شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا


دردسرهای اقتصاد جدید


دردسرهای اقتصاد جدید
«ما امروزه در اقتصاد جدیدی (New Economics) به سر می بریم كه با كامپیوترهای بسیاركوچك و ارتباطات روبه رشد، به وجود آمده است.این اقتصاد جدید معرف خیزشی ساختاری در ثروت های عمومی ما است.
روال و تجدید نظمی به مراتب توفانی تر از آنچه سخت افزار دیجیتالی به تنهایی پدید آورده است. این نظم اقتصادی جدید، بی تردید، فرصت ها و دردسرهای خاص خود را دارد. اگر آنانی كه با قواعد جدید بازی می كنند، از دگرگونی های اقتصادی گذشته درس گرفته باشند،كامیاب خواهند شد و آنانی كه آنها را نادیده گرفته اند، موفق نخواهند بود.
این اقتصاد جدید ۳ ویژگی خاص دارد؛ جهانی و همه گیر است. شامل چیزهای نرم، غیرملموس و پیچیده نظیر اندیشه ها و آرا، اطلاعات و روابط است و به نحوی خاص مرتبط و به هم پیوسته است. این ۳ ویژگی نوع جدیدی از بازار و جامعه را به وجود می آورد، نوعی بازار و جامعه ای كه در شبكه های الكترونیكی جامع، همه گیر و همه جانبه ریشه دارد.» (كوین كلی)
آنچه بیان شد از زبان یكی از صاحبنظران در حوزه اقتصاد جدید است. اقتصادی كه می رود تمامی ساختارهای گذشته را زیر و رو و نظام های جدیدی را پاگذاری كند.
اما قبل از پرداختن به موضوع اقتصاد جدید، شاخصه ها و كاركردها، لازم است تعریفی از این اقتصاد ارائه شود.
برخی صاحبنظران «اقتصاد جدید» را چنین تعریف كرده اند: «واژه اقتصاد جدید بیانگر وجوه یا بخش های یك اقتصاد است كه در حال تولید یا به كارگیری ابداعات یا فناوری های جدید است. این اصطلاح جدید معمولاًً درباره صنایعی به كار می رود كه در آن مردم از كامپیوتر، ارتباطات راه دور و اینترنت برای تولید، توزیع و فروش كالاها و خدمات استفاده می كنند.»
در تعریفی كه برای كمیته اقتصادی اپك (APEC) تهیه شده، آمده است كه «اقتصاد جدید یك الگوی اقتصادی است بر پایه یك سری از سیاست های مرتبط با یكدیگر كه برای رسیدن به رشد بلندمدت طراحی شده است و در آن فناوری شبكه ای به طور وسیع مقدار و ارزش اطلاعات قابل دسترسی را برای افراد، بنگاه های اقتصادی، بازارها و دولت افزایش دهد و لذا از این طریق موجب می شود تا آنها بتوانند به گونه ای مؤثرتر عمل انتخاب را انجام دهند و منجر به انجام بهتر امور شوند.»
به طور كلی وقتی ما از اقتصاد جدید صحبت می كنیم، از جهانی سخن به میان می آوریم كه در آن مردم با فكرشان كار می كنند نه با دستشان، یعنی كار فكری جای كار یدی را گرفته است. از جهانی سخن می گوییم كه در آن تكنولوژی ارتباطات رقابت را جهانی كرده است و در آن ابداع و نوآوری از تولید انبوه مهم تر است و همچنین سرمایه گذاری درباره خرید مفاهیم و اندیشه، فكر و یا ابزار تولید آنها انجام می شود و نه در راه خرید ماشین آلات و در آخر، از جهانی كه تفاوت های آن به قدری عمیق و زیاد است كه ظهور آن را فقط می توان با لفظ «انقلاب» توضیح داد.
● انواع دانش
دانش در سازمان ها اغلب به دو نوع تقسیم می شود: دانش عیان و دانش نهان. دانش عیان، آن است كه قابل ثبت و دریافت در اسناد و پایگاه ها است. دانش عیان، رسمی و نظام مند است كه به آسانی قابل انتقال و به اشتراك گذاری است. این نوع از دانش، شامل پروانه های ثبت اختراع، راهنماهای آموزشی، رویه های مكتوب، تجربیات موفق و یافته های پژوهشی است كه با درجه بالایی از صحت همراه است. دانش عیان را می توان در قالب های ساختار یافته و ساختار نیافته دسته بندی كرد.
دانش ساختار یافته داده یا اطلاعاتی است كه برای بازیابی در آینده به روش مشخصی سازماندهی شده است و عبارت است از مدارك، پایگاه های داده و نظیر آن. در مقابل، نامه های الكترونیكی، تصاویر، دوره های آموزشی و مواد سمعی وبصری نمونه هایی از دانش ساختار نیافته اند، زیرا اطلاعاتی كه آنها ارائه كنند، برای بازیابی دسته بندی نشده اند.
دانش نهان، دانشی است كه افراد در ذهن خود دارند و مقداری انتزاعی تر از دانش عیان است. این نوع دانش بیشتر برداشت های ناگفته از پدیده هاست، دانشی كه به راحتی نمی توان ثبت كرد. دانش نهان از آنجایی كه برای دیگران ناشناخته است، دسترسی به آن مشكل است. دانش نهان از ارزش بسیار بالایی برخوردار است، زیرا زمینه ای برای افراد، مكان ها، ایده ها و تجربیات فراهم می آورد. در حالت كلی به تماس و اعتماد شخصی بیشتری نیاز است تا این نوع دانش به صورت كارآمد به اشتراك گذاشته شود. دانش نهان به شدت شخصی است، شكل دهی آن بسیار مشكل است. بنابراین، انتقال آن به دیگران سخت است. همان گونه كه مایكل پولینی بیان كرده است «ما بیشتر از آنچه می توانیم بگوییم، می توانیم بدانیم».
● سابقه جایگاه دانش دررشد اقتصادی
آدام اسمیت حدود ۲۲۰ سال قبل، یعنی در سال ۱۷۷۶ كتاب خود را با عنوان تحقیق درباب ماهیت و علل ثروت ملل نوشت. او به نقش دانش در رشد اقتصادی واقف بود و از طبقه ای از متخصصان نام می برد كه نه تنها آینده نگری دارند بلكه با تولید دانشی كه به لحاظ اقتصادی مفید است به رشد اقتصادی كمك می كنند. انقلاب صنعتی، حدود ۲۰۰ سال قبل در انگلستان ـ كه علت تحولات و رشد و توسعه اقتصاد جهانی بوده ـ چیزی جز ظهور دانش در فناوری نبوده است.
در آن زمان م. جیمز وات میان منچستر و لندن رفت و آمد داشت كه اختراع خود را به ثبت برساند تا نخستین لوكوموتیو بخاری ساخته شد. اختراع دستگاه ریسندگی و ثبت آن نیز وضعیتی مشابه دارد.
صدسال بعد از اسمیت اقتصاددان آلمانی فردریك لیست بر اهمیت زیرساخت ها و نهادهایی تأكید می كند كه موجب توسعه نیروهای تولیدی هستند و فردریك لیست منشأ این زیرساخت ها و نهادها را تولید دانش و توزیع مناسب دانش در اقتصاد می داند.
اقتصاددانان نئوكلاسیك در اوایل قرن بیستم نیز به تأثیر در رشد اقتصادی توجه كرده اند زیرا در تابع تولید كار و سرمایه و مواد اولیه را عامل تولید فرض می كردند كه بازده نزولی دارند یعنی به ازای افزایش هر یك از این عوامل تولید زمانی فرامی رسد كه بازده نزولی آنها آغاز شود اما با رشد تكنولوژی و فرض ثبات عوامل تولید، منحنی تولید به سمت بالا نقل مكان كرده و تأثیر منفی بازده نزولی را جبران می كند. بنابراین ملاحظه می كنیم هم در تئوری اسمیت و هم در نظریات لیست و نئوكلاسیك ها، دانش عاملی برون زا در رشد اقتصادی به حساب می آمد.
در مراحل بعدی، شومپیتر اقتصاددان اتریشی به جایگاه ویژه نوآوری و ابداعات در رشد اقتصادی توجهی ویژه داشت. پیرامون شومپیتر مانند گالبریث و گودوین و هرشمن در این زمینه بیشتر كار كردند و تأكید زیادی بر سهم دانش در نوآوری ها و ابداعات فنی و لذا در رشد اقتصادی داشتند.
امروزه اقتصاددانانی همچون «رومر» و «گراس من» صاحب تئوری های جدید رشد اقتصادی هستند كه می خواهند عامل اصلی در رشد اقتصادی بلندمدت را بررسی كنند و دانش را یكی از مهم ترین این عوامل می دانند. پس ملاحظه می كنیم كه در تمامی این نظریات دانش كه مایه فناوری است، همواره موتور رشد اقتصادی محسوب شده است.
● عوامل مؤثر در افزایش سهم دانش در نظام تولید كالاها و خدمات
اكنون این سؤال پیش می آید كه با این كه همواره در طول تاریخ، دانش نقش مهمی در اقتصاد ایفا می كرده است چه عواملی موجب شده كه امروزه سهم دانش در تولیدات این گونه متحول شود و در درجه اول از اهمیت قرار بگیرد؟ در پاسخ می توان دست كم به چهار عامل اشاره كرد:
۱) فناوری اطلاعات و ارتباطات
انقلاب فناوری اطلاعات سهم بسیار زیادی در شكل گیری اقتصاد مبتنی بر دانایی داشته است.
پیشرفت های سریع در حوزه ICT (Information and communicatios Technology) نه فقط موجب شده است كه طیف وسیعی از كالاها و خدمات وارد بازار شود بلكه خانوارها، شركت ها و حتی دولت روش های سنتی مصرف، تولید و تجارت و حكمرانی را تغییر داده اند.
به وجود آمدن مسائلی همچون خریدهای الكترونیكی، بانكداری و تجارت الكترونیكی، تحول عظیم در ارتباط بین بنگاه ها و...، همه این مسائل موجب كاهش شدید هزینه ها، بزرگتر شدن بازارها و عرضه خدمات بهتر به مشتریان شده است كه خود باعث ایجاد تقاضا برای ارتقای كیفیت كالاها و خدمات از سوی مشتریان می شود. این امر موجب تقاضا برای توسعه دانش و یا به كارگیری مؤثرتر از دانش موجود در تولید كالاها و خدمات است.بنابراین آنچه موجب شكل گیری اقتصاد مبتنی بر دانایی است، موجب به كارگیری بیشتر دانش در اقتصاد است و همچنان كه توسعه دانش، توسعه بیشتر دانش را به دنبال دارد، به همین ترتیب تولید كالاهای دانشی، زمینه ساز توسعه بیشتر تولیدات كالاها و خدمات مبتنی بر دانش است.
۲) توسعه سریع علوم
در سال های اخیر برخلاف گذشته، منابع مالی زیادی صرف تحقیقات علمی یا تحقیق و توسعه شده است. از این رو نه فقط ذخایر علوم و فنون توسعه یافته است، بلكه اشاعه دانش نیز به سرعت افزایش یافته كه البته متأثر از توسعه ICT است. نباید فراموش كرد كه بنگاه های اقتصادی نیز در سال های اخیر سیاست گوناگون سازی فعالیت های تحقیق و توسعه را در سطح بین المللی اتخاذ كرده اند كه كمك زیادی به توسعه و اشاعه علوم داشته است.
۳) افزایش رقابت جهانی
آزادسازی جریان سرمایه كاهش هزینه های تولید، كاهش هزینه معاملات و عواملی نظیر آن موجب توسعه تجارت جهانی شده است. سرمایه گذاری های بین المللی نیز به شدت افزایش یافته است. این همه موجب شده كه فرصت های جدیدی برای تخصص ها و تولید كالاها و خدمات جدید ایجاد شود. روش های بهتر مدیریت و سازماندهی به ویژه در عرضه كالاها و خدمات به وجود بیاید و لذا بنگاه ها وارد عرصه جدید رقابت شده اند.
همچنین ICT و اینترنت این امكان را فراهم ساخته كه بنگاه های كوچك و متوسط SME بتوانند به بازارهای وسیع تری دست پیدا كرده و سریع تر رشد كنند.
از طرف دیگر توسعه ICT موجب شده كه بنگاه های مجازی ایجاد شوند. در واقع این بنگاه ها به سمت معاملات مجازی، توزیع مجازی و نظایر آن رفته اند و در یك كلمه بازار به معنای سنتی آن را به فضای بازار تبدیل كرده اند. در چنین وضعیتی بنگاه ها باید هوشمندانه با یكدیگر رقابت كنند. به بیان دیگر، در چنین وضعیتی همكاری بین بنگاه ها امری حیاتی است ولی به موازات همكاری باید با هم رقابت نیز بكنند. چنین پدیده ای قطعاً اقتصاد و تجارت را به سمت دانایی محوری هدایت می كند.
۴) افزایش نقش مصرف كنندگان در تحولات اقتصادی
جایگاه مصرف كننده در اقتصاد جدید دچار تغییرات اساسی شده است. از آن جمله می توان گفت كه در این نوع اقتصاد مصرف كننده مستقیماً جریان تحولات دانش و تحولات فناوری ها را هدایت می كند و آن را شكل می دهد زیرا مصرف كننده به دنبال كیفیات بیشتر در كالاها و خدمات است و خدمات مناسب تر، راحت تر و سریع تری را تقاضا می كند، سیستم های اینترنت و IT نیز این امكان را برای او فراهم می سازند، زیرا دسترسی سریع به اطلاعات كاملاً مهیاست. بنابراین نقش مصرف كنندگان در بازار یا طرف تقاضا به مراتب مهمتر از عرضه شده است. همچنین تغییر در فرهنگ ها و همگرایی فرهنگی در سطح جهانی نیز تأثیر قابل ملاحظه ای در این فرآیند ایفا می كند.
● آثار و نتایج اقتصاد جدید
عوامل چهارگانه ای كه در واقع موتور توسعه اقتصاد جدید هستند، آثار و نتایج قابل ملاحظه ای بر عملكرد فعالان بازار و بر رفتار اقتصادی دارد.
۱) تأثیر اقتصاد جدید بر فعالان بازار
مدیران بنگاه های اقتصادی باید افق دیدشان را وسیع تر كنند تا برتری هایی را كه حاصل كاربرد دانش بیشتر در تولید كالاها و خدمات است به موقع تشخیص دهند و مزیت های موجود در بنگاه خود را كه می توان از آن به نحو بهینه در راستای این هدف بهره برداری كرد بهتر شناسایی كنند.
كارگران و كارمندان باید مهارت های پایه ای و اساسی را بیاموزند و خود را با تحولات جدید تطبیق دهند.
سرمایه گذاران و تأمین كنندگان منابع مالی و نهادهای مالی نیز باید شناخت كافی از وضعیت موجود به دست آورند و مهارت های قبلی را كه بیشتر مبتنی بر ارزیابی ارزش سرمایه های فیزیكی است به مهارت های جدید كه مبتنی بر ارزیابی دارایی های غیرمحسوس و ظرفیت های بالقوه بنگاه ها برای بهره برداری از دانش و مهارت ها است، مجهز شوند تا از این طریق بتوانند تسهیلات مالی را در اختیار بنگاه های دانش محور قرار دهند.
تنظیم كنندگان بازار باید تغییرات جدیدی را كه در ماهیت رقابت بین بنگاه ها ایجاد شده است، به خوبی درك كنند و اقتصاد مبتنی بر دانایی را براساس دیدگاه های سنتی رقابت و هدایت، تنظیم و مدیریت نكنند بلكه باید چالش هایی را كه حاصل فناوری های جدید است به خوبی بشناسند و آن را در مقررات و تنظیم بازار منعكس كنند و سیاستگذاران دولتی باید محیط مناسب برای رشد وتوسعه بنگاه های دانش محور را فراهم كنند.
۲) تأثیر اقتصاد جدید بر رفتارهای اقتصادی
هم اكنون ثمره این سیاست ها و نگرش های جدید در كشورهای پیشرفته صنعتی به صورت زیر است:
▪ سرمایه گذاری در فناوری پیشرفته.
▪ توسعه و رشد صنایع مبتنی برTech - Hi.
▪ تكیه بر نیروی كار با مهارت های بالاتر.
▪ برنامه ریزی و سازماندهی جدید برای بهره مندی از افزایش كارایی و بهره وری های ناشی از سیاست های فوق الذكر.
● نوآوری
در اقتصاد جدید ، موتور محركه نوآوری، تعامل بنگاه ها با یكدیگر و تولیدكنندگان و مصرف كنندگان در فضای مبادله دانش است. این تعامل زمینه ساز ایجاد سیستم نوآوری ملی می شود كه خود مبتنی بر روابط متقابل صنعت، دولت و مراكز علمی دانشگاهی در راستای توسعه علوم و فناوری است. سیستم نوآوری ملی می تواند بین المللی نیز بشود.
● اشتغال در اقتصاد دانش محور
یكی از شاخص های اقتصاد جدید، افزایش تقاضا برای نیروی كار با مهارت های بالاست، یعنی تقاضا برای كارگرانی كه بتوانند با دانش طبقه بندی شده كار كنند. بدیهی است این پدیده تأثیر منفی بر تقاضای كارگرانی كه مهارت كمتری دارند خواهد داشت و مزد واقعی آنان را كاهش خواهد داد. نگرانی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ازاین روند یعنی كنار رفتن گروه عظیمی ازكارگران مسأله بسیار حساس و مهمی است. در بسیاری از كشورهای پیشرفته صنعتی، از جمله آمریكا و انگلستان بازار كار قطبی شده است در حالی كه ژاپن تنها كشوری است كه آگاهانه سعی كرده از وقوع چنین پدیده ای جلوگیری كند.
حسین محمدی
منبع : روزنامه ایران