات متحده به حساب آورد، که نتیجه آن تغییر و تحولات بسیار در صحنه روابط بین الملل و رویکردهای جدید امریکا در قبال مناطق مختلف، نظیر خاورمیانه، افریقا، اروپا، آسیاو امریکای لاتین بود. به نظر می رسد که حاصل رویکرد ناشی از حوادث ۱۱ سپتامبر، هر چقدر که خاورمیانه و آسیای مرکزی را در معرض توجه ایالات متحده قرار داد، به همان میزان از توجه این کشور به تحولات ومشکلات امریکای لاتین کاست و باعث بی اعتنایی مقامات امریکایی به بحران های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی منطقه گردید. اگر چه دولت امریکا تلاش کرده تا توجه به نیمکره را در چارچوب و اولویت های سیاست خارجی خود قرار دهد و سفر بوش به منطقه در سال ۲۰۰۶ نیز به همین منظور صورت گرفت، اما عملا تحرک خاصی در این زمینه دیده نمی شود و دید امنیتی نگاه غالب در سیاست امریکا به امریکای لاتین می باشد. نتیجه چنین دیدگاهی افزایش همکاری ها و کمک های نظامی امریکا به منطقه، ارزیابی مسائل و مشکلات اجتماعی واقتصادی از نگاه تروریسم، تلاش برای افزایش حضور نظامی با ساخت پایگاه های جدید و بازگشت به سیاست امریکا نسبت به امریکای لاتین در زمان دولت ریگان و در اوج دوران جنگ سرد، بوده است. دولت بوش،منطقه امریکای لاتین را صرفٹ به عنوان منطقه ای سر شار از منابع نفتی و طبیعی و البته آبستن تهدیدات تروریستی علیه امریکا و رواج روحیه ضد امریکایی دیده است.(۱۷)
۲) تقویت موضع احزاب چپ گرا، به قدرت رسیدن آنها و گسترش جو ضد امریکایی:
شاید به جرأت بتوان دهه اخیر میلادی را دهه شورش چپ علیه ایالات متحده و سیاست های اقتصادی نئولیبرال آن عنوان کرد. از زمان به قدرت رسیدن هوگو چاوز در سال ۱۹۹۸ تا سال ۲۰۰۶، به شکل پیوسته دولت های چپ گرا و ملی قدرت را در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین در دست گرفته اند، به طوری که بسیاری، سال ۲۰۰۶ را سال بهارانقلابیون امریکای لاتین نام برده اند. ۲۷ اکتبر ۲۰۰۲ (لولاداسیلوا)رهبر حزب کارگران برزیل که خود قبلا یک کارگر بود، به ریاست جمهوری این کشور انتخاب شد. این پیروزی در انتخابات بعدی ریاست جمهوری برزیل در اکتبر ۲۰۰۶ نیز مجددٹ تکرار گردید. (لولا) درمبارزات انتخاباتی خود بزرگترین هدف خود را تغییر روند جهانی شدن خواند، چیزی که در حال حاضر ایالات متحده مدعی اصلی آن به شمارمی آید. وی تا به امروز بارها افکار و ایده های ضد امریکایی اش را به بیان و زبان آورده و از رودررویی با امریکا ابایی نداشته است.
در مه سال ۲۰۰۳ نیز (نستورکوچنر) با وعده خارج کردن آرژانتین ازبحران شدید اقتصادی ناشی از سیاست های صندوق بین المللی پول،به ریاست جمهوری این کشور انتخاب شد. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ در اروگوئه (تاپاره واستکوئز) چپ گرا با اعلام جهت گیری اجرای عدالت اجتماعی رئیس جمهور آن کشور شد.انتخابات بولیوی در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۵ برگزار شد و در آن (مورالس) به پیروزی رسید. اوومورالس رهبر حزب به سوی سوسیالیسم به عنوان نمادو نماینده بومیان آن کشور به سرعت ملی کردن بخش های مختلف اقتصادی بولیوی را در دستور کار خود قرار داد. به جبهه ضد امریکایی کوبا و ونزوئلا به نام آلبا (بدیل بولیواری برای امریکای لاتین) پیوست.
در شیلی خانم (میشل باشلت) رهبر ائتلاف چپ میانه از حزب سوسیالیست به عنوان نخستین رئیس جمهور زن به قدرت دست یافت.باشلت و خانواده او از قربانیان رژیم پینوشه هستند و پدر وی جان خود رادر دوران این رژیم از دست داده است، امری که بدون تردید، باشلت ریشه ای آن را در حمایت مطلق امریکا از دیکتاتوری پینوشه جستجوخواهد کرد. باشلت نیز همانند دیگر رهبران نو ظهور چپ گرا ملی گرای امریکای لاتین، آزاد سازی مردم از چنگال فقر و تنگدستی را شعاراصلی خود ساخته است.
در تاریخ ۵ نوامبر ۲۰۰۶ (دانیل اورتگا) پس از سال ها مبارزه، بار دیگرتوانست در انتخابات ریاست جمهوری نیکاراگوا به پیروزی برسد وفرصت دیگری برای جبهه ملی آزادیبخش ساندنیست که شعار اصلی آن برقراری عدالت اجتماعی است، فراهم سازد. اورتگا پیش از این درسالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۹۰ دو بار ریاست جمهوری را در دست گرفته بود. وی نیز در اقدامی نمادین پس از به قدرت رسیدن با امضای (پیمان بدیل بولیواری برای امریکای لاتین)(معروف به آلبا) به جبهه ضد امریکایی کوبا و ونزوئلا پیوست. در فوریه ۲۰۰۶ و در انتخابات هائیتی، (رنه پروال)نخست وزیر سابق و همکار اصلی (ژان برتراند آریستید) رئیس جمهورپیشین و چهره ضد امریکایی آن کشور، به پیروزی رسید. اگر چه امریکاتلاش کرد تا از طریق عوامل خود در این کشور از به رسمیت شناخته شدن پروال جلوگیری کند، اما حمایت وسیع مردمی، پیروزی پروال راقطعی ساخت. در انتخابات ریاست جمهوری اکوادور (رافائل کوره آ) که انتخابات را به میدان مبارزه بوش و چاوز تبدیل کرده بود، توانست تا بررقیب خود از غول های اقتصادی و تاجران معروف موز در این کشور به نام (آلوارو نوبا) غلبه کند. کوره آ از اقتصاددانهای چپ گرا و از متحدان چاوز به حساب می آید و شعار انتخاباتی او نیز مقابله با قدرت های سلطه طلب و برقراری عدالت اجتماعی بوده است، چنان که مشاهده می شودحاصل این انتخابات، تقویت موضع احزاب چپ گرا یا احزاب با گرایش سوسیالیستی در امریکای لاتین و دور شدن تدریجی آنها از ایالات متحده و سیاست های آن می باشد.
۳) همگرایی منطقه ای :
قدرت یافتن دولت های مستقل در امریکای لاتین در سال های اخیر بیش از هر چیز باعث حرکت به سوی استقلال درتصمیم گیری ها و همگرایی منطقه ای در دو بعد اقتصادی و سیاسی به عنوان یک رویکرد جایگزین در مقابل وابستگی به امریکا شده است. به گفته نوام چامسکی از زمان اشغال امریکای جنوبی توسط اسپانیا در۵۰۰ سال پیش، این نخستین حرکت واقعی برای همگرایی در امریکای لاتین است. این کشورها بسیار منفصل و جدا از یکدیگر بوده اند وهمگرایی پیش شرطی است برای استقلالی اصیل و معتبر. از مهمترین نتایج این همگرایی عدم قبول پیمان منطقه آزاد تجاری امریکا ALCA)یا (FTAA از سوی کشورهای بزرگ و مهم منطقه و طرح جایگزین های منطقه ای نظیر طرح آلبا به جای آن می باشد. (پیمان منطقه آزاد تجاری امریکا) از آخرین برنامه های آزاد سازی تجاری است که ایالات متحده به دنبال اجرای آن و افزایش نفوذ اقتصادی خوددر امریکای لاتین است. این پیمان نسبت به موافقتنامه ها و طرح های تجارت آزاد قبلی، نظیر نفتا از سیاست های شدیدتری برای آزاد سازی تجاری در راستای منافع امریکا برخوردار است و در صورت اجرامیلیاردها دلار یارانه از جیب مردم فقیر کشورهای امریکای لاتین به جیب شرکت های چند ملیتی واریز خواهد شد. امریکا تا کنون به دلیل مخالفت کشورهایی چون برزیل، آرژانتین، ونزوئلا، اروگوئه و پاراگوئه نتوانسته به نتیجه پیمان منطقه آزاد تجاری امریکا دست یابد.
کشورهای منطقه در عوض تلاش کرده اند تا با ایجاد سازمان های منطقه ای قوی اقتصادی و سیاسی، نظیر بلوک تجاری امریکای لاتین معروف به (مرکوسر) که کشورهای برزیل، آرژانتین، ونزوئلا، اروگوئه وپاراگوئه را در بر می گیرد، به عدم وابستگی اقتصادی خود به ایالات متحده سوعت بخشند. اعضای مرکوسر را باید در حقیقت پیشگامان همگرایی منطقه ای دانست که در سالهای گذشته موفقیت هایی را به دست آورده اند. از دیگر نمونه های همگرایی منطقه ای، طرح چاوزمعروف به (بدیل بولیواری برای امریکای لاتین) معروف به (آلبا) است.چاوز معتقد است به جای اجرای طرح های امریکایی باید راه حل هایی راکه منافع کشورهای کوچک و در حال توسعه امریکای لاتین را مد نظردارند، پیدا و اجرا کرد. هم اکنون ونزوئلا، کوبا، بولیوی و اکوادر عضو طرح چاوز یا آلبا هستند و در قالب آن همکاری های تجاری و اقتصادی خود راگسترش داده اند. چاوز همچنین (اتحاد کشورهای نفت خیز حوزه کارائیب) را پایه گذای کرده که ۱۳ کشور از ۱۵ کشور جامعه کارائیب عضوآن می باشند. طبق این پیمان ونزوئلا متعهد شده تا نفت کشورهای عضو را به قیمت ارزان تامین نماید.
همچنین در نشست سران کشورهای امریکای جنوبی در (کوچا بامبا)در بولیوی در مارس ۲۰۰۷، سران کشورها توافق کردند تا کمیسیونی عالی به منظور بررسی ایده شکل گیری جامعه ای، نظیر اتحادیه اروپا وپارلمانی مشترک برای امریکای جنوبی، تشکیل گردد. رافائل کوره آ،رئیس جمهور اکوادر نیز پیشنهاد داده تا یک مسیر تجاری زمینی و آبی که جنگل آمازون برزیل را به سواحل اکوادر وصل می کند ـ چیزی شبیه یک جایگزین برای کانال پاناما ـ بوجود آید.(۱۹)
بررسی تحولات مذکور و ایجاد تنوع گسترده ای که کشورهای مطرح امریکای لاتین در نتیجه برقراری ارتباط با دیگر کشورهای جهان، نظیراتحادیه اروپا، روسیه، چین و جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده اند،نشان می دهد که به گفته چامسکی جماعت بومی امریکای لاتین برای نخستین بار پس از صدها سال، نقش فعالی را در پیشبرد امور خود برعهده گرفته اند.(۲۰)
● رویکرد کنونی امریکا در قبال منطقه
مجموع تحولات مذکور، دولتمردان امریکایی را متوجه غفلت آنها ازنیمکره و توجه بیش از حد به راهبرد استراتژی مبارزه با ترریسم واولویت یافتن مناطقی چون خاورمیانه نموده است. ایالات متحده از آنجاکه همواره امریکای لاتین را حیات خلوت خود دانسته، تلاش کرده تا درسال های اخیر بار دیگر سیاست خود را در منطقه فعال نماید که محورهای مهم آن عبارتند از:
۱) مبارزه با محور سوسیالیسم نوین در امریکای لاتین :
همانطور که گفته شد،ظهور چپ گرایان در منطقه و به قدرت رسیدن آنها و روند همگرایی آنان به یکی از مهم ترین مباحث تحلیل گران و متخصصان سیاست خارجی امریکا تبدیل شده است. از این رو امریکا در تلاش است تا باحمایت های وسیع و گسترده باعث پیروزی طرفداران خود در منقطه شود که پیروزی حزب لیبرال در کشور هندوراس در سال ۲۰۰۵ به رهبری (مانوئل زالایا) پیروزی (اسکار آرایاس) در آوریل ۲۰۰۶ درانتخابات ریاست جمهوری کاستاریکا، پیروزی آلوارو اوریبه) در مه ۲۰۰۶ در کلمبیا و پیروزی (فیلیپه کالررون) در ژوئیه ۲۰۰۶ در انتخابات ریاست جمهوری مکزیک از دستاوردهای آن بوده است.
۲) سرمایه گذاری های جدید در منطقه و افزایش نفوذ ابزار اقتصادی :
استفاده ازابزار اقتصادی و پیاده سازی سیاست های اقتصادی نئولیبرال، همواره نقش مهمی به پیشبرد اهداف امریکا در منطقه داشته و در حال حاضرنیز مد نظر دولتمردان امریکایی است. دولت امریکا در حال حاضرهمانند سال های اخیر تلاش می کند تا با اعمال تحریم های یکجانبه علیه کشورهای ضد خود، نظیر کوبا و ونزوئلا از یکسو و اجرای برنام های سرمایه گذاری و فقر زدایی در کنار ابزارهای قبلی، نظیر تقویت یا ایجادسازمان های تجاری و اقتصادی منطقه ای همچنان اقتصاد منطقه را دردست داشته باشد. بر این اساس نمایندگان هر دو حزب جمهوری خواه ودموکرات امریکا در سپتامبر سال ۲۰۰۷ به اتفاق آرا طرحی را پیشنهادکردند که بر اساس آن ایالات متحده ظرف ده سال آینده خود را متعهدبه سالی ۲/۵ میلیارد سرمایه گذاری در برنامه های فقر زدایی امریکای لاتین می نماید.(۲۱) به گفته (کارلوس گوتیراز) وزیر بازرگانی امریکا،در سال ۲۰۰۵ شرکت های امریکایی به میزان ۳۵۲ میلیارد دلار درامریکای لاتین سرمایه گذاری کرده اند و شعبه های آنان یک میلیون وششصد هزار نفر را در این منطقه به کار گرفته اند. ایالات متحده ازشکست طرح منطقه تجارت آزاد امریکا نیز نا امید شده و به واسطه پیمان های دو یا چند جانبه، به خصوص پیمان های تجارت آزاد،موفقیت هایی را به دست آورده است. به عبارت بهتر، گدایی و جاذبه بازارامریکا برگ برنده پر توانی برای این کشور است که کشورهای امریکای لاتین حاضر به از دست دادن آن نیستند. از پیامدهای مهم چنین پیمانهایی ضدیت با بازار مشترک جنوب و روند همگرایی اقتصادی آن بدون حضور ایالات متحده می باشد.(۲۲)
۳) تقویت و گسترش همکاری های نظامی و امنیتی :
ابزار نظامی همانند ابزاراقتصادی همچنان یکی از ستون و پایه های اصلی سیاست ایالات متحده در منطقه را تشکیل می دهد. همانطور که گفته شد، ایالات متحده تحت تأثیر استراتژی (مبارزه جهانی با تروریسم) بر سطح همکاری های نظامی خود با کشورهای منطقه افزوده و تلاش کرده تاپایگاه های نظامی جدیدی را به دست آورد. ایالات متحده در نوامبر۲۰۰۶ پس از مدت ها مجوز آموزش و تربیت نظامیان ۱۱ کشورامریکای لاتین و منطقه کارائیب را در کالج های نظامی خود صادر کرد وتلاش می کند تا با پرورش نخبگان نظامی در تحولات آتی منطقه تأثیرگذاری جدی داشته باشد. در زمینه نظامی نیز امریکا از ابزار تحریم بهره ای اساسی می برد. به عنوان مثال وقتی شیلی حاضر شد تامصونیت سربازان امریکایی را در حوزه صلاحیت قضایی خود تضمین کند، امریکا اعلام کرد که کمک های نظامی خود را به این کشور به حالت تعلیق در خواهد آورد. در آن صورت شیلی برای آموزش خلبانان نظامی خود برای پرواز با هواپیماهای اف - ۱۶ که به تازگی از امریکا خریده بود،ناچار می شد وجوه هنگفتی به پنتاگون بپردازد. برزیل، پرو، کاستاریکا،اکوادور، بولیوی و اروگوئه نیز به شیوه ای مشابه با تهدید معلق شدن آموزش های نظامی و برنامه های کمک روبرو شده اند.
● ناکامی های ایالات متحده در امریکای لاتین و فرصت های ناشی از آن برای جمهوری اسلامی ایران
امروزه بیشترین انتقادات از نئولیبرالیسم و به خصوص در چند سال اخیر، بیش از هر کجا در امریکای لاتین شنیده می شود و فقر و بی عدالتی ناشی از آن، موجی از بی ثباتی های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به همراه آورده است. فروپاشی رشد اقتصادی و گسترش فقربه همراه توزیع نابرابری در آمد باعث محرومیت شدید نسل ها و روی آوری آنها به خشونت شده است. این وضعیت نتیجه مستقیم سیاست های اقتصادی امریکا در منطقه است و باعث شده تا مردم وبومیان امریکای لاتین در یابند که باید خود را از سیاست های مذکوررهایی بخشند. آنها در یافته اند که بدون امریکا و با کمک یکدیگر نیزمی توانند به توسعه خود ادامه دهند و در این راه به قدرت رسیدن دولت های مستقل و چپگرا که مباحث عدالت اجتماعی را دنبال می کنند، عامل پیشبرنده آنها شده است. دیگر ابزار ایالات متحده درامریکای لاتین، یعنی ابزار نظامی نیز تأثیر گذاری سابق خود را ندارد وسلاح دخالت نظامی در این منطقه تضعیف شده است. در کنار این ناکامی ها، تمایل کشورهای منطقه به ایجاد ساختارهای جدیدمنطقه ای (در دو بعد اقتصادی ـ سیاسی)، حرکت به سمت تشکیل یک ساختار جدید اجتماعی و از همه مهم تر استمرار حمایت از سیستم چندقطبی جدید در نظام بین الملل از طریق فعال گرایی در سیاست خارجی،فرصت های متعددی را در اختیار جمهوری اسلامی قرار می دهد تا درحیات خلوت امریکا، جای پایی برای خود باز کند و در یک چارچوب کلان تر، به گسترش نفوذ خود در جهان سوم بپردازد. روابط ایران وامریکای لاتین به ۱۹۰۲ میلادی، یعنی زمان سفر اسحاق خان مفخم الدوله، وزیر مختار ایران در واشنگتن، به امریکای جنوبی و امضای عهدنامه مودت و تجارت با کشورهای مکزیک، برزیل، آرژانتین، اروگوئه وشیلی باز می گردد، که بعد از سی سال و با به قدرت رسیدن رضا خان پهلوی، این روابط به برقراری روابط سیاسی و گشایش سفارتخانه ارتقایافت. در دوران محمد رضا پهلوی، این روابط متأثر از نظام بین المللی وفضای غالب بر آن ؛ یعنی جنگ سرد و نیز موقعیت ایران و کشورهای منطقه در استراتژی کمونیست ستیزی ایالات متحده قرار داشت. در این دوران به خاطر نزدیکی ایران با کشورهای منطقه به عنوان متحدین ایالات متحده روابط از ماهیتی کاملا سیاسی برخوردار بود و مفاهمه وگفتمان مناسبی بین طرفین جریان داشت. در بعد اقتصادی در آمدهای نفتی ایران مورد توجه کشورهای امریکای لاتین بود و در این چارچوب ایران با توصیه امریکا در برخی از کشورهای منطقه، نظیر برزیل سرمایه گذاری کرد و پرو به دنبال اخذ اعتبارات بلند مدت از کشورمان بود.
در سال های آغازین انقلاب با بحرانی شدن روابط ایران و امریکا،کشورهای امریکای لاتین تحت تأثیر امریکا روابط خود را با ایران به حالت تعلیق در آوردند (نظیر مکزیک و شیلی) و برخی دیگر به شکل غیر فعال به کار خود ادامه دادند. همچنین در این دوره می توان شاهدبروز جو بی اعتمادی بین ایران و کشورهای امریکای لاتین بود. اما باگذشت زمان، وقوع جنگ تحمیلی و تلاش ایران برای برون رفت ازانزوای سیاسی و اقتصادی، گسترش روابط با کشورهای امریکای لاتین در دستور کار قرار گرفت و تا پایان جنگ و دوران سازندگی سفارتخانه های ایران در کشورهای شیلی، اروگوئه، کوبا، نیکاراگوئه وکلمبیا افتتاح و آغاز به کار کردند. با توجه به تحریم های اقتصادی،واردات از امریکای لاتین افزایش یافت و کشورهایی چون آرژانتین،برزیل و اروگوئه به عمده ترین مبادی وارداتی ایران در امریکای لاتین تبدیل شدند. با این وجود و علیرغم توسعه و افزایش چشمگیر روابطتجاری و اقتصادی، روابط سیاسی چندان در حد انتظار نبود و منافع ایران در سطح بین المللی را تأمین نمی کرد.
پایان جنگ سرد و تغییرات نظام بین المللی، سرفصل جدیدی را برای روابط ایران و امریکای لاتین رقم زد و کشورهای منطقه، رها ازچارچوب های تعریف شده، توسط دو بلوک شرق و غرب توجه بیشتری به حوزه های خارجی از محیط سنتی خود نشان دادند و بدین ترتیب زمینه را برای گسترش روابط فراهم ساختند.
در دوران سازندگی روابط ایران و امریکای لاتین در بخش فرهنگی وتجاری و اقتصادی شاهد رشد بودند و با روی کار آمدن آقای خاتمی ودوران ۸ ساله ریاست جمهوری ایشان، تحرک سیاسی و گسترش روابطدر این حوزه نیز میسر گردید. در این زمینه می توان از سفر آقای خاتمی به ونزوئلا و کوبا، سفر آقای حبیبی به کلمبیا، ونزوئلا و کوبا و سفر هوگوچاوز (دوبار) و فیدل کاسترو (یک بار) و همچنین وزرای خارجه ونزوئلا،اروگوئه، کوبا و رئیس مجلس کلمبیا به ایران یاد کرد. تماس بین مقامات در مجامع بین المللی، از جمله ملاقات رؤسای جمهور ایران و برزیل درجاکارتا (اجلاس غیر متعهدها) و ایجاد مکانیسم های مشورتی با هدف نزدیک سازی مواضع بین ایران و کشورهای امریکای لاتین از دیگردستاوردهای این دوره است.(۲۴)
با قدرت گرفتن احزاب چپ گرا و ناسیونالیست و اولویت های آنان درسیاست های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و خارجی که در راستای منافع جمهوری اسلامی قرار دارد، روابط ایران با امریکای لاتین وارد مرحله جدیدی گردید. از ویژگی های مهم این دوره تقویت روابط سیاسی واقتصادی (که در روابط با برخی کشورها نظیر ونزوئلا چشمگیر می باشد)است. دولت جدید ایران به رهبری آقای احمدی نژاد که تا کنون بارها به امریکای لاتین سفر کرده و خود بارها میزبان برخی از رهبران آن بوده است، نیز توجه به امریکای لاتین را در اولویت سیاست خارجی خود قرارداده است. بدون شک مبارزه با امپریالیستی به نام ایالات متحده ومنافع اقتصادی و تجاری، روابط دوجانبه را می توان موتور پیشبرنده روابط مذکور در حال حاضر نامید.
مبارزه با امریکا که به شعار اصلی بسیاری از رهبران نوظهور امریکای لاتین تبدیل شده، فرصتی است که هیچ کشوری به اندازه جمهوری اسلامی ایران نمی تواند از آن بهره مند شود. تلاش کشورهای منطقه برای خارج شدن از سلطه امریکا، بیشتر از هر چیز آنها را نیازمندمتحدانی ساخته که در این زمینه یعنی ضدیت با امریکا با آنها همگام هستند. علاوه بر این استعداد امریکای لاتین در دگرگون ساختن نظام بین المللی و ایجاد جهانی چند قطبی و تحدید هژمونی امریکا کاملا بااهداف ایران در این زمینه تطابق دارد و به هر دو طرف اجازه می دهد تابا همگرایی در این زمینه با قدرت بیشتری پیاده سازی اهداف فوق رادنبال نمایند.
از بعد اقتصادی منطقه بسیار وسیع امریکای لاتین با برخورداری ازمنابع عظیم نفت و گاز و ظرفیت های بالای معدنی، صنعتی و کشاورزی می تواند شریک اقتصادی بسیار خوبی برای جمهوری اسلامی ایران باشد، که با افزودن فرصت های تجاری و سرمایه گذاری به آن می توان به توانمندی های چشم گیری در زمینه اقتصادی دست یافت. در این زمینه ایران، علاوه بر صادرات نفت، از توانایی بالایی برای صادرات خدمات مهندسی و فنی، تولیدات و مصنوعات فولادی و مسی، تولیدات پتروشیمی، تولیدات پلاستیکی و غیره برخوردار است و به واسطه موقعیت ژئواستراتژیک خود در خاورمیانه و توانایی های اقتصادی می تواند نقش مهمی را در متنوع سازی روابط تجاری و اقتصادی کشورهای امریکای لاتین ایفا نماید.
نویسنده: بهزاد - احمدی لفورکی
منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - ۱۳۸۷ - شماره ۲۲۸
پی نوشت ها:
۱. Http://en.Wikipedia.org/Wiki/Latin- America
۲. احمد نقیب زاده، مطالعه تطبیقی نگاه اروپا و امریکا به امریکای لاتین و پیامدها، فصلنامه سیاست خارجی، خرداد ۱۳۸۵.
۳. همان.
۴.Jacques Droz،Histoire Diplomatique de۱۶۴۸ a ۱۹۱۹ ، Paeis ، Dalloz،۱۹۴۲ ، P.۲۹۸
۵. امیر حسین اصطباری، جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده ومحور جدید سوسیالیسم در امریکای لاتین، کتابخانه دیجیتالی دیده بهمن ۱۳۸۴.
۶.Http://en.Wikipedia.org/Wiki/United - States _ latin_ America_ relations
۷. احمد نقیب زاده، مطالعه تطبیقی نگاه اروپا و امریکا به امریکای لاتین و پیامدها، فصلنامه سیاست خارجی، خرداد ۱۳۸۵.
۸. Http://en.Wikipedia.org/Wiki/United - States _ latin_ America_ relations
۹. Ibid
۱۰. Ibid
۱۱. Bay Pigs of
(www.globalsecurity.org/intell/ops/bag-of-pigs.htm)
۱۲.www.aarclibrary.org/publib/church/reports/ir/html
۱۳.Ibid
۱۴.Http://en.Wikipedia.org/Wiki/United - States _ latin_America_ relations
۱۵.Ibid
۱۶.Ibid
۱۷.امریکا و امریکای لاتین بعد از ۱۱ سپتامبر، روزنامه همشهری، ۲۶آبان ۱۳۸۴.
۱۸.نوام چامسکی، چشم انداز تاریخی توسعه منطقه ای در آسیای شرقی و امریکای لاتین، پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ و توسعه، ۱۲اسفند ۱۳۸۵.
۱۹. امیر حسین اصطباری، جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده ومحور جدید سوسیالیسم در امریکای لاتین، کتابخانه دیجیتالی دیده بهمن ۱۳۸۴.
۲۰.نوام چامسکی، چشم انداز تاریخی توسعه منطقه ای در آسیای شرقی و امریکای لاتین، پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ و توسعه، ۱۲اسفند ۱۳۸۵.
۲۱. سیاست خارجی فعال در امریکای لاتین، همشهری، آنلاین، ۷مهر ۱۳۸۶.
۲۲. شیوه های جدید سلطه در امریکای لاتین، روزنامه کیهان، ۲۴دی ۱۳۸۶.
۲۳. همان.
۲۴. محمد علی ضیایی،تاریخ روابط دیپلماتیک ایران و کشورهای امریکای لاتین، همشهری آنلاین، ۱۵ دی ۱۳۸۵.
منبع : باشگاه اندیشه