شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

ما پسری مانند موگابه نمی‌خواهیم


ما پسری مانند موگابه نمی‌خواهیم
خانم «شارون» این جسارت را داشت تا نسبت به رقمی‌که روی قبض برق خانه‌اش نوشته شده بود شک کند.
همین کار در کشور زیمبابوه می‌تواند موجب بازداشت افراد شود. این زن جوان دو روز را در زندان و پیامد آن یک هفته را در بیمارستان گذراند و حال بار دیگر در خانه است.
روی کاناپه کهنه‌ای نشسته و پتویی روی خود کشیده است و پاهایش روی یک چهارپایه آرام گرفته‌اند. به ناگاه همه بدنش به لرزه می‌افتد. او دیگر نه می‌تواند راه برود و نه قادر به ایستادن است و هر نفسی که می‌کشد، دردی به جانش می‌ریزد.
با این حال خانم شارون (که البته نام اصلی‌اش چیز دیگری است) همه آنچه را بر او گذشته، تعریف می‌کند. او سه ساعت تمام و البته با مکث‌های زیاد برای ذخیره کردن انرژی، از داستان خود می‌گوید. شارون هر نیمه‌شب به شدت در خود فرو می‌رود. از ۲۳ آوریل ۲۰۰۷ یعنی از همان روزی که همه چیز برای او شروع شد، به سختی مجال خوابیدن پیدا کرده است.
شارون به خاطر می‌آورد که آن روز صبح با همسایه‌هایش به اداره دولتی برق رفتند و دست به تظاهرات زدند. خود او این را متوجه نمی‌شد که چطور کسی که معمولا در تاریکی می‌نشیند باید چنین رقم بالایی را برای برق مصرفی‌اش پرداخت کند. شارون سه ماه دیگر فرزندی به دنیا می‌آورد و به همین خاطر به شدت به پول خود نیاز داشت.
اما دولت زیمبابوه هیچ اعتراض و مخالفتی را تحمل نمی‌کند و در همان روز شارون و پنجاه معترض دیگر را بازداشت و در اتاقی که درست به اندازه اتاق شارون مساحت داشت، جای دادند. بعضی از آن بازداشت‌شدگان از همان زمان می‌دانستند که چه در انتظارشان است.
بیست‌وهفت سال پیش که کشور زیمبابوه به استقلال رسید، رابرت موگابه به عنوان یک مبارز رهایی بخش در میان هموطنانش بسیار محبوبیت داشت.
اما امروزه بسیاری از شهروندان زیمبابوه در آرزوی سقوط این دیکتاتور ۸۳ ساله هستند. موگابه این کشور را به ویرانی کشاند و حال به هر وسیله ممکن می‌خواهد در قدرت بماند. قرار است سال آینده بار دیگر به ریاست جمهوری انتخاب شود و البته این مساله‌ای است که همکاران حزبی او در دفتر سیاسی، ساکت و آرام و تنها با تکان دادن سر موافقت خود را با آن نشان می‌دهند.
آثار حکمرانی موگابه در جای جای این کشور دیده می‌شود، به عنوان مثال بر چهره «فلچر دلامینی». از زمانی که به دستور موگابه به زندان افتاد، بینایی یک چشم خود را از دست داد. دلامینی مرض قند داشت و مقامات زندان تا مدت‌ها هیچ دارویی در اختیار وی نمی‌گذاشتند تا اینکه یک چشمش کور شد. دلامینی همچون موگابه متعلق به همان نسل مبارزان رهایی‌بخش است.
او نیز با رژیم اقلیت رودزیایی «یان اسمیت» مبارزه کرده و به همین خاطر سی سال از عمرش را پشت میله‌های زندان گذرانده است. او می‌گوید:«دوران سختی بود اما زندگی تحت سلطه موگابه به مراتب سخت‌تر از آن دوران است».
دلامینی در دوران جوانی رویای سقوط سفیدپوستان را در سر داشت تا حداقل فرزندانش زندگی بهتری داشته باشند، زندگی بدون سرکوب و فقر اما وضعیت به گونه‌ای دیگر شد: «حال باید برای بار دوم خودمان را نجات دهیم، آن هم نجات از رژیم خشونت و ترور موگابه.»
شارون به خاطر می‌آورد که او و دیگر زندانیان به اتاق دیگری برده شدند، اتاقی که دو پلیس باتوم به دست انتظار آنان را می‌کشیدند. آنها شروع به کتک زدن زندانیان کردند و چیزی نگذشت که بسیاری از آنان دیگر قادر به ایستادن نبودند و روی زمین مچاله شدند. اما رگبار باتوم‌ها قطع نمی‌شد.
در همین حال یکی از آن جلادان با صدایی بلند گفت:«پایان امسال را دیگر نخواهید دید». ساعت دونیمه شب زنان را به همان سلول اول بازگرداندند. فضای سلول را آه و ناله پر کرده بود. شارون دعا کرد:«خدایا به من در روزگار سختی کمک کن و من و فرزندم را در پناه خودت حفظ فرما». اما روز دوباره از راه رسید.
چندی پیش موگابه اعلام کرد که وظیفه پلیس جریمه و مجازات است. در سالگرد استقلال زیمبابوه در آوریل گذشته حزب متبوع موگابه یعنی «زانو پی‌اف» تا آنجا که توانست تلاش کرد عده زیادی را به محل مراسم بیاورد تابرای جناب موگابه هورا بکشند اما از آنجایی که تعداد این افراد کافی نبود، محل اجرای مراسم از استادیوم بزرگ حراره به محلی کوچک‌تر منتقل شد.
موگابه در آن مراسم هم طبق معمول از استعمارنو سخن راند و گفت که این استعمارنو قصد نابودی کشورش را داشته است. از آنجایی که همه رسانه‌ها تحت کنترل موگابه است، او به راحتی از طریق رادیو صدای خود را به دورترین روستاهای زیمبابوه می‌رساند و گاه دهقانان از همه جا بی‌خبر را فریب می‌دهد.
در امتداد خیابانی در خارج از شهر حراره، یعنی در امتداد جاده‌ای که به سمت منطقه «چینوی» می‌رود، زمانی مزارعی وسیع قرار داشت، مزارعی که در آنها توتون، سبزیجات و غلات کشت می‌شد و متعلق به سفیدپوستان و بی‌تردید میراث دولت غیرقانونی رودزیا بود.
اما همین مزارع بودند که ستون فقرات اقتصادی زیمبابوه جدید را ساختند و برای دولت این کشور ارز به ارمغان می‌آوردند. تاچند سال پس از استقلال هم زیمبابوه به عنوان کشوری نمونه مطرح بود و موگابه هم صحبت از آشتی میان سیاه و سفید می‌کرد و به همین خاطر از سوی غرب تحسین می‌شد.
اما هفت سال پیش بود که موگابه دستور مصادره اموال مزرعه‌داران سفیدپوست را صادر کرد، توجیه وی برای صدور چنین امری مبارزه علیه استعمارنو بود.
هر کس هم که علیه این دستور اعتراض می‌کرد از سوی دولت به عنوان عامل استعمار بریتانیا معرفی می‌شد، همین مساله کار را برای اپوزیسیون زیمبابوه مشکل کرد زیرا در این کشور هیچکس حاضر نیست به عنوان مزدور غرب انگشت‌نما شود.
موگابه بسیاری از این اراضی را در میان به اصطلاح خواص و برگزیدگان خود تقسیم کرد. بی‌تردید انجام یک اصلاحات ارضی در زیمبابوه کاملا ضروری بود اما به کارگیری استراتژی مبتنی بر خشونت از سوی موگابه، هر شانسی را برای اصلاحات از بین برد.
از آن زمان به بعد وضعیت کشاورزی زیمبابوه رو به ویرانی نهاده است. بسیاری از مزرعه‌داران جدید دستگاه‌ها و ماشین‌های کشاورزی از قبیل تراکتور و سیستم‌های آبیاری خریداری کردند اما ادامه کار هیچ سودی در بر نداشت و امروز آنچه در این مزارع امتداد جاده چینوی به چشم می‌خورد جز انبوهی علف چیز دیگری نیست. البته گاهی مزارعی هم دیده
می‌شود که به جز علف، کمی‌ذرت خشک شده نیز دارند! همه این مزارع به کشاورزان خرد تعلق دارد یعنی همان کسانی که زمانی اسناد این املاک را از موگابه تحویل گرفتند. اما زمین نیازمند آبیاری، ابزار مناسب، بذر مرغوب و کود نیز هست که البته این دسته از زارعان هیچ کدام را در اختیار ندارند و میزان بارندگی در زیمبابوه هم بسیار ناچیز است.
بدین ترتیب میلیون‌ها نفر از شهروندان زیمبابوه در خطر گرسنگی قرار دارند و در آینده نیازمند کمک‌های غذایی خواهند بود و کمک‌های غذایی هم البته در کنترل حزب موگابه است.
یکی از کارشناسان امور تغذیه در زیمبابوه می‌گوید:«موگابه به این صورت برای انتخابات بعدی رای می‌خرد.» هر کس که کارت عضویت حزب «زانو» را داشته باشد تا پنجاه کیلو غلات دریافت می‌کند. اگر کسی این کار را نکند نمی‌تواند در زیمبابوه زنده بماند.
خانم شارون به خاطر می‌آورد که روز بعد یعنی در دومین روز اسارت، دستور می‌رسد که از سلول خود خارج شوند و روی زمین به پشت دراز بکشند. یکی از مادران که کودکش را به پشت خود بسته است از این دستور سرپیچی می‌کند چون در این صورت باید روی بچه‌اش بخوابد. پس باران باتوم‌هاست که بر سر مادر و فرزند می‌بارد.
شارون چشم‌هایش را بست تا آن منظره را نبیند اما صدای فریاد‌ها و همین طور صدای چکمه‌هایی را که در کنار او به زمین کوبیده می‌شدند، می‌شنید.
ماسوینگو منطقه‌ای است که با اتومبیل شش ساعت با حراره فاصله دارد. در انتهای آن خیابان باریک و مالرو چند کلبه گویی از زمین روییده‌اند. نزدیک به یکصد نفر روی زمین چمباتمه زده‌اند. آنها به اینجا آمده‌اند تا پیکر یکی از بنیانگذاران حزب اپوزیسیون یعنی MDC را به خاک بسپارند.
بنیانگذار سندیکاهای کارگری یعنی «ایساک ماتونگو» بر اثر ناراحتی قلبی در گذشته است و حال جنازه‌اش درون آن تابوت پوشیده از گل‌های سفید قرار دارد و رهبران حز ب در حال وداع با او هستند.
مورگان ستوان گیرای، دبیرکل جنبش تغییرات دموكراتیك یا همان MDC سخنران این مراسم است سپس غرش طبل‌ها آغاز می‌شود و زنان جمع از جای خود بلند شده و به دور جنازه حلقه زده و پایکوبان می‌خوانند:«ما پسری چون رابرت موگابه نمی‌خواهیم، ما خواهان پسری چون مورگان ستوان گیرای هستیم».
در اواسط ماه مارس ماموران پلیس منتقدان و رهبران اپوزیسیون را به قصد کشت کتک زدند. هنوز هم اثر جراحت آن روز روی سر ستوان گیرای دیده می‌شود. این رهبر اپوزیسیون می‌گوید: «اما من هنوز هم زنده‌ام». او خواهان ادامه مبارزه برای رسیدن به یک زیمبابوه نوین است.
اما MDC دوران سختی را می‌گذراند و رهبرانش فقط امروز و طی مراسم تدفین می‌توانند کناریکدیگر بنشینند. این جنبش به دو اردوگاه تجزیه شده است و البته این تصمیم به شدت دشواری برای رهبران اپوزیسیون به شمار می‌آمد. پرسش این است که آیا این دو گروه در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری شرکت می‌کنند یا آن را تحریم می‌کنند؟
ستوان گیرای که همین چند دقیقه پیش دوست و همکارش ماتونگو را در قبر گذاشته است، در پاسخ این سوال تردید دارد. اما بالاخره می‌گوید که در درجه اول باید در جهت تغییر قانون اساسی اقدام کنند تا بتوانند انتخاباتی سالم داشته باشند. از سوی دیگر وی امید به مذاکرات برای حل اختلاف دارد، مذاکراتی که قرار است به سرپرستی «تابو امبکی» رئیس‌جمهور آفریقای جنوبی انجام گیرد.
اما تعداد کمی‌از مردم زیمبابوه در این مورد امیدوار هستند. امبکی هم همیشه برای انتقاد از این مبارز سابق یعنی موگابه، تردید دارد. اما از طرفی کشور آفریقای جنوبی علاقه‌مند به حل و فصل زودهنگام بحران در زیمبابوه است، زیرا آفریقای جنوبی در حال حاضر میزبان سه میلیون پناهجوی زیمبابوه‌ای است و هر روز هم این تعداد بیشتر می‌شود.از این گذشته آفریقای جنوبی میزبان جام جهانی فوتبال ۲۰۱۰ هم هست و اصلا نمی‌خواهد ترور و خشونت در کشور همسایه‌اش، این میهمانی بزرگ را مختل کند.
از طرفی امبکی به هیچ قیمت حاضر نیست که یک جنبش سندیکایی مثل MDC در زیمبابوه قدرت را به دست گیرد. زیرا این مساله می‌تواند به عنوان الگویی برای «کوساتو» یا همان اتحادیه کارگری آفریقای جنوبی مطرح شود و آنها را هم به فکر تصاحب قدرت بیندازد.
با این حال بسیاری در مورد سازش و مصالحه با موگابه دچار شک و تردید هستند. «جان ماکومبه» استاد علوم سیاسی دانشگاه می‌گوید: «این مرد می‌خواهد به هر قیمت که باشد تا لحظه آخر بر سر قدرت بماند».
این استاد دانشگاه در مورد علت این لجاجت موگابه می‌گوید که وی در صورت کناره‌گیری از قدرت دیگر مصونیت نخواهد داشت و می‌داند که به دلیل اعمال سخت‌ترین جنایت‌ها محکوم خواهد شد. ه
نگامی‌ که موگابه پس از سقوط دولت سفیدپوستان به قدرت رسید دستور قتل‌عام حداقل بیست هزار نفر از اعضای دومین جنبش بزرگ رهایی‌بخش موسوم به «زاپو» را صادر کرد زیرا آنها از نظر وی خطری برای حکومت او به حساب می‌آمدند. تا به امروز هیچ تحقیق و بررسی‌ای برای آن کشتار صورت نگرفته و هیچ دادگاهی هم برگزار نشده است.
بعدازظهر یکشنبه، کنار ساحل حراره. از سوی کلیسای سنت پیتر در «تاون شیپ ام باره» صدای موسیقی راگا به گوش می‌رسد و یک دوجین جوان دور بلندگو جمع شده‌اند و جنبشی برپا كرده‌اند. شاید به این صورت می‌خواهند حداقل برای چند ساعتی از آن دلتنگی‌های روزمره خلاصی یابند.
در این کلیسا یک ژزوئیت آلمانی به نام کشیش «اسکار ورمتر» کار می‌کند. او از دهه هفتاد در زیمبابوه اقامت دارد و در تمام این دوران شاهد اعمال موگابه بوده است به خصوص عملیات وی در سال ۲۰۰۵ که موسوم به «عملیات دفع زباله» بود. جناب رئیس‌جمهور بولدوزرهایی را به محله‌های فقیرنشین شهر اعزام کرد تا هزاران آلونک مردم فقیر را زیر و رو کنند و البته این کار به بهانه مبارزه با جرم و جنایت صورت گرفت.
آن تل ویرانه‌ها هنوز هم دیده می‌شود و همه می‌دانند که این کار موگابه در واقع عملیات تنبیهی هدف‌مندی بود که علیه اپوزیسیون انجام می‌گرفت. کشیش ورمتر می‌گوید: «این مرد یاد گرفته است که در مقابل هر عملی باید خشونت نشان دهد و این کار را با بی‌رحمی ‌تمام انجام می‌دهد.»
به عقیده ورمتر آنچه باعث شد آدمی ‌مثل موگابه تا این اندازه قدرتمند شود، در واقع گناهی است که دولت رودزیایی سابق مرتکب آن شد، زیرا همان سفیدپوستان بی‌فرهنگ بودند که سیاهان را وادار کردند برای رسیدن به آزادی از خشونت بهره بگیرند، و به این صورت است که افرادی چون موگابه بزرگ می‌شوند: «یان اسمیت و رابرت موگابه در اصل یک دوقلو هستند.»
کلیساهای زیمبابوه در این سال‌ها جسارت زیادی از خود نشان داده‌اند و مقامات کلیسا در نامه‌ای سرگشاده خشونت‌ها و وحشی‌گری‌های حکومت موگابه را رسوا كرده‌اند و این کار کاتولیک‌ها ظاهرا موگابه را به شدت آزرده کرد. پس از آن بود که نشریه ارگان دولت شدیدترین حملات را متوجه مقامات روحانی کلیسا کرد و در نهایت عصبانیت نوشت: «اسقف‌ها باید به جهنم بروند.»
ورمتر عقیده دارد: «موگابه در حال حاضر به شدت خشمگین است زیرا وی همواره خود را یکی از اعضای جمع ما کشیش‌ها عنوان می‌کرد.» اما حالا دیگر این طور نیست. مقامات کلیسای زیمبابوه از اهمیت بالایی دراین کشور برخوردارند وشاید بتوان از آنها به عنوان خطرناک‌ترین رقبا و مخالفان موگابه یاد کرد.
شارون به خاطر می‌آورد که همگی روی زمین به پشت دراز کشیدند. سپس ناگهان آن چکمه‌های سیاه از راه رسیدند، این بار دو پلیس مرد و یک پلیس زن. هر سه ناگهان به زندانیان یورش بردند و آنها را زیر رگبار چکمه‌ها گرفتند و گاه حتی به هوا می‌پریدند و با تمام قدرت پاهای چکمه پوششان را بر بدن زندانیان فرود می‌آوردند.
شارون نتوانست تحمل کند و به هر صورتی که بود روی شکم برآمده‌اش خوابید. یکی از پلیس‌ها فریاد زد: «چه کار می‌کنی؟» و سپس با باتوم به آرنج‌های شارون کوبید.
خیابان پنجم در شهرحراره، روبه‌روی هتل «هالیدی این»؛ در میان مردم، این محل به نام «بانک جهانی» معروف است. در این خیابان صرافی‌ها و دلالان ارز به خرید و فروش دلار مشغول هستند. نرخ رسمی ‌اعلام شده توسط دولت به ازای هر ۲۵۰ دلار زیمبابوه یک دلار آمریکاست، اما در واقع قیمت در بازار سیاه چند صد برابر است.
در کشور زیمبابوه قیمت‌ها با سرعتی نفس‌گیر افزایش می‌یابد و قدرت خرید مردم هر لحظه در حال کاهش است. قفسه‌های سوپرمارکت‌ها اغلب خالی است و کمتر کالایی برای خرید پیدا می‌شود.
دشوارترین شرایط زندگی را کارگران مزارع دارند زیرا در ماه تنها حقوقی حدود چهل هزار دلار زیمبابوه دریافت می‌کنند. پدر یک خانواده با این حقوق تنها قادر به خرید چهار قطعه نان است. از قرار معلوم در آینده‌ای نزدیک این تعداد به دو عدد خواهد رسید، زیرا افزایش تورم حالت جهشی دارد و نرخ آن ۳۷۰۰ درصد است و این تنها مقام اولی دنیاست که زیمبابوه از آن خود کرده است.
پس مردم این کشور چطور زنده مانده‌اند؟ بسیاری از این مردم در خارج از کشور اقوامی‌ دارند که برای آنها کمک‌های نقدی می‌فرستند واز این راه زندگی را می‌گذرانند. تقریبا از هر چهار شهروند زیمبابوه، یک نفردر آن سوی مرزهای این کشور زندگی می‌کند.
اما دیگرانی که این کورسوی امید را هم ندارند، راه نجات خود را در زیرزمین می‌جویند. آنها هر شب با بیل و کلنگ به‌خصوص در نزدیکی شهر «کوه کوه» (Kwe Kwe ) به جان زمین می‌افتند و به جست‌وجوی طلا می‌پردازند.
مساله جویندگان طلا در زیمبابوه تبدیل به یک معضل شده است و در حال حاضر پلیس، انجام کار در بسیاری از مناطق را ممنوع اعلام کرده، زیرا از نظر مقامات زیمبابوه این مردم مجوزی برای این کار ندارند.
سالانه چندین تن طلا از زیمبابوه به صورت قاچاق خارج می‌شود، زیرا دولت که کنترل تجارت طلا را در دست دارد، حاضر نیست برای این ماده خام پول زیادی بپردازد. در این میان ده‌ها هزار نفر از مردم به دنبال شانس خود در سوراخ‌هایی تاریک هستند اما این کاری خطرناک است و «لنارد» و «جوبرگ» هم این را می‌دانند.
چند هفته پیش یکی از دوستان آنها ناگهان ناپدید شد. این دو نفر چند روز به دنبال دوستشان گشتند تا اینکه از درون یک گودال صدایی زجرآور به گوششان رسید و این حادثه‌ای مرگبار بود. لنارد می‌پرسد: «اما چه برای ما باقی مانده است؟» بدون طلا آنها هیچ شانسی ندارند، زیرا دستمزد مزرعه به هیچ عنوان ارزشی ندارد.
قاچاق کالا در زیمبابوه در اصل تحت کنترل اقلیت قدرتمند است. چندی پیش حتی یکی از وزرای کابینه این کشور هم قصد داشت چند قطعه الماس (یازده هزار قیراط) را از طریق فرودگاه حراره به خارج قاچاق کند که البته دستگیر شد و به زندان افتاد. بر پایه برآوردهای صندوق بین‌المللی پول حجم تجارت قاچاق از مبدأ زیمبابوه سالانه بیشتر از درآمدی است که این کشور از طریق تجارت قانونی کسب می‌کند.
اما بهترین روش برای پولدار شدن در زیمبابوه دلالی و البته ریسک بر سر خرید و فروش دلار آمریکاست. تنها عوامل و فعالان حزب حاکم این اجازه را دارند که یک دلار آمریکا را در برابر ۲۵۰ دلار زیمبابوه از بانک مرکزی این کشور خریداری کنند.
آنها این ارز را در بازار سیاه به قیمت هر دلار ۳۰ هزار دلار زیمبابوه می‌فروشند و پول حاصل از آن را دوباره برای خرید ارز از بانک مرکزی خرج می‌کنند. این ثروتمندهای یک‌شبه همان سران حزب حاکم هستند که میلیون‌ها دلار پول پارو می‌کنند و همین مساله اقتصاد زیمبابوه را روز به روز بیشتر به سقوط می‌کشاند.
از قرار معلوم موگابه همواره درصدد است تا دوستان و آشنایانش زندگی خوبی داشته باشند! در غیر این صورت سیستم او دچار فروپاشی می‌شود البته او همیشه به اصطلاح هوای ژنرال‌هایش را هم دارد تا فکر احمقانه‌ای به ذهن آنها خطور نکند. اما بالاخره زمانی خواهد رسید که موگابه چیزی برای پیشکش کردن به حواریون خود نخواهد داشت و آن زمان است که پایان کار این دیکتاتور فرا می‌رسد. اما هنوز کسی از زمان دقیق این فروپاشی خبر ندارد.
شارون به خاطر می‌آورد که در دومین شب اسارت همه آنها آزاد می‌شوند. دوستان مجروحان، آنها را به بیمارستان رساندند و چهار نفر از زنان زندانی بستری شدند. به شارون سرم وصل کردند و او را برای عکسبرداری بردند. بنا به تشخیص پزشکان شارون ازناحیه ستون فقرات به شدت آسیب دیده و احتیاج به استراحت و البته صبر و دعا دارد. شارون روز بعد از آن جنین خود را از دست داد.
آرنه پراس
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
منبع: زود دویچه
منبع : روزنامه هم‌میهن