دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

چشم در چشم یغماگران


چشم در چشم یغماگران
هیچ کس نمی تواند تاریخ نیم سده و به ویژه ۳۰ سال اخیر ایران را بررسی کند. بی آنکه بخش گسترده یی را درباره کشمکش های دو استعمار انگلیس و امریکا برای چپاول انحصاری هستی توده ایران بگشاید. رشته تضاد این دو استعمار چنان با زنجیر تاریخ اخیر جامعه ما غبه ویژه از شهریور ۲۰ به این سوف بافته شده است که هرگز نمی توان این دوران را بدون به دیده گرفتن این تضاد موشکافی کرد.
استعمار جهانخواره امریکا که سراسر «قاره» امریکا را هضم کرده بود، به سوی سرزمین های نوینی چنگ می انداخت و چنان که شیوه همیشگی هر جهانخواره دیگری است، استعمار امریکا نیز گسترش «آزادی» و «محبت» را آماج نزدیک خویش با جامعه و دولت ایران بیان کرد و نخستین حمله گیج کننده خود را به لاشخوران روس و انگلیس که جگر توده را بیرون می کشیدند، با فرستادن «مستر شوستر» برای سامان دادن به وضع نابسامان مالی ایران آغاز کرد. «مستر شوستر» نیز که به وظایف خویش جهت ایجاد پایگاه های مساعد برای رخنه امریکا در ایران واقف بود، کوشش منظمی را برای سامان بخشیدن به وضع مالی دولت که سخت شوریده بود، آغاز کرد. شکست کوشش های «شوستر» قطعی بود. فساد و تباهی یک چنان آشفتگی مالی سهمگینی را ایجاد کرده بود و همین فساد و تباهی، خود معلول روابط و مناسبات اجتماعی حاکم بر جامعه بود و بدیهی است نه فساد و نه اغتشاش مالی هیچ کدام سامانی ترقی خواهانه نمی گرفتند، هر آینه نظام اجتماعی از بن دگرگون نمی شد. با این همه تلاش های «مستر شوستر» نه تنها زمینه را برای هر چه بیشتر بهره برداری یغماگران روس و انگلیس نامساعد می کرد، بلکه زمینه مساعدی نیز برای بند کردن سرپل استعمار امریکا نیز می شد. بند شدن این سرپل به معنی چه بود؟ بدان معنی بود که روس و انگلیس باید برای امریکا نیز در ایران منافع غارتگرانه یی را به رسمیت بشناسند و این خود بدان معنی بود که هستی ایران به جای اینکه دو بخش شود، سه بخش شود و تازه آینده سیاسی و اقتصادی این بند کردن قلاب، سخت پیچیده و خطرناک بود. به همین دلیل دو استعمار روس و انگلیس متفقاً اخراج مستر شوستر را از دولت ایران جویا می شوند زیرا در حقیقت نامبرده عملاً برای گیر دادن سرپل در منطقه می کوشید. اخراج مستر شوستر عملی می شود و به دنبال آن نفوذ عینی امریکا نیز در ایران کاهش و حتی بریده می شود. با این همه خاطره «امریکای آزادیخواه و دوستدار ملل» در اذهان ساده مبارزین ایران به جای می ماند و یاد «مستر شوستر» این دوستدار ایران به خاطره تاثرانگیز باسکرویل که هیچ ربطی به «مستر شوستر» نداشت، پیوند می خورد.
اکتبر چنگال روسیه را در ایران ناتوان می کند، دولت شوروی نمی تواند بدون درنگ بر جای تزار بنشیند. ایران یکسر به دست انگلستان می افتد و انگلستان برای مستعمره کردن بی رودربایستی ایران قرارداد ۱۹۱۹ را به دولت دست نشانده خود وثوق الدوله دیکته می کند. قرارداد از طرف دولت امضا می شود. دولت امریکا نیز به چنین قراردادی اعتراض می کند. نمایندگانی که از طرف دولت ایران برای شرکت در کنفرانس ورسای فرستاده شده بودند از طرف امریکا طرد می شوند زیرا آنها نماینده دولت مستقلی نبودند تا اجازه چنین شرکتی را داشته باشند. به نظر امریکا دولت ایران با قرارداد ۱۹۱۹ عملاً خود را مستعمره انگلستان کرده بود و پس نماینده انگلستان برای دفاع از مستعمره خود کفایت می کرد. به نماینده دولت ایران که استقلال نداشت چه حاجت؟ دندان کندی نبود. جنبش های داخلی، سامان گرفتن وضع داخلی شوروی، مخالفت های جهانی، غیرعملی بودن قرارداد ۱۹۱۹ را آشکار کرد. انگلستان از کاغذ قرارداد چشم پوشید.
شرکت امریکا در جنگ اول و امتیازات شگرفی که نصیب آن شده بود، هیکل این استعمار را هر چه تنومندتر می کرد و پس فضا و زمین بیشتری برای استراحت این غول آن سوی اقیانوس ها لازم بود. یورش بعدی امریکا برای نفوذ در ایران یورشی «محبت»آمیز نبود. هنگام بهره برداری از خاطره شیرین گذشته رسیده بود. امریکا امتیاز نفت شمال را با «نهایت سرعت» طلب می کند. مجلس شورای ملی در ۳۰ آبان ۱۳۰۰ «امتیاز استخراج نفت را در ایالات آذربایجان و خراسان و گیلان و استرآباد و مازندران به کمپانی استاندارد اویل امریکایی ... غبرایف مدت ۵۰ سال» واگذار می کند.

مصطفی شعاعیان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید