یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تأملی در اندیشه‌های جان استوارت میل


تأملی در اندیشه‌های جان استوارت میل
ج.ا.میل به حق یکی از سرآمدان دوران مدرن می‌باشد. شخصیت این فیلسوف نامدار غربی در جامعه ما نسبت به سایر بزرگان دوران مدرن غربی متأسفانه مهجور مانده است. به بهانه‌ی چاپ زندگی نامه‌ی خود نوشت این فیلسوف به یکی از کتاب‌ها و منابع اصلی حوزه‌ی فلسفه و فرهنگ غرب می‌باشد، گفت‌و‌گویی با دکتر فریبرز مجیدی مترجم کتاب انجام داده‌ایم که در‌پی می‌خوانید. گفتنی است که این کتاب توسط نشر مازیار به چاپ رسیده‌است.
مایلم بحث را این گونه آغاز کنم که اگر ج.ا.میل را به حق یکی از متفکران سرآمد دوران مدرن بدانیم این در واقع یک سوی قضیه است، در سوی دیگر ما با شخصیتی فعال و صاحب‌نظر در بسیاری از مفاهیم علوم انسانی مواجهیم. به نظر شما ما ج.ا.میل را با عقایدش در کتاب نظام منطق یا که در کتاب مبانی اقتصاد سیاسی بشناسیم یا اینکه اصلاً او را فیلسوفی اخلاقی بدانیم. مایلم نظر شما را پیرامون جلوه‌های شخصیت علمی ج.ا.میل بدانم.
همان‌طور که اشاره کردید جان استورات میل را براستی می‌توان یکی از متفکران دوران نو به شمار آورد. او پرورده‌ی عصر انقلاب صنعتی است. عصری که موجب دگرگونی‌های بنیادین در ساختار اقتصادی – اجتماعی انگلستان شد و در نتیجه تغییراتی در نظام فکری و فلسفی آن بخش از جهان پدید آورد. محیط خانوادگی و فضای آموزشی جان استورات نیز چنان از نظم علمی آکنده بود و تأثیر پدر بر فرزند چنا عمیق بود که مشغولیت‌های ذهنی متعددی برایش فراهم م‌آورد و او را پیوسته به تلاش وجست و جوی فکری بیشتری برمی‌انگیخت.
کتاب‌های نظام منطق ۱۸۴۳ و مبانی اقتصاد سیاسی ۱۸۴۸ محصول بخشی از همین تلاش و جست و جو است. هرگاه به سایر عنوان‌ها و مباحثی که استورات میل به بررسی آن‌ها پرداخته‌است نظری بیفکنیم، مثلاً دربارهٔ آزادی، اصلاحات پارلمانی حکومت مبتنی بر نمایندگی، آیین سودخواهی، در مورد اگوست کنت ومکتب اثبات گرایی و درباره‌ی انگلستان و ایرلند، در زمینه‌ی انقیاد زنان، دین، سوسیالیسم، آموزش و پرورش، درباره‌ی اندیشه‌های بتنام و کولریچ و همیلتون، درباره‌ی سیاست و فرهنگ و پیرامون ادبیات و جامعه درمی‌یابیم که وی دغدغه‌های فراوان داشته و همانند کسی که فرزند خلف زمانه‌ی خود باشد، می‌کوشید که همه‌ی آن مسایل و موضوعات را در جهت پیش بردن جامعه به یک مرحله‌ی عالی ترکمان هدایت و حل و فصل کند.
اما ساختار اصلی همه اندیشه‌های متعدد او بر چند ستون عمده استوار بود که هر یک نمایشگر تأثیری بود که استورات میل از پیشینیان پذیرفته بود. این ستون‌های اصلی عبارت بودند از: تجربه‌گرایی که ازطریق سنت اندیشه‌های لاک و هیوم و نیز بنتام پرورده شده‌بود. آیین سودخواهی یا اصالت فایده که بذر آن با اندیشه‌های هاچیسن، بکاریا، هیوم و هلوسیوس پاشیده شد، در نظام فکری بنتام به بار نشست و به همت استورات میل رنگ و رویی انسانی‌تر به خودگرفت و آزادی خواهی و دموکراسی که استورات میل آن‌را لازمه‌ی پرورش فردیت و مایه‌ی اصلی پیشرفت فردی و اجتماعی می‌دانست.
به این ترتیب مشاهده می‌کنیم که استورات میل نه تنها در سیر جریان فلسفی جامعه خود پیشاپیش اندیشمندان حرکت می‌کرد، بلکه در زمینه‌های مختلف دیگری چون روش‌های پژوهش آزمایشگرانه، قانون علیت، روش‌های استنتاج، روانشناسی و تحلیل ذهن، آزادی مدنی و حکومت، منطق و روش‌های علوم اخلاقی نیز آرای ابتکاری و اصیلی ابراز کرد. اما در همه حال با وجدانی بیدار و به دور از جزم‌اندیشی تنگ‌نظرانه به امور می‌نگریست. به گفته‌ی هرولدلسکی: میل فردی دموکرات بود اما هیچکس بیش از او به بدی‌های دموکراسی با دیده‌ی خرده‌گیرانه نمی‌نگریست. میل فردگرا بود اما هیچ کس بیش از او یا زیاده‌روی‌های اقتصاد آزاد دشمنی نمی‌ورزید.
بنابر تشخیص کارلایل، «او نهایتا عارف بود؛ اما هیچ کس بی‌رحمانه‌تر از او پرده از خطرها و بی‌منطقی کلیساپرستی برنمی‌داشت. چیزی که دلمشغولی نهایی او را تشکیل می‌داد، ارتقای ذهن آدمی بود. و همین امر در ر‌گ و ریشه‌ی مباحث اقتصادی او و نیز تحقیق وی درباره‌ی مبانی منطق، شور و حرارتی نهفته می‌دواند.»
از این رو استورات میل را با داشتن جلوه‌های مختلف شخصیت هم در عرصه‌ی علوم دقیق می‌توان صاحب‌نظر دانست، هم در صحنه اندیشه‌های فلسفی می‌توان پیشتاز به شمار آورد و هم در میدان جامعه و سیاست می‌توان مرد عمل انگاشت. درباره‌ی شخصیت استوارت میل گفته‌اند که وی به هر مطلبی که می‌پرداخت از تبیین آن کوتاهی نمی‌کرد. شاید انسان‌های انگشت‌شماری وجود داشته‌اند که از حیث معیارهایشان موشکاف‌تر از او و از لحاظ جست جوی عدالت پرشورتر از او بوده باشند.
یکی از مؤلفه‌های بارز اندیشه‌ی استوارت میل نسبت به میزان ارزش و آزادی فردی است که به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران، این سوی اندیشه‌ی او قاعدتاً در اندیشه‌های سیاسی و تصویر میل از حکومت مطلوب تأثیر بسزا دارد. یعنی در واقع تصویری از آن شیوه‌ی دموکراسی که به کل جامعه واگذار شده باشد و هر شهروند قاعدتاً سهمی در به کار بردن حق حاکمیت داشته باشد. از دید شما چطور می‌توانیم میان آزادی فردی و دموکراسی مطلوب ج.ا.میل یک پل ارتباطی برقرار کنیم.
خود جان استورات میل رابطه‌ی معقول و منطقی میان آزادی فردی و دموکراسی مطلوبش برقرار کرده‌است. همان‌طور که اشاره کردم استورات میل فیلسوفی فردگرا بود. یعنی فرد را محور و مرکز هرگونه تغییر و اصلاحی در جامعه می‌دانست. اما در عین حال آماده بود که فردگرایی را به نفع رفاه عام تعدیل کند. او اندیشه مخالفت با استبداد را از بنتام و پدرش جیمز میل به ارث برده بود به عقیده‌ی بنتام، حاکم مستبد یا سلطان خودکامه همواره در پی تأمل منافع خویش است و به منافع سایر قشرها و طبقات جامعه وقعی نمی‌گذارد.
پس یگانه راه برای تأمین «بیشترین خوشی برای بیشترین تعداد ممکن»- اگر به منزله‌ی معیار حکومت و قانون‌گذاری پذیرفته شود- آن است که حکومت، تا جایی که مقدور است، در دست همگان باشد. پیشنهادهای بنتام در زمینه‌ی لغو سلطنت، انحلال مجلس اعیان و روی آوردن به آرای عمومی وتشکیل مجلس‌های سالانه ناشی از همین اندیشه بود. به نظر او، چون مصلحت عام همانان مجموع مصلحت‌های خاص است، می‌توان گفت که هرکس سهمی در مصلحت عام دارد و تعلیم و تربیت می‌تواند به افراد بفهماند که هرگاه در راه خیر عمومی بکوشند خیر خود را نیز تأمین خواهند کرد.
استورات میل بر بنیاد این عقیده‌ی بنتام معتقد شد که شکل کمال مطلوب حکومت آن نیست که در همه‌ی سطوح تمدن قابل‌قبول یا عملی باشد، بلکه آن است که در شرایطی عملی قابل اجرا است که با بیشترین پیامدهای سودمند آنی و آتی همراه باشد. او چنین حکومت مطلوبی را نظام دموکراتیک می‌دانست که در آن حاکمیت به کل جامعه واگذار شده باشد. دموکراسی پرورش شخصیت فعال و استوار و مبتکر را تشویق می‌کند و مسلماً پروردن شخصیت‌های فعال بسیار ارزشمندتر از پروردن شخصیت‌های منفعلی است که محصول نظام‌های مستبد و خودکامه‌اند.
به علاوه نظام دموکراتیک یک روحیه‌ی اجتماعی و تعلق خاطر به منافع همگانی در فرد به وجود می‌آورد، در حالی که در رژیم استبدادی- حتی از نوع خیرخواهانه- افراد بیشتر در پی منافع خصوصی خویشند و در حکومتی که خودشان سهم یا رأیی در آن ندارند چندان غم منافع عام را نمی‌خورند. به عقیده‌ی میل. اگرچه دموکراسی- بیش از هر شکل دیگر حکومت- آزادی شخصی و تعالی معنوی آزادانه افراد را تشویق می‌کند و به معنایی که در آن همه‌ی شهروندان به نحوی از انحاء بتوانند در حکومت سهیم باشند، بهترین شکل حکومت است، اما از آن جا که در جامعه‌ای بزرگ‌تر از یک شهرک افراد نمی‌توانند جز در بخش‌های کوچکی از امور هماهنگی، شخصا مشارکت کنند پس به ناگزیر نوع مطلوب حکومت کامل باید مبتنی بر نمایندگی باشد.
میل پس از بحث فراوان نتیجه می‌گیرد که دولت باید آموزش و پرورش را در حد معینی، برای همه انسان‌هایی که به صورت شهروندانش در می‌آیند تامین کند و آن را اجباری سازد. البته منظورش این نیست که والدین مجبورند که فرزندانشان را به مدارس دولتی بفرستند، زیرا که آموزش و پرورش فراگیر دولتی موجب می‌شود که همه مردم درست همانند یکدیگر در یک قالب و قواره پرورش یابند و همین امر به آسانی زمینه‌ساز استقرار نوعی استبداد بر ذهن ما خواهد شد.
در نگرش استورات میل جای احترام به دولت یعنی آن نوع حکومتی که هگل برای دولت قائل بود، به کلی خالی است. او از دولت فقط انتظار دارد که موانع و مشکلات را از سر راه حیات هر چه کامل‌تر انسانی بردارد، زیرا آنچه موجودیت اصیل دارد همانا فرد است. اما سرشت و شخصیت فرد جدا از روابط اجتماعی، چنان که باید و شاید رشد و تکامل نخواهد یافت. میل میزان دخالت دولت در زندگی افراد را محدود به مواردی می‌داند که عملکرد آزادی یک فرد با عملکرد آزادی فرد دیگر تعارض پیدا کند.
در جامعه‌ای متمدن یگانه مورد به کار بردن قهر و اجبار در ارتباط با فرد عبارت از بازداشتن او از آسیب یا زیان رساندن به دیگران است. تنها بخشی از رفتار هر فرد که به سبب آن در برابر جامعه مسوول و متعهد است، رفتاری است که به دیگران محدود می‌شود. در بخشی که به خودش مربوط می‌شود استقلالش به تمام معنی مطلق است و فرد حق دارد بر جسم و روح خویش حاکم باشد. روی هم رفته، معتقدان به دموکراسی و آزادی فردی پایه‌ی فکر خود را به نیک بودن فطرت انسان بنا نهاده‌اند و عقیده دارند که جز درشرایط حاکمیت قانون در نظام دموکراتیک، رشد و شکوفایی فطرت نیک فرد ناممکن است.
«من از آغاز بی‌هیچ ایمان مذهبی در معنی رایج این عبارت پرورده شدم.»‌این جمله‌ای است که ج.ا.میل در سطور آغازین فصل دوم زندگی نامه خود نوشته است و چه بسا این تأثیر را از خلق و خوی لاادری پدرگرفته است. احساس می‌شود که ج.ا.میل در شاکله‌ی اخلاقی‌ای که می‌چیند که آن هم متأثر از مذهب اصالت فایده‌ی حاکم بر ذهن بسیاری از فلاسفه‌ی اروپا و خصوصاٌ بریتانیا می‌باشد، ‌سعی کرده اخلاقی را بنیان بگذارد که هم چنین اخلاقی تقریباً عاری از وجوهات متافیزیکی و دینی به معنای قرون وسطایی کلمه باشد. آیا تلقی بنده درست است یا بکلی برخطاست.
جیمز میل، پدر استورات میل با آن که لاادری بود و نه ملحد جزمی، قبول نداشت که ممکن است جهان آفریده‌ی خدایی باشد که قدرت بی‌پایان را با حکمت و رحمت بی‌پایان جمع داشته ‌باشد. علاوه بر این فکر می‌کرد که چنین اعتقادی تأثیر زیانباری در اخلاقیات خواهد داشت. با این حال، جیمز میل فرزندش را تشویق کرده بود که تاریخ عقاید دینی را که در فرهنگ بشری مطرح شده است بیاموزد.
بنتام، قبل از جیمز میل از پذیرفتن هر آنچه بر مبانی عقلی استوار نبود، خودداری کرده و به همین دلیل دین، و از جمله خدا را نفی نموده بود. استورات میل در دشمنی پدرش با هر مذهبی که اخلاق را ویران کند چندان سهیم نبود. در تأمل در شواهد وجود خدا آزادگی بیشتری به خرج می‌داد، اما برهان وجودی- به روایت دکارتی آن- را متقاعد کننده نمی‌دانست و از آن جا که رابطه‌ی علی را اساساً رابطه‌ای بین پدیده‌ها می‌دانست،‌جای شگفتی نیست که همسان با هیوم و کانت بر آن بودکه برهان علت اولی به خودی خود هیچ ارزشی برای استقرار خداشناسی توحیدی ندارد.
اما برهان اتقان صنع را که کاملاً مبتنی بر تجربه است در باب اثبات وجود خدا متقاعدکننده‌تر می‌انگاشت. به عقیده‌ی میل ما نمی‌توانیم وجود خدا را به عنوان حقیقتی محتمل بپذیریم و در عین حال قائل به قدرت مطلق الوهی باشیم، زیرا که طرح و تدبیر مستلزم به کارگیری انطباق و سیال در راه یک هدف است و چنین استلزامی بر محدودیت قدرت دلالت می‌کند. هر نشانه‌ای از طرح و تدبیر در جهان هستی گواهی بر ضد قدرت مطلق طراح و مدبر است.
او در عین حال که می‌گوید ستم‌های فراوانی به نام دین صورت پذیرفته و برخی از معتقدات دینی برای رفتار آدمی زیان‌بارند؛ ولی با استنباط پدرش که دین بزرگ‌ترین دشمن اخلاق است هم‌عقیده نیست. استورات میل در یکی از نوشته‌هایش دین را همسنگ شعر توصیف می‌کند که می‌تواند در دل انسان آرمان‌هایی برانگیزاند که فراتر از آن‌هایی باشد که در زندگی عادی بشری تحقق می‌یابند.
بنابراین، ارزش دین برای فرد درگذشته و حال به عنوان سرچشمه‌ی خشنودی خاطر و احساسات والا،‌ محل چون و چرا نیست؛ و ما در مسیحیت صورتی از نیکی آرمانی را در شخص مسیح مجسم می‌یابیم. میل ضمناً این پرسش را مطرح می‌کندکه آیا بدون اعتقاد به موجودی مابعدالطبیعی نمی‌توان اعتلای اخلاقی دین‌های متعالی را حفظ کرد و در پاسخ به مساله تأمین نیاز روح آدمی به عشق آرمانی،‌ این فکر را القاء می‌کند که چنین نیازی از راه دین انسانیت چیزی که اگوست کنت پیشنهاد کرده ‌بود به همان میزان و به همان معنی که در والاترین جلو‌ه‌های ادیان مابعدالطبیعی مطرح است، برآورده شدنی است.
بی‌تردید،‌ بی‌اعتقادی بنیانگذاران مکتب سودخواهی به امور ما بعدالطبیعی از جمله خدا، ناشی از بنیادهای فکری مبتنی بر تجربه‌گرایی، فردگرایی و اصالت فایده است که وجود اخلاقی را ایجاب می‌کنند که از دخالت نیروهای ورای محسوسات آزاد باشد.
استورات میل آدمی را دارای سرشتی می‌دانست که انگیزه‌هایش نه در جهت موضوع‌های متافیزیکی و مسایل انتزاعی بلکه در جهت دست یافتن به خوی و پرهیز از رنج گرایش دارند. و نیز به عقیده‌ای پایبند بود که اصل سودخواهی را – که بر پایه‌ی کشش آدمی به خوشی و پرهیز از رنج استوار است- آبشخور اصلی همه مسایل اخلاقی می‌دانست، اما تاکید می‌کرد که سودخواهی را باید در وسیع‌ترین معنایش در نظر گرفت که بر بنیاد مصالح همیشگی به منزله‌ی موجود پیشرو مبتنی باشد.
بر طبق نظر میل اعمال آن‌گاه شایسته شمرده می‌شوند که میزان خوشی یا خوشبختی را افزایش دهند و آن گاه ناشایست شمرده می‌شوند که از میزان خوشی یا خوشبختی بکاهند. اما او رابطه فرد و جامعه را رابطه بین جزء و کل می‌دانست و در نتیجه عقیده داشت که هر عملی که مایه‌ی خوشی و خیر جامعه شود در نهایت خیر و خوشی فرد را نیز تضمین خواهد کرد. بنیان محکم اخلاق مبتنی بر سودخواهی را به عقیده‌ی میل باید در احساسات اجتماعی نوع بشر جست وجو کرد.
این احساسات اجتماعی به صورت شوق به همرنگ بودن با سایر همنوعان بروز می‌کند که یک اصل نیرومند در طبع آدمی است، و خوشبختانه یکی از اصولی است که حتی بدون پرورش صریح، صرفاً در اثر نفوذ تمدن پیشرو نیرومندتر می‌شود و به سبب وجود این نوع حس و حالت اجتماعی که برای انسان همواره طبیعی و ضروری و عادی است، هر فردی خود را عضوی از جامعه در نظر می‌آورد که تامین خوشی و سعادتش جز با تامین خیر و مصلحت جامعه امکان‌پذیر نمی‌شود.
اگر ج.ا.میل را یک تجربه‌گرا بدانیم، آیا باید این تجربه گرایی او را همسو باتجربه گرایی حوزه انگلوسا کسون بدانیم یا آن که حوزه‌ی تجربه‌گرایی وی خصوصاً در اقتصاد، اخلاق و سیاست دارای انشعابات خاص خودش می‌باشد.
استورات میل در عرصه‌ی منطق و شناخت‌شناسی یکسره تجربه‌گرا بود خود را فیلسوف تجربی می‌نامید و مانند جان لاک عقیده داشت که هر شناختی درباره‌ی جهان هستی از مشاهده حسی سرچشمه می‌گیرد و مخالف کسانی بود که عقیده داشتند که نوعی شناخت درباره حقیقت وجود دارد که ترکیبی یا فطری است یا از طریق روشن‌بینی عقلی(بصیرت) به دست می‌آید.
معتقد بود که آدمی فقط نمودها رادرک می‌کند و نمی‌‌تواند از آن‌ها فراتر رود. میل در کتاب نظام منطق خود در پی آن بود که از ارزش شناخت حاصل از طریق قیاس یعنی استنتاج جزئیات از کلیات بکاهد و از اهمیت شناخت حاصل از استقراء یعنی برهم‌انباشتن بدیهیات از راه مطالعه جزئیات حاصل می‌شود. ما کار را از جزئیات آغاز می‌کنیم و با جزئیات به پایان می‌بریم و این روش علم است که ما را قادر می‌سازد که کلیات یا عمومیاتی را که ذهنمان می‌شناسد به نظم و قاعده درآوریم.
میل بنای کارش را به اثبات درستی استنتاج استقرایی قرار داده و در دفترهای متعدد کتاب نظام منطق، این وظیفه را به عهده گرفته است که قواعدی همساز برای پژوهش‌‌های علمی و رسیدن به حقیقت در حوزه‌های مختلف طبیعت و جامعه فراهم آورد. بعلاوه وی درصدد به دست دادن منطقی است از – به قول خودش – علوم اخلاقی که روانشناسی و جامعه‌شناسی را هم شامل می‌شود. استورات میل از سویی تصریح می‌کند که نمی‌توانیم به حقیقت مطلق دست یابیم و همه احکام کلی و تعمیم‌های ما اساساً قابل تصحیح و تجدیدنظرند.
از سوی دیگر بین استقرای علمی و تعمیم شتابزده فرق می‌گذارد و می‌گویدکه حقایق ناشناخته را می‌توان با اطمینان خاطر از حقایق شناخته بیرون کشید و نتیجه می‌گیرد که طبیعت دارای ساختار ثابتی است. به عبارت دیگر میل به اصل یکسانی و یکنواختی طبیعت باور دارد. یعنی به این اصل که همه پدیده‌ها بر طبق قوانین کلی صورت می‌پذیرند. این گزاره که جریان طبیعت یکسان و یکنواخت است اصل اساسی یا اصل متعارف کلی استنتاجی استقرایی است.
البته،‌ تجربه‌گرایی استورات میل مبتنی بر استقرای صرفاً عددی نیست که از مشاهده چند مورد محدود و معدود بتوان حکمی کلی صادر نمود و مثلاً از مشاهد‌ه‌ی خلق و خوی هموطنان خود بتوان حکم به وجود خلق وخوی مشابهی در مردم کشورهای دیگر کرد. اندیشه‌های استوارت میل در حوزه‌های اقتصاد، اخلاق و سیاست نیز از بنیادهای نظام تجربه‌گرایی، سودخواهی و آزادی خواهی (لیبرالیسم) ناشی می‌شوند.
هرولدلسکی که به واسطه‌ی لردمورلی شاگر غیرمستقیم جان استورات میل به شمار می‌رود، در مقدمه‌ی زندگینامه خود نوشت، میل درباره‌ی مقام و جایگاه زندگینامه خود نوشت، میل درباره‌ی مقام و جایگاه او در حوزه‌ی کنونی اندیشه مغرب زمین این گونه اظهارنظر کرده‌است:
«عصر ما به انبوه پیامبرانی که با اندیشه‌های متضادشان با یکدیگر به رقابت برمی‌خیزند مباهات می‌کند، اما نقشی که آنان ایفا می‌کنند، به جامعیت و کلیت نقش استورات میل نیست. قابلیت دسترسی به اندیشه‌های نو،‌ برآشفتگی در برابر بی‌عدالتی، تنوع خلق خو، و شکیبایی محدود‌، اینها صفات و کیفیاتی بودند که میل را به صورت آینه‌ی همه بهترین چیزهای عصر وی درمی‌آورند.
او از محدوده‌ی محیطی که مثل همه محیط‌ها دشوار و فشار آورند و اندیشمندی که بزرگ ناگزیر بوده است که از تنگنای آن بگریزد، فراتر رفت. در مورد کتاب زندگینامه خود نوشت او نیز گفته است که این کتاب در نهایت از جاودانه‌ترین نوشته‌های او است. و به اندازه‌ی هر یک از نوشته‌هایی که در ادبیات ما به ایمان راسخ به خیر عمومی مربوط می‌شوند،‌ شکوه و عظمت دارد و باز می‌گوید:‌ او مثل همه انسان‌های بزرگ چراغ خود را فروزان نگاه داشت و تا زمانی که زنده بود این چراغ با درخشندگی بیشتری می‌سوخت.
در صفحات تاریخ اندیشه انگلستان مردانی مانند هابز و لاک وجود دارند که آثارشان جهانی‌تر بوده است. مردانی نیز هم چون بنتام وجود داشته‌اند که تأثیر فوری و مستقیم‌شان ژرف‌تر بوده است. امام تعداد کسانی که بهتر از میل به روشنگری سنت عصر خویش پرداخته باشند، بسیار اندک است و هیچ کس نیست که خدماتش مانند او شرافتمندانه و عاری از هرگونه آلایشی بوده ‌باشد.
در مورد شیوه‌ی نگارش استورات میل، چنان که از زندگی نامه‌اش پیداست باید گفت که او بسیار فاخرانه و عالمانه می‌نویسد. یکایک واژه‌ها را سنجیده برمی‌گزیند و اندیشه واحدی را در جمله‌ای واحد می‌گنجاند. به همین دلیل گاهی در ازای جمله‌ای که عبارت‌ها و جمله‌های فرعی در داخل آن به یکدیگر گره می‌خورند. به حدود نصف یک صفحه بالغ می‌شود و گهگاه از این حد هم فراتر می‌رود. بنابراین، اگرچه ممکن است به نظر آید که ترجمه‌ی چنین اثری به دشواری ترجمه یک متن ثقیل فلسفی نیست. اما اگر مترجم بخواهد جانب دقت، صحت و امانت را نگه دارد، ناگزیر است که به سبک نگارش نویسنده وفادار بماند و مانند خود او کلمات را سنجیده برگزیند.
در مجموع کوشش بر آن بوده‌است که یا از دایره صداقت و امانت در ترجمه بیرون نهاده نشود. اما در مورد بخش دوم سوالتان باید بگویم که مترجم هر قدر که مشکل پسندتر باشد، از کارش کمتر رضایت پیدا می‌کند. این نارضایتی شاید چندان هم ناخوشایند نباشد، زیرا مترجم را به تلاش و موشکافی و دقت بیشتر وا می‌دارد و شوق جستجو را در او زنده نگاه می‌دارد. اما از باب استقبال محافل آکادمیک و روشنفکری از این کتاب کافی است که از قول ناشر کتاب به این نکته اشاره کنم که بخش عمده‌ای از دوهزار نسخه‌ی تیراژکتاب هنوز در انبار ناشر مشغول خاک خوردن است.
شاید بسیاری ازمحافل آکادمیک و روشنفکری ما نه از وجود چنین کتابی باخبرند و نه فرصت مطالعه آن را دارند و نه به ارزش شخصیتی چون استورات میل واقف یا معتقدند و نه دغدغه آموختن درس از تاریخ را دارند. خودتان قضاوت کنید در دو سالی که از انتشار این کتاب می‌گذرد، آیا سراغ دارید عضوی از اعضای این محافل در نشریه‌ای به بررسی و نقد مطلب آن پرداخته باشند.
حال که بحث به این جا کشیده شد، باید خدمتتان عرض کنم که غرض‌ورزی و وابستگی و هم چنین شیوع مدهای زودگذر در حیطه‌ی اندیشه و پژوهشهای علوم انسانی د رآکادمیهای ما، متأسفانه به رسم معمول بدل شده ‌است و کمتر می‌توان پژوهشی ناب و عاری از هرگونه غرض‌ورزی را یافت. معتقدم این جریان در درازمدت متأسفانه به فقر فرهنگی حاکم بر جامعه ما بیشتر دامن بزند. مایلم نظر جنابعالی را پیرامون این موضوع بدانم.
شاید برای خواننده چنین شبهه‌ای پیش آیدکه مترجم کتاب زندگینامه جان استورات میل یا هر نویسنده و پژوهشگری که درباره‌ی این شخصیت یا هر شخصیت دیگری در هر نقطه‌ای از جهان مطلبی می‌نویسد یا تحقیقی می‌کند، هرگاه در تجلیل آن شخصیت سخنی می‌گوید لزوماً باید با همه‌ی ابعاد نظام فکری و شیوه‌های رفتار او موافقت کامل داشته باشد. چنین نیست.
ستودن تلاش‌های انسانی که در جهت گشودن راه‌های نو در عرصه‌های اندیشه و جامعه از پای ننشته است یک چیز است و داشتن توافق تام و تمام با همه‌ی ابعاد اندیشه‌های او چیز دیگری است. اما نداشتن توافق کامل هرگز موجبی فراهم نمی‌آورد که جانب انصاف را فروگذاریم و از ستودن انسان‌های بزرگ خودداری کنیم. از آن جا که حقیقت مطلقی وجود ندارد، یا تاکنون برای بشر شناخته نشده ‌است، نمی‌توان عقاید مورد نظر خود را درست‌ترین عقاید انگاشت و هر عقیده‌ای را که با آن‌ها متفاوت باشد را به دور انداخت یا باطل اعلام کرد.
چنین شیوه‌ی برخوردی، شیوه‌ی مستبدان و جزم‌اندیشان است. شیوه‌ای است که هرگز راهی به کشف بخش‌های تازه‌تر حقیقت نخواهد گشود، باید به این واقعیت اذعان کنیم که هر فردی در محدوده‌ی زمان و مکان خاصی بسر می‌برد و فقط با توجه به دست آوردهای پیشینیان و مقدورات و امکانات زمانه خود می‌تواند گام محدودی در جهت پیشرفت بردارد و اصولاً داشتن انتظار از کسی یا مکتبی که پرده از روی کل حقیقت برداشته ‌باشد،‌ انتظاری نابجاست. اما آنچه قابل انکار نیست و رعایتش بویژه برای اقلیت نخبگانی که مهار حکومت و برنامه‌ریزی‌های سیاسی و اجتماعی را در اختیار دارند ضروری است. آن است که باید به حکم ضرورت تکامل تاریخی از تاریخ درس بیاموزند و راه و رسم کوشندگان خستگی‌ناپذیر در راه برقراری خیر و عدالت اجتماعی را در برابر چشم جان داشته باشند.
از درافتادن به مسیرهای قهقرایی بپرهیزند و بکوشند که با تکیه بر آخرین پیشرفت‌های فکری، علمی، اجتماعی و سیاسی جامعه بشری طرح‌هایی دارندازند که از برکت آن‌ها عرصه‌هایی برای شکوفایی شایستگی‌ها و استعدادها گشوده شوند. بنده ضمن تأسف از فقر فرهنگی تاریخی که گریبان اکثریت ملت ما را گرفته است، بر این عقیده‌ام که عرضه کردن چنین آثاری به بازار اجتماع شاید در حکم روشن کردن چراغ تازه‌ای باشد که پیمودن مسیر پیشرفت و اصلاح را آسان‌تر کند و به کسانی که شوق خدمت به مردم را دارند الهام بخشد.
ماخذ: مجله آبان شماره ۱۵۲
در گفت و گو با دکتر فریبرز مجیدی
منبع : نشریه الکترونیکی حیات اندیشه


همچنین مشاهده کنید