پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

پور سینا


پور سینا
ابوعلی حسین بن عبدالله معروف به پور سینا در سال ۳۷۰ هجری قمری درخرمیشن ازتوابع بخارا متولد شد. او پزشك ، ریاضیدان ، فیلسوف وستاره شناس بزرگ ایرانی بود . پدرش عبدالله نام داشت كه در دستگاه سامانیان محصلی مالیات را عهده داربود ومادرش ستاره نام داشت . وی در بلخ پرورش یافت و قرآن وسایر علوم را آموخت .استاد وی عبدالله ناتلی بود كه از رجال مشهور قرن چهارم هجری به شمار می رفت. او در هجده سالگی، چنانچه خود نوشته است ، از تعلم همه علوم فارغ شد . دربیست ویك سالگی دست به تالیف وتصنیف زد .وی در بیست و دو سالگی پدرش را ازدست داد و او خود متصدی شغل پدر گردید . اما به علت نابسامانی اوضاع سیاسی ، بخارا را ترك گفت و به گرگانج پایتخت امرای مامونیه خوارزم رفت و در نزد خوارزمشاه علی ابن مامون و وزیرش ابوالحسین احمدبن محمد سهیلی تقرب پیدا كرد . در این هنگام سایه نفوذ محمود غزنوی بر خوارزم نیز فرو افتاد واز دانشمندان دربارخواسته شد كه به غزنین به خدمت سلطان محمود بروند . ابوعلی سینا كه از تعصب آن پادشاه خبردار بود ، به همراهی ابوسهیل مسیحی از خوارزم گریخت و از راه ابیورد و طوس به قصد گرگان حركت كرد تا به قابوس بن وشمگیركه به عنوان یاریگر وحامی دانشمندان شهرت یافته بود بپیوندد . اما وقتی كه پس از مشقات بسیار بدان شهر رسید قابوس مرده بود .
پورسینا ناچار به قریه أی در خوارزم بازگشت . اما پس از اندك مدتی دوباره به گرگان رفت و این بار ابو عبید جوزجانی , یكی از با وفاترین شاگردانش به خدمت اوپیوست و در این سفر بود كه كتاب " المختصرالاوسط" و كتاب "المبدا, و المعاد" و مقداری از كتاب معروف " قانون " و "نجات " را تالیف كرد .
پورسینا در حدود سال ۴۰۵ هجری قمری به ری رفت. فخرالدوله دیلمی را كه بیماربود معالجه كرد ولی مدت زیادی در آن شهرباقی نماند و در اوایل سال بعد به قزوین و از آنجا به همدان رفت و در آن شهر نه سال به سر برد , در این جا مورد توجه شمس الدوله دیلمی قرار گرفت و در ۴۰۶ هجری قمری به وزارت رسید و تا سال ۴۱۱ هجری قمری در این مقام باقی ماند .
در سال ۴۱۲ هجری قمری شمس الدوله در گذشت و پسرش سماالدوله به جای او نشست . سماالدوله مانند پدر میخواست كه پورسینا سینا وزارت را قبول كند ، اما شیخ نپذیرفت . در نتیجه بر اثر معاندان به زندان افتاد و چهار ماه در حبس به سر برد و در این مدت تعدادی از كتب و رسالات مهم خود را تالیف نمود . شیخ الرئیس بعد از رهایی از حبس باز مدتی در همدان بود و آنگاه ناشناخته با شاگردش ابو عبید جوزجانی به اصفهان نزد علا الدوله كاكویه رفت . آن پادشاه او را به گرمی و احترام بسیار پذیرفت . ابوعلی سینا از این زمان تا آخر عمر در خدمت علا الدوله كاكویه بود، در نخستین جمعه ماه مبارك رمضان بود شیخ الرئیس را روی تخت روانی كه بادو اسب كرند حمل می شد ، نهاده بودند . رفته رفته غروب افق را می پوشاند . عصر بود و بانگ موذن مومنان را به نماز دعوت می كرد.
همچنانكه پورسینا دست لرزانش را به سمت شاگردش دراز میكرد سرفه های شدیدو پی در پی , پیكرش را می لرزاند و چند قطره خون در كنار لبایش پدیدار شد .فقط قدرت یافت این چند كلمه را ادا كند :
_ فرمانروایی كه طی این سالها جسم مرا به این خوبی اداره می كرد , متاسفانه در وضعی نیست كه به كارش ادامه دهد .گمان كنم كه وقت آن رسیده است كه خیمه ام را بر چینم.
ابو عبید با چهره خیس از اشك سعی كردچیزی بگوید , ولی كلمه أی از دهانش خارج نشد . نمی فهمید و نمی خواست بفهمد . مگر از دیروز كه حال استادش بهبود یافته بود چه اتفاقی روی داده بود كه او پیش او هر وقت ضعیف و رنجور شده بود .
هر چه به دردت می خورد بردار و بقیه اموالم را میان فقرا تقسیم كن . صندوقچه محتوی سكه های طلا را خالی كن و چیزی در آن باقی نگذار .
شیخ الرئیس نفس نفس می زد و بعد از مدتی مكث ، فرمود :
سعی كن نوشته هایم را جمع آوری كنی . آنها را به تو می سپارم . خداوند هر سرنوشتی را كه استحقاق دارد برایش تعیین می كند .
ساكت شد . پلكهایش را بر هم گذاشت و در همان حال گفت :
ابو عبید، دوست من ، اكنون برایم قرآن بخوان . چند آیه از قرآن تلاوت كن .
آن روز اول ماه رمضان سال ۴۲۸ هجری قمری بود . شیخ الرئیس ابو علی سینا در حالت بیماری در حالیكه تنها پنجاه و هفت سال از عمرش می گذشت درهمدان دار فانی را وداع گفت و در همانجا مدفون شد . آرامگاه او اكنون در آن شهر است .
در مشرق زمین فلسفه یونانی هیچگاه مفسری با عمق و دقت پورسینا نداشته است .پورسینا فلسفه ارسطو را با آرای مفسران اسكندرانی و فلسفه نو افلاطونی تلفیق كردو با نبوغ خاص خود آنها را با نظر یكتا پرستی اسلام آموخت و به این طریق , در فلسفه مشایی مباحث آورد كه در اصل یونانی آن سابقه نداشت .
منبع : امپراطوری آریایی