شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تدوین استراتژی مناسب


تدوین استراتژی مناسب
جنبش صلح یکی از مهم‌ترین و گسترده‌ترین جنبش‌های اجتماعی در قرن بیستم است که در فقدان یا ضعف و کم‌خونی جامعه سیاسی و بی‌مسوولیتی دولتمردان و سیاستمداران برای جلوگیری یا برای متوقف کردن جنگ و برقراری صلح وارد عرصه پیکار و کارزار اجتماعی می‌شود. جنبش صلح بیرون از گفتمان‌های مسلط و نهادهای رسمی که مردم آنها را در ایجاد صلح پایدار ناتوان می‌بینند رخ می‌دهد. جنبش صلح در واقع، نمایانگر یأس و ناامیدی مردم از دولتمردان، سیاستمداران و روندهای سیاسی برای ایجاد صلح پایدار می‌باشد و تلاش آنان برای ارائه طرح‌ها، الگوهای بدیل و خلق ابتکارات جدید اجتماعی است. عمده جذابیت جنبش صلح ناشی از نیروی اخلاقی و وعده‌ای است که برای رهایی از جنگ و برقراری صلح عرضه می‌دارند. جنبش صلح در عین حال که به مبارزه علیه جنگ بر می‌خیزد، به اثبات هویت طیف‌های گسترده‌ای از نیروها و گروه‌های اجتماعی که در جنبش فعال هستند و شاید آن «ما»یی که جنبش برای آنان فعال شده، کمک می‌کند. جنبش‌های صلح حیات اجتماعی انسان‌های صلح‌طلب را در زمان‌ها و مکان‌های متعدد به نمایش در می‌آورند. جنبش صلح از خلال بسیج اجتماعی، نیروی اجتماعی می‌آفریند و به اداره و سازماندهی آنان می‌پردازد. این نیروهای اجتماعی محصول خود جنبش است. جنبش صلح برای هدایت نیروی اجتماعی و دستیابی به موفقیت، نیازمند تدابیر نخبه‌ای، سازمانی انعطاف‌پذیر، سازگار، مستقل، دموکراتیک و غیر‌سلسله مراتبی هستند. موفقیت یا عدم‌موفقیت جنبش صلح به عواملی مانند: ترکیب بازیگران و فعالان جنبش، مهارت‌های رهبری، قدرت بسیج و دسترسی به منابع اعم از بالقوه و بالفعل، روابط و مناسبات افراد و سازمان‌های درون جنبش، انتخاب استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها، ارتباط جنبش با سایر بازیگران و جنبش‌ها، میزان توانمندی و قدرت کانون‌های مقاومت و محیط سیاسی که در‌ آن عمل می‌کنند و همچنین به کانال‌هایی که برای دسترسی به مردم و سیاستگذاران خلق می‌کنند و اتحادها و ائتلاف‌هایی را که شکل می‌دهند و... بستگی دارد. در جنبش‌های صلح فرآیند تقلید و تمایز‌گذاری، تکرار و یاد‌گیری به طور همزمان رخ می‌دهد. فعالان جنبش، ساختارها و مدل‌هایی را از پیشینیان خود به ارث می‌برند، اما در همان حال ضمن درس‌گیری از جنبش‌های پیشین سعی می‌کنند ساختارها و مدل‌های جدیدی را خلق کنند و ابتکارات جدیدی را شکل دهند. جنبش صلح مانند سایر جنبش‌های اجتماعی در قرن بیستم دارای ایده‌ها، عناصر گفتمانی، الگوهای رفتاری، ارزشی، چهره‌ها، و ایدئولوژی خاص است و از زبان و ادبیات خاصی استفاده می‌کند.
تاریخ جنبش صلح در قرن بیستم با فراز و فرودها و قبض و بسط‌هایی همراه بوده است، اما ما می‌توانیم از چهار موج صلح‌خواهی سخن بگوییم. نخستین موج جنبش‌های صلح در سال‌های میان دو جنگ جهانی آغاز می‌شود، در زمانی که فاشیست‌ها در ایتالیا قدرت را به دست گرفته بودند و در آلمان نیز حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان به رهبری آدولف هیتلر با بحران‌آفرینی و ارعاب و ضرب و شتم مخالفان و دگراندیشان، زمینه استقرار نظام تمامیت‌خواه نازیسم را فراهم می‌آورد و در شرق اروپا نیز نظام کمونیستی و در راس آن استالین پایه‌های حکومت ترس و ترور خود را با «پاکسازی» معترضان و منتقدان و قتل مخالفان استحکام می‌بخشید. در این دوران جنبش‌های صلح‌طلب به‌گونه‌ای که امروز در جهان و به ویژه در اروپای غربی و آمریکای شمالی فعالیت می‌کنند، وجود نداشتند. تنها اقلیتی از آزاداندیشان صلح‌طلب در پی ‌چاره‌جویی بودند تا افکار عمومی جهان را علیه جنگ‌طلبی بسیج کنند. دومین موج جنبش‌های صلح مربوط به دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی است که در ایام عید پاک در شماری از کشورهای اروپای غربی ده‌ها و گاه صدها‌ هزارنفر از هواداران صلح با تظاهرات و کارزارهای مختلف به مخالفت با جنگ، سلاح‌های اتمی و مسابقه تسلیحاتی می‌پرداختند و خواهان برقراری صلح، کاهش درگیری‌ها در سطح بین‌المللی و رویکرد به شیوه‌های مسالمت‌آمیز در حل و فصل منازعات بودند. سنت تظاهرات صلح در روزهای عید پاک به شاخصی برای این دوران بدل شده‌ است، هرچند که شدت و گستردگی این تظاهرات نوسان‌های بسیار به خود دیده و در وجه غالب، تابعی از حد تنش و مناقشات سرد و گرم در سطح بین‌المللی بوده است.
از سال‌های آغازین دهه ۸۰ دوباره سومین موج جنبش صلح در اروپا توان و رونقی دوباره یافت که علت آن هم بیشتر به تشدید رویکرد به سلاح‌های هسته‌ای و استقرار شمار بیشتری از این نوع سلاح‌ها در خاک اروپا بود. به این ترتیب سال ۱۹۸۴ انگلستان شاهد بزرگ‌ترین تظاهرات سیاسی خود در قرن بیستم شد. در آلمان نیز سال ۱۹۸۳ تظاهرات و راهپیمایی‌های صلح در ایام عید پاک که مخالفت با استقرار موشک‌های پرشینگ محور اصلی آن بود به یکی از بزرگ‌ترین کارزارهای سیاسی و اجتماعی این کشور بدل شد و بیش از یک میلیون نفر را به خیابان‌ها کشاند. پایان جنگ سرد و فروپاشی دنیای سوسیالیسم برای جنبش صلح در اروپای غربی آغاز افولی دوباره بود. این جنبش، البته کمتر در شکل و ساختار منسجم قبلی، در سال‌های پس از ۱۹۹۰ بیشتر به صورت موردی، و آن هم نه لزوما در ایام عید پاک، ظهور و بروز داشته است.
● و اما چهارمین موج جنبش صلح:
«پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ زمانی‌که دولت‌ها نتوانستند ماشین جنگی آمریکا علیه افغانستان به‌ویژه عراق را در مجامع بین‌المللی مانند شورای امنیت متوقف سازند میلیون‌ها نفر از مردم اقصی نقاط جهان در اعتراض به جنگ و خشونت به خیابان‌ها آمدند در پی آن ائتلاف‌هایی علیه جنگ شکل گرفت نقطه مشترک این ائتلاف‌ها، وفاق، همبستگی و تاکید بر بسیج مردم برای متوقف کردن جنگ بود. این گروه‌ها چهارمین موج جنبش بزرگ صلح و ضدجنگ را در آمریکا، اروپا و اقصی نقاط جهان شکل دادند. یکی از این ائتلاف‌های موج چهارم جنبش صلح، ائتلاف به جنگ «نه بگوییم NO War Coalition» است که در آمریکا و اروپا شکل گرفت و با شعار «جنگ زشت و بر خلاف قوانین بین‌المللی است»به بسیج مردم و افکار عمومی پرداخت. دومین ائتلاف ضد جنگ، ائتلاف «جنگ را متوقف کنید Stop the war Coalition» است که در انگلیس و آمریکا فعالیت می‌کرد. سومین ائتلاف ضد جنگ، ائتلاف جنگ را تمام کنید End The war coalition است و ده‌ها ائتلاف دیگر.
جنبش جهانی صلح با به‌کارگیری روش‌ها و ابزارهای گوناگون مانند برگزاری تجمع‌های مختلف، سخنرانی، کنسرت، انتشار بیانیه، حرکات سمبلیک مانند پوشیدن تی‌شرت‌های ضدجنگ، نقاشی، تئاتر و نافرمانی مدنی در مخالفت با جنگ و بسیج گروه‌ها و نیروهای اجتماعی فعال بودند. شخصیت‌هایی مانند ادوارد سعید، نوام چامسکی، جان بین، خانم شیهان و زلاتا فلاپوویچ از جمله پیشتازان و فعالان ضدجنگ و موج چهارم جنبش صلح بودند. بنابراین جنبش جهانی صلح و ضد جنگ در موج چهارم دارای چند مشخصه مهم بود که این جنبش را از سایر جنبش‌ها صلح در قرن بیستم متمایز می‌سازد، اولین مشخصه جنبش فراگیر و گسترده بودن آن است جنبش ضدجنگ توانست در مدت کوتاهی میلیون‌ها نفر از گروه‌های مختلف اجتماعی را در سراسر جهان بسیج کند. جنبش نافرمانی مدنی را سامان دهد و ائتلاف جهانی طرفدار صلح را شکل دهد.
دومین مشخصه جنبش جهانی صلح ماهیت مدنی آن است این جنبش سازمان یافته از سوی احزاب و گروه‌های سیاسی نبود و هیچ‌یک از گروه‌های سیاسی نتوانستند آن را به سمت خویش بکشانند حاملان اصلی جنبش گروه‌ها و نیروهای اجتماعی طرفدار صلح بودند و سازمان‌های غیر دولتی و جامعه مدنی نقش اصلی در بسیج مردم داشتند. غیرایدئولوژیک بودن، سومین مشخصه جنبش بزرگ صلح بود. این جنبش رنگ و بوی‌ ایدئولوژیک نداشت و صرفا اهداف انسانی و بشردوستانه را دنبال می‌کرد. به همین خاطر توانست در مدت اندکی گروه‌ها و نیروهای مختلف اجتماعی را علیه جنگ و خشونت بسیج نماید این جنبش برعکس جنبش صلح‌خواهی دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی که بر مبنای دنیای دو قطبی سازمان یافته بود اهداف غیر‌ایدئولوژیک و... نفی خشونت و اهداف انسانی را دنبال می‌نمود. چهارمین مشخصه نقش جوانان و زنان در این جنبش بودکه برای اولین بار حضور گسترده موثری در این عرصه داشتند. زنان و جوانان به این خاطر در این عرصه فعال بودند که نگران پیامد‌های جنگ بودند و جنگ را عاملی برای تخریب منابع انسانی و مادی می‌دانستند از این رو با فاصله گرفتن از بیگانگی و بی‌تفاوتی سیاسی برای ایفای نقش موثرتر در عرصه سیاست وارد شده و نافرمانی‌های بزرگ را سامان دادند. جنبش بزرگ ضدجنگ با اینکه تمام انرژی و نیروی خود را صرف مقابله و مخالفت با جنگ‌طلبان کرد اما نتوانست ماشین جنگی آمریکا و متحدینش را متوقف کند.» اگر از این منظر به موضوع بنگریم طبیعی است که به این نتیجه برسیم که جنبش صلح در رسیدن به اهداف خود ناکام مانده است. اما اگر بخواهیم تاثیر جنبش صلح را بهتر درک کنیم لازم است که از منظر دیگری به موضوع بنگریم، مهم‌ترین دستاورد جنبش صلح مشروعیت‌زدایی از جنگ آمریکا در افغانستان و عراق بود اقدام جنبش ضدجنگ باعث شد ائتلاف بین‌المللی جنگ را بشکند و آمریکاو متحدینش بدون مجوز شورای امنیت اقدام به جنگ در عراق نمایند. این حادثه باعث شد که جنبش صلح فرصت طلایی به‌دست آورد که هم از نظر تئوریک و هم در به‌کارگیری ابزارها به خود سازمان دهد بتواند برای رسیدن به اهداف بلندمدت‌ترش برنامه‌ریزی و نیروهای اجتماع را بسیج نماید. جنبش جهانی صلح در این حجم و گستردگی‌اش باعث بالابردن هزینه جنگ در نزد افکار عمومی شد و کمک مهمی به ایجاد موانعی در مقابل مداخلات نظامی آینده جنگ‌طلبان کرده است این جنبش گرچه قدرت و توان کافی برای بازداشتن دولت بوش از شروع عملیات نداشته باشد اما به‌طور قطع جنگ‌های آینده از هزینه بیشتری در نزد افکار عمومی و از حمایت به مراتب کمتری از سوی دولت‌ها برخوردار خواهد بود چرا که نئوکان‌ها ممکن است برای تضمین انتخاب مجدد خود در سال ۲۰۰۹ میلادی جنگ علیه کشور دیگری را تنها طریق بیابد. اما مسئله مهم‌تر آن است که چرا جنبش صلح نتوانست مانع از آغاز و تداوم جنگ علیه افغانستان و عراق شود:
یکی از برنامه‌های اصلی جنبش جهانی صلح، نافرمانی مدنی بود که قبل از شروع جنگ و در طول جنگ آن را اجرا کرد. اما این تجربه نشان داد که در رابطه با نافرمانی باید جنبش جهانی صلح محتاط باشد. اگرچه نافرمانی علیه یک اقدام غیرقانونی به لحاظ اخلاقی مشروع و اغلب استراتژیک و ضروری است اما این امر بدان معنی نیست که این عمل موثرترین و بهترین استراتژی است که در حال حاضر می‌توان از آن استفاده کرد. برخی از تحلیلگران معتقدند نافرمانی در برخی از اوقات می‌تواند باعث جدایی و بیگانگی حامیان با حاملان جنبش شود.
دومین ضعف جنبش جهانی صلح عدم‌داشتن پیام روشن و شفاف بود. یک جنبش نمی‌تواند یک پیام طولانی و پیچیده را منتقل کند. همه موضوعات و مسائل را به یک موضوع مانند صلح ارتباط دهد از این رو لازم است که جنبش همواره یک پیام روشن و شفاف داشته باشد حتی اگر یک جنبش بخواهد توجه عموم را جلب و بر برنامه‌های عمومی در سطح محلی، ملی و بین‌المللی تاثیر بگذارد هرگز قادر نخواهدبود که پیام پیچیده و غیرشفاف را منتقل کند.
سومین نقطه ضعف این بود که جنبش صرفا برای مخالفت با جنگ شکل گرفته بود در حالی‌که می‌بایست در مراحل مختلف، برنامه روشن‌تری داشته باشد. جنبش جهانی صلح باید همه راه‌هایی را که برای حل منازعه به شیوه غیرخشونت‌آمیز وجود داشت را در دستور کار قرار می‌داد همچنین این جنبش می‌بایست تمام اختلافات و دسته‌بندی‌ها را کنار بگذارد و بر شکاف‌های موجود پل بزند. جنبش صلح می‌بایست یک استراتژی بلند‌مدت را طراحی و برای آموزش و آگاه‌سازی مردم نیروهای خود را بسیج کند و در نهایت مقاومت گسترده مردمی علیه جنگ جنگ طلبان را سامان دهد.
نکته دیگر آن است که جنبش جهانی صلح نتوانست خود به مثابه یک رسانه عمل کند رسانه‌های گروهی در انحصار یک الیگارشی خاص هستند که جنگ‌طلبان از آنها سود می‌برند جنبش کنونی صلح باید برای رسیدن به موفقیت از رسانه‌های بدیل استفاده می‌کرد گرچه در این جنگ بخشی از طرفداران صلح از اینترنت استفاده کردند اما لازم است که صدای صلح‌طلبان به گوش عموم مردم برسد و نه فقط کسانی که به کامپیوتر دسترسی دارند از این‌رو لازم است که از شیوه‌های مختلف و حتی سنتی‌تر مانند اعلامیه و... نیز بهره گیرند.
مهم‌ترین ضعف جنبش جهانی صلح آن بود که تمام تلاش خود را بر متوقف کردن جنگ استوار کرده بود اما با آغاز جنگ و پایان یافتن آن دیگر برنامه‌ای برای عمل نداشت در حالی‌که جنبش جهانی صلح باید تلاش کند برای تمامی مراحل قبل در دوران جنگ و بعد از آن برنامه داشته باشد و اکنون نگذارد آمریکا و متحدانش عراق و افغانستان را به صورت یک مستعمره در بیاورند. حاملان جنبش جهانی صلح نباید مردم عراق را مانند مردم افغانستان فراموش کنند اما به نظر می‌رسد که جنبش جهانی صلح پس از جنگ کار خود را پایان یافته تلقی کرده و دوران سکون و رخوت را سپری می‌کند. در طول چند سالی که از اشغال افغانستان، عراق از سوی ایالات متحده آمریکا می‌گذرد، در جنبش ضدجنگ آمریکا به‌ندرت یک بحث علنی در مورد درستی حمایت یا عدم‌حمایت از مقاومت عراق صورت گرفته است. در هنگامه‌ای که در اقصی نقاط جهان میلیون‌ها نفر در مخالفت با جنگ و جنگ‌طلبی به میدان آمده بودند در کشورمان گروه‌ها و نهادهای مدنی در خواب زمستانی آرمیده بودند هیچ حرکت و جوششی در آنها دیده نمی‌شد آنان حتی نظاره‌گر ماجرا هم نبودند؛ چرا؟ یکی از دلایل مهم آن فقدان سنت صلح‌طلبی در تاریخ ایران‌زمین است حتی حرکتی در جهت صلح میان متفکران و روشنفکرانمان نیز وجود نداشته است نه تنها در تاریخ گذشته که در ادبیات معاصرمان هم جای صلح و پرداختن به صلح‌طلبی خالی است.
عامل دیگر ویژگی و مختصات جامعه مدنی در ایران است؛ جامعه مدنی در ایران گسسته است نه پیوسته. گسستگی آن ناشی از شکاف‌های چندی است که در این عرصه وجود دارد؛ مانند شکاف جامعه مدنی سنتی و جامعه مدنی مدرن، شکاف سازمان‌های جامعه مدنی مذهبی و سکولار، شکاف سازمان‌های جامعه مدنی مرکز (تهران ) و پیرامون (شهرستان ) و.... بر اثر گسست‌ها و شکاف‌های بالقوه و بالفعل، گروه‌بندی‌هایی در جامعه مدنی شکل گرفته است که عامل درگیری‌ها و نزاع‌ها در این عرصه می‌شود. ناکارایی و ناکارآمدی از مختصات و ویژگی‌های دیگر جامعه مدنی در ایران است. جامعه مدنی نمی‌تواند به صورت کارا و کارآمد به نیازها و مطالبات گروه‌های اجتماعی و جوامع محلی پاسخ دهد. چون به مثابه یک سازمان حرفه‌ای عمل نمی‌کند. به همین خاطر جامعه مدنی نمی‌تواند تقاضاها و مطالبات گروه‌های اجتماعی را به‌طور موثر نمایندگی کند. جامعه مدنی در ایران محدود است. به‌رغم رشد و گسترش سازمان‌های جامعه مدنی در دهه اخیر، جامعه مدنی نسبت به جمعیت ۷۰ میلیونی جامعه ایرانی از عمق و گستردگی چندانی برخوردار نیست. رشد و گسترش جامعه مدنی در ایران ناموزون و نامتوازن بوده است سازمان‌های جامعه مدنی به صورت پراکنده و نابرابر به‌طور موضوعی و در سطح جغرافیایی توزیع شده است به عبارت دیگر رشد و گسترش آن کاریکاتورگونه بوده است و باعث شکل‌گیری «مرکز» و «پیرامون» در عرصه جامعه مدنی شده است. جامعه مدنی در خود است نه بر خود. به عبارت دیگر جامعه مدنی فاقد آگاهی نسبت به نقش، جایگاه، مسوولیت‌ها و وظایفش است و نمی‌تواند به تعریف خود بپردازد. بی‌سیمایی و بی‌ریختی از مختصات و ویژگی‌های دیگر جامعه مدنی ایرانی است جامعه مدنی به لحاظ هویتی درهم ریخته و بهم ریخته است به همین خاطر فاقد هویتی مشخص است که بتوان با آن شناسه آن‌را شناخت و تعریف کرد جامعه مدنی انزواگرا است انزوا‌گرایی هم در سطح محلی و هم در سطح ملی و بین‌المللی به چشم می‌خورد جامعه مدنی ایرانی کمتر به گفت‌وگو و تبادل تجربه با دیگر جوامع مدنی علاقه‌مند است. به همین خاطر حضور چندانی در عرصه محلی،ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی ندارد. جامعه مدنی دارای ساختار عمودی (بالا به پایین ) و غیرمشارکتی است و مناسبات و روابط حاکم بر آن غیردموکراتیک است.
یکی دیگر از مسائلی که در دو دهه اخیر بازتولید شده و در اشکال و سطوح مختلف سایه خود را در تار و پود برخی فعالان جنبش صلح گسترانیده است، پدیده «نهیلیسم» است. نهیلیسم‌گرایی یکی از مهم‌ترین چالش‌های فراروی جنبش صلح است که در صورت تداوم و گسترش آن در بین فعالان اجتماعی، به بی‌عملی و کلبی مسلکی آنان منجر می‌شود. چالش دیگر جنبش صلح، آنومی در سطح ذهنیت و اندیشه فعالان مدنی است که خود، یکی از ویژگی‌های مهم جامعه ایرانی در سالهای اخیر است. آنومی در سطح ذهنیت و اندیشه فعالان مدنی منجر به سرگشتگی، گسیختگی فکری یا بی‌فکری در بین آنان شده است. در صورت بی‌توجهی به مکانیسم‌های جبرانی برای رفع آنومی این چالش بزرگ باعث ضعف، کم‌خونی و مانع پویایی و بالندگی جنبش صلح در ایران خواهد شد. فقدان نقد میراث گذشته، قبض، سکتاریسم و انحصاری کردن، یکی دیگر از چالش‌های مهم فراروی جنبش صلح است. قبض، سکتاریسم و انحصاری کردن جنبش صلح مانع بزرگی برای بسط، کثرت و رنگارنگی آنان خواهد بود. فعالان اجتماعی تنها می‌توانند با نقد مستمر، شالوده‌شکنی و باز تعریف مجدد مفاهیم، روابط و مناسبات، از مومیایی شدن جنبش‌ها جلو‌گیری کنند.
به‌دلایل فوق به‌نظر می‌رسد و در زمانی که شبح جنگ در منطقه در حال گشت‌وگذار است فعالان، جامعه مدنی و جامعه سازمان‌های غیردولتی ایران در حال ضعف و کم‌خونی مزمن به سر می‌برند و هیچ برنامه مشخصی برای عمل و اقدام در این عرصه نداشته و ندارند در حالی که بسیج عمومی علیه جنگ و جنگ‌طلبان فرصت طلایی در اختیار جامعه مدنی و جامعه سازمان‌های غیردولتی قرار داده است به رسالت و مسوولیت اجتماعی خود عمل کنند و همچنین بتوانند به ائتلاف جهانی صلح پیوند بخورند. اگر دولت‌ها به دلیل وجود رابطه سلطه‌آمیز و آمرانه نمی‌توانند با یکدیگر مفاهمه و ارتباط داشته باشند حد اقل در سطح جامعه مدنی که عرصه آزادی و رهایی است می‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. مفاهمه و گفت‌وگویی که می‌تواند بدون لکنت زبان باشد و عناصری که منجر به مخدوش شدن کلام در جامعه مدنی می‌شود را از پیش‌رو ‌بردارند. به‌نظر می‌رسد جامعه مدنی ایرانی برای نقش موثر در جنبش جهانی صلح باید به یک خانه‌تکانی اساسی بپردازد و از این رخوت و رکود مستولی شده بر آن خارج شود باید بدانیم که جامعه مدنی ضعیف نمی‌تواند حامل پروژه دموکراسی، حقوق بشر و صلح در جامعه ایرانی باشد. مهم‌ترین پروژه فعالان نیروهای اجتماعی در شرایط کنونی جامعه مدنی‌سازی و تدوین استراتژی برای‌گذار از جامعه مدنی ضعیف به جامعه مدنی قوی است.
سهراب رزاقی‌
دکترای علوم سیاسی و پژوهشگر
منبع : روزنامه اعتماد