چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

جهان بینی دموکرات ها به روایت تاریخ


جهان بینی دموکرات ها به روایت تاریخ
در میان کسانی که حدود سه ماه پیش جدال بزرگ انتخاباتی امریکا را نظاره می کردند هیچ کجا به اندازه محافل خاورمیانه فریاد تغییر سر نمی دادند زیرا برای اولین بار در تاریخ دویست و چند ساله امریکا تصور براین بود که کسی به میدان انتخابات گام نهاده بود که نماد اقلیتی ستمدیده است.
حضور «اوباما» نه تنها برای سیاه پوستان امریکا که برای همه زخم خوردگان از حکومت بوش یک اتفاق نو به حساب آمد و پیروزی خلاف انتظارش را بسیاری از محافل، زمین لرزه ای سیاسی پنداشتند که باورهای دیرینه درباره نگاه حکام امریکا را زیر و رو کرد و دنیای دیگری را برای مردم امریکا و جهانیان به ارمغان آورد.
● پشت پرده
اما قاطبه محققان تاریخ امریکا می دانستند که ساختار قدرت در این سرزمین خارج از اراده یک فرد است. زیرا نقش اصلی را در گردش سیاست ها ، مؤسسات و بنیادها برعهده دارند. گروه هایی از نخبگان سیاسی آن سرزمین مرکب از رؤسای جمهوری سابق، پیشکسوتان سیاسی و اقتصادی، بانکداران و صاحبان صنایع کلان و کارخانه های تسلیحاتی و رؤسای سابق و فعلی «سیا» در شکل گیری سیاست جهانی این کشور نقش دارند که روزانه و ساعت به ساعت تحولات داخلی و خارجی را رصد کرده و تجزیه و تحلیل می کنند.
نخستین گام برای تغییر در مراکز قدرت امریکا نیز از سوی همین گروه ها برداشته شد.سیاست جنگ طلبانه هشت ساله «بوش» اندک اعتباری نه در داخل و نه در خارج امریکا برای محافظه کاران باقی نگذاشت.
تابوت جنازه سربازان امریکایی که از عراق و افغانستان رسید تظاهرات خشم آلود صدها هزار نفری را در خود امریکا و سایر نقاط غرب رقم زد. شکست در بحران های بین المللی وقتی با رکود اقتصادی عجین شد کل سیستم سیاسی امریکا را در خطر قرار داد. پیدا بود که این اوضاع نابسامان را دیگر جمهوریخواهان نمی توانستند بهبود بخشند. نماینده ای از حزب دیگر می بایست کارگردان صحنه شود و آبروی از دست رفته را برگرداند. چنین فردی باید از نظر رفتار، کردار و پندار درست نقطه مقابل «بوش» باشد و چه بهتر که از میان پایین ترین طبقه اجتماعی امریکا و ستمدیده ترین اقلیت های آن سرزمین انتخاب شود. اما آیا به راستی باراک اوباما که با مأموریت ترمیم چهره امریکا قدرت گرفته است توان انجام چنین تغییری را دارد و انتظار محافل خاورمیانه چه اندازه واقع بینانه است.
فرضیه بحث حاضر این است که انتظار تغییر در سیاست خارجی امریکا تصوری باطل است. نگاهی به تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) مؤید این نظریه است که دموکرات ها برخلاف آنچه که از نامشان برمی آید به اندازه جمهوریخواهان در زمینه مداخلات نظامی در امور کشورها و طراحی عملیات های برون مرزی نقش داشته اند.
با مرگ ناگهانی روزولت رئیس جمهوری دموکرات زمان جنگ امریکا، معاونش «ترومن» زمامدار شد. با انتشار آرشیوهای محرمانه زمان جنگ آشکار گشت که ژاپن قبل از پایان جنگ از طریق واسطه هایی به متفقین پیشنهاد صلح داده بود ولی ترومن که امریکا را جهانمدار بعد از جنگ و وارث قدرت اروپا می پنداشت، چنین پیشنهادی را قبول نکرد و به منظور آماده سازی برنامه های جهانگشایانه امریکا دو بمب اتمی را که آن موقع در انحصار امریکا بود، بدون اخطار قبلی بر دو شهر ژاپنی «هیروشیما» و «ناکازاکی» فروافکند و صدها هزار مردم بی دفاع را خاکستر کرد.
او نخستین کاربر سلاح کشتارجمعی بود که نام خود را به عنوان نخستین «جنایتکار جنگی» در تاریخ معاصر عالم به ثبت رسانید!
برای جلوگیری از وحدت دو پاره کره جنگی را شروع کرد که دو میلیون کره ای را به کشتن داد و اگر سد مقاومت مردم چین نبود، خیال تصرف «منچوری» را داشت.
تحت عنوان «دکترین ترومن» (آئین ترومن) «طرح مارشال» را در اروپا پیاده کرد و پیمان آتلانتیک (ناتو) را ابتکار و به بهانه آن اروپا را دنباله رو امریکا کرد که عوارض آن تا امروز دامنگیر اروپاییان است.
برنامه «اصل چهار» که برای سلطه بر کشورهای جهان سوم بود، قسمتی از همین طرح مارشال به حساب می آمد.
رئیس جمهوری دموکرات بعدی «کندی» بود که حکومت شورشیان تایوان را نماینده مردم چین در سازمان ملل قلمداد کرد، برای محو انقلاب کوبا و سرنگونی حکومت مردمی «کاسترو» حمله «خلیج خوک ها» را تدارک دید و بر سر حمایت شوروی از کوبا، دنیا را تا لبه جنگی هسته ای پیش برد.
او آغازگر جنگ خانمانسوز ویتنام بود و به جانشینی استعمار فرانسه با اعزام مستشاران نظامی قدم به صحنه جنگ مرگباری گذاشت که میلیون ها تن از مردم هند و چین را به کشتن داد.
«جانسون» جانشین دموکرات بعدی او بود که کارش چیزی جز گسترش جنگ ویتنام و سرکوبی منتقدان داخلی امریکا نبود.
کارتر دموکرات وقتی روی کار آمد که ماجرای «واترگیت» جمهوریخواهان را بی آبرو کرده بود. لذا به توصیه مشاوران و نخبگان دموکرات او «حقوق بشر و اعاده اخلاقیات» را به عنوان شعار انتخاباتی خویش برگزید. اما دست پخت اصلی کارتر قرارداد «کمپ دیوید» بود که براساس آن دست سادات را در دست «بگین» نخست وزیر اسرائیل گذاشت، پایه وحدت اعراب سست شد و این سرآغاز یک سلسله مصائب خونبار برای ملت فلسطین بود. کشتار فلسطینی به دست فلسطینی، پایمالی عزت عربی، از عوارض دردناک آن است.
سرانجام شکست کارتر در حل مسئله تسخیر سفارت امریکا در تهران توسط دانشجویان، دفتر حیات سیاسی اش را در هم پیچید.
آخرین نمونه، «کلینتون» بود که بمباران بی لگام یوگسلاوی، دخالت علنی در عراق و افغانستان، سر خط سیاست خارجی اش را تشکیل می داد.
او ضمن حمایت از رژیم اشغالگر قدس، گره کور دیگری بر کلاف سردرگم فلسطین انداخت و کمپ دیوید دوم را کلید زد.
با توجه به شواهد مسلم تاریخی و آنچه را که بعد از جنگ جهانی به این طرف ناظر بوده ایم «اوباما» نمی تواند این سیر و قانونمندی سیاست خارجی امریکا را بر هم بزند.
نخستین نشانه این همسویی اوباما با سران پیشین امریکا، حضور او در کنیست و دفاع صریح اش از امنیت اسرائیل بود و نشانه دوم خلوت گزینی او در هاوایی آن هم در اوج نسل کشی جنایتکارانه غزه و سکوت او بود که نشان داد که او همان قدر با مردم فلسطین همدرد است که بوش و کلینتون ها و نشانه سوم ترکیب عناصر تصمیم گیر در کاخ سفید است. انتخاب وزیران و مشاورانی چون رام امانوئل به هیچ وجه نمی تواند نوید روزهای روشنی برای مردمان خاورمیانه باشد.
حسام الدین امامی
منبع : روزنامه ایران